حکیم انیشاتین

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

جلوه ئی می خواست مانند کلیم ناصبور 

تا ضمیر مستنیر او گشود اسرار نور 

از فراز آسمان تا چشم ادم یک نفس

زود پروازی که پروازش نیاید در شعور 

خلوت او در زغال تیره فام اندر مغاک

جلوتش سوز درختی را چو خس بالای طور

بی تغیر در طلسم چون و چند و بیش و کم

بر تر از پست و بلند و دیروز و دو نزد دور

در نهادش تار و شید و سوز ساز مرک و زیست

اهرمن از سوز و ساز او جبریل و حور

من چه گویم از مقام ان حکیم نکته سنج 

کرده زردشتی ز نسل موسی و هارون ظهور