خراسان

از کتاب: درفش جمهوری

بیرق و جمهوری که سمبول و علامه فارقه تمام دوره های شکوهمند کشور ما است از اعصار قدیم که دیدیم پایان ترتا دوره های متوسط تاریخی مملکت که این خطه را که بنام "خاورزمین" " مشرق زمین " "کشور افتاب طالع" "مملکت افتاب برآمد" یا "خراسان" میگفتند تماس بگیریم :

تا اینجا هر چه که نوشتیم هر چه که بنام آریا های "پدی" و او "ستائی" تذکر دادیم ، هر چه که از بخدی و بیرق های بلند یادآور شدیم هر چه که از معبد "انا هیتا" یاد کردیم هر چه که از اتشکده های و هر آن - نوش آذر نوبهار و هزار اسپ تذکر دادیم همه اش مربوط کشور زیبای "آریان"ا بود . حالا که دوره های تاریخ قدیم برچیده شد به استانه عصر اسلامی نزدیک میشویم و مملکت ما نام و نشان جدیدی بخود میگیرد که "خراسان" مطلع آن است.

کشور کهستانی ما با خاک های که بر چهار گرد افق از آبهای هند و کش ( بحیث سنگلاخ عظیم کهستانی ابیاری میشود در تاریخ این گوشه آسیا به سه نام مشخص یاد میشود که اسم قدیم آن ( آریاتا )

ونام دوره میانه ان (خراسان ) و نام جدید آن (افغانستان) است .

حد و حدود آریانا در چوکات جغرافیائی آن بسیار واضح است "خراسان" مانند "اریانا" چوکات بسیار صیحح و معینی دارد که عیناً به چهار طرف خود هو به هو بهم تطبیق میشود. حدود افغانستان در اثر بعضی عوامل سیاسی قدری از مرزهای "آریانا" و "خراسان" کوچک تر است ولی باز هم مفهوم خارجی آن در ذهن حدود "آریا نا" و "خراسان" را زنده میکند . خلاصه "آریانا" و "خراسان" و "افغانستان" هر سه نام های قدیم و متوسط و جدید کشور کهستانی ما بشمار می آید. خراسان از نظر "فیلولوژی" عبارت از دو کلمه است: یکی "خور" و دیگر "اسان" . "خور" منحیث تنها لغت جزء اول این کلمه از نظر قد است به دوره های "وید و اوستا" میرسد و به زبان "زند" با ایزاد(و) در وسط به معنی (خور) یا (آفتاب) آمده است و این مفهوم در ادب پهلوی ودری محافظه شده است . در بسیار مواقع پس و ند (شید) که به تنهائی افتاب معنی دارد به آن علاوه میگردد که "آفتاب تابان" را افاده کند. جزء دوم این کلمه (اسان) را معمولا به معنی (مطلع) گرفته اند ولی از نظر ادب باریکی های دارد که کمی شرح میخواهد ، یکی از دانشمندان معاصر میگوید که در تاریخ و ادب پهلوی کلمه "آسان" را "مسند" و "قرارگاه" ترجمه میکنند. اصلا ریشه این کلمه در فعل (سای) نهفته است که با (ی) مقصوره معنی آن "جلوس" (نشستن) میشود. لذا (اسای) بمعنی (نشستن و جلوس کردن) است. کلمه (اسان) اگر ترجمه شود (آ) الف ممدوده پیش وند است و (سان) به معنی (مسند) و (قرارگاه) و (محل جلوس) میباشد . چنانچه مفهوم (سان) در کلمه (کهسان) که محل و مقر کوه است معنی فوق الذکررا افاده میکند.

در تابش این معلومات میتوان (خراسان) (مسند الشمس ) جایگاه) آفتاب ) (آفتا) بگاه) و (خرگاه) تعبیر نمائیم . شبه نیست که از لحا؟ ادب میان ( مطلع الشمس) و(مسند الشمس) کمی فرق است و برای مفهوم ادبی آن در زبان پهلوی و دری کلمه دیگری داریم که (خاور) و (خاوران) است که نقطه مقابل آنرا (خوروران) و (خور بذان) میگویند و ازین جهت میان (خاوران  و (خراسان) افتراق جزئی موجود میباشد.در حصه بالای متن نشان بالاتر بر تمام محتویات داخل نقش پرند افتاب در حال طلوع دیده میشود. شعاع نیمه برآمده بالای صحنه چیز اتفاقی نیست، بلکه وجود آن و بالاخص وجود نیمه بلند شده آن و اسماء و نام های کشور در کلمات (خور) و (آسان) منسوب است .طوریکه پیشتر دیدیم کلمه (خور) بمعنى (آفتاب) و (اسان) بمعنی ( قرار گاه) و (جایگاه) می آید و الزاماً (خراسان) بمعنی (کشور افتاب طالع) (کشور افتاب برآمد) (مسند الشمس) ( مطلع الشمس) ترجمه شده است . پس اینجا آفتاب در بهترین موقع ظهور خود در بهترین مسند خود ، در بهترین مطلع خود ، در بهترین جایگاه خود ، جائی که درست موقف پرواز عقاب است قرار گرفته و اشعه زرین آن تمام صحنه را درخشان میسازد عتاب پر می زند و با پرواز خود تا آخرین نقاط بلند بر جهتش ادامه میدهد و آفتاب کشور طالع از فراز سر او به تمام بساط صحنه نور افشانی میکند .

 بسر بر درفش درخشان سپید

 پرندش همه پیکر ماه و شید

فردوسی


در باب قدامت کلمه خراسان چنین تصور میتوان کرد که این کلمه در قرون اولیه هجری مخصوصاً بعد از قرن دوم با نویسنده عرب بلاذری معمول شده باشد ولی جای تامل است که این نام به مراتب بیشتر در دوره های پیش از اسلام در افغانستان معمول و مروج بود .

قراریکه مشاهده نمودیم در اجزای این کلمه ترکیبی خراسان من حیث لغت، آن هم تنها یک جزء در (اوستا) استعمال شده و ولی از خود این نام اثری نیست . کلمه خراسان در ادب پهلوی از قرون 8-1 مسیحی ظاهر شده است سه چهار قرن پیشتر از این، یعنی در قرن پنجم مسیحی مورخ ارمنی (موتیزد و خورن) Moise de Khorn (موسی خورنی) از خراسان و حدود آن حرف میزند . درین شبهه نیست که در قرن سوم مسیحی نام (خراسان) را بمعنی (سرزمین شرق) که مقصد از آن خاک های افغانستان باشد استعمال شده و از آن بیشتر در قرون اولیه هجری در زمان برخورد خلفای بنی امیه و مخصوصاً خلفای عباسی و برمکی ها و ابو مسلم خراسانی نام "خراسان" در مورد کشور ما کسب شهرت کرده است.

خراسان در زبان پهلوی در کتب و اثار آن بسیار استعمال شده حتى بعضی ها آنرا ساخته و پرداخته این زبان میدانند مرحوم سرور گویا شماره نهم سال پنجم مجله آریانا این سخن را بتائید نظریات ما از منبع خارجی اقتباس نموده و اینک آنرا چاپ می نمائیم : 

خوشا جایا برو بوم خراسان 

درو باش و جهانی میخور اسان 

زبان پهلوی هر کوشناسد 

خراسان آن بود کزوی خورآسد 

خورآسد پهلوی باشد خور آید

عراق و پارس را خورزو برآید 

خراسان را بود معنی خورآیان 

که از وی خور برآید سوی ایران

چه خوش نا مست و چه خوش آب و خاکست 

زمین و آب و خاکش هر سه پا گست

فخرالدین گرگانی


فردوسی و شاهنامه یکی از عالی ترین حماسه جهان است که در اوائل قرن چهارم هجری انرا به رشته نظم در آورده و به در بارسلطان محمود عرضه نموده است . چون اثر جاویدان او عموماً حاوی یک سلسله داستان های (آریائی) میباشد که به قدیم ترین زمانه های پیش از (آریائی) تا مقارن ظهور اسلام تعلق میگیرد و صحنه اکثر واقعات حماسی و جنگ ها و نبردهای آن افغانستان است .

راجع به فردوسی و شاهنامه او در طی هزار سال و مخصوصاً از دو سه قرن اخیر مطالب زیادی نوشته شده (افغانستان در شاهنامه زیر چاپ است) ولی گمان نمیکنم که با توجه به پیوند استوار آن به سرزمین افغانستان چیزی نوشته شده باشد حال انکه داستانهای رزمی و حماسی علی العموم به کابلستان زابلستان و خراسان مربوط است و از یک سلسه شاهان و پهلوانان و جنگ اوران این سرزمین حکایت میکند . خود او شاعر حماسه سرای خراسان و اثرفنا ناپذیر خود را برای شاه خراسان ، شهنشاه شرق محمود زابلی مینویسد و بعد از ۲۰ سال اختفا آنرا به غزنه پایتخت مملکت خراسان عرضه میداد آیا ممکن است که غیر از آزادی و بقای زابلستان و کابلستان چیز دیگر بنویسد ؟ .

بنده اشعار فردوسی را به سه دسته تقسیم میکنم :

(۱) - داستانهای شاهان اولیه قبل التاریخ و تاریخ قدیم ، پیشدادی ، کوانی کیانی و اسپه . 

(۲) - جنگ با تورانیان ، مهمترین و طولانی ترین قسمت شاهنامه . 

(۳) - دارآب و قیصر ، امپراطوری روم با اسکندر و ساسانیان کوشانیان ، یفتالیان و شروع با پیشرفت اسلام .

 این سه دسته حماسیات و رزم ها و نبردهای از تمام شاهنامه را احتوا می کند فردوسی شاعر حماسی و رزمی خراسان از یکعده شاهان و پهلوانان و راد مردان بزرگ این سرز مین حکایت میکند که از نظر زور از مائی و پهلوانی برخی از آنها را جهان (پهلوان) هم ساخته است . شاهنامه سراسر کتاب حماسی و جنگی و رزمی است و از هر جانب که صدای شیپور بلند شود بیرق ها و پرچم ها در فشها ، با آن یکجا بلند ، میشود و عموماً سرهای بیرق ها با اشکال سر اژدها و عقاب ها و شیرها با رنگ های مختلف پرند آنها که سرخ سبز و بنفش میباشد هوا را منقش و رنگین میسازد .

ابو مسلم خراسانی اصلا از مرو بود و در 149 شمسی قمری عازم بغداد گردید و بیرق سیاه "خراسان" را با جمعی از رفقای (عیاران) او که بالغ پر چندین هزار میشد با خود گرفته عازم مرکز خلافت گردید او وزرای برمکی که داعیه آزادی و استقلال کشور خویش سلطه بنی امیه و بنی عباسی در دل داشتند اول از همه بیرق ملی خویش را که "رنگ سیاه" داشت بر اعیان خلافت قبولانیدند و رنگ سیاه شعار رسمی عباسیان شد . بیرق ، علامت و چتر سیاه به صاحب منصبان اعزامی خود هر طرفی که میفرستادند اعطا میکردند . ابو مسلم خراسانی و وزرای برمکی در تلاش احراز استقلال خراسان و خراسانیان رفتند و کاری کردند و در نتیجه امرای خاندان های ال طاهر و صفاری و سامانیان شاهد آزادی و استقلال را در آغوش کشیدند .

تا اینکه غزنویان روی کار شدند و زمام امور حکومت به محمود غزنوی رسید . در عصر وی بیرق و علامت و چتر عموماً (سیاه) بود چنانچه امیر فرخی در قصیده که در ثنای سلطان ساخته و مطلع آن چنین است گوید :

با من بشاه بهار بهم بود چاشتگاه

ماه من آنکه رشک بروزد دو هفته ماه

گفت این فراخ دشت گشا چیست ؟ 

گفتم که عرضه گاه شۀ بیعد دسپاه

گفتا کنون کجاست سرا ده نشان ازو

گفتم به زیر سایه آن رایت سیاه

از عصر غزنوی چتر باقی البسه رسمی سیاه بود باز شاعر گوید : 

جواب ده اگر نیستی سیاهی نیک 

سیه نبودی چتر خدایگان زمین 

تاریخ بیهقی و شعرای دربار غزنوی در آثار منشور منظوم خود راجع به رایت سیاه و چتر سیاه و البسه سیاه و دیگر تشریفات درباری آنقدر زیاد نوشته اند که اگر مجموع آنرا بخواهیم مثنوی هفتاد من دفتر شود. بیرق ملی جمهوری سه رنگ است : "سیاه ، سرخ ، سبز" سیاه یادگار عظمت خراسان و خراسانیان است که از زمان جنبش عیاران خراسان تا عصر درخشان امپراطوران غزنوی پرچم فتح و ظفر بود و جا دارد که بعد از هزار سال و اندی در بیرق علی جمهوری مقام شایسته در حاشیه فوقانی به آن داده شود . به تعقیب آن رنگ سرخ میآید و این نوار گلگون به خاطره جانبازی و فداکاری افراد این مملکت بی ارتباط نیست و نشانی از پیکار و سربازی و مجادله و آزادیخواهی است . رنگ "سیاه" و "رنگ سرخ" در عرض با هم مساوی و برابراند و هر دو ضامن وجود استقلال و سر افرازی افراد این مملکت بشمار اید . سپس در حاشیه افقی این دو نوار "سیاه سرخ" نوار "سبز" می آید که نظر به پیمایش هندسی به تنهائی مساوی دو رنگ "سیاه و سرخ" است و نشان سرسبزی و شادابی کشور محسوب میشود این سه رنگ "سیاه ، سرخ ، سبز" بصورت افقی پرچم ملی جمهوری افغانستان را تشکیل را تشکیل می دهد .




بیشتر دیدیم که برمکی ها کی بودند ؟ اصلا "برمک" از کلمه "کرمه می تا  Karmamita" یا "پرا کرامه

para-Kama"  مشتق شده و ایشان در اطراف معبد نوبها در زمینهای وقفی که چهل کیلومتر وسعت آن بود حکمروایی داشتند و دارای ثروت عظیمی بودند و (کرمیکه) لفبی بود که به (برمکی) داده شده بود و ایشان یا بودائی یا مجسوس بودند. "موسیو فوشه" اولین رئیس هیئت حفریات فرانسه در افغانستان این خاندان منور بلخی را اصلا ( بودائی) حساب میکند و لقبی که به آنها داده شده سانسکریت است . اما منابع اسلامی در حالیکه ایشان را مسلمان میداند اجداد آنها را مجسوس و آتش پرست می شمارد . بهر حال ایشان به حیث مسلمان های بسیار صادق و وطن پرستان نهایت جدی و مصمم به آرمان های ملی مهاجرت کردند و از بلخ به بغداد رفتند و مصدر کارهای بزرگ شدند تا اینکه خلفای بغداد از در رشک و حسد پیش آمدند و بعضی از وزرای دانشمند را از میان بر داشتند .

در حصۀ فوقانی نشان بیرق جمهوری ، آفتاب طالع به مشاهده میرسد که تازه از "مطلع الشمس" سر برآورده و تقریباً نیم شعاع آن تمام صحنه را روشن میسازد . آفتاب آنهم آفتاب طالع همه جا نمایشگر بیداری و ایقاظ یک ملت است . از سطور گذشته این مطالعات به مشاهده رسید که آفتاب و مهتاب دو قرص نورانی است که در پارچه مقدس همه اریاهای عصر "ویدی" استعمال میشد ولی در خراسان "آفتاب طالع" معنی و مفهومی خاص داشت و از ابتدای دوره قرون وسطی آفتاب خراسان مارا به آینده درخشان این سرزمین مژده میدادند امروز دول کوچک و بزرگ خاصه دول اروپائی بیرق های خود را با پارچه های سه رنگ انتخاب می نمایند ، انتخاب این سه پارچه بستگی به یک سلسله عواملی دارد که در حیات ملی آن مملکت به شایستگی مشهور است . الوان سه رنگ عمودی یا افقی طرح میشد و پرند پرچم ملی جمهوری بصورت افقی وضع شده است طوریکه میگویند و عنعنات ملی شاهد آنست بیرق ملی در "خراسان" عموماً (سیاه) بوده و رنگ سیاه در بیرق ملی و البسه ملی و در عموم تشریفات درباری و سیاسی در تمام دوره های تاریخ خراسان بستگی داشت . معلوم نیست که اصلا این مفکوره چه وقت و بچه ترتیب به میان آمده است ؟ معلوم است که این مسئله با تماس سر بر آوردگان خراسان ابومسلم خراسانی و خاندان برمکی و خاندان سهل بازعمای بزرگ عربی خاندان بنی امیه ، خصوصاً خاندان بنی عباس شروع شد .

همه میدانیم که بیرق و علامت خلفای عباسی سبز بود . و بعد با تماس ابو مسلم و برمکی ها رنگ سیاه جای رنگ سبز را گرفت و احتمال زیاد میرود که خراسانیان مهاجر درین کار دخیل اند . و انقلابی که در تمام زمینه ها مصدر تحولات عظیم شد و رنگ بیرق سیاه را که علامت فتح و ظفر خراسان بود با خود برده و به بغدادیان تفویض کردند چیزیکه در نظر ما قاطعیت دارد این است که ابو مسلم خراسانی که اصلا و اساساً در جمله سران عیاران خراسان محسوب میشد به کمک وزرای برمکی و دیگر درباریان مصدر خدمات بزرگ ملی شدند و قدرت زیاد پیدا نمودند و حینیکه از خراسان به دیار عربی میرفتند پرچم "سیاه خراسان" را بحیث شعار انقلابیون با خود می بردند پس اسم ابو مسلم با نام خراسان و پرچم سیاه خراسان به نام ابومسلم سجل شده است .


در سینه عقاب محراب و منبر بصورت بسیار زیبا و برازنده نمایش یافته ، محراب و منبر از شعائر مذهبی و از آثار مقدس اسلامی است که جایگاه مخصوصی در صدر پرچم اشغال کرده است . در میان ملل اسلامی جهان افغانستان با شعار "محراب و منبر" اختصاص بخود داشته و دارد .

یادم نرفته که روزی "موسیو شلوم برژه" مدیر هیئت باستان شناسی فرانسوی در افغانستان به من گفت که افغانستان واقعاً مفتخر است که "محراب و منبر" را که یگانه علامت واقعی و اصلی اسلام است در پیشانی نشان ملی خود جا داده است. حقیقتاً همین طور است و افغانستان این افتخار ابدی را کمائی کرده و مباهات میکند و ازین بهتر علامه و نشانی برای یک کشور اسلامی نیست که "شعائر اسلامی" با شعائر ملی یکجا شده و مردم را به اطاعت و فرمان بر داری این پرچم مقدس مذهبی و ملی دعوت نماید .

محراب سجده گاه تمام مسلمانان و قبله گاه مقدس تمام کسانی است که از روی صدق و ایمان به این استانه اسلامی توحید و یگانگی رومی آرند . منبر تکیه گاه مبارک و منزه ایست که از زمانه های صدر اسلام برای هدایت و رهنمائی مسلمین وضع شده است .

در حاشیه اطراف نشان ملی جمهوری خوشه ء گندم بمشاهده میرسد که مانند حلقه طلائی اطراف محتویات درفش ملی را فرا گرفته و بر علاوه اینکه در تاریخ جدید افغانستان سابقه دارد بسط زراعت و سرسبزی و کامرانی حکایت میکند گندم علامه فارقه موسسه تغذیه و خورا که جهانی است و از حیث معیار مواد ارتزاقی همه جا عمومیت دارد . افغانستان بشهادت تاریخ همیشه یک کشور زراعتی بوده و گندم در اثر تحقیقات زراعتی از 15 هزار سال قبل در نقاط مختلف این مرز و بوم می روئید . در مسیر بلخ اب طوریکه در صفحه اول این اثر نوشتم آدم سمبولیک که 15 هزار سال ق م در (اق کبرک ) کشف شده است این گندم را متحملا کاشته و خورده است .

همین قسم انگور به اساس تحقیقات فولکلوری از اکتشافات یک زن است که از هرات موسوم به "شمیران" تاک و انگور را در افاق پراگنده ساخت لذا دسته از خوشه گندم در نشان بیرق ملی جمهوریت جاداشته و این خوشه طلائی رنگ و زیبا طوری بهم بسته شده است که چون حلقه زرین محتویات انرا دربر میگیرد.

در فیته پایان نشان (دافغانستان جمهوریت) و (26 چنگاښ 1352) تحریر است و این تاریخ اعلان جمهوریت افغانستان میباشد .

خلاصه درفش ملی جمهوری علامت سربلندی و عظمت افغانستان در تمام دوره تاریخ با افتخار انست که از یک دوره مختص آن نمایندگی میکند : 

(۱) - آریانا نام قدیم افغانستان و علامت بارز آن همان "عقاب" می باشد که با کوههای بلند تر از پرواز عقاب یکجا به جهان آمده و با چشمان تیزبین خود از زادگاه و آشیانه احفاد این سرزمین حفاظت میکند این عقاب در زندگانی ملی ما دخیل است . از بدو تاریخ تا همین او اخر بنام "عقاب" پرچمی داشتیم .

(۲) - محراب و منبر در مملکت اسلامی افغانستان علامت مبارک و مقدسی است که میحراب آن قبله گاه عالم اسلام و منبر آن جایگاه تبلیغ و رهنمائی است . این (محراب و منبر) در سینه عقاب یعنی در قلب افغانستان جای داده شده و الا ما شاء الله در دل باشندگان این مملکت باقی خواهد ماند .


(۳) - خراسان نام افغانستان است که با ظهور و نشو و نمای اسلام شهرت یافته و على العموم به صفت آفتاب طالع کشور شرق تبارز نموده است. علامت فارقه (خراسان) در بیرق ملی عبارت از اشعه طلوع

آفتاب است در حال طلوع که از وسط اسماء برآمده و تمام صحنه را روشن کرده است .

(4) - افغانستان عبارت از کشور عزیز ما است که همه چیزهائی که تا اینجا شرح دادیم در آن جمع است و در نشان متذکره دسته های خوشه گندم از آن نمایندگی میکند و خوشه طلائی گندم تا جی است که سر سلسله دودمان سدوزائی افغانستان بر سر نهاد و آنرا شهرت داد .

(5) در پایان نشان کلمه " د افغانستان جمهوریت" و ٢٦ چنگاښ ثبت است و این تاریخ ظهور نظام جمهوریت ملی افغانستان میباشد . نشان ملی جمهوریت افغانستان روی دو حصه پرند "سیاه سرخ" در بالای پرچم نزدیک به دیرک قرار داده شده است .

رژیم جمهوریت که اینک یکسال و دو ماه از عمر آن میگذرد (این رساله پارسال بتاریخ ۱۲ ثور 1353 نوشته شده) نظامی است که همه ممالک بیدار جهان چه اروپائی و چه آسیایی یکی بعد دیگری به آن گرویده اند . اساس جمهوریت "آزادی ، برابری و برادری" است که در صدر اسلام بوجود آمده و خلفای راشدین رضی الله عنهم اجمعین از آغاز تا انجام کار ، همیشه ، به سه اصل فوق پابند بودند اکنون به شیفتگان راه "آزادی ، برابری و برادری" توصیه میکنم که نیک بدانند و خوب اندیشه نمایند که حفاظت جمهوریت ملی و دیموکراتیک افغانستان چه تلاش های مداوم و پی گیر میخواهد . دعا میکنم که خداوند متعال ما را ازین بوته امتحان کامیاب بدرارد تا پیش اولاد آینده افغانستان سرخ رو و سر بلند و موفق باشیم.


( توکلت على الله)

کابل ، گذرگاه ۱۲ ثور 1353