ببو جان
نام او حلیمه و در سنه ۱۲۸۰ یا ۱۲۸۲ در بارانه کابل تولد یافته پدرش میر عتیق الله خان از اولاده میر واعظ و مادرش دختر امیر دوست محمد خان بود . بی بی حلیمه در خانه پدر علوم متداوله را آموخته و ادب وشعر معلومات خوبی داشت و از جوانی بسرودن اشعار میل
پیدا کرد در سنه ۱۲۹۶ ۱ وقتی امیر عبدالرحمن خان طرف کابل آمد شب در باغ توفق کرد و آنجا با اعیان و ارگان دولت ملاقات نمود در ضمن صحبت با سردار محمد یوسف خان از او پرسید که آیا کدام برادر زاده و یا خواهر زاده که لیاقت همسری را با او داشته باشد سراغ دارد ؟سردار محمد یوسف خان فوراً بی بی حلیمه را که در آن زمان این قسمت خوانده نشد . او را به امیر عبدالرحمن خان معرفی نمود و چند روز بعد از ورود مشار الیها یکسال نکاح او با بی بی حلیمه بسته شد .
اولین کار او بعد از نکاح بخشیدن مهر خویش به امیر عبدالرحمن خان و دو چند روز بعد از آن بدون اجازه شوهر به بند بخانه رفته حکم داد تا تمام محبوسین را رها کنند . وقتیکه امیر عبدالرحمن خان از ین قضیه آگاهی یافت برآشفت ولی نظر به علاقه که و محبتیکه نسبت به خانم جوان خود داشت او را بخشیدع از او قول گرغت که دوباره بدون مشوره و مصاحبت او چنین کار ها انجام ندهد .
بی بی حلمیه یک زن نهایت مهمان نوازی بود خاانه او هرگز از فقرا خالی نبود و همیشه در صدد کمک به بینوایان بود و حیات او با شوهرش بسیار بخوشی مگذشت چه طوریکه قبلاً گفته شد امیر عبدالرحمن خان اورا بسیار از قلب دوشت داشته خرسندی او را زهر چیز بال میشرمد اگر چه شاعر نبود و گاهی شعر میسرود تنها دروصف بی بی حلیمه که بر او لقب ببو جان را گذاشته بود قطعه ذیل را گفت :
مهد عا با صدر کسری بی بی هفت شبنم
ز آنکه ز عزت شپش خوانده عیال محترم
الحق از مادر مژده دختری مهرداد
صاحب حلیم و و جاومایه جود کرم
ببو جان گردش وصید را بسیار دوست میداشت ، و از اول بهار تا زمانیکه برف زمین را میپوشانید ، تقریباً هر روز به شکار رفته روز را در آنجا میگذاشتاند در آن هنگام خودش و مصاحین و کران زمان و لباس مردانه میپوشید لای بآآن به لای مدراز می انداختن و چهر خود را به نقاب سیاه عینیک دار میپوشید .
چون ببو جان به شعر بسیار علاقه فرطی داشت هر شب بهترین توازندگان و خوانندگان آن زمان را نزد خود خواسته تا به شب بخواندن آنها گوش میداد و از مهارت ایشان محفوظ میگردید .وقتیکه میر عبدالرحمن خان از کابل عزیمت نمود ببوجان جانشین او بوده تمام امور دولتی را ادا میکرد چون صاحب هوش و تدبیر خدادا و بود واز این عهده سر آمد ببو جان صاحب دو پسر گردید ولی اولی در سنین طفولیت از دنیار فت .
بعد از وفات امیر عبدالرحمن خان چندین سال در گلستان سرای کابل سکونت داشت ولی در اواخر حیات خود آنرا برای مکتب مستورات واگذار سده در قلعه هاشم خان اقامت گزید .
وفات ببو جان ساعت چهارو نیک صبح روز چهارشنبه ۲۰ جواز سنه ۱۳۰۴ هجری شمسی واقع شد ودر جوار تمیم انصار رحمته الله علیه مدفون است .
۱ طبقات سلاطین اسلام ، تالیف است علی ابن بسول .
«۸۴»
چانچه قبلاً گفته شد ببوجان طمع موزون د اشت و گهی شعر میسرود ولی متاسفانه اکثر اشعارش از بین رفته جز چند بیتکه در اختیار ارث واک وان طبع رسیده چیزی باقی نمانده گویند روزی طبقات والملک و العین امیر عبدالرحمن خان یکدسته نرگس برای اوفرستاد واو برای ادای تشکر فرد ذیل را نوشت :-
نرگس صد برگ از دست شهنشا هم رسید –سر خود ماندم و برچشم تر مالید مش .
این سه بیت از نتایج افکار اوست :-
استقلال
از برای خدا بلند کنید برسر خود ارای استقلال
یاد شیرین دهان ملت ما یارب از میوه های استقلال
میکشم بعد ازین دیده خود
سرمه از خاک پای استقلال ۱