39

نظر مختصری به تعریف و تاریخ امراض روانی

از کتاب: روانشناسی
28 December 2022
تعریف و  تاریخ بیماری های روانی را نمی توان از هم جدا کرد. در هر عصر و زمان بیماری های روانی از خود نامی و تعریفی داشته اند. مردمان به اتکاء به اعتقادات خود از بیماری های روانی یاد آور شده اند ازین روست که تعریف امراض روانی مسیر ارتقائی دارد، این مطلب را میتوان به سهولت در انسان شناسی (anthropologie) در یک فصل عمده بنام ارتقا گرائی ( Evolutionnisme) جاگزین ساخت.
همیشه نابسامانی های روانی بر انسانها از حوادث تکان دهنده بوده و آنانرا وادار به شناخت آن ساخته تا بتواند چاره جویی کند. هر شناخت مستلزم نام گزاری است.  اینست دلیل بر تنوع  در شناخت، در تفصیر و تعریف بیماری های روانی نظر به سطح دانش انسانها در زمانه هاِیی که انسانها دران زنده گی کرده اند.  اگر انسانرا در مسیر ارتقائی طولانی اش همراهی کنیم به مطالب جالب بر میخوریم. بر طبق روش تدریسی هرگاه از تاریخ بیانی داشته باشیم باید مطالب را  از شروع مورد توجه قرار دهیم. درین صورت است که به سوالهای پیچیده هم بر خواهیم خورد. 

نزد انسان های اولی:
به اساس فکر منطقی، انسان امروزی ادامت انسان دیروزیست.  در انسانشناسی آمده که انسان های  اولین پریمت ها (Primates) بوده اند. اینها انسانهای بوده اند که از حالت چهارپا برآمده به دو پا ایستاده اند که این به دو پا ایستادن دیدگاه را وسیع تر ساخته است، این اتساع بینش شروع وسعت فکریست. سوال درینست که آیا در بین پریمت ها دیوانه بوده؟  یا نبوده؟ انسنشناسی به این سوال جواب ندارد. اما نمی شود شیوهٔ زندگی پریمت ها را نا دیده گرفت گفته شده که برای اینکه پریمت ها به شکار که زندگی شانرا تآمین میکرد مجرب تر باشند وهم در برابر حیوانات قوی پنجه از خود دفاع بهتر بتوانند یکی در پناه دیگر، گویا در جمعیت زنده گی میکردند. قرار بیانات یکی از مکاتب روانشناسی که ادعا دارد که جنون زادهِ جمعیت است و تئوری را به نام (Sociogenèse) بیماری های روانی دفاع میکند، اگر بیان این مکتب درست باشد، در میان پریمت ها چون جمعیت بوده باید دیوانه هم بوده باشد. 


بخش اول در افریقا

در افریقای وسطی و افریقای غربی
 مردمان این دیار بیشتر به زبانهای کهنۀ اوُوالوف وازان قدیمتر بمبره حتی امروز هم گفت وگو دارند. مدارک من از 15000 سال دور تر نیست. از 15000 سال به اینطرف مردمان این دیار را عقیده برین است که هر انسان دریک رابطهِ خاص با یک حیوان قرار دارد. این حیوان در سرنوشت و در خصا ِئل انسان تآثیر تعین کننده دارد. به فکر افریقاِیی از تنوع   حیوانات است که عالم انسانی به این حد متنوع میباشد.  این حیوان سرنوشت ساز انسانرا رب انسان میگویند به دو ترتیب نوشته و تلفظ  میشود(Rab) و یا  Rapp)) در بسی قباِئل افریقایی این طرز دید هنوز هم به کلی حکمفرماست. یکی از استادان فرانسوی که در عین زمان استاد دانشگاه  (Dakar ) و همه کاره در شفاخانه دولتی  این دیار بود درین مورد نوشته ها دارد. یک روز  یک خانم جوان را که مصاب جنون حاد شده بود نزدش آوردند. قرار بیان خود مریض و اطرافیانش رب این مریض که یک چلپاسه است در عتاب  شده و باید چاره سازی شود.  این مردمان از قبیلهٔ چلپاسه پرستان اند گویا رب شان یک چلپاسه است اینها به زبان بسیار قدیمی بمبره سخن میگویند. یک علاج گر محلی را خواستند تا دست به کار شود و پروفیسر از عمل کرد این علاج گر از روی تحقیق فلم برداری کرده است. من این فلم را در یک سیمیناری که به همین مطلب وبه همین مورد برگزار شده بود دیدم. عمل علاج گر ایجاد  یک صحنۀ دور از تحمل است این شیوه علاج را (N’Dopp) میگویند و به علاج گری که آنرا عمل میکند ( N’DOPKA) میگویند عملش ازین  قراراست: علاج گر که  یک دولک بدست دارد ( افریقایی ها آنرا تمتم مگویند) مستانه و رقصان وارد صحنه میشود. شاگردانش به سرعت یک گاو را که اطرافیان مریض به فرمایش علاج گر تهیه دیده اند به زمین انداختند پاهای گاو را به یک چوب میبندند و سر و شاخهای گاو را به تنهِ یی یک درخت.  مرض را بالای تنۀ گاو رسن پیچ میکنند بعد با یک کارد رگ گردن گاو را نیمه می برند تا گاو زود نمیرد از خونی که خارج میشود شاگردان بالای بدن زن از سر تا پا مالش میکنند وقتی که گاو در ارتعاش و اختلاج قبل از مرگ داخل شد زن را ارتعاشات بلند و پائین می پراند وقتی که همه چیز خاموش شد بدن زن را در یک پارچه پیچانده و همینطور ساعتی میگذارند تا خون روی پوست  بر زن اثر کند. فردای این جلسه پروفیسر با مریض صحبت داشت مریض کاملآ خوب شده بود. در حالی که پروفیسر در بیان خود از تاثیر معجزه آسای عمل پافشاری داشت، فیلم  ختم میشود. در ختم فلم من به شاملین سیمینار گفتم که دلیل موثریت دراثر معجزه آسا نیست بلکه این لحظۀ بسیار دشوار بر مریض  در دماغ مریض آن چیزی را ایجاد کرد که الکتروشوک میکند. امروز نمی شود عقب گرایی کرد و این  شیوه های علاج را تاِئید  نموده  ازان پیروی کنیم، اجرای الکترو شوک بهترو انسانی تر است. اکثریت   شاملین سیمینار به نظرم مواقت داشتند.

در افریقای شرقی
در دو کنار رود نیل از مدنیت های قدیم عصر فراعنه  بدین سو در مورد امراض روانی گفتنی ها داریم. اینهم از 15000سال به اینسو عمر دارد. مردمان این دیار عقیده داشتند که هر انسان را یک فرشته در همایت خود دارد این فرشته انسانرا در تمام امور هدایت میکند.  این فرشته را ملکه (Malaka) میگفتند حتی امروز هم مردمان این دیار میگویند که چنین است. شاید هم  ملکه  شروع کلمهٔ مالک وهم شروع کلمۀ مَلَک و هم مَلَکه های روانی  باشد؟

در زمان سلطنت های اولی(Dynastie) از 15000 سال تا به 7000 سال  پیش از امروز:

 در مورد بیماری های روانی گفته میشد که بنا به دلائل گوناگون ملکهُ مؤظف از امر فرعون سرکشی میکند باید جزا ببیند و به بیمار روانی چندین بار شلاق کاری تجویز میشد. اگر در نتیجه آن بیمار نمیرد شفایاب میشد. دلیل این شفایابی امروز شناخته شده است: هر گاه درد جسمانی مسلط شود دستگاه روانی دیگر نیروی عَرَض سازی ندارد، از سوی دیگر با الهام این مطلب در شروع این قرن حاظردر بین جنگ جهانی اول و دوم در اروپا وصولی رایج بود و به آن اوتو همو تیراپی(Auto-hémothérapie) میگفتند. طوری بود که از ورید مریض خون گرفته میشد و در عضله زرق میگردید گویا یک همتوم(Hématome) تشکیل میگردید از تکرار این کار به فاصله های نزدیک در بدن یک تآثیر ناگوار ایجاد میشود و ازین  بحران بیولوجیکی به بعد، دیگر مریض روانی توان آنرا ندارد که سمتوم ساز باشد. تزریق گامت های ملاریائی و مصاب ساختن مریض به ملااریا (Malariathérapie) که قبل از جنگ جهانی اول عمل میشد بر همین اصل استوار است. دلیل آن اینست که هر گاه بدن به مصیبت عظیم کرفتار شود سازمان روانی توان آنرا ندارد که سمتوم ساز شود. یک شاعر مصری گفته بود « جنون ایجاد آسودگیست»

در سلطنت های بعدی از   7000 سال  به بعد الی سقوط عصر فرعونی بدست رومن ها:

درین بخش دوم عصر فرعونی هرگاه انسانی به بیماری روانی مبتلا میشد گفته میشد که ملک مؤظف عیاش و تن پرور شده و وظیفه اش را انجام نمی دهد باید جزا ببیند: بدین منظور بیمار روانی را در یک اتاق محبوس میکردند برایش غذا نمیدادند روز های چارم و پنجم اگر زنده میماند از نبودن اعراض مرض، شفا یافته دریافت میشد. گاهی هم اگر مرض عود میکرد علاج از سر گرفته میشد. در طبابت غربی در سال 1927یک طبیب بنام (  Manfred Sakel) با استفاده از انسولین که گویا همین گرسنگی را به طور طبی و کیمیائی ایجاد میکند یک شیوۀ مداوا با انسولین رایج شد و بنام این شخص یام میشود )  Cure de Sakel) در حوالی جنگ دوم جهانی زیرنام(Insulinothérapie) بسیار شایع شد اینکه آیا کاشف آن الهام مصری داشته درین مورد چیزی نگفته است اما عملیه که ایجاد گرسنگی است به کمک انسولین با نتایج منفی و مثبت آن از وصول مصری فرعونی فرقی ندارد. 

در افریقای شمالی یا افریقای عرب زبان:

قرار نوشته های همکاران الجزیره ئی و هم فرانسوی های که درین دیار تحقیق کرده اند باید این منطقه افریقا را به دو عصر مطلقآ متفاوت تقسیم نمائیم، یکی آن قبل از ۸۰۰ سال است و دیگری بعد ۸۰۰ سال. 
قبل از ۸۰۰ سال آن بخش های غربی افریقای شمالی مثل سائر مردمان  افریقای غربی عمل میکردند از قبیل اندوپ و گیر ودار اندوپکه که در فوق دیدیم، بخش شرقی همیش الهام رود نیل را با خود داشته اند.
 بعد از ۸۰۰ سال این دیار زیر تآثیر فرهنگ عربیست چنانچه زبان اکثر شان هم عربی شده نه اوُوالوف است و نه  بمبره، برای شرح بیماری های روانی تعبیر عربی دارند پس دیوانگی را میگویند حلول ارواح جن آساست در کانون بدن همین است که دیوانه را مجنون میگویند ودر پی علاج می برایند. اولین چاره جوئی مراجعه است به علاج گر اولی که آنرا باشندۀ افریقای شمالی فقیه  ( Fekih) میگوید کار این شخص خواندن آیات است اکثرآ آیات قرآُنی اگر مرض وخیم تر بود و به آن چاره نشد نزد یک علاج گر دیگر میروند که اورا مربو(Marabout) مگویند عمل این شخص در بین عمل فقیه ( Fekih ) و عمل اندوپکه است این هم خواندنها دارد اما از خواندنهای فقیه فرق دارد بعد با فشردن چند لیمو سینه و دست و پای مزیضش را مالش میکند که الهام اندوپ دارد به فرق اینکه عوض خون گاو آب لیموست. بعد از لیموکاری علاج گر سر وصورت مریضش را با لعاب دهن مالش میکند ازینست که لیمو به خودش هم مفید است لعاب دهن را زیاد میکند. این شیوۀ علاج امروز هم رائج است . اگر تکلیف شدید تر بود و مریض خوب نشد  به علاج دوائی عصری پناه می آورند با وجودیکه بدان چندان عقیده ندارند بیشتر در جذب و چسپ علاج گر سنتی خود قرار داند  چنانچه هرگاه وضع مریض  شان از برکت کمک دوائی عصری خوب شود میگویند مربو گفته بود که مریض یک روز به یک کمک ناچیزو کوچک خوب میشود. ازهمین روست که تداوی عصری دوائی را علاج کوچک مینامند. 


بخش دوم در آسیا

آسیا از وسعتی که دار جای گاه تنوع افکار و فرهنگ است، اما در مورد امراض روانی و اسلوب علاج گری فکر و اسلوب اثر گزار همانا  فکر چمانی یا Chamanisme آسیای میانه و سایبیریاست که با کمی تفاوت هم در چین و هم در هند و هم در شرق میانه حکمفرماست. فکر چمانی یا شمانیزم از قدامت و وسعتی که دارد وهم از اثر گزاریش در تمامی حیطۀ فرهنگی آسیائی، ایجاب میکند تا در یک فصل جداگانه طور مفصل مطرح شود و چنین خواهم کرد و فورآ بعد این مختصر تاریخی به شرح فکر چمانی خواهم پرداخت.
 
چین، هند و شرق میانه هرکدام با داشتن وجه مشترک خصوصیات خودرا هم دارند. 
در خراسان زمین (افغانستان امروزی) در کنار های رود آمو تعلیمات چمانی هنوز هم عمل میشود درین دیار به شمول  شمال افغانستان چمان را بخشی میگویند. در ارتفاعات مرکزی خواندهای شفا بخش که این هم الهام چمانی دارد به نام غومبورهنوز هم رائج است ( این خواندن ها شامل یک بحث طولانیست در فصل چمانیزم خواهیم دید) خراسان زمین (افغانستان امروزی) از مرکزیتی که دارد مثل یک آئینه جلوه گاه هر تعلیم است. اما در عین زمان از آئین درین خود هم نگهداری کرده است، همین است که به بیماری روانی دیوانه میگویند. این کلمه از تعلیم چمانها به زبان آری عبور کرده و خراسان زمین آنرا نگهداری کرده است و با گذشت ۲۵۰۰ سال به حال خود مانده و از کلمۀ دیوا (نیروی دیو آسای ویرانگر) وآنه که مادر است به میان آمده. در مورد نقش مادر درین مورد گفتنی ها داریم یکی نظر قدیم تر است و دگری پسانتر ایجاد شده. قدیمی ها گفته اند که دیوا ( آن نیروی ویرانگر) به مادر حلول میکند و زمانیکه زن حمل گرفت از راه مادر به طفل آینده عبور میکند و با طفل به دنیا میآید. نظر مردمان پسانتر این است که آن استواری و سلامتی که از برکت نگاه مادر مستقر بود با ویرانگری دیوا بی اثر میشود.     
چین شمالی و شمال شرقی شبیه مردمان منگولی و منچوری بیشتر از تعلیم چمانی سایبیریائی  پیروی دارد. چین وسطی و شرقی زیر تآثیر پیشوائی کانفوسیوس و تعلیمات آن ، در مورد علل بیماری های  روانی بیانات دارد. قرار این فکر بیشتر تآثیر نا گواری های فضای زیست را ملامت می شمارد. تعلیم کانفوسیوس را میشود این چنین خلاصه کنم: تفکردرین  جامعۀ کهن  کانفوسیوس را ساخته است و کانفوسیوس به مردمان اثر گزار شده است. ایالات جنوبی و جنوب  شرقی چین مثل ایالت یونان چین به تفکر هندی قرابت دارد فراموش نشود که در اکثر نواحی چین اخلاق بودائی هم در زمینه اثر گزار است.
در هند به دیوانه پاگل میگویند و کسیست که در شناخت سر و پای خود در مشکل افتاده است. علت نابسامانی روانی درفکر هندی درونیست بر عکس نظر چینائی که برونی و بسته به ماحول است. علت اصلی قرار فکر هندی در ضجرت است همین است که  لغت آنکس( Anx) که ریشۀ سانسکرت دارد و ضجرت معنی میدهد و گفته شده که ممکن سه، چهار حتی پنج هزار سال عمر داشته باشد  به قرار فکر هندی  ایجاد نابسامانی روانی  میکند. ازهمین لغت در زبانهای رومی و زبانهای قریب آن مثل یونانی(Grec) ایتالوی و فرانسوی کلمۀ انگوس ( Angoisse) آمده، در زبانهای دارای ریشۀ ژرمنیک خود کلمۀ آنکس بدون تغیر رائج است(در آلمانی امروز هم به ضجرت آنکس میگویند) به انگلیسی همانا انزایتی رائج است که از همین ریشه میباشد. همین است که  دراشاره به آن یک بار دیگر از مسائل فرهنگی هند و اروپائی Indo-europian یادآور میشویم. لغت آنکس در جنوب و جنوب غرب افغانستان از راه درۀ لوگر در زبان اورملی که زبان ماقبل زبان پښتوی امروزیست به شکل انگاسه آمده کوچی ها که زبان شان بیشتر اورملی (پښتوی قدیم) میباشد همن لغت را بکار میبرند. بار ها کوچی در بیان درد و رنج خود  گفته است « انگاسی می نه پریدی». 

در شرق میانه 
درین گوشۀ اسیا موجودیت دو عصر  کاملآ مجزا را بائیست رعایت کرد. یکی آن عصر قبل از اسلام است و دیگری از اسلام بدین سو. 
در عصر قبل از اسلام در برابر نا بسامانی های روانی یک روش وقایوی تجویز شده است و آن  طوریست که یک حلقۀ مرمان صاحب نظر اثر گزار در برابر مردمان آواز خوانی میکردند آواز ها الهام چمانی و الهام زرتشتی داشت با جملات کوتاه و اثر گزار مرم را در کسب  آرامش و سلوک نیک راهنمائی میکردند هرجملۀ کوتاه با دوسه ضربۀ سریع کف زدن همراهی میشد و بدین ترتیب مردمان را به پندار نیک و به کردار نیک تلقین میکردند این شیوه در برابر نابسامانی روانی تآثر وقایوی داشت. تا زمانهای شروع اسلام زیر نام طریقت خواجگان به منظور علاج و وقایه عمل میشد امروز ازان هنری باقی مانده است. کف زدن ها را رسم خواجگان میگویند رسم همانا ایجاد لغت ریتم Rythm  است که در موسیقی مستانه عبور کرده  چی غربی باشد (پاپ موزیک) و چی شرقی باشد( ساز و رسم قوالی که در افغانستان و هند آشوب گری دارد).
از تسلط اسلام بدین سو نابسامانی روانی را درین حیطۀ آسیا حلول ارواح جن آسا در کانون بدن گفته شده و دو نوع  تدبیر و علاج توصیه شده یکی  را  تآثیر شفا بخش آیات قرآنی گفته اند  ودیگر  در تطبیق دوائی با استفاده از  پیداوار تحقیق کیمیا گران عرب با استفاده  از  عصارۀ تریاق(تریاک) وعصاره و یا روغن چرس(میسره) و پودر کوکنار. «دارو گران سنتی گفته اند جن از کوکنارمیترسد و ازان  بدش می آید».  

بخش سوم تعریف و تاریخ روانشناسی و امراض روانی در جهان غرب

   
شرح امراض روانی درین دیار را گفته اند از عصر روشنائی(روشن بینی) اغاز میابد گویا از ۵۸۰ سال قبل از مسیح و به توجه این اشخاص تاریخ ساز که شناخت شان حتمیست:  Pythagore متولد به سال ۵۸۰ قبل از مسیح، Socrate متولد به سال  ۴۷۰ قبل از مسیح Platon متولد به ۴۲۸ قبل از مسیح و ًAristote متولد به سال ۳۲۲ قبل از مسیح. اینها همه یونانی اند. میبینیم که  اگرچه که بیان در غرب است اما در اینجا هم آفتاب از شرق می برآید. اینها در حالی که بنیان گزاران فلسفه  میباشند ، برای امراض روانی خدمت بزرگی انجام داده اند و آن اینست که سرنوشت بیماران روانی را که تا آنزمان در آسمان، در حیطۀ ستاره ها و در صوابدید فرشته ها مطرح بود با توانائی که داشتند روی زمین که جایگاه مردمان است پیاده کردند. در مورد امراض روانی اکثرآ دو بینی دارند و در پندار شان چنین بوده که گرفتاری های  انسان دو جانب داشته است یکی آنچه به بدن تعلق میگیرد و ازان طبابت رسیدگی میکند واندیگر سازمان روانی انسان است مثلی که در دید شان  جدا از اولی باشد.  یکی بلکه دوی آنها به اهستگی و به احتیاط گفته است که نشود گفتاری های روانی هم پزشکی وبهداشتی  باشد این خود یک شروع خوب درپیشرفت امراض روانی درین دیار است. یک نام نامی دیکر را که نباید فراموش کرد و آن جالینوس Claudius Galenus  است که در قرن دوم مسیحی در دیار غرب استعمال مسکنات را به منظور ایجاد آرامش روانی تجویز نمود. 
 آنهایی که بعد ازین روشنگران می آیند انسان را در تفکر، در تعقل و در استدلال یاری کرده اند و نام های شان در زرین رواق کانون اندیشه می درخشد عبارت اند از: 
 Montaigne سال ۱۵۳۵  René Descartes  سال ۱۵۹۶ ، Jean Jacques Rousseau  سال ۱۷۱۲  ، Friedrich Nietzsche   سال  ۱۸۴۴.
اینها بنیان گزاران انقلاب فکری میباشند، با اینها و از برکت شان مردمان به نظر داشتن اجازه یافتند و به نظر دادن پا نهادند. ازین ها به بعد  گفته شده که انسان یک واحد مکمل جسم و روح است و از گرفتاری هایش بائیست طبابت رسیدگی کند. 
 با انکشاف طبابت، چونکه یک انسان به تنهایی  نمی تواند از تمامی ایجابات طبی آگاهی تام داشته باشد، ایجاب  ایجاد رشته های اختصاصی آغاز شد، روانشناسی هم یکی از رشته های اختصاصی قبول شد. امروز دسترسی به روانشناسی از دو راه ممکن است یا از راه تعلیمات دانشگاهی طبی  بعد از داکترای طب به آموزش روانشناسی آغاز میشود. یک راه دوم راه  که غیر تعلیم طبی است که با آموختن اساسات  روانشناسی میتوان روا نشناس شد اما  تعلیمات اساسی آن مستلزم  آگاهی کافی از چیگونکی و عمل کرد دماغ، از  مایکرو بیالوجی دماغ ، از ساختار  اتصالات دماغی و از میانجی های کیمیایی مورد نیاز دماغ میباشد.  این همه اتکای بخش پزشکی روانشناسی از تعلیم و تدریس  روانشناسی جدائی نا پذیرشناخته شده است.  با وجود داشتن این همه تعلیمات  طبی روانشناس غیر طبیب اجازۀ تجویز دوائی ندارد مریض را به بیمارستان بستری کرده نمیتواند وظیفه اش  علاج بی دوا یا «سایکوتیراپی» است. علاوه به سایکوتیراپی وظائف دیگر هم دارد از قبیل تعین درجۀ وخامت مرض، کنترول کفایت علاج و تعین زمان ختم مداوا. امروز روانشناس طبیب و غیر طبیب متمم هم اند و در یک واحد علاج یا سایکایاترک یونت یکجا در رسیدگی مریضان قرار دارند.
امراض روانی در کشور های اروپائی به شکل عصری ایجاد شد هر کشور در تعمیر این بنا سنگ مناسبی را در جای مناسب مانده است: المان ها در کلینیک امراض روانی، تصنیف بیماری ها و نامگزاری هر مرض پیشقدمی دارند. فرانسوی ها از برکت تعلیمات پینل Pinel در مسائل حقوقی بیماران ازقبل حمایت بیماران از سوء استفادهٔ مردمان از درک ناتوانی خود شان، حمایت دولت از مال و هستی بیماران روانی، مکلفیت دولت در برابر علاج شان به طور مجانی، دفاع حقوقی شان در مواجه قضا و حمایت  و قانون گزاری دولت در برابر آزادی هایشان و حدود این آزادی ها بر مبنای قانون. به حدی که  یک مریض در یک نوشته روی روزنامۀ محل، دولت را به مصاب بودن به هزیان قانون سازی متهم کرده بود. دانشمندان انگیس در روابط اجتماعی امراض روانی بیشتر کار کرده اند، چی مسائل اجتماعی به حیث عامل نابسامانی ها باشد و چی به حیث نتیجه آن. نام هایی را که درینجا باید ذکر کنیم نام اشخاصیست که با کارهایشان بالای روانشناسی وشکل گیری امراض روانی اثر گزار اند. شناسائی  این اشخاص حتمیست: 
۱– James Watt اهمیت این شخص تنها در اختراع ماشین بخار نیست چون احتیج بدان دامن گیر بود اگر این شخص  نمی ساخت کسی دیگری میساخت زیرا احتیاج زمینه ساز ایجاد است. اهمیت این شخص در بیانش میباشد زیرا گفته است که انسان بائیست  مالک ماشین باشد نه عکس آن. مشکلی که ایجاد شد درین بود که انکشاف ماشین سریع تر از انکشاف فکری صورت گرفت و انکشاف سریع ماشین و ماشینی شدن جامعه با به هم زدن مناسبات بازار کار، بیکاری دسته جمعی به بار آورد و امار نابسامانی های روانی را به طور وخیم به بلائی رقم زد.
۲– Ampère   بعد آن Piaget و دیگران در توسعۀ فکر Cybernétique  همت گماری کردند که یک دانش  فلسفی انکشافی فکر انسان است در رابطه با ماشین. گفته شده  که انسان با خلاقیتی که دارد ماشین را ساخته است و ماشین انسان در بهتر ساختن یاری میکند گویا انسان و ماشین در یک رابطۀ دو جانبه یا réciprocité یک دیگر را  بهترمیسازند.
۳– Franz Mesmer  این شخص کاشف هایپنوز است. نظرش را Mesmérisme  میگویند. در رابطۀ علاجگر و مریض بر مسائل تسلط فکری اشاره دارد و از نیروی تلقین در علاج به کار میبرد.
۴– Charles Darwin  گفته است که انسان هم مثل حیوانات در انکشاف و در ارتقاست، چنانچه انسان دیروزی که صرف معصومانه  شامل طبیعت بود به انسان امروزی که مسلط به طبیعت است به خاطر اینکه  متفکر است ارتقا کرده است.
۵– Paul Broca با کشف قسمت قدامی دماغ (برآمدگی پشت پیشانی) دریافت که اینجا جایگه وظائف تکلم لفظی و وظیفۀ روحی حرکیست و این قسمت دماغ تنها نزد انسان وجود دارد و حیوانات حتی حیوانات  انکشاف کرده مثل شادی ها فاقد آن میباشد. این قسمت را دماغ جدیدالتشکیل یا Neocerebrum میگویند.
۶– Carl Wernicke با کشف نواحی صدغی دماغ (برآمدگی های طرف چپ وراست دماغ) از وظیفۀ ادراکی دماغ در شناخت و ادراک حواسی (شناخت بوی، دید، شنواوئی و لامسه) و به حافظه سپردن این همه احساس حواسی پرداخته است. این شخص بر علاوه این همه  از تسلط یک نصف کرۀ دماغی بر دیگربیانات دارد همین است که  میدانیم که نصف کرۀ دماغی طرف چپ نزد آنهایی که از دست راست بیشتر کار میگیرند مسلط است و نزد اقلیتی که دست چپک گفته میشوند عکس آنست.
۷– Papez  در شناخت نواحی مختلف ساختمان های دماغی برای ایفای وظیفۀ عالی حافظه  زحمت کشیدۀ و از کارهایش دریافت یک شبکۀ بسیار انکشاف یافته است که جایگاه عضوی حافظه میباشد و بنام این مِوُلف یاد میشود : شبکۀ Temporo-amono-hippocampo-mamillaireهر منزل این سرکت در اجرای یک نوع خاص  حافظه در کار است از قبیل حافظۀ عواطفی، یادداشت محبت ها، یادداشت خوشگواری ها، یا دشواری ها، شناخت بخش مرغوب  رنگ ها و آواز ها.
۸- Jean Paul Sartre که متفکر فلسفۀ هستی یا Existentialisme بود در مورد حافظه به اهمیت  ابعاد زمانی و مکانی اشاره دارد و گفته است که امروز که دنبالۀ دیروز است و در را به آینده می گشاید جولانگاه هستی زمانی حافظه میباشد. به فکر Sartre حافظه آن وظیفۀ عالیست که  از زمان حال در آینده یک ماضی متناسب میسازد و به متناسب بودن حافظه توصیه دارد زیرا انسان، اگر دقت نکند در تخطر آنچه را گواراست بزرکتر از آنچه هست و آنچه را که دشوار بوده شدید تر به خاطر می آورد و علاوه کرده که آنچه گواراست نزدیکتر به زمان حال مینماید ولودر واقع بسیار دور باشد و ناگواری را در یک زمان دور تر شامل حافظه میکند زیرا هرچه دور باشد نزدیک به فراموشیست.
۹– Williams James از مجاورت و قرابت روانشناسی با فلسفه گفتنی ها و نوشته های  جالب دارد.
۱۰– Eric Erikson  از تاثیرات عوامل اجتماعی در انکشاف روانی اطفال بیانات با اهمیت  دارد. 
۱۱– Sigmund Freud سازمان روانی انسان را به یک بخش آگاه و یک بخش نا آگاه تقسیم میکند با کشف فروید پیرامون جهان نا آگاه انقلابی در روانشناسی برپا کرده است. نوشته های فروید هم در شیوه های علاج روانی بنام روانکاوی در رسیدگی بیماران روانی اثر گزار بوده و هم در فلسفه خصوصآ  در شناخت فکر و گفتار عاطفی انسان.
۱۲ – Ivan Petrovich Pavlov با شرح عکسه های شرطی Réflexes conditionnés نو آوری جالب را ایجاد کرد. به فکر وی یک منبه بیرونی یک جواب مناسب درونی ببار می آورد
۱۳– Alfred Binet  وTheodore Simon  تست های ذکائی را ایجاد کرند و امروز از برکت شان ذکاوت اندازه گیری میشود.
۱۴–John Watson  با شرح روانشناسی سلوک فصل عظیم سلوک شناسی یا Behaviorisme را بنیان گزاری کرد. 
۱۵– Anna Freud در تطبیق روانکاوی نزد اطفال راه و رسم خاص ایجاد کرد. 
۱۶– John Thibaut  و Hérold Kelly کاشفین روانشناسی دسته جمعی یا Social Psychology  اند.
۱۷– Melanie Klein  از شاگردان وفادار فروید است  هم در گسترش مکتب فروید در اضلاع متحده امرکا  تلاش کرده و هم یک شیوۀ خاص روانکاوی را ترتیب کرده که بنامش یاد میشود و عبارت است از Kleinian psychoanalysis.
 ۱۸ – Jacques Lacan  که در مکتب فروید نو آوری ها دارد مرحلۀ آئینه را در نموی روانی طفل نگاشته است کویا طفلی که نو به پا برخواسته هرگاه خودرا در آئینه میبیند در تصور یک همبازی به او می خندد و از او جواب میگیرد خود را در او میبیند زیرا آن اینست. آن دیگر که پسانتر دیگران میشوند دنبالۀ همین معامله است  رابطۀ انسان با دیگران دیرین و اشتیاقیست همان است که هر خشونت به دیگری صبغۀ انتحاری دارد. ژک لکان نا آگاه را میگوید یک زبان تشکیل شده است و در تعمیرش برداشت از دیگران به کار رفته، اورا از پیشوایان روانشناسی ساختاری یا Structuralisme خوانده اند.
۱۹– Georges Devereux بنیانگزارروانشناسی بر مبنای پیداوار فرهنگیست Ethnopsychology و Ethnopsychiatry را بنیان گزاری کرده کار هایش با چمان ها که در بخش Chamanisme خواهیم دید بسیار جالب است. من هم در اوایل سربلند شاگردیش و پسا نتر سرشار دوستیش بوده ام.

در قارۀ امریکا روانشناسی و امراض روانی را به دو عصر باید در نظر گرفت یکی عصر ماقبل هجرت غربی ها یا عصر قبل کولومبی است Precolombian و دیگری زمان معاصر است : در عصر ما قبل کولومبی از فرهنگ مایا یا کیش Maya  و یا کیش Maja و ساختار جمعیت اسکیمو های امریکای شمالی  و شمانها یا چمانهای امریکای مرکزی و جنوبی باید یاد آور شویم که در چمنیزم تشریح خواهد شد. زمان معاصر امریکا دنباله و ادامت دانش اروپائیت به فرق اینکه آنچه در اروپا ایجاد شده آنرا امریکائی با داشتن امکانات مالی بیشتر و خصوصآ با داشتن سلیقه و تلاش به نو آوری در اوج کشانده اند.

بخش چارم در آسترالیا و در افریقای جنوبی


در افریقای جنوبی قبل از آمدن اروپائی ها رسم و رواج افریقای مرکزی و غربی عمل میشد نظیر  شیوه های اندوپکه که در فوق ذکر شد. شیوۀ معاصر با تعلیم انگلیسی آمد که در هیچ جهت خود از انگلستان فرق ندارد و بر خوردار از تمامی مزایای تعلیمات معاصر است.
در استرلیا نزد بومی ها  پندار های سنتی به دوسلیقه عمل میشده (حتی هنوز هم در بعضی از کنج و کناری عمل میشود) سلیقۀ اولی قدیم تر است و الهام افریقائی دارد و دومی پسانتر ایجاد شده و الهام هندی دارد. امروز روانشناسی معاصر و رسیدگی از بیماران روانی بر خوردار از تمامی امکانات انگیسی میباشد.