138

ذبیح الله شهید

از کتاب: سرود خون

بیاد مجاهد گلگون کفن فرمانده جبهه مزار شریف و بلخ ذبیح الله شهید


باز شد باز در لطف ز احسان خدای 

باز شد شاهد انوار ازل پرده گشای

باز شد رایت گلگون شهیدان بر پای 

باز آیننه تاریخ شده جلوه نمای 

باز در بارگه قلعه گشای خیبر

باز در بارگه قلعه گشای  خیبر

بوسه در خاک زند جبهه ماه و اختر 

دوستان نعرۀ تکبیر عزیزان از چیست

این چراغان بسر خاک شهیدان از چیست 

مرغ حق بر زبر عرش پر افشان از چیست

بلخ را این همه انوار درخشان از چیست

باز از بام فلک طرفه صدا می آید

در گشایید که مهمان خدا می آید

درگشایید که این تحفه بما می آرند

عاشقان سجدۀ تعظیم بجا می آرند

خاکیان هدیه بدرگاه خدا می آرند

کشتگان نامۀ تسلیم و رضا می آرند

این سر غرقه بخون گشته ذبیح الله است

نو جوانست و جوانمرد و خدا آگاه است

آسمان عرضه کند شرح مبارکبادش 

خاک نازد که خدا داده چنین اولادش

حور گل دسته نماید به بهشت از یادش 

طرفه شاگرد که شد حضرت عشق استادش

ای خوشا مرد که آورده بدر است و حنین

سبق مهر و وفا خوانده زپیکار حسین

بود سر باز وطن سرور و سردار وطن

نام وی نقش بخونست به کهسار وطن

هست جایش بدل مردم بیدار وطن

خادم دین خدا قاید غمخوار وطن 

پوش تابوت وی ا پردۀ جان ها باید

تربتش بر زبر مسند دلها باید

این شهیدان گل سرخ چمن رحمانند

مایۀ ناز زمین مفخرت انسانند 

کشتۀ یک نگه از پیشگه جانانند

کشتگانند ولی زندۀ جاویدانند

باد رحمت بتو ای قاید با درد جهاد

نازش بلخ برین یار جوانمرد جهاد 

از سر تربت تو بوی وفا می آید

شمع بالین تو از عرش خدا می آید

مرغ توحید  در آنجا به صدا می آید

ملک از چرخ برین بال گشا می آید

تا زند بوسۀ اخلاص بخاک در عشق

هدیه نور کند پیشکش سنگر عشق

یاد این سرو بخون خفته ما باد بخیر 

یاد آن یار سفر کرده ما باد بخیر 

یاد آن سروروسر دستۀ ما با بخیر 

یاد آن قاید برجستۀ ما باد بخیر 

یاد وی نقش بدیباچۀ دلها باشد 

تا وطن باشد ودل باشد ودنیا باشد 

مصلحت بین من آنست که افغان نکنیم 

بر شهیدان وطن اشک بمژگان نکنیم 

خاطر از رفتن این قوم پریشان نکنیم 

گریه بر زنده فرخنده خندان نکنیم 

آنکه بر بال ملک سوی خداوند رود 

با دل مطمئن وخاطر خرسند رود 

سر اگر خفت بخون شکر که سنگربا قیست 

بهر خونخواهی وی صد سر دیگر باقیست 

ملت مومن سر باز دلاور باقیست 

گنبد شیر خدا فاتح خیبر  باقیست

روید از قطره خونش دل وجان دیگر 

شیر مرد دگر وقلعه ستانی دیگر