سرجاندار
درطبقه ۲۱ وغيره سرجاندار بمعنی سرسلاحداراست (جان یعنی سلاح + داریعنی دارندء) فخرالدين خطاط هروی راست:
آن ترك که یافت منصب جانداری
يك لحظه نمی شکیبد از دلداری
گفتم دل من نگه نمیداری؟ گفت:
جانداران را چه کار با دلداری
سنائی غزنوی گفت:
گفتم این کیست واین که شاید بود؟
کو بارآورد ازتن من دود
گفت جاندارشاه محمود است
زین جزع مرتراچه مقصودا ست
. (حديقه ص ۵۵۹)
(۱) بقول ابن اثیرمنگلی تگین ازغلامان موید آی امه واتابك سنجرشاه بود، که بسال ۵۸۱ برباد ارخوداستیلا یافت،و بسال ۸۲ه سلطان تکش او را درنیشاپورحصارداده و صلح کردند. (۲) تعليقات جلداول لباب الالباب عوفي، ص ۳۴۹
(۳۸۲) شرح حال منهاج سراج تعلیقات
درطبقات سرجانداروجامدارهردوآمده، که اولی بمعنی سرمحافظ و سرسلاحدار وقوماندان گارد شاهی است،اما دومی کسی است که بدربارشاهی امورمشروبات وما کولات یا البسة شاهي بدو تعلق داشت، که اکنون «پیش خدمت» گویند،وهردواز مناصب درباری درخراسان وهند بودند.مولوی بلخی راست:
ربنا انا ظلمنا گفت و بس چونکه جانداران بدید ازپیش وپس
دید جانداران پنهان همچوجان دورباش هریکی تا آسمان
(مثنوی)
عثمان مختاری راست:
جهانداری که جاندارش سلاطین را دهد فرمان
. (ديوان مختاری ۳۷۲)