ارغون و ارغونیان
میرزا ذوالنون و محمد مقیم
ارغون یکی از احفاد چنگیز بود که سلسله نسب او بعد از ابقا خان و هلاکو و تولیخان به خان بزرگ مغل میرسد ارغون در ۶۸۳ هجری قمری به سلطنت رسید و ساحه حکمفرمائی او بیشتر بر عراق عرب و عراق عجم انبساط داشت. در مدت ۷ سال سلطنت خود بغداد را مرکز قرار داده و به خاک های ایران هم تسلط یافت که به شرح و بسط آن کاری نداریم از احتمال بعید نیست که ارغونی ها احفاد او باشند ولی میرزا عبدالقادر خان در کتاب خویش موسوم به "اویماق مغل" در موقعی که از "اویماق ارغون" صحبت میکند ایشان را از اقوام عمده مغل میشمارد و به قوم "قیات" یا "در لکین" نسبت میدهد(۲۵) و میگوید که از میان آنها امرای بزرگ برخاست که با سلاطین عظام قرابت داشتند. در موقعی که شاهرخ اساس سلطنت تیموریان هرات را میگذاشت الوس ارغون در ماورالنهر زندگانی داشتند و یکنفر از روسای آنها میر ذوالنون ارغون به خراسان آمد. قراریکه شیخ ابوالفضل علامی در جلد سوم اکبرنامه و میرزا محمد عبدالقادر در اویماق مغل می نویسند سلطان حسین بایقرا پادشاه تیموری هرات وی را بزرگ میداشت و قندهار، سیستان و زمین داور را به وی سپرد. اینک متن دو اثر مذکور:
اکبر نامه(۲۶) الوس ارغون از بی سری ماوراالنهر را گذاشته لختی به خراسان آمد میرزا ذوالنون ارغون نزد سلطان حسین مرزا بزرگ ،بود، قندهار و سیستان و زمین داور باقطاع او داد."
اویماق مغل(۲۷) : "... در عهد سلطان حسین میرزا بایقرا امرای این قوم بسیار با ااختیار بوده اند امیر ذوالنون بیگ ارغون از اعاظم امرا بود و در رکاب سلطان ابوسعید کورگان برلاس میبود و در پیش او شمشیرها زده و مهربانی ها دیده بود چون فلک دوار بر مراد سلطان حسین میرزا گردید و سلطان ابو سعید شهادت یافت امیر نیز پیش او رسید."
بعد از اینکه ذوالنون ارغون در اثر دلسوزى و الطاف سلطان حسین بایقرا در ولایات غربی و جنوب غربی افغانستان مسکن و اعزاز یافت بر قدرت خود افزود. شاه بیگ یک پسر خود را به حکومت قندهار نامزد کرد و پسر دیگر خود "مقیم" را به گرفتن امارت کابل تشویق و اعزام .نمود به این ترتیب ذوالنون ارغون و پسران او در سایه الطفات سلطان حسین میرزا مقام و موقعیت مهمی تقریباً در نیمه خاک افغانستان پیدا کردند چون میر ذوالنون مرد موقع شناس و خود خواه و جاه طلب بود اول از ضعف پادشاه تیموری استفاده کرد و بعد با یکی از پسران او بدیع الزمان میرزا که سر مخالفت با پدر داشت، همنوائی و هم آهنگی نمود. حتی دختر خودرا به وی داد و با پیوند خویشاوندی موقعیت خود را بزرگتر ساخت. در حقیقت سالهای اخیر سلطنت سلطان حسین میرزا با دخالت فرزندان بی عرضه چون بدیع الزمان میرزا و مظفر میرزا در امور مملکت و استفاده ارغونی ها به نفع خود دولت تیموری هرات را از نظر سیاست و اداره به ضعف و نقاهت کشانید و همین ضعف و نقاهت و پراگندگی سبب شد که بابر، طوریکه یک نفر از مولفان فرانسوی (فرنارد گروناد) او را فاتح تهی دست میخواند، از فرغانه آمده خاکهای این طرف آمو دریا را از بلخ تا کابل با آسانی تصرف کند و سال بعد بعد از وفات سلطان حسین میرزا در هرات و مخالفت شهزادگان و امرأ در مسئله جانشینی وی و انتخاب شهزاده بی کفایت چون بدیع الزمان پشتیبانی خان هم جرئت یابد و بنای حمله را گذارد بهر حال برای اینکه خلط موضوع نشود و از موضوع بیرون نشویم به این بر میگردیم که از فرزندان میر ذوالنون ارغون، محمد مقیم ارغون در کابل حکومت میکرد و نامبرده کسیست که بعد از عبدالرزاق پسر بی کفایت میرزا الغ بیگ از اوضاع آشفته کابل استفاده نموده و به اتکا به قدرت پدر و برادر خویش تازه به امارت رسیده بود.
مقیم ارغون با آل و عیال خویش در بالاحصار کابل زندگانی میکرد و بار اول در تزک بابری از (ارگ) از خاکریز ارگ و از قلعه کابل و از بعضی دروازه های بالاحصار مانند دروازه چرمگران و پلی که مقابل آن بود ذکری به میان آمده که بعدتر حین رسیدن بابر در مقابل دیوارهای بالاحصار به شهادت اصل متن تزک از این همه مطالب ذکر خواهیم کرد عجالتاً فقط ذکر یک نکته قابل دقت است که قبل از پنکه ظهیرالدین محمد بابر به کابل میرسد بالاحصار با ارگ و باره و بروج و دروازه ها و خندق و خاکریز به حیث مرکز اداری و نظامی وجود داشت عین این وضعیت را در صفحات قبل مقارن سالهای ۷۶۷ و ۷۶۸ هجری قمری موقعی دیدیم که امیر حسین و تیمور کورگان حین قیام (پولادبوقا) و(آقبوقا) در همین بالاحصار کنار دیوارهای قلعه کابل صف آرائی میکردند. یعنی حین آمدن بابر و حین آمدن تیمور بالاحصار کابل با شهادت مأخذی که ذکر کردیم، مرکز اداری و نظامی و مقر حکمداری بوده و به ترتیبی که تا اینجا بحث کردیم، در طی قرنهای پیشین تر هم این مقام و موقعیت را حایز بود.