مشرقی

از کتاب: یادی از رفته گان

سردار مهر دل خان مشرقی پسر پاینده محمد خان بن جمال خان محمد زایی ولادتش در ماه محرم (۱۲۱۲ ) در قندهار واقع شده مادرش خواهر خدای نظر خان غلجایی است.

مشرقی از پدر دو ساله ماند و در آغوش تربیت برادران بزرگ خود در محیط قندهار نشو و نما یافت . بعد از ضعف سلطنت خاندان سدوزاییی هرج و مرج در افغانستان رخداد و درین وقت پنج تن (شیر دلخان پر دلخان – مهر دلخان کهند لخان – رحمدلخان) از فرزندان پاینده محمد خان ولایت قندهار را متصرف شدند و بالا تفاق حکومت میکرند و باقی ولایت افغانستان را به برا نیز تازمان حیات برادران خویش به تصرف ولایت قندهار توجه نفرمود تا انکه بعد از وفات کهند لخان و مهر دلخان پسرانشان با هم در نزاع شده و ایالت عم خود (رحمدلخان را ) قبول نکردند . اعلیحضرت امیر دوست محمد خان قندهار راااز تسرف برادر زادگان بیرون آورد و شامل ایالات محروسه ساخت . مشرقی چون خرد تریرن برادران بود نوبت حکومت باو نرسید و از جهان گذشت مگر در نواح قندهار از طرف برادران موظف بوظیفه حکومت بود طوریکه سید محمد عثمان خطاط سوانح  قبلۀ امجد مرحوم خود را نوشته و در مجلۀ آریانا در سال (۱۳۲۹) نشر کرده است می نویسد : و در زرمانی که پشنگ در تحت حکمرانی جناب سردار مهر دلخان مرحوم بود بواسته خوش بینی وارداتی که سردار مهر دلخن مرحوم بجانب سید محمد زمان شاه داشت صبیه خود را بعقد نکاخ پسرش جناب سید تاج محمد شاه در اورده بنابرین دوستی از پشنگ نقل مکان نمودخ و باتمام متعلقین و منسوبین خویش در قندهار ساکن گردید و نیز وانمود میکند که دختر سردا مه دلخان در قندهار ساکن گردید و نیز وانمود که دختر سردار مهر دلخان مرحوم واالدۀ جناب سید عطا محمد شاه مرحوم است پس شخصی که از خاندان خود حکایت می کند در صحت آن شکی نیست . مشرقی در حوادث داخلی باستناد سراج التواریخ با برادران خود سهیم بوده بعد از وفات سردار محمد عظیم خان اعلیحضرت امیر دوست محمد خان کابل را متصرف د سردار شیر دلخان که هرات در محاصرۀ او برد از ان صرف نظر نموده راه کابل را پیش گرفت و سردار مهر دلخان را پیشتر از خود روانۀ کابل ساخت. الغرض دوست محمد خان و شیر دلخان بدفعات در محیط کابل صف آرایی و قتابل کردند آخرین میدان جنگ شان فراز تپه مرنجان بود که بعد ازاین برادران باهم صلح کردند وکابل رابدوست محمد خان گذاشت ونویسد اسپ سواری سردارمهردل خان زخمدارگشته راکبش بزمین پیاده مانده دستگیر شد. سراج التواریخ درصفحۀ(۱۱۳)جلد اول تحت عنوان«ذکرفوت شاه محمود وسردارپردخان»وفات پرد خان راروزشنبه سلخ ذی القعده(۱۲۴۵)نشانداد درپایان میگوید:   بعد ازوی حکومت قندهاربه سردارکهندلخان وسردارمهرد خان وسرداررحمدلخان قرارگرفت: درسال(۱۲۶۹)ق ه سردارشیرعلیخان مالیات اراضی مردم توخی (هوتکی راباعهده نامه اطاعت شان باعلیحضرت امیردوست محمدخان فرستاد. ازشنیدن این واقعه سردار کهندلخان سردارمهدلخان راباچهارهزارنفر وضرب توپ به قلعه قلات تمرکز داد.  چون سردارشیرعلیخان وسردارغلام حیدرخان پسران اعلیحضرت امیردوست محمدخان نزدیک قلعه قلات رسیدند سردارمهردلخان به ضرب توپ ایشان راازقلعه دورساخت چون ازمهردلخان توسط ایلچی سبب گلوله انداختن راپرسیدند طوریکه درصفحۀ ۲۱۳سراج التواریخ می نویسد اوجواب دادکه من بامر برادرم سردارکهندلخان درین قلعه جای گزیده نخست ازدهن توپ باشما سخن راندم که بدانید تازنده باشم بمیدان مدافعت وممانعت شمارا نگذارم که پای تصرف دراندرون قلعه قلات گذارید. مشرقی ازآنجا که خردترین برادران بودقبل ازآن که درامورمملکت داری حصه بگیرد ازدورۀ صباوت وآغازجوانی بهترین استفاده نموده است وآن عبارت ازتحصیلات اوست درمعقول ومنقول بهره وافی وکافی گرفته .مخصوصاً درفن طب(علم الابدان)یونانی دستگاهی بهم رسانید اما درفن ادب قدمی بیشترنهاددیگر فضل وکمال اوتحت الشعاع واقع شده است باآنکه درعلم مقام ارجمندی حاصل کرده بازهم درتمام عمردست ازدامن علمای حال وقال کوتاه نکرده است وی باداشتن شهرت کامل مهرخودرا باین بیت مسجع نموده است:

شهره گشتن به جهان غیرسیه رویی نیست

مهردل کاشکی نامت زنگین برخیزد

درکلمه(سیه روی)لطف است وآن این است که روی مهر را سیه کرده مهرمیزنند مشرقی درشعرپیر وبیدل( رح)است ودرانواع شعرغزل رباعی –مخس-قصیده-قطعه-مثنوی دسترس داشته ولی درنتیجه پراگندگی بعد ازوی آثارش فراهم نشده واین که درحدودصد یادوصد ورق دیوانی ازاوبیادگارمو جود است باهتمام خودش نبود بلکه ازحوصله وهمت ذوقمندان است که امروزمابرخی ازآثارمنظوم اورامیتوانیم ملاحضه نمایم ومقامش رااز آن بشناسیم قصه کنیزک شاه راازمثنوی معنوی به شرح نموده است. مشرقی درسال(۱۲۷۱)ق ه درحالیکه برادرش کهندلخان بنوبت خوددرقندهار حکمران بود)روزجمعه۲۷جمادی الثانی عالم فانی راپدرود گفت وبجوارمزار حضرتجی صاحب مجددی درقندهار بخاک سپرده شد میرزا احمد هاری درتاریخ فوتش می گوید.

احمد ارهرکس تفحص می نمود

سال فوت آن شۀ اقلیم جود

هاتفی بنهادسربرپاش گفت

(منزل او بادجنات الخلود)

مشرقی شش پسر داشت: سردارخوشدلخان-سردارمنوردلخان-سردارشیرعلی خان سردارعلی اکبرخان-سردارعلی اصغرخان-سردارنورمحمدخان منجعله سردارخوشدلخان بهشعر وشاعری سروکاری داشت وهمچنان علی اصغرخان که هردودرجوانی بمرض وبادریکروزمرده اند طبع شعرداشته اند لیکن آثاری ازاینها به نظر نرسیده که ثبت می شد. واین معنی به تصدیق سردارمحمد قاسم خان مرحوم پسر سردار محمدسرورخان مرحوم پسر سردارمحمد سرورخان مرحوم به تحریر آمد مهردلخان اگرچه تخلص مشرقی اختیار کرده بازهم بعضی اشعارش را باسم خود(مهردل)سروده وشاید این روشن قبل ازاختیار تخلص باشد.

قوس ابروی توتا خامۀ تقدیر کشید

ازمژه بهرشکار دل ماتیر کشید

سرفروبرد زحیرت به گریبان عدم

چون مصوردهن تنگ توتصویرکشید

نیست ابرو برخت ازپی قتل عشاق

چشم خونریزسیه مست توشمشیرکشید

سرودیوانه شده ازهوس قامت تو

باید ازآب روان پاش به زنجیرکشید

برسرمنزل مقصودنهد پای مراد

هرکه دست هوس ازدامن تدبیر کشید

همچو خورشید درین معرکه بیرون زنیام

«مشرقی» تیغ سخن ازپی تسخیر کشید

***

درد دمبدم مارا عیش جاودانیهاست

روزعید نوروز ناتوانیهاست

ترک من سرت گردم نوش یک دوجام می

ازخماردوشینه برسرت گرانیهاست

ای صبا بگو ازمن بابت مسیحالب

زنده ام جدا ازتو این چه سخت جانیهاست

سینه ازخدنگ غم(مهردل) مشبک شد

اشک سرخ بررویم عشق رانشانیهاست

***

خم زلف توآشیانه دل

نقطه خال تودست دانۀ دل

چون نخواهد رود زخاک درت

بی خودی ها بودبهانه دل

گل چوبلبل به گلستان نالد

گرد می بشنود ترانه دل

«مشرقی»کی رود زخاک درت

سرکوی توآستانۀ دل

مخمس برغزل حافظ(رح):

آمد بهار وباز زانفاس عیسوی

سرزد زشاخ غنچه بسرتاج خسروی

درصبحدم به صحن گلستان چومولوی

بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی

می خواند دوش درس مقامات معنوی

یارب چه معجزه است که برپانموده گل

ازهرکنارۀ یدبیضا نموده گل

تاازدرخت نکتۀ توحید بشنوی

ازطرف شاخ برق تجلی نموده گل

سوسن برانه ساز شده بهرگفتگو

نرگس گرفته ساغر زربرکنار جو

مرغان باغ قافیه سنجند وبذله گو

تاخواجه می خوردبه غزلهای پهلوی

ازمردمان خوشست رهائی خواب امن 

خوش وقت بوریای گدائی وخواب امن

کاین عیش نیست درخور اورنگ خسروی

می سفتی یکی سخن خوشتر ازگهر

دست ستم به چاک گریبان کس مبر

این پند رازخواجه شنو دیدۀ پدر

دهقان سالخورده چه خوش گفت باپسر

کای نورچشم من بجزاز کشته ندروی

کرده سیاه بختی خویشم بسی زبون

افتاده ام بگوشه ویرانه سرنگون

زین ماجرا چگونه نریزم زدیده خون

این قصۀ عجب شنو ازبخت واژگون

مارا بکشت یار به انفاس عیسوی

ضحاک جزمظالم عام ازجهان نبرد

کاوس شد بحسرت وکام ازجهان نبرد

خسروبغیر حسرت نام ازجهان نبرد

جمشید جز حکایت جام ازجهان نبرد

زنهار دل مبند براسباب دنیوی

روزی که مهردل درمیخانه راگشاد

درپای خم زصدق سرخویش رانهاد

ارقلقل صراحیش این نکته شد بیاد

ساقی مگر وظیفه(حافظ)زیاده داد

کاشفته گشت دستاری مولوی

یک بیت ازقصۀ شاه وکنیزک مثنوی معنوی که سردار مهردل خان قصه را به نظم شرح کرده است.

(ای بسا ابلیس آدم روی همت

پس بهر دستی نشاید داد دست

شرح:

ظاهر انسانند دروطن چودیو

خلق راازره برد بارنگ وریو

کارشان نبود بجز مکر وفنون

رهزن خلق اند دایم ازفسون

ارسر تلبیس شیخند وبزرگ

آدمی خوارند هریک همچو گرگ

کرده اند ازسبحه باچندین نیاز

بهر خلقان رازنند ابلیس وش

روی را تابیده اندازامرو نهی

منکر پیغمبر وجبریل ووحی

خویش راهریک موحد کرده نام

رخش خواهش رانده دایم درحرام

گرچه هست اقوال ایشان چرب ونرم

دارد ازافعال ایشان دیو شرم

ازبرون خوانند آیات وحدیث 

وز درون هستند ناپاک وخبیث

تاتوانی کن ازاین مردم حذر

صحبت شان می کند در دین ضرر

خواجۀ لولاک سلطان رسل

سرور دین هادی دین سبل

باش بانیکان که ازنیکان شوی

گرهمه سنگی درومرجان شوی

گرترا نوح نبی باشد پدر

ازتو نتواند کند دفع ضرر

صحبت بدگر توچو کنعان کنی

خویشتن راغرق درطوفان کنی

شرح این بیت هشتاد .چند بیت است اما بهطور نمونه ابیات فوق گرقته شده.