32

العاشر السلطان علا ء الدین محمد بن تکش خوارزمشاه

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۱۶ ، بخش خوارزمشاهیان
01 January 1280

سلطان علا ء الدین محمد را پنج پسر بود: اول پیروز شاه ( ۲ ) دوم غوریشانستی ( ۳ ) و سیوم جلال الدین منکبرنی .و چهارم ارزلو شاه ( ۴ )، پنجم آق سلطان. 

محمد پادشاه بزرگ بود عالم و شجاع و باذل و عالم نواز و جهانگیر و تا زنده هر چه از اوصاف پادشاهان بزرگ عادل جهان دار باشد، حق تعالی او را همه کرامت کرده بود  ، او را در عهد حیات پدر قطب الدین لقب کرده بود، و چون برادر او ملک خان برحمت حق پیوست، پدرش تخت نیشاپور بدو داد و ملک شرف الدین مسعود حسن را اتابک او فرمود، بعد از مدت ها لشکر کشی خوارزم بر وی مقرر گشت، و او از جانب مادر هم پادشاه زاده قفچاق بود مادرش دختر قدر خان قفچاق بود، واز کودکی آثار جلادت و فرزانگی در ناصیه او لامع و لایح بود، و بهر مهم که پدرش بطرف جند و ترکستان فرستاد تمامت آن مهم چنانچه میبایست ، بهتر از ان بکفایت میرساند، تا چون قضا ء اجل سلطان تکش در رسید، سلطان محمد بطرف جند و ترکستان بود، چون از ان حادثه خبر یافت بخوارزم آمد، و بر تخت نشست، و در شهور سنه خمس و تسعین و خمسمائه ممالک پدر را تمام  درضبط آورد، و تخت نیشاپور علی شاه را داد چنانچه تحریر یافته است، و رسل بحضرت غزنین و غور فرستاد و صلح طلبید واز لفظ ثقه یی از ثقات ملک غور شنیدم منک ( ۵ ) منهاج سراج ام ، که یکی از پیغامها و ملتمسات سلطان محمد آن بود : که من بنده، محمد تکش التماس مینمایم. 

______________________________________________________________________

 (۱) کذا در اصل و پ . راورتی: تگین آباد. ( ۲ ) راورتی بقرار نسخ خطی: هیروز شاه ،  نیروز شاه ، پیر شاه، زمباور ( ۲ : ۳۱۶ ) غیاث الدین شیر شاه ، او پر شاه .       ( ۳ ) پ : غوری بشانی  ( ۴ ) اصل: اررلو پ: انو نو شاه  نسخ راورتی: اوزلو شاه، ازرلو، اوزورلو. مورخان دیگر : او زلاغ شاه. زمباور: قطب الدین ازرلاق ( ازلاک ) و دو پسر دیگر : یحیی خور شاه ، کوجاتگین .          ( ۵ ) کذا ، با ملای کنونی : منکه 




خوارزمشاهیان طبقه(۱۶) (۳۰۷  )


که مرا سلاطین بفرزندی قبول کنند، و اگر شایستگی فرزندی ندارم میباید که سلطان غازی مادر مرا که خداونده جهانست ، درحباله خود آورد و مرا که محمدم به بند گی و فرزندی قبول کند، تا من بنده ، همه جهان را باسم و سکه آن جناب اعلی ( و ) خطبه آن حضرت والا فتح کنم ، و به تیغ برای بند گان آن ( ۱ ) در گاه جهان پناه کشایم، و یکی از بند گان باشم. 

چون آن رسالت بادا شد، این معنی با مزاج مبارک سلطان غیاث الدین موافق افتاد، اما رای سلطان معز الدین در ان قرار نگرفت، سلطان لشکر ها جمع کرد و بجانب خراسان رفت ، و تمام خراسان در ضبط آورد، دو چون مراجعت کرد سلطان محمد در عقب ایشان بدو منزل و یا سه منزل آمد، فی الجمله هرگز انهزام کلی نیفتادش ، دست آویز مردانه مینمود . چون آن سلطان با عظمت بود، طاقت مقاومت هم نمی آورد، چون سلطان غور در گذشتند ، سلطان محمد بدر هراة آمد، و ملک عز الدین حسین خر میل غوری بخدمت او پیوست، و او جمله خراسان در ضبط آورد، و چون بفرمان حسین خر میل لشکر بدر هراة آورد، خواجه سعد الدین ترمذی از میان لشکر گاه خود را در شهر انداخت ، و مدت یازده ماه هرات نگاهداشت، و لشکر خوارزم بتدبیر حسین خر میل، آب رود هراة را ببستند، و اطراف شهر دریا شد و چنان گشت، که اگر باره شهر نبودی، آب از بامهای شهر بلند شدی ، و شهر را غرق کردی ، یکدو کرت در میان شهر زمین بشگافت ، و آب از میان شهر بر آمد، اما دفع شد، مدت هشت ماه آن بود که محاربت شهر یان با لشکر خوارزم در کشتی بود. چون از حصار گیری یازده ماه بگذشت. سلطان از خوارزم بیامد فرمان داد : تا بند گان آب بکشادند آب روان شد، بقدر سیصد گز از باره شهر با خود برد و رخنه شد،و بعد از هژده روز شهر را به تیغ فتح کردند، و بعد از فتح بطرف بلخ رفت ، و بلخ را هم فتح کرد، و ملک عماد الدین عمر اهوازی ( ۲ ) را که ملک بلخ بود، از دست سلاطین بامیان ، بجانب خوارزم فرستاد ( ۳ )، و او از انجا بطرف ماورا ء النهر و ترکستان رفت، و جمله ملوک و سلاطین افراسیابی که در ممالک 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (۱) اصل: نه در گاه.     ( ۲ ) پ : عمر الهوازی . متن راورتی : عماد الدین عمر فیواری . بقرار بعض نسخ خطی راورتی ، ملک عماد الملک اهوازی .     ( ۳ ) در بعضی راورتی عوض فرستاد، رفت. 







خوارزمشاهیان طبقه(۱۶) (۳۰۸  )


ماورا ء النهر و فرغانه بودند بخدمت او پیوستند ، و روی به قفچاق ( ۱ ) خطا آورد، و ( در ) ( ۲ ) تمام بلاد و خطهای ترکستان و بلا ساغون و کاشغر خطبه و سکه بنام او شده لشکر خطا که عدد ایشان زیادت از حزر و احصا بود پیش او باز آمدند ، و سر ایشان تاینکو ( ۳ ) طراز بود مردی پیر ، اما مردی فیروز جنگ بود، چهل و پنج مصاف کرده بود، در همه ظفر او را بود. سلطان سنجر ملک شاه را ، و سلطان معز الدین محمد سام را به اندخود ( ۴ ) شکسته بود و درین وقت بر سر ایشان بود، چون مصاف شد  ، سلطان محمد را نصرت ربانی در رسید، و لشکر خطا را بشکست ، و تاینکو طراز را بگرفت، و بر دست او اسلام آورد او را اعزاز فرمود و نیکو داشت کرد. 

ثقه یی از ثقات چنین روایت کرد: که چون تاینکو طراز مسلمان شد، سلطان محمد او را بغایت حرمت میداشت، و مدام طلب میفرمود، و احوال گذشته خطا و ملوک ماضی که با او مصاف کرده بودند جمله میپرسید، وقتی دراثناء آن حکایت پرسید: که چندین مصاف که بکردی و پادشاهان بشکستی، ازآن جمله مردانه تر و قوی تر که بود ؟ تاینکو طراز گفت: هیچ کس را مردانه تر و قوی دست تر و دلاور تر از غوری ندیدم ، اگر او و لشکر او آسوده بودندی ، من هرگز او را نتوانستمی زد،اما او از لشکرخوارزم باز گشته بود، و با او اندک سوار مانده، و اسپ لاغر شده. سلطان محمد فرمود که راست میگویی!  رحمة الله علیهم اجمعین. 

چون سلطان محمد را چنین فتحی بر آمد، دوم سال آن لشکر کشید و چهار صد هزار سوار بر گستوان بطرف خطا برد، و گور خان ( ۵ ) که خان خانان بود بشکست، و تمامت مواشی و بنه و اتباع خطا بدست آورد، و خان خانان 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (۱) راورتی: روی به قلج خان خطائی آورد . پ : مانند متن .     ( ۲ ) اصل: در ، ندارد . ( ۳ ) اصل: با نیکو ؟ بقرار مجمل فصیحی و دیگر کتب تاینکو و تینکو صحیح است. فصیحی در حوادث ۶۰۶ ه  گوید : سلطان علا ء الدین محمد .  .    چون بولایت طراز رسید، تاینکو امیر لشکر گور خان آنجا بود با او مصاف دادند و تاینکو اسیر شد ( ۲ : ۲۸۴ ) ( ر : ۵۴) 

 (۴) اصل: محمد سام را بلند و خود او شکسته . پ : شام را باید و خود او شکسته . راورتی : مانند متن، و اند خود، همین اندر خوی کنونی ولایت میمنه افغانستان است.      ( ۵ ) اصل: و کرن خان ، پ : مانند متن. 





خوارزمشاهیان طبقه(۱۶) (۳۰۹  )


از پیش او منهزم برفت، و کشلو خان تتار از طرف ترکستان آمده بود، نا گاه برو زده ، او را اسیر کرد، و ملک خطا تمام سلطان محمد را مسلم شد، و سلاطین خطا ( و ) سمر قند و سلاطین افراسیابی را جلا فرمود، و بعضی را شهید کرد، و از انجا بطرف عراق آمد و ممالک عراق و آذر بایجان و فارس او را مسلم گشت، و اتابک سعد را در مصاف بگرفت چنانچه بتقریر پیوسته است ، و اتابک یوزبک منهزم شد ( و بر تحت عراق پسر خود سلطان رکن الدین غور یشانستی ( ۱ ) بنشاند، و الغ خان ابی محمد را اتابک و نایب او فرمود ، و ملوک غور را نامزد کرد و باز گشت ) ( ۲ ) و بطرف بامیان براند مغا فصة ( ۳ ) سلطان جلال الدین علی سام بامیان را بگرفت و شهید کرد و باز گشت و در سال سنه اثنی عشرو و ستمائه از ماورا ء النهر بجانب غزنین آمد و بمغافصه ( ۳ ) مملکت غزنین را مسلم کرد، و سلطان تاج الدین یلدز از جانب سنگ سوراخ  ( ۴ ) بجانب هندوستان رفت ، و ممالک غزنین و زاولستان و کابل تا لب سند در ضبط امرا ء خوارزم آمد، و خانسالار را بغزنین ( ۵ ) بنشاند و ممالک غزنین و بلاد داور و جروم ( ۶ ) و تخت هر دو سلطان غیاث الدین و معز الدین محمد سام طاب مرقد هما به پسر مهتر خود سلطان جلال الدین منکبرنی داد و بجانب ماورا ء النهر باز گشت، و در سال سنه خمس و عشر و ستمائه بجانب ترکستان در عقب قدر خان که پسر نویان ( ۷ ) تتار بود براند ، تا به قعر ترکستان بطرف شمال برفت، چندانکه زیر قطب شمالی برسید تا بموضعی که بیاض صبح صادق میشد، و روز طالع میگشت و بجهت ( ۸ ) و جوب نماز خفتن فتاوی درین ( ۹ ) معنی علما ( ۱۰ ) و مفتیان بخارا آوردند، که چون بیاض غایب نمیشود ، نماز خفتن واجب شود یا نه ؟ باتفاق جواب نبشتند: که نماز خفتن 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 (۱) پ : غور نسانستی . راورتی : مانند متن .    ( ۲ ) جمل بین قوسین در اصل نبود از ( پ ) گرفته شد. ( ۳ )  اصل: معافضه که صحیح آن مغافضه است و معنی آن اخذ فجانی باشد. ( ۴ ) ر : ۶۲ . ( ۵ ) در اصل و پ : ببحرین ؟ در ترجمه راورتی چنین است و خانسالار کریز را بغزنین بنشاند. ولی نام اصلی این شخص کربر است.     ( ۶ ) اصل: حروم . پ : حزوم. که صحیح آن جروم است بمعنی گرمسیر. ( ۷ ) اصل: که پسر نوبان پار بود ؟ راورتی : که پسر یوسف تتار بود  ، پ : نویان تتار و نویان بمعنی امیر و شهزاده است.        ( ۸ ) پ : بجهت ندارد .     (  ۹ ) اصل: در معنی . پ : درین معنی .     ( ۱۰ ) اصل: بلعمان ؟ پ : علما ء . 






خوارزمشاهیان طبقه(۱۶) (۳۱۰  )


واجب نباشد، چون وقت موجود نمی شود بر ان طایفه که در ان زمین باشند. چون فتح قدر خان تتار بر آمد، حادثه کفار چین ظاهر شد، ظلمت فتنه سر از گریبان ظهور بر آورد، و آغاز واقعات اهل اسلام ، و نکبت جماعت دین محمدی بود، و آن حال چنان بود : که چنگیز خان را پسری بود مهتر از همه پسران توشی نام بود، درین وقت توشی از ممالک چین در عقب لشکر تتار بفرمان چنگیزخان آمده بود، و سلطان محمد از طرف ماورا ء النهر و خراسان هم بدان جانب رانده بود، هر دو لشکر با هم افتادند ، و میان ایشان مصاف شد و جنگ و قتال و پر خاش و صیال از اول روز تا نماز شام بداشت ، چنانکه هر دو صف لشکر بشکل دایره شد، میمنۀ اسلامیان میسرۀ  کفار را بشکست و تعاقب نمود و میسرۀ کفار میمنۀ لشکر اسلام را منهزم گردانید و تعاقب نمود  ، برین منوال دایره گرد از ان جنگ و مصاف از بامداد تا شام بداشت . چون شب در آمد، هر دو لشکر از هم باز شدند، آبی بود خورد در میان هر دو لشکر مقابل یکدیگر بکنار آن آب آمدند و منزلگاه کردند، چون صبح بر آمد، لشکر مغل کوچ کرده بود و آتش ها بلند کرده و گذاشته و رفته. و چون سلطان محمد آن جنگ وقتا و جلادت و کوشش لشکر مغل مشاهده کرد، دیگر روز از ان موضع مراجعت کرد، و خوف ایشان در دل و دماغ او متمکن شد، و بیش در مقابل ایشان در نیآمد، یک سبب حادثۀ اسلام این بوده است، و سبب دوم آن بود : که چنگیز خان در زمین چین و طمغاج و اعالی ترکستان خروج کرد، و آلتون خان طمغاج را که پادشاه ترکستان بالا بود و پادشاه قرا خطا ، مقهور گردانید و ممالک طمغاج و تنگت و اویغور ( ۱ ) و تتار او را صاف شد. و این خبر بسمع سلطان محمد رسید، سودای ملک چین در دماغ سلطان محمد افتاد،و خواست تا از لشکر مغل و حال چنگیز خان معتمد ان خود با تحف بسیار بنزدیک سلطان فرستاند ، از سید بهاء الدین رازی رحمه الله شنیدم: که چون با چنگیز خان رسیدیم ، وزیر طمغاج و پسر و عم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ( ۱ ) اصل و پ : و ممالک طمغاج و نیکخت و شنکت و ثغر و تتار . راورتی : مانند متن 








خوارزمشاهیان طبقه(۱۶) (۳۱۱  )


التون خانرا حاضر کرد و ما را بخواند ، و روی بدیشان کرد، که می بینید کار بزرگی و پادشاهی من بمرتبه یی رسیده است: گه پادشاه آفتاب فرو شدن  بنزدیک من رسل فرستاده است. آخر الامر چون ما را باز گردانید التماس کرد، که رسل طرفین و تجار و کاروان باید که نفایس سلاح ، و اقمشه و ظرایف طرفین مدام می آرند و می برند، میان جانبین عهد مستحکم باشد، و بازر گانان با ایشان روان کرد بقدر پانصد شتر بار از زر و نقره و حریر و طرغو ( ۱ ) و دیگر ظرایف بفرستاد تا تجارت کنند ، از راه اترار بدیار اسلام در آمدند، در اترار ملکی بود قدر خان نام، حدیث کثرت اموال بخدمت سلطان عرضه داشت، و در خیانت و اخذ آن طایفه استجازت خواست ، بعد فرمان جمله رسل و تجار را بقتل رسانید و تمام اموال بر گرفت و بخدمت سلطان فرستاد، از ان جماعت رسل و تجار ، یک ساربانی در حمام بود، از راه گلخن بگریخت، و خود را در بیابان انداخت ، و بطرف چین باز رفت، و حال غدر و قتل قدر خان اترار باز گفت ، چنگیزخان استعداد انتقام کرد، و لشکر ها ( ی ) چین و ترکستان مستعد گردانید . ثقات چنین روایت کرده اند : از ان موضع که بود، هفتصد ( ۲ ) علم بیرون آورد، زیر هر علم یک هزار سوار مرتب کرد، و هر ده سواری را بفرمود: تا سه گوسپند مغلی قدید بر گرفتند و یک دیگ آهنین ، و روی براه آوردند ، و از انجا که بود تا اترار سه ماهه راه بیابان بود، و اسپ بیشمار و مادیان و خصی بجهت شیر و سواری با لشکر روان کرد، و آن بیابان را در مدت نزدیک قطع کرد، و به اترار بیرون آمد، و آن قلعه را و شهر را بگرفت، و تمامت خلق را شهید کرد و از انجا بطرف بخارا آمد، روز عید قربان سنه ست عشر و ستمائه بخارا را بگرفت و خلق را شهید کرد . و علما را بکشت و کتابها را بسوخت . 

چنین روایت کرده اند : که امام رکن الدین امام زاده رحمه الله در وقتی که او را شهید میکردند، این رباعی میگفت ، رباعی

گفتم که دلم ، گفت که خون کرده ماست                گفتم جانم ، گفت که در پرده ماست



______________________________________________________________________

 (۱) منسوخ ابریشمین سرخ رنگ ( راورتی ).        ( ۲ ) اصل: هیصد . پ : سیصد . راورتی : در دو نسخه سه صد و در باقی هفتصد است. 





خوارزمشاهیان طبقه(۱۶) (۳۱۲  )


            گفتم که سگ کوی تو افتاده ماست ( ۱ )            گفتا : مزن این دم که فرا کرده ماست 

چنگیز خان بعد از حادثه بخارا ، بجانب سمرقند رفت ، و سلطان محمد خوارزم شاه ، شست هزار سوار از اصناف خلق ترک و غوری و خراسانی در سمرقند بگذاشته بود، ملوک لشکر غور جمله از ان جماعت بودند، سمرقند را بعد از چند روز در محرم سنه سبع عشر و ستمائه بگرفت، و جماعت خلق را شهید کرد. چون حدیث آن وقایع بسمع محمد خوارزم شاه رسید، اعم و اغلب حشم که با او بودند، همه لشکر تتار و خطا بودند، و حشم و خدم قدیم همه بماورا ء النهر گذاشته بود، و طایفه یی که برابر ایشان اعتماد کلی داشت ، همه بدان طرف بودند، آن  جماعت که با او بودند، قصد آن کردند تا سلطان را بگیرند ، و آن غدر سبب خلاص خود سازند ، او را گرفته تحفه بنزدیک چنگیزخان برند ، از ان جماعت کسی بخدمت سلطان محمد آمد و باز گفت سلطان حزم نگاهداشت، و شب  از لشکر گاه بیرون رفت ، تا او را غدر آن جماعت تحقیق شود ، آن طایفه نیم شب بحوالی سراپردۀ سلطان آمدند و حلقه زدند . چون سلطان را در سرا پرده نیافتند در لشکر گاه افتادند و تمام لشکر بهم آمد، و سلطان محمد منهزم بطرف نیشاپور آمد، و بهر طرف از اطراف ممالک بنزدیک امرا و ملوک فرمانها نوشت تا قعلهاء طرف غور و خراسان و عراق را بجهت محافظت عمارت کنند و فتنه در ممالک اسلام ظاهر شد. چون چنگیز خان از هزیمت و تفرقۀ لشکر اسلام خبر یافت، بعد از فتح سمرقند ، شست هزار سوار مغل نامزد کرد، با دو مغل بزرگ یکی یمه ( ۲ ) و دیگر سوده بهادر . چون از آب عبره کردند ، سلطان محمد از نیشاپور بطرف مازندران درون رفت، بر سر درۀ نمیشه ( ۳ ) لشکر گاه داشت ، که نا گاه لشکر مغل بدو رسید، از انجا منهزم شد و پیاده بکوه بر رفت ، و کوه کوه به مازندران درون رفت ، و پسر رئیس مازندران بخدمت او بود، و پسرش سلطان جلال الدین منکرنی هم با او بود بدریاء خزر در رفت، و مدتی روزها در جزیرۀ خراب بود، چون لشکر مغل در مازندران سلطان را نیافتند ، بجانب عراق بیرون رفتند. 

______________________________________________________________________ (۱) پ : سگ کوی تو در ما افتاد . ( ۲ ) راورتی : یمه نوین  .  پ : یمن نوین .  ( ۳ ) اصل: بر سر در کمیسه ، پ : بر سر در کمینه. راورتی : مانند متن و این صحیح است ، زیرا تمیشه بگفته حدودالعالم شهری بود  در ناحیت دیلیمان و فردوسی از ین جای ذکر ها دارد ، مثلا : ز آمل گذر سوی تمیشه کرد. 





خوارزمشاهیان طبقه(۱۶) (۳۱۳  )


محمد خوارزمشاه و چند سواران که با او بودند، از ان جزیره بیرون آمدند و علت شکم بر وی غالب شد و سودا ( ۱ ) ظاهر کرد و مطبون و مغتوه گشت و پسر را که جلال الدین بود گفت: جد نمای تا مرا بخوارزم بری ! که ابتداء دولت ما از انجاست و این بیت بسیار گفتی. 

بیت

مردم چو بکار خویش سر گشته شود           به زان نبود که بر سر رشته شود ( ۲) 

چون علت شکم غالب شد، مجال سوار شدن نماند ، بجهت او اشتری حاصل کردند و او را در محمل نشاند ند و بطرف خوارزم روان کردند ، و مدت ملک او بیست و یک سال بود، او را شش پسر بود، علیه الرحمة و المغفره و ادام دولت السلطانیة الناصر – المحمودیه. و الله اعلم