بادیه و بادیه
در روزگار مکتب شوخی کنان یکی ازدیگری می خواستیم که این بیت را معنا کند :
آن یکی شیر است اندر بادیه ، کادم می خورد
وان دگر شیر است اندر بادیه ، کادم می خورد
این جا سخن برسر پیچیدگی در بین معنا های شیر ( درنده ) و شیر ( نوشیدنی ) و دو بادیه و تعبیر فریبندة آدم می خورد بود. بگذریم .
بادیه دشت وبیابان را می گویند : چنان که دراین بیتها می یابیم : مسعود سعد گفته است :
به بحر درکنم از آتش دلم صحرا
به بادیه کنم از آب دیدگان فرغر
و از فرخی هم می خوانیم :
عذاب بادیه دیدم کنون به دولت میر
زبادیه سوی باغی روم چو باغ ارم
واژة دیگر باطیه است که کاسه را می گویند . این واژه هم مانند بادیه عربیست . باطیه در تمام تاریخ شعر پارسی چندباری بیش نیامده است . منوچهری می گوید :
ساقیان تو فگـــنده باده اندر باطیه
خادمان تو فگنده عنبراندر مدخنه
خاقانی نیز گفته است :
هـرجـــان که زخم ستد قنینه
درباطیه جان کنان فرو ریخت
باطیه درپیشین زمانه ها درخانه ها پیدامی شد. مگر شگفت این که بادیه نامیده می شد، نه باطیه . وچی بسا می پندارند که واژة بادیه دومعنا دارد : یکی بیابان و دیگری ظرف بزرگ و همان گونه امروزه چنان که می گویند می نویسند ومانعی ندارد. مگرکسی به آن نمی اندیشد که بادیه به معنای ظرف در اصل باطیه بوده است .