نصر بن سیار
هشام خراسان مر نصر بن سیار را داد اندر ماه رجب سنه عشر بن مائة و عهد خراسان سوی او فرستاد، و ببلخ بدورسید، و نصر با عبدالسلم بن مزاحم بگفت، و هردو بنزدیک جعفر(127) رفتند و نامۀ تسلیم عمل به جعفر دادندف و جعفر نصر را بجای خویش بنشاند و خود اورا تهنیت کرد و مردمان به تهنیت آمدند و نصر مراهل خراسان را تألف کرد، و مؤنتهای ایشان سبک کرد، و نصر مریحیی بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب رضوان الله علیهم را که ببلخ متواری بود از پس از آن پدرش را هشام کشته بود، و نصر مریحیی بن زید را بگرفت و باز داشت، و هشام بمرد، و محمد بن علی الامام رحمة الله هم اندرین وقت بمرد، و مهتران شبعه بفرمان او دوازده نقیب کردند: یکی سلیمان بن کثیر دودیگر قحطبه بن شبیب و سوم موسی ابن کعب. و چهارم مالک بن الهیثم. و پنجم ابوداود و ششم خالد بن ابراهیم و هفتم بکربن العباس. و هشتم لاهزبن قریظ و نهم شبل بن طهمان و دهم ابو النچم بن عمران بن اسماعیل و یازدهم علاءِ بن حریث و دوازدهم و عمرو و عیسی ابنی اعین.
و علاءِ به خوارزم شد بدعوت کردن، و طلحه بن زریق بجای او بیستاد، و چون هشام بمرد، ولید بن یزید بنشست، و عهد خراسان به نصر بن سیار فرستاد، و اورا بفرمود، تا یحیی بن زید را دست باز داشت، و یحیی چون به روستائی رسید از ولایت نشابور، ولید را خلع کرد، و خویشتن را دعوت کرد و بازگشت با صدوبیست مرد، و بدر نشابور بدهی فرود امد و عمرو بن زرارة القسری امیر نشابور، (رسولی) بنزدیک او فرستاد که «ازین ناحیت بیرون شو!.» یحیی گفت: « تا بر آسایم و ستوران بیاسایند.»
چون بنزدیک عمرو رسید در وقت بر نشست و بیرون (128) آمد و حرب کردند، و عمرو را هزیمت کردندف و اندر هزیمت کشته شد، و یحیی بن زید قصد بلخ کرد، و نصر بن سیار، چون خبر یافت، مر صاحب شرط خویش را، سلم بن احوز را بطلب یحیی فرستاد، یحیی به بادغیس شد، و از آنجا بمرورود (و) طاقان و فاریاب، و سلم از پی او همی رفت تابه گوزگانان اندر یافت، اورا به قصبة انیسو. حرب کردند، و یحیی بن زید را بکشتند و سرش ببریدند، و بر چوبی کردند و بمروبردند.
وولید کشته شد بشام اندرجمادی الاخره سنه ست و عشرین و مائة، و یزید بن الولید بنشست اندر سال صدوبیست وشش. و چون کاریزید راست شد، عهد خراسان بنزدیک نصر بن سیار فرستاد و نامه نوشت بسوی نصر که: «تا حارث ابن س یج را زینهار دهی » و حارث بمرو باز آمد و یزید بمرد، و ابراهیم بن الولید بنشست اول ذی الحجه سنه ست و عشرین و مائة. و کار اوراست نشد، که مروان ابن محمد بیامد، اورا خلع کرد و بنشست اندر صفر سنه سبع و عشرین و مائة .و ابراهیم را مخلوع کرد، و مروان را مروان الحمار خواندندی، که بزبان تازی هر صد سالی را که از دولتی بگذرد، آن سال را حمارخوانند، و دولت بنوامیه بصد سال نزدیک رسیده بود. و مروان حمار عهد خراسان، سوی نصر بن سیار فرستاد، و یمانیان و ربیعه از نصر اعراض کردند، و سوی جدیه بن علی الکرمانی شدند، و جدیع از جملۀ شیعه بود، و حارث بن سریج با ایشان مطابقت کرد، و(129) با نصر بن سیار حرب کردند و جمهم بن صفوان مهتر جهمیان با حارث بود کشته شد، و پسرش علی بجای او بیستاد، و از شیبان حروری نصرت خواست و بزینهار او شد بمرو، و یمانیان و مضربان و حروریان یکی شدند، و یا نصر حرب پیوستند، از مدت نه ماه حرب بپیوستند، در مدت نه ماه هفتاد حرب افتاد میان ایشان. همه وقتها ظفر نصر را بود مگر اندر حرب که نصر با بومسلم مشغول بود، و ابو مسلم بیرون آمده بود، اندر ماه رمضان سنه تسع و عشرین و مائة. دعوت کرد به آل محمد صلی الله علیه وسلم، و کنده کرد.
و ابو مسلم از اصفهان بود نامش عبدالرحمن ابن مسلم، و ابراهیم الامام ابو مسلم را بخراسان فرستاده بود، و چون ابراهیم الامام خبر این خلافها بشنید، نامه نوشت سوی سلیمان بن کثیرکه :«شمشیر برهنه کن بر نصر بن سیار!» و چون فساد خراسان بسیار شد، نصر بن سیار از مروان استعانت کرد. البته هیچ جواب نیامد، و هر نامه که نصر بن سیار از (نشابور) بفرستادی، یزید بن عمر بن هبیره رسولان نصر را همی باز داشتی از مروان و نامه ها پنهان همی کرد از ستیزۀ نصر بن سیار، و مروان نیز به ضحاک حروری مشغول بود، و بنصر نرسید، و ابو مسلم یمانیان را، و ربیعه را که با پسر کرمانی بودند، و شیبان حروری را با خویشتن یار کرد، و با خویشتن اندرکنده آورد، و روی سوی نصر نهادند، از ایشان بگریخت و از مرو به نشابور(130) آمد.و چون نصر برفت، ابو مسلم کار دانان خویش را بشهرها و ناحیت های خراسان بفرستاد، و قحطبه مر تمیم بن نصر را بطوس اندر یافت و حرب کردند، و تمیم کشته شد، و نصر قصد عراق کرد، و چون به ساوه رسید آنجا بمرد.