مقابلۀ برچه و سپر
در مقالۀ بیست و هشتم تحت عنوان: "چطور دروازۀ حصار حصار غزنی به هوا پرید" واقعۀ حزن آور شکست مدافعین دلاور قلعۀ غزنه را که در اثر خیانت سردار عبد الرشیدخان یکی از اقارب امیر دوست محمدخان صورت گرفت شرح دادم . اینک باین مقاله میخواهم بعضی جزئیات دیگر را که از مآخذ فرنگی دستگیری کرده و بیشتر آن متکی بر خاطره ها و چشمدید کسی است که بنام "نویل چمبرلین" 44 سال در تاریخ نظامی هند انگلیسی دخالت داشت و در جنگ اول افغان و انگلیس بحیث صاحب منصب جوانی در رسالۀ فرنگی شامل بود و در مراتب درجات نظامی بالاخره به مقام فیلد مار شالی رسید . بتاریخ 21جولائی سال 1839 سیاه فرنگی تحت اداره ژنرال کین و به همراهی شاه شجاع به ۱۲ میلی شهر غزنی فرود آمد صبح همین روز یکی از خواهر زادگان امیر دوست محمد خان موسوم به سردار عبدالرشید خان که مؤرخین افغان و انگلیس او را به صفت خائن یاد میکنند با (30) نفر دیگر از خائنین که بدست اواغوا شده بودند به سواری اسپ به کمپ فرنگی رسیدند و اطلاعی که دادند مشعر برین بود که سردار غلام حیدر خان پسر امیر دوست محمدخان با سه هزار نفر همین شب حمله خواهند کرد. علاوه براین به فرنگی ها معلومات دادند که دروازه حصار غزنی همه با سنگ و ساروج مسدود شده و فقط دروازه کابلی برای رفت و آمد باز میباشد . شب هنگام سپاه فرنگی نخوابید بلکه مجهز و مسلح در مقابل خیمه های خویش منتظر حمله قوای مدافع غزنه بودند و طوریکه خائنین اطلاع داده بودند شیخون افغانی صورت نگرفت. انگلیس ها صبح 22جولائی بطرف قلعه غزنی حرکت کردند و همین سردار عبدالرشیدخان و "الکسندر برنس" معروف در پیشاپیش سپاه دشمن قرار داشتند.
همین که سواد شهر از دور نمایان شد دسته ئی از سواران افغانی که در باغ های گرد و نواح شهر گشت و گذار داشتند بر انگلیس ها شروع به فیر نمودند . حینیکه سر سپاه دشمن به فاصلۀ یک تفنگ رس به دیوارهای حصار غرنه نزدیک شد از داخل حصار توپها به آتش بازی شروع کرد . اولین برخورد میان افغانها و فرنگی ها در همین باغ های مجاور شهر صورت گرفت و در محوطه یک باغ میوه که قریب ۱۸۰ گز طول داشت مقاومت شدید از طرف غازیان بعمل آمد . از عقب کنگره دیوار هائی که از ۳۰ تا ٤۰ فت ارتقاع داشت و مجاهدین با تفنگ های پلته ئی خود سخت مقابله نمودند . به اساس مشاهدات مستر چمبرلین که با دستۀ پیش قراول مامور پیش روی شده بود چون افغانها دیدند که گلوله های تفنگ انگلیس به ایشان نمیرسد روی دیوارها بالا شده و بیرق های خویشتن را حرکت میدادند و دسته ای تا فاصله ۳۰ گز با بیرق سبزی پیش آمد . چمبرلین می گوید در ینوقت به کپطان "گریو" گفتم که اینک رسیدند نامبرده با لای دیوار برآمد و به نفری خود امر آتش داد ولی گلوله ئی به گلوی او اصابت نمود . غازی های مجاهد طوری درین وقت از نزدیک شدن به مهاجمین فرنگی مست و بیخود شده بودند که مرگ را اهمیتی نداده و با اینکه در زیر آتش مجموعی دشمن پی هم می افتادند مرتب پیش می آمدند : در ین مقابله کپطان "گریو" ضربت گلولۀ دیگری در پهلوی سینه خود بر داشت و آخر "چمبرلین" و دسته او مجبور شدند که کپطان زخمی خود را در دولی برداشته و خویش را به غلب سپاه خود برسانند . بعد از مختصر مقابله مذکور سپاه فرنگی بطرف حصار غزنه حرکت نمود و از فاصله های دورتری که گلوله تفنگ به ایشا اصابت نکند قلعه را دور زده و بطرف شمال غرب سرراه دروازه کابلی را گرفتند انگلیسها قراریکه خود مینویسند بیش از سه روزه آذوقه و خوراکه با خود نداشتند و خورد ساختن مقاومت مدافعین قلعه ایشان را متحیر ساخته بود و حینیکه کپطان "تمسن" سر انجنیر به جنرال ( کلین) سر قوماندان اردوی انگلیس نظریه نقب گذاری و بهوا پراندن دروازۀ کابلی را پیش کرد فوراً مورد قبول واقع شد . طرف های چاشت روز ۲۲ جولائی غازیها از دهکده های دور و نزدیک جمع شده و به تعداد زیاد سوار کاران در تپه هائی که به سمت راست کمپ سپاه فرنگی افتاده بود پدیدار گردیدند و زد و خورد میان طرفین رخ داد و قراریکه "مستر فورست" می نویسد افغانها توپ بزرگی ٤٨ پنهنی در حصار غزه داشتند موسوم به (زبرزن) این توپ هم شروع به آتش باری نمود شام همین روز مستر "ماریون دیورند" و "کپطان بت" در سایۀحمایۀ دستۀ تفنگداران و در پناه پارچه های پخسه ئی دیوار باغی خویش را بفاصله 150 متری حصار رسانیدند و در تاریکی شب با اینکه مهتابی هم بود به پای در وازۀ کابلی نزدیک شدند و توسط چند نفر عمله "سفرمینا" سپرماینر (9 صد پوند باروت را در ۱۲ جوال در زیر دروازه گور کردند . ساعت ۳ صبح ۲۳ جولائی که هنوز سپاهی دامان شب چیده نشده بود و ستاره ها در آسمان آبی فراز شهر می درخشید و اهالی خواب و نظامیان منتظر یورش فرنگی ها بودند دفعتا در اثر آواز مهیب انفلاق باروت دروازه کابلی به هوا پرید و پارچه پارچه شد و پارچه هایی از دو طرف دیوار قلعه افتاد عقب دروازۀ کابلی در پهنای دیوار حصار دهلیزی بود به طول تقریبا (١٥٠) گز و عرض (۲۰) گز که در وسط خود غلام گردشی هم داشت : قراریکه از روی نوشته های مستر چمبرلین معلوم میشود علاوه بر دسته های سبک رجیمنت اروپائی ستونهای مرکب از رجیمنت نمبر ۲ اروپائی بنگال و رجیمنت نمره 7 - 13 - ١٦ - ٣٥ و ٤٨ هندی یورش عمومی بردند در هواى تاریک ساعت ٣ و ٤ آخر شب درین دالان تاریک وطولانی میان مدافعین ملی وقواى مهاجم مقابله بسیار شدیدی واقع شد . سپاهیان فرنگی با برچه هایی که بدهن تفنگ سوار شده بود حمله میکردند و مجاهدین رشید ملی ضربتهای برچه را با سیر دفع نموده و با شمشیر بر سر و صورت انگلیس ها می نواختند . مدتی جنگ درین دالان طولانی و تاریک دوام داشت و مقابله کنندگان جز صدای ضربت شمشیر و برچه و جز فشار دسته جمعی طرف مقابل چیز دیگر احساس نمی نمودند . غازیها چون دیدند که مقاومت دیگر سود ندارد و با شمشیر و سپر نمیشود طور دلخواه جواب متعرضین را داد خویش را از مدخل دالان دروازه شهر عقب کشیدند و هر کس و هر دسته ای بخانه ای پناه برده از دریچه ها ، کلکین ها ، سوراخ دیوارها ، روی بام ها شروع به آتش باری نمودند و قراریکه "چمبرلین" می نویسد هر خانه حیثیت قلعه کوچکی نظامی بخود گرفته بود . غازی ها مصمم بودند تا وقت اخیر بجنگند و تا وقتیکه جان در بدن داشتند طپیدند و جنگیدند و به حیث مدافع رشید و سرباز شجاع و غازی و مجاهد شربت شهادت نوشیدند . حینی که آفتاب ۲۳ جولائی از مشرق طلوع کرد غزنه وحصار بلند آن در میان خاک و خون می طپید در داخل شهر محشری برپا بود و دود آتش سوزی ها و غیر تفنگ از لا به لای خانه ها و دیوارها برآمده و با بدنه بالاحصار پردۀ غلیظ وسهمگین مخروطی در هوا تشکیل داده بود . گلوله باری های مجاهدین و آتش باری فرنگی ها دوام داشت بسیاری از فرنگی ها درین روز کشته و زخمی شدند . در مدخل دروازه کابلی اجساد شهدا چون تپۀ بنظر میخورد و انواع غنیمتی که بدست انگیلس ها افتاده بود و درمیان آن انواع اسلحه و پارچه باب و غیره دیده میشد همه را در مجاورت همین دروازه انبار نموده بودند . در ماحول بیرون حصار شهر ، شهری که ادارۀ آن از دست طرفین بیرون شده بود بی انتظامی به تمام معنی حکمفرما بود قراریکه چمبرلین مینویسد در همین وقت در حدود ١٥٠٠ اسپ زین و یراق را کنده در هر سو در تک و پو بودند شبهه می کشیدند و مانند گاوهای جنگی با هم میجنگیدند . تردد. در کوچه های شهر خیلی خطرناک بود و بسیاری از انگلیسها و سپاهیان هندی که برای گرفتن غنیمت داخل خانه ها شدند زنده نبر امدند . همین نویسنده انگلیس که خود شاهد واقعات این روز بود می نویسد : "نمیخواهم تمام ظلمها و فجایعی را که درین روز بعمل آمد شرح بدهم زیرا ذکر آن انسان را از بشریت متنفر می سازد "سردار غلام حیدر خان پسر امیر دوست محمدخان حاکم ومدافع شهر که درین وقت جوان ۲۲ ساله ولی بسیار نیرومند و قوی بود باشش نفر دیگر در اطاقی بدست "کپطان تیلر" اسیر شد روز ٢٤ جولائی دفن مردگان تا عصر دوام داشت . در همین روز اجساد ۲۰۰ رس اسپ را که زخمی و کشته شده بوه هم دفن کردند . بعد از ظهر این روز خاموشی مرگ آسا در شهر غزنی حکمفرما بود . دروازه ها شکسته ، خانه ها ویران ، کوچه هاداک و خالی گشته و چنان می نمود که زنده جانی در شهر بود و باش ندارد . فراز این همه خاموشی پرچم انگلیس در یکی از برجهای بالاحصار در اهتزاز بود . و شاه شجاع در سایه آن خویش را پادشاه و پادشاه فاتح تصور می کرد.