متن روضة الفريقين
الحمدُ للِهِ حَمداً يُوافي نِعَمه ويُكافي مَزيدهُ ، وصَلى اللهُ على خيرِ خَلقه محمدِ وآلهِ وعلى كافَة اِلانَبياءِ والمُرسَليِن وَسَلمَ تَسلَيِماً .
قَالِ الشيخ ابُو رجَاءِ المؤَمًل بن مسرور: علماء سنت شرف که گرفته اند ، بدان گرفته اند که بنور توحید در دریای شریعت غواصی کرده اند . با شحنه توفیق بدریای سینه خود فرو رفته اند. هر کس بر مقدار نیاز خود ، صدفی پر از گوهر ، از دریای شریعت برآورده اند، که دیده خلق جهان ندیده بوده است ، تا مسافران راه دین ، زاد راه دین کرده اند، چه براه دین جز بشعاع دین نتوان رفت، چنانک شعاع آفتاب را جز بشعاع آفتاب نتوان دید ، جمال دین را جز بجمال دین نتوان دید .
بیت
فَلِوَجههِا من وَجهِها قَمَرٌ
ولِعَينِيها مِن عَينِها كَحَلُ
بنور علم جمال راه دین ببینند و بقدم معاملت بروند که راه دین جزیدین دو مرکب رفته نیاید. بسیار کسانند که مدت دراز ، سر در نقاب خاک کشیده اند و بر در ایشان نوبت می زنند و بسیار کسانند که بر صورت زندگان بروی زمین ره روند و مرده اند . بحکم آنکه از جمال سنت محرومند.
مرکبی که مرد را بمقصود رساند نیازست به برکات نیاز مندان، ينابيع ) حکمت کشاده شود . رسول نیاز به هردری که گذر کند اجابت باستقبال وی بازشود گوید : ما در پرده غیب در انتظار تو بودیم. نهنگی نیاز که سر از میان جان بنده برارد، در طریقت با هر دو کون همان کند که عصای موسی با سحر سحره کرد .
شبلی روزی بیرون آمد سر برهنه فریادکنان "ارِحَمُوا مَن لَّيْسَ لهُ دُنيا ولا آخيرة" ببخشایید بر کسی که نه این جهانش می پذیرند و نه آن جهان . اهل طریقت را نه این عالم است و نه آن عالم، هر چه رقم حدث دارد، دامن دولت ایشان بدان باز نیاید .
قال الشيخ: ایمان با باطل نسازد . ایمانی را که امروز قوت آن نباشد که لشکر غوغا را از شهر بیرون کند و علم باطل را نگونسار کند ، فردا نیز قوت آن ندارد که دامن خواجه از دست زبانیه بیرون کند ، مگر مددی از غیب در رسد و مدد موهوم است . هر که امروز بیفتاد فردا برنخیزد .
امير المؤمنين عمر رضی الله عنه ، در ابتدا سپهسالار لشكر باطل بود و قرة عين ابلیس بود، چون کمر متابعتِ نبوت برمیان بست ، ابلیس را لعنه الله زهره نبود که در آن راه که عمر برفتی او در آن راه برفتی اگر ضایع روزگاری ، فرداهم ضایع روزگار خواهی بودن . كما تَعيِشُونَ تَمُوتُونَ وكما تَمُوتُونَ تُحشَرُون . هر کسی را در آن لباس جلوه کنند که ختم کار وی در آن بوده بود . میزبان خواجه هم خواجه خواهد بودن . ایمانی که آتش شهوت نفس نتواند که فرونشاند، آتش دوزخ را چون تواند که
فرو نشاند ؟
فردا که دیده حقیقت باز شود عالمی بینی پر از بیماران ، همه زهر هستی خود خورده ، و شربت زهر در ایشان کار کرده و تریاق وحی نوش ناکرده . مرد باید که ترياک وحی نوش كرده بود تا زهر هستی وی بروی کار نکند ، تریاق ناخورده خواهد که دست درسته (٤) ما را فعی کند ، دل از سلامت خود برباید داشت لقمه چرب و شیرین در زهر چه سود دارد؟ چون در میان لقمه آتش بُوَد في بُطُونهِم ناراً .
چنانچه لذتِ نعمتِ ظاهر با جزا می پراگند ، زهر مخالفت او نیز با جزا می پراگند . امروز نعمت ظاهر و زهر، پوشیده و پنهان فردا زهر آشکارا و نعمت پوشیده و پنهان این آتش فردا آشکارا شود. سنت حق اینست : فَحَونا آيهٌ الليل الآيه . گاه ظلمت معزول وضيا سلطان و گاه ضیا معزول و ظلمت سلطان . آتش دو صفت دارد: یکی تابش و یکی سوزش یکی را بتابش راحت میرساند و یکی را بسوزش داغ بر می نهد .
آتش بزبان حال میگوید نگر! تا بروشنیء من غره نشوید ! که من قاهرم چون بگیرم مُحابا نكنم تا نسوزم رها نکنم. کسی که در عشق سروری خود مانده بود ، با وی حدیث مسلمانی گویی بخندد . خواجه را مسلمانی آسان بدست آمده است ، لاجرم بنانی و بنامی و بدانکی می فروشد. خواجه را بنام نیکو بخوانند ، دهنش از شادی فراز نشود و اگر درمی در کیسه زیادت شود کسی کمان او بزه نتواند کردن.