اشکبوس و رستم

از کتاب: افغانستان در شاهنامه

دلیری که بد نام او اشکبوس 

همی بر خروشید برسان کوس 

بگرز گران دست بر اشکبوس 

زمین آهنین شد سپهر آبنوس 

برآویخت (رهام) با اشکبوس 

برآمد زهر دو سپه بوق و کوس

یزدگرد برترگ (رهام) گرد 

کله خود او گشت زان زخم خرد 

چو رهام گشت از کشانی ستوه 

بپیچید ازو زوی و شد سوی کوه 

به قلب سپاه اندر آشفت توس 

بزد اسپ کاید اشکابوس 

کشانی بخندید و خیره بماند 

عنان را گران او را بخواند 

بدو گفت خندان که نام تو چیست؟ 

تن بی سرت را که خواهد گریست؟ 

تهمتن چنین داد پاسخ که نام 

چه پرسی که هرگز نبینی تو کام 

مر امام من نام مرگ تو کرد 

زمانه مرا پتگ ترک تو کرد 

کشانی بدو گفت بی بارگی 

بکشتن دهی تن به یک بارگی 

تهمتن چنین داد پاسخ بدوی 

که این بیهده مرد پرخاشجوی


هر دو پهلوان از اسپ پیاده شدند و اشکابوس به رستم تیرباران را شروع کرد. 

برستم بر آنگه ببارید تیر 

تهمتن بدو گفت برخیره خیر 

کمان را بمالید رستم به چنگ 

بغرید مانند غران پلنگ 

خدنگی برآورد پیکان چو آب 

نهاده بدو چار پر عقاب 

بمالید چاچی کمان را به دست 

به چرم گوزن اندر آوردشست

ستون کرد چپ را و خم کرد راست 

خروش از خم چرخ چاچی بخاست 

چو سوفارش آمد به پهنای گوش 

چرم گوزنان برآمد خروش 

چو پیکان ببوسید انگشت اوی 

گذر کرد از مهر لپشت اوی 

چو زد تیر بر سینۀ اشکبوس 

سپر آن زمان دست او داد بوس 

قضا گفت گیر و قدر گفت ده 

فلک گفت احسنت ملک گفت زه 

کشانی هم اندر زمان جان بداد 

تو گفتی که او خود ز مادر نزاد 

چو خاقان چو چین پر و پیکان تیر 

نگه کرد بر نادلش گشت پیر 

بعد از کشته شدن (کاموس) و (اشکبوس) لشکر (کشانی) هستۀ قوای خود را شکسته دید و باز هم با فرستادن (چنگس) و (هومان) و دیگران کوشش مینمودند که از پاشیدن نیروی خود خودداری کنند ولی این پهلوانان کاری ساخته نتوانستند. و (چنگس) از میدان جنگ فرار کرد و روز به روز حالشان رو به خرابی کشید.

در این وقت باریک، خاقان میدانست که شکست او نزدیک و حتمی است و یک سلسله مذاکرات و مشاوره را با بزرگان خود و بالواسطه با رستم شروع کرد، چنانچه یک مرتبه (هومان) را نزد رستم فرستاد و این جواب را آورد:

نه شنگل بمانیم نه خاقان چین 

نه یک تن ز گردان توران زمین

برانگیزم آتش از این کشورت

بسوزم همه مرز و بوم و برت

سپس تورانیان از گفتگوهای سیاسی خسته شدند و فهمیدند که به این ذریعه کاری از پیش نمی رود. لذا تمام سران و سرکردگان توران جمع شدند تا تصمیم بگیرند. 

پر از غم شوم پیش خاقان چین 

بگوییم که بر من چه آمد زکین 

مراپردۀ او پر از ناله دید 

ز خون گشته پر زعفران لاله دید 

ز خویشان کابوس چندین سپاه 

به نزد یک خاقان شده دادخواه 

همیگفت هر کس که افراسیاب 

از این پس بزرگی نبیند به خواب 

سپاه کشانی سوی چین بریم 

همه دیده پر آب و با کین بریم 

ز چین و ز بربر سپاه آوریم 

که کاموس را کینه خواه آوریم 

اگر کین همی جوید افراسیاب 

نه آرام باید که جوید نه خواب 

هم از دودۀ چنگش و اشکبوس 

خروشیدنی بود چون زخم کوس 

مگر سیستان را پر آتش کنیم 

بر ایشان شب و روز ناخوش کنیم

سر رستم زابلی را بدار 

برآری بر سوک آن نامدار

تنش را بسوزم و خاکسترش

همی برفشانیم پیش درش

شکست افراسیاب:

کنون رزم خاقان چین آوریم 

همان رسم مردی و کین آوریم

برآمد یکی باد و ابر سیاه

که شد روشنائی ز خورشید و ماه

درفش بزرگان نگون سار دید

به خاک اندرون خستگان خوار دید

نگون سار کرد آن درفش سپاه

برفتند پویان به بیراه و راه

درفشش بجا مانده و خود برفت

سوی چین و ماچین خرامید تفت

نشان خواست از شاه توران سپاه

زهرسوبجستند بیراه و راه

نشانی ندادند بر خشک و آب 

نه آگاهی آمد از افراسیاب

همه جشنگاه و هم ایوان اوی 

به ویرانی آن نهادند روی 

همه شهر آباد او را بسوخت 

جهانی ز آتش همه بر فروخت

این جا رستم فاتح به آریانا برگشت:

ز توران زمین بر نهادند رخت 

سلیح گران مایه و تاج و تخت 

ز کشمیر تا دامن کوه شهد

سراپرده و پیل دیدیم و مهد 


"کشان" یا "کوشانی" در تاریخ افغانستان دورۀ خیلی مهم و طولانی دارد که روی هم رفته تقریباً سه قرن را در برگیرد عبارت از (کوشانی بزرگ، کوشانی های خرد و کیداری ها) است. کوشانی های بزرگ باز بر دو خاندان تقسیم میشود. اول دودمان (کجولاها) و دوم دودمان کنیشکا دودمان اول از حوالی ۴۰ مسیحی تا ۱۱۰ مسیحی؛ دودمان دوم از حوالی ۱۲۰م تا نزدیکی های ۲۶۰ م دوام کرده است. سپس دوره دوم کوشانی با دورۀ کوشانی خورد میرسد و تا حوالی دورۀ هیاطله در قرن پنجم دوام میکند. لذا دورۀ کوشانی در افغانستان اهمیت زیاد دارد. کوشانیها در اول وحله از سرحدات چین برخاستند دور دوم زمانی را در بر میگیرد که نژاد کوشانی در کاشغر پنجاب و سقلاب ماوراءالنهر، یعنی در (توران) زمین توقف داشتند و افراسیاب از خود آنها برای مقابله با رستم کابلی ثم زابلی استفاده می نماید فردوسی از کشانی و پهلوانان نام آور آنها از قبیل کاموس - اشکبوس - چنگس و غیره صحبت میکند و اوایل پیکار آنها را معاصر (کاواهو سراوا)، یعنی دودمان کاوی بلخی میرساند ما در طی این مطالعات پیشنهاد دیگری هم داریم و آن مقایسۀ کاموس و اشکبو با بعضی از شاهان مسکوکات کوشانی است. در این شبهه نیست که شاهان فردوسی به گمان غالب زمانی را در بر میگیرد که شاهان مذکور در (توران زمین) چنانچه در یک جا میگوید که (کشانیها) در ماورء النهر اجتماع کردند، تا به قوای آریانی به سواحل چپ روادآمو حمله نمایند در دورۀ سوم (کشانیها) در شمال و جنوب هندوکش ریختند از ریاست ولایات به پادشاهی کشید و در دورۀ چهارم تا اقصای هندوستان امپراطوری بزرگی تشکیل کردند، که از رود گنگا تا آمو دریا انبساط داشت. استعمال شاهنامه و گفتار فردوسی به حیث یک مأخذ برای دورۀ کشانی کمال اهمیت دارد و جلد دوم شاهنامه اثری است که اقلاً نام های یک سلسله پهلوانان ایشان را به یادآورد راجع به زبان کشانی هم تذکراتی داد، در اینجا باید متذکر شویم که زبان "کشانی" به رسم الخط یونانی از (بغلان) شمال هندوکش کشف شده و این زبان متوسط دستۀ شرقی میباشد که با السنه قدیم (دری) و پښتو تا یک درجۀ ارتباط بهم میرساند.