111

بادیه و بادیه

از کتاب: زبان د آری

در روزگار مکتب شوخی کنان یکی ازدیگری می خواستیم که این بیت را معنا کند :

آن یکی شیر است اندر بادیه ، کادم می خورد

وان دگر شیر است اندر بادیه ، کادم می خورد

این جا سخن برسر پیچیدگی در بین معنا های شیر ( درنده ) و شیر ( نوشیدنی ) و دو بادیه و تعبیر فریبندة آدم می خورد بود. بگذریم .

بادیه دشت وبیابان را می گویند : چنان که دراین بیتها می یابیم : مسعود سعد گفته است :

به بحر درکنم از آتش دلم صحرا

به بادیه کنم از آب دیدگان فرغر

و از فرخی هم می خوانیم :

عذاب بادیه دیدم کنون به دولت میر

زبادیه سوی باغی روم چو باغ ارم

واژة دیگر باطیه است که کاسه را می گویند . این واژه هم مانند بادیه عربیست . باطیه در تمام تاریخ شعر پارسی چندباری بیش نیامده است . منوچهری می گوید :

ساقیان تو فگـــنده باده اندر باطیه

خادمان تو فگنده عنبراندر مدخنه

خاقانی نیز گفته است :

هـرجـــان که زخم ستد قنینه

درباطیه جان کنان فرو ریخت

باطیه درپیشین زمانه ها درخانه ها پیدامی شد. مگر شگفت این که بادیه نامیده می شد، نه باطیه . وچی بسا می پندارند که واژة بادیه دومعنا دارد : یکی بیابان و دیگری ظرف بزرگ و همان گونه امروزه چنان که می گویند می نویسند ومانعی ندارد. مگرکسی به آن نمی اندیشد که بادیه به معنای ظرف در اصل باطیه بوده است .