32

در بیان رفتن لشکر انگریز

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان رفتن لشکر انگریز بهادر به ملک میر علی مراد خان بهادر، و گرفت ملک ازو

که تعلق بدستار داشت، و معزول نمودن از عهدۀ ریاست و غیره 

شبدیز قلم مشکین رقم، که چابک شتاب میدان سخن وری است، در عرصۀ این مدعا چنین ترک تاز بیان مینماید که : بعد از مدت اجلاس واقعۀ سکهر، که مابی میر صاحب بهادر و مدعیاش گردیده بود، در سنه یکهزار و هشت صد و بهادر و مدعیاش گردیده بود، در سه یکهزار و هشت و صد و پنجاه و هشت (۱۸۵۸) عیسوی مطابق ماه ربیع الاول مقدسه، حکم جناب فریر(۱) صاحب کمشدر صاحب بهادر سندهـ صادر گردیده، که بموجب فرمان فرمان فرمای هندوستان آنچه ملک ها از مرحوم میر سهراب خان، در ارث میر صاحب میر علی مراد خان آمده است، آن را باو واگذارند، و دیگر همه ملک ها همه داخل ممالک محروسۀ سرکار انگلیسه بهادر نماید. و هم میر صاحب ممدوح را از عهدۀ ریاست سدهـ بر طرف باید نمود، که در سر کار ریاست خطا بزرگ نموده است.

چون در صورت اصدار چنین حکم جناب اشتورت (۲) صاحب 

------------------------------------------------------------ 

(۱)ر ک : تعلیق ۵۸

(۲)ک : استوری.

بهادر کلکتر شکارپور و دیگر صاحبان متعینۀ پلاتن واقع شکارپور تدارک تهیه و ساما محاربه گرفته مستعد شدند. جناب جیکب (۱) صاحب بهادر از چهاونی خانگهر معۀ عملۀ سواران و توپخانۀ خود فورا خود را در شکارپور رسانیده، یکشب در شکارپور توقف گرفته روز دیگر تشریف فرمای سکهر، و در شهر شکارپور های هوی لشکر کشی واقع گردیده . بعضی ها میگفتد که عزیمت لشکر جانب بهاول [پور است] و برخی ها بیان میکردند که جانب خیر پور بر میر صاحب بهادر میرود. و این خبر محقق معلوم نمی شد. 

در آنوقت جناب میر صاحب بهادر در مکا بهورتی ، بایام سردی بسیر و نشاط شکار (۲) خود سرگرم و بسبب بروت (۳) ایام زمستان از گرمی آتش لشکر کشی سرکار انگریز بهادر اطلاع کما هو حقه نداشت. وکلای اجلای میر صاحب بهادر که از تعداد خارج بودند، باتهای این حقیقت صاحب بهادر که از تعداد خارج بودندف باتهای این حقیقت پی نمی بردند. هر یک از افواه عوام الناس، سخنان بازاری شنیده، از خود تجویزات می تراشیدند. گاهی لشکر را روی طرف بهاولپور میدادند، و گاهی طرف دیگر و چون بر سخن خیر پور می آمدند، در بحر فکر فرو میرفتند، و سر خیال را

-------------------------------------------------- 

(۱)ک: چیک ؟ این شخص هما جیکب است که شهر معروف جیکب آباد کنونی بنامش معروف است. اینجای قبلا خانگرهـ نامیده میشد [ر ک : تعلیق ۵۹] 

(۲)ک : شکارپور ؟

(۳)الف: بردی ایام.

در شورش آورده میگفتند، که آیا نمیدانم این لشکر کجا سر خواهد کشید؟ و برای میر صاحب بهادر گوا گون احوالات از خود تراشیده مینوشتد. 

هرگاه جیکب (۱) صاحب بهادر عبور دریا نموده منزل انداز لوهری گردیده، هماوقت میر صاحب بهادر از عزیمت لشکر انگریز بهادر واقف شدهف که چنین صورت دارد و بیان میفرمود که : من چه گناه  و چه تقصیری از سر کار انگلیسه بهادر نموده ام، که بی سبب و بی قصور، چنین جلوه ریزی لشکر بر من اخلاص شعار گردیده است ؟ بر حسن خدمات خود می نازید. تا آنکه کوس لشکر کشی بر سرش نواختند. بعده چشمان عبرت و از نموده انوع انواع نوشت و خواد مراسلات بحضور کمشنر صاحب بهادر و کلکتر صاحب شکار پور نموده، که اخلاص شعار همیشه تابع و فرمان برادر سرکار انگریز بهادر، و در تقادیم (۲) گوناگون خدمات قصوری نکرده ایم. این قدر جلوه ریزی فوج سرکار بر این تابع دار از چه رو است ؟ از روز اول که رشتۀ تا بعداری و صداقت شعاری در جان اخلاص نشان خود انداخته ایم، هر گز از کشاکشی (۳) پیمانی نگسیخته ایم و نخواهیم گسیخت. بدون ناموس هر چه جان مال و ملک ماست همه دولت سرکار است. مارا هر جا که حکم شود در 

----------------------------------------------------------- 

(۱)ک: چنگب ؟ ج : جیکم

(۲)الف، ج : تقادیم .ک ک تقاویم ؟

(۳) الف، ج : کشاکش پیمای ؟

شکار پور و خواه جای دیگر رفته، در آنجا اقامت پذیر می شوم. 

حاجت این چنین لشکر کشی نیست. منتظر یک اشاره بودم نوعیکه امر میفرمودند، در بجا آوری آ ن هیچ یک عذری نداشتم. از ای چنین هنگامه آرائی نقص (۱) عزت و اخلاص یک طرف و خندگی معاندین دگر طرف.

از این قسم چند در چند مضمونات رنگین شرم انگیز و اخلاص آمیز رقمزده کلک مشیا بلاغت رقم گردیده لیکن جواب شافی از صاحبان ممدوح نمی شنید ، و اگر مینوشتد هم سوالی دیگر جواب دیگر.

تا آنکه میر صاحب بهادر از مکان بهورتی ترکب شکار حیوانات بی زبا نموده، خود مانند نخچیر در دام این هنگامۀ نا گهانی افتاده فورا خود را در مکان نائچه (۲) رسانیده، باز نی قلم بلاغت رقم را بر گونا گون غمات حزین از حسن خدمات و فرمان برداری و جانفشانی در نوا آورده لیکن موثر نیفتاد، مثل است که وقت میوه گوش باغبان کر میباشد. صاحبان انگریز چونکه جویای مطلب خود بود، این همه نغمات میر صاحب بهادر، در گوش سماعت نیاوردند.

---------------------------------------------------------------------- 

(۱)کک نفس [؟]

(۲)ک : نانچه الف: نائچه ج : ناچ جائی در میر پور مربوط پنو عاقل در ضلع سکهر بر کنار چپ دریای سندهـ موجود است، که دران از زمان قدیم بندی بام " نائچ بند" برای آبیاری ساخته اند [ - تاریخ سندهـ ج ص ۲۸۰].

تا آنکه جناب کمشنر صاحب بهادر و دو سه صاحبان دیگر، معۀ قدری لشکر پیاده گان زاغان ظلمت سرشت، بسواری جهاز دودی از کراچی بندر داخل لوهری شدند. و جیکب صاحب بهادر پیش از رود کمشنر صاحب در مکان پئتی متصل لوهری طرف جنوب منزل انداز بوده، و کمشر صاحب بهادر و دیگر صاحبان از جهاز دودی فرود آمده رفته در مکان مذکور فرو کش شدند.

روز دویم کلکتر صاحب بهادر، معۀ صاحبان دیگر برای ملاقات میر صاحب بهادر در مکان نائچه تشریف بردند. ساعتی بمیر صاحب شمع افروز بزم خلوت گردیده به رایحۀ گلهای مدعای خود، مشام میر صاحب معطر ساخته و از ماجرای حال واقف کرده مراجعت فرمای خیام خود شدند. چون گلهای شب بوی کواکب از [چمن] بوستان فلک بانتها (۱) رسیده، و گل سوری آفتاب متبسم (۲) گردیده میر صاحب بهادر چون گل پیراهن از سودا دل چاک طوعا و کرها بجهت گل چینی ملاقات کمشنر صاحب متوجه مکان پتنی گردیده . صاحبان ممدوح بسیار به تعظیمات و تکریمات پرداخته بر چوکی خاص چون گل نشانیدند، و از اهتزاز نسایم گفتگو، گلهای مدعای خود را در ابتسام آورده باستشمام رایحه آن دماغ ادراک میر صاحب بهادر را معطر (۳) مینمودند. بعد از ساعتی 

--------------------------------------------------------------- 

(۱)ک : نا منتهای

(۲)ک، الف: تبسم.

(۳)الف، ج : معتبر .

گلدستۀ رخصت بدستش داده مرخص نمودند.

از آنجا که تا حین ملاقات و مراجعت میر صاحب بهادر از خدمت صاحبان چدین سخنان افترا انگیز نسبت بمیر صاحب بهادر، از افواه عوام الناس مشتهر گردید، که بیان آن طول طویل میشود بعد مراجعت میر صاحب بهادر، هماندم اشتهار نامه باین مضمون از سرکار انگریز بهادر بهر طرف جاری گردید: