الخامس السطان معزالدنیا والدین بهرامشاه بن السلطان
سلطان معزالدین بهرامشاه علیه الرحمه،پادشاه قاهربود وبیباک وپردل وخونریز(اما)چنداخلاق گزیده واوصاف پسندیده داشت(۱۱)درذات خودشرمگین وبی تکلف بود.هرگزازحلی وحلل که آئین پادشاهان دنیا باشد(باخود)نداشتی ودرکمر وساخت وعلم باین زینتها(۱۲)زغبت ننمودی.چون سلطان رضیه را درقلعه محروسه تبرهنده مقیدکردند،امیران وملوک باتفاق مکتوبات بحضرت دهلی فرستادند وسلطان معزالدین را دردوشنبه بیست وهفتم ماه رمضان
(۱)مط:علی نعمه الامان وعزه الایمان(۲)دریکی ازنسخ ماخذ مط:ربیع الاخر(۳)راورتی معزالدین بهرامشاه(۴)راورتی:رضیه وملک اختیار الدین التونیه(۵)مط:کیتهل(۶)راورتی:ملک التونیه(۷)مط:گشتند(۸)مط:ربیع الاخردرنسخ راورتی:هردوصورت(۹)راورتی:۳ سال ۶ ماه ۶روز واین صحیح است.(۱۰)راورتیکین سلطان ایلتمش مط:معزالدین بهرامشاه(۱۱)مط:وخونخواراماچند اوصاف گزیده واخلاق پسندیده داشت(۱۲)مط:مانند متن.اصل:وساخت وباولی وچرغ وآئین اینها رغبت...پ:باشد ندانستی ودرکمروساخت اوبلونی وچرغ آئین اینها رغبت.
(۴۶۳) طبقه(۲۱) شمسیان هند
سنه سبع وثلاثین وستمائه برتخت سلطنت نشاندند وچون ملوک وامراءوسایرحشم بشهربازآمدند روزیکشنبه گانزدهم ماه شوال همین سال دودولتخانه برسلطنت{او}بیعت عام دادند بشرط نیابت اختیارالدین ایتکین درآن روز کاتب این سطور،بعد از بیعت،بوجه تهنیت سلطنت درفصلی(۱)ودعائی این قطعه عرضه داشت:
نظم
زهی درشان تومنزل زلوح آیات سلطانی
ببین(۲)دررایت شاهی،غلامات جهانبانی
معزالدین والدینا،مغیث الحق بالحقی!(۳)
سلمان سانت درفرمانست هم انسی وهم جانی
اگر(۴)سلطانی هنداست،ارث دورده شمسی
بحمدالله زفرزندان توئی الشمس(۵)راثانی
جودیدندت همه عالم که برحق وارث ملکی!
درت را قبله گرکردند،هم قاضی وهم دانی
چومنهاج سراج اینست خلقان رادعای تو
که یارب برسرملک{و}دولت جاودان مانی
بهندت راست چون نیزه چنان گردد همه عالم
که جزبرطره(۶)پرچم نه بیند کس پریشانی
وچون اختیارلدین ایتکین نایب شدبحکم نیابت ،تمامت اموال مملکت درضبط آورد،وحل وعقدممالک را(به)موافقت وزیرنظام الملک محمد عوض مستوفی درتصرف آورد وچون مدت یکدوماه برآمد، این معنی برظاهر سلطان معزالدین گران می آمد،همشیره سلطان که درحکم{پسر"قاضی نصیرالدین بوده بود(۷)وخلع افتاده درحکم خود آورد ونوبت سه گانه ویک زنجیرپیل(۸)بردرسرای
(۱)مط:درفضل ودعا این قطعه عرض داشت(۲)اصل وپ:مبین(۳)مط:تاخلقی(۴)پ:این بیت ندارد.(۵)مط:التمش ثانی.اصل:مانندمتن.شاید:توتی التمش ثانی باشد.درباره نظیر این قصیده(رک:۶۶)(۶)مط:درطره(۷)مط:بوده وخلع دریکی ازنسخ ماخذ مط وراورتی:پسرقاضی...(۸)اصل:ونوبت سگانه یگانه ویک.
(۴۶۴) طبقه(۲۱) شمسیان هند
خواجه نصب کرد،ورونق کار(۱)ونفاذامراء(او)بداشت،تامحرم سنه ثمان وثلاثین وستمائه،ناگاه روزدوشنبه هشتم هشتم ماه محرم درقصر سپیدبامر(۲)سلطان تذکیری بود،بعدازتذکیرسلطان معزالدین دونفرترک مست رابرسم فدایی ازبالا(قصر)فروفرستاد تادرپیشگاه صفه بارقصرسپید،اختیارالدین ایتگین رابزخم کار(د)شهیدکردند.وزیرنظام الملک مهذب الدین رابرپهلودوزخم کارد زندند،اما چون اجل اونیامده بود،ازپیش ایشان بیرون شد وملک بدرالدین سنقرامیرحاجب شد وامورمملکت درضبط آورد وچون سلطان رضیه والتونیه(۳)ازتبرهنده عزیمت دهل بکرد وآن اندیشه بازنخواند ومنهزم گشت وسلطان رضیه والتونیه بردست هندوان شهادت یافتند؛چنانچه پیش ازین تحریریافته است کاربدارالدین سنقر طراوات کلی گرفت وهم بسبب آنچه درنفاذ اوامرخود وضبط مصالح ملکی بی اجازت سلطان(عالی)بودوبروزیر نظام الملک مهب الدین تفوق میجست وفرمان میداد ووزیر درسرمزاج سلطان رابربدرالدین(سنقر)متغیر(می)گردانید چنانچه مزاج او(۴)باوتفاوت پذیرفت،بدرالدین سنقرچون این معنی دریافت ازسلطان خایف شد؛میخواست:تاسلطانرابوجهی رفع(۵)کند ویکی ازبرادران سلطانرا بتخت نشاند.روزدوشنبه هفدهم ماه صفرسنه تسع وثلاثین وستمائه دروثاق صدرملک تاج الدین علی موسوی که مشرف ممالک بود بدرالدین سنقرجماعت صدور واکابرحضرت راجمع کرد؛چنانچه قاضی ممالک جلال الدین کاشانی وقاضی کبیرالدین ویخ محمد شامی و دیگر امرا چون جمع شدند ودرکار انقلاب ملک،تدبیری کردند وصدرالملک رابنزد(یک)وزیرنظام الملک(مهذب الدین،فرستادند تاحتضر شود وباتفاق اوکارکلی به آخر رسانند.
یکی از مقربان ومعتمدان سلطان بزندیک وزیربود که صدرملک بوثاق وزیرآمد حدیث آمدن صدرالملک چون وزیربشنید آن معتمد سلطان را
(۱)مط:ورونق گاه.(۲)مط:بام سلطان.را.رتیک سپید نام سلطان.وی گوید:که درنسخ خطی هردوصورت آمده،وایلیوت ج ۲ ص ۳۳۸)نیز به white roof ترحمه کرده ولی بنظرمن صورت متن این کتاب اقرب بصواب خواهد بود.(۳)اصل:رضیه بالتونیه(۴)مط:مزاج سلطان باو(۵)مط:دفع.
(۴۶۵) طبقه(۲۱) شمسیان هند
درموضعی که سخن ایشان بشندید مخفی گردانید تا صدرالملک درآمد وحدیث تغییرسلطنت واستدعا(به مهذب وزیر)بازگفت.خواجه{مهذب}چواب داد:که شمارابازباید گشت تامن تجدید وضو کنم درعقب بخدمت اکابرشتابم.چون صدرالملک بازگشت(۱)معتمدسلطانرا(بیرون آورد)وگفت:آنچه صدرالملک گفت شنیدی)زودبرو وبه خدمت سلطان عرضه دار!صواب آنست:که سلطان برنشیند وبرسرآن جمع اید(۲)تاایشان متفرق شوند وچون آن(۳)معتمد بخدمت سلطان آمد وعرضه داشت،سلطان درحال سوارشد وآن جمع (۴)پریشان گشت وبدرالدین سنقر بحضرت سلطان پیوست سلطان بازگشت ودربارگاه بارداد وبدرالدین سنقررا همان ساعت فرمان شد:تا به طرف بداون رود وآن خطه اقطاع او باشد.قاضی جلال الدین کاشانی ازقضا معزول گشت وقاضی کبیرالدین وشیخ محمد شامی خایف شدند وازشهر برفتند وبعدازآن بدرالدین سنقربمدت چهارماه باز آمد بحضرت.چون مزاج سلطان باومتغیربود،اورامحبوس فرمود وتاج الدین موسوی رامقیدکرد وهردو راشهید کرد وآن حادثه سبب تغیراحوال امرا گشت ازسلطان همگنان خایف گشتند وهیچ یک را برسلطان بیش اعتماد نماند ووزیر نیزبانتقام آنچه زخم خورده بود میخواست:تا جمله امرا وملوک واتراک با سلطان خروج کنند.سلطان راازامرا واتراک میترسانید{وامراواتراک را از سلطان میترسانید}تاعاقبت این معنی سرایت کردوسبب عزل سلطان وخروچ خلق شد.
وازحوادثیکه درعهد معزالدین افتاد،واقعه(شهر)لوهوربود،لشکر کفارمغل از(هر)طرف خراسان وغزنین بپای شهرلوهور بود،لشکرکفارمغل ازهر طرف خراسان وغزنین بپای شهرلوهورآمدند ومدتی جنگ کردند ومقطع لوهور ملک قراقش بود اودرذات خود بس مبارز وجلد وپردل بود.اهل لوهور چنانچه شرط موافقت باشدبجای نیاوردند ودرپاس شب وجنگ تقصیرکردند چون آن مزاج ملک قراقش رامعلوم شد
(۱)مط:مراجعت نمود(۲)مط:عرضه دار وبگوکه صواب آنست که سلطان راسوار باید شدوبرسرآن جمعیت باید آمدتاایشان(۳)مط:این.(۴)مط:جمعیت.
(۴۶۶) طبقه(۲۱) شمسیان هند
وروشن گشت،شب برنشست وبا حشم خود ازشهر بیرون آمد و(بر)سمت حضرت دهلی روان شد کفار اورا تعاقب نمودند.حق تعالی اورا نگاه داشت بسلامت ازآن میان بیرون آمد ودرشهرفرمانده نمانده بود روزدوشنبه شانزدهم جمادی الاخری سنه تسع وثلاثین وستمائه کفار مغل بران شهردست یافتند ومسلمانان را شهیدکردند واتباع ایشانرا اسیرگردانیدند (۱)وچون خبرهایل این حادثه بحضرت دهلی رسید.سلطان معزالدین خلق شهررا درقصرسپیدجمع کرد واین داعی راکه کاتب این سطوراست فرمان تذکیری داد وخلق راباسلطان بیعت داده آمد.درویشی ترکمان بود،ایوب نام مردی زاهد و گلیم پوش مدتی درقصر حوض سلطان(۲)باعتکاف نشسته وازآنجا اورا بخدمت سلطان معزالدین تقرب افتاد وسلطان رابدوارادتی پیداشد وآن درویش درکار(های)ملک شروع کردن گرفت وپیش ازین درقصبه مهرپوره(۳)بود وازقاضی شمس الدین مهرکوفته شده(۴).درین وقت چون سخن او نزدیک سلطان معتبرشد،قاضی شمس الدین مهر را درپای پیل انداختند.چون آن حادثه ظاهرشد خلق ازسلطان کلی خایف شدند وسلطان بسبب(۵)دفع کفار مغل که بدوشهرلوهوربودندملک قطب الدین حسین را باو.زیر وامرا وملوک(و)لشکرها بدانطرف نامزدفرمود؛تاسرحدها رامحافظت کنند ودرین وقت سلطان معزالدین علیه الرحمه قضا حضرت وکل ممالک روزشنبه دهم جمادی الاولی سنه تسع وثلاثین وستمائه بدین داعی مفوض وتشربف وعواطف فراوان راارزانی داشت،وبعدازآن لشکرها نامزدکرده چون(درانتقام سلطان)لشکر(ها)بلب آب بیاه جمع شد خواجه مهذب الدین نظام الملک درانتقام سلطان بود،تا بطریقی اورا ازتخت بیرون کند؛ازلشکرگاه بنزدیک سلطان عرضه داشتی نبشت(۶)
(۱)مط:کردند(۲)این قصررا حوض شمسی هم گفتندی،که التمش ساخته بود وحوضی بود؛بزرگ که مردم ازآن آب می بردند وامیرخسرو درقران السعدین وبرنی بنام قصرسلطان ازآن یاد کنند که درآنجا مسجدی وخانقاهی بود،وابن بطوطه گوید که قصرحوض سلطان بیرون دهلی بنام سلطان التمش نامیده می شد(حواشی هودیوالابرایلیوت۲:۷۲۴)(۳)اصل:قصه مهربوده(۴)مط:شمس الدین مهرگرفت گشته.(۵)مط:بجهت(۶)بنوشت.
(۴۶۷) طبقه(۲۱) شمسیان هند
درخفیه که این امرا واتراک هرگزمنتقاد نخواهند شد.صواب آنست:که مثالی ازحضرت نافذشود،تامن(و)قطب الدین حسین جمله امرا واتراک راهلاک کنیم بطریقی که دست دهد تاملک صافی شود.
چون این عرضه داشت؛بخدمت سلطان رسید ازراه عجلت وکودکی{سلطان}درین فرمان اندیشه وتدبیری نکردبفرمود:تابدین منوال مثالی نبشتند(۱)وبفرستاند تاچون مثال به لشکرگاه رسید عین آن مثال رابامرا واتراک نمود که پادشاه درحق شماازین بابت فرمان مینویسد جمله ازسلطان برگشتند وباشرات خواجه مهذب براخراج وعزل(۲)سلطان بیعت کردند:چون خبرمخالفت آن امرا ولشکربحضرت رسید شیخ الاسلام حضرت سیدقطب الدین بود(۳).سلطان بجهت تسکین آن فتنه اورابنزدیک ملوک{ولشکر}فرستاد،اوآنجارفت ودراثارت(۴)آن فتنه مبالغت نمود وبازگشت ولشکردرعقب اوبدرشهرآمدوجنگ قایم شد.داعی دولت منهاج سراج وائمه کبارشهر(۵)دراصلاح وتسکین آن فتنه بسیارجد وجهد نمودند به هیچ وجه قرارنگرفت وآمدن لشکربدرشهردهلی روزشنبه نوزدهم ماه شعبان سنه تسع وثلاثین وستمائه بود،تا ماه ذی القعده این جنگ بود وحصاربداشت(۶)وازطرفین خلق بسیار هلاک شدند وحوالی شهرهمه خراب گشت.سبب تطویل آن فتنه آن بود:که مهترفراشی درخدمت سلطان قربتی یافته بود(۷)وبرمزاج سلطان مستولی شده وهرچه باسلطان بگفتی سلطان همان کردی وآن فراش به هیچ وجه(بصلح)رضا نمیدادی روزآدینه هفتم ماه ذی القعده جماعت سفها را متفلقان خواجه مهذب
(۱)مط:بنوشتند(۲)اصل:عزلت.(۳)طبقات اکبری(۱:۷۰:۳۴)وبدایونی(۱:۸۷)این شخص راهمان ولی معروف قطب الدین بختیارکاکی شمرده اند ولی چون تاریخ کاکی(۶۳۳ یا۶۳۴ ه)است(آئین اکبری ومفتاح التواریخ)بنابران اورا همین سیدقطب الدین حدود ۶۳۹ ه گفته نمیتوانیم بلکه شخصیت علاحده ایست که بعدازینهم ذکرش دررجال دولت خواهد آمد(هودیوالا۷۲۴) (۴)اصل:دراستکثارفتنه(۵)اصل:شهررا(۶)اصل:آن جنگ بوددرحصاربداشت(۷)مط:که درخدمت سلطان مهترفراشی که اورافخرالدین مبارکشاه فرخی گفتندی،قربتی یافته بود.
(۴۶۸) طبقه(۲۱) شمسیان هند
سه هزارجیتل بدادند وبعضی ازابناجنس داعی عفاالله عنهم اغراء(۱)کردند؛ درمسجد جامع بعدازنمازخروچ کردند وبرداعی شمشیرکشیدند وچند نفرغلام باسلاح با این داعی بودند.ازمیان غوغا{بحیله}بیرون آمده شد{ودرشب}آن امرا واتراک حصاربگرفتند و دیگرروزشنبه هشتم ماه ذی القعده سنه تسع وثلاثین{وستمائه}شهردرضبطآوردند وسلطان رامقید کردند ومبارکشاه فراش را که درتهییج(فتنه)میکوشد مثله کردند وشهید گردانیدند ودرشب شنبه سیزدهم(۲)ماه مذکور،سلطان معزالدین بهرامشاه شهید شد.طیب الله ثراه.مدت ملک اودوسال ویکماه ونیم بود.(والله الباقی)