32

محمد زاییان (۱٢۱۶ ه تا ۱٣٣٨ه)

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل سوم ، بخش دورۀ مستقل اسلامی
23 August 1967

محمد زیی عشیره ییست از بارکزیی درانی قندهار،  که این محمد نیکه مورث اعلای شان معاصر بود با ملک سدو حکمران قبایل ابدالی قندهار و در حدود (۱۰۰۰ ه۱۵٩۱م) در ارغسان جنوب شرقی قندهار در بین عشیرۀ کوچک خود زندگانی داشت،  و محمد بن عمر از تبار دارو و بارک بود،که شعبه ایست از قبایل ابدالی سړه بن پښتانه،و مزار محمد نيکه در ارغسان قندهار است و او اولاد محمد خان در بین قبایل بارکزی قندهار سمت زیست داشتند،  و مرکز شان ناوۀ بارکزیی کنار هلمند جنوبی کرشک بود که تا کنون در آنجا قلعۀ ادی موجود است و مسکن کهن این دودمان بود. 

طوری که سابقاً خواندید در جرگۀ  شیر سرخ برای انتخاب پادشاه رئیس این قبیله حاجی جمال خان بن حاجی یوسف بن یارو بن محمد نیز شامل بود و بعد ازان بدربار احمد شاهی صفت مشاور داشت وی در سال ۱۱٨۴هجری بمرد و در جنوب قندهار در حدود قریۀ ذاکر مدفون شد،  و بعد ازو فرزندش سردار پاینده خان بریاست قبایل بارکزیی در جنوب قندهار از ارغسان تا ناوۀ بارکزیی هلمند شهرت یافت،  و از طرف تیمور شاه به مناصب سرفراز شد، وی در سرکوبی آزادخان کشمیر و شورش عبدالخالق سدوزیی و فرار شهزاده عباس پسر تیمور به لالپورۀ  مهمند،  خدمات خوبی به تیمور شاه نمود، که در نتیجۀ آن بلقب سرفراز خان نواخته شد.  ولی بعد از مرگ تیمور شاه زمانشاه در عوض او رحمت الله خان سدوزیی را بلقب وفادار خان وزارت داد،و سردار پاینده خان در قلعۀ ادی کنار هلمند متواری گردید.ولی چون محل رجوع مردم بود، شاه زمان او را با برخی از همکاران وی در قندهار بکشت (۱٣رمظان ۱٢۱۴هجری ۱٧٩٩میلادی) سردار پاینده خان بیست پسر فعال و نیرومندی داشت، که بعد از قتل پدر در افغانستان پراگندند و فرزند بزرگ سردار پاینده خان سردارفتح خان از قندهار رفت و به شاه محمود برادر زمان شاه که در ایران بود پناه برد و طوریکه در مبحث سدوزاییان گفتیم: درین وقت زمان شاه یک لک لشکر را برای مارش بر هند تهیه دیده بود. و نمایندگان سیاسی انگلیس برای ناکامی این لشکر کشی بهر طرف دسیسه میکردند و سخت میترسیدند که ناپلیون از مذاکرۀ سیاسی و ربط بادر با رزمانشاه استفاده نکند. بنابران بزریۀ حکومت قاجاریه ایران شاه محمود را تحریک و تقویه کرده و با افغانستان برخلاف زمانشاه فرستادند،  و سردارفتح خان نیز از راه سیستان و فراه بوطن بازگشت و به سرلشکری قوای محمود بر قندهار هجوم آورد، و در جنگ "تازی" شاه زمان را بشکست و بحکم محمود او ره کور گردانیدند و بر کابل تصرف جستند، ووزیر شاه زمان رحمت الله خان سدوزیی را نیزقتل کردند. 

چون شاه محمود برتخت کابل نشست،  سردارفتح خان را بلقب شاه دوست بوزارت خود مقرر داشت و تمام مملکت را به او و برادرانش سپرد در (۱٢۱۶ه۱٨۰۱م)و پسران سردار پاینده خان محمدزیی ازینوقت حکمران افغانستان شدند و فتح خان با اختیارات کلی که در مملکت داشت، همه برادران خود را به حکمرانی ولایات افغانی گماشت،  وی از برادران خود سردار دوست محمد خان را در مرکز پیش خود نگهداشت و به محمد عظیم خان و بعد ازو عبدالجبار خان را کشمیر داد،  و پشاور را تا تک به یار محمد خان و سلطان خان سپرد،  سند و شکارپور به رحمدل خان و غرنی را به شیر دل خان و بامیان را به کهندل خان و قندهار و ملحقات آنرا از کلات تا درۀ بولان و فراه به مهردل خان و پردل خان داد،  دیره جات تا حدود پنجاب و کوهسار پشاور به نواب عبدالصمدخان و پسرش نواب زمان خان تعلق گرفت،  و مملکت درین کشمکش میدان مجادله و خونریزی گردید،  و عاقبت وزیر فتح خان در هرات بدست عطامحمد خان وزیر شهزاده کامران کور کرده شد (۱٢٣۴ه۱٨۱٨م).این واقعه چنانچه گذشت، برادران بارکزیی را به انتقام برانگیخت.  و هرج و مرج شدیدی برپاشد،  و بعد ازانکه بساط آخرین دودمان سلطنتی سدوزیی را بر چیدند،  در بین برادران وزیر فتح خان نیز برسر امر پادشاهی نزاعها واقع شد،  تا که در آخر سردار دوست محمد خان در مسجد عیدگاه کابل اعلان امارت نمود،  و خطبه بنام او بعنوان "امیر کابل "خوانده شد (۱٢۵۴ه ۱٨٣٨م).


امیر بلافاصله پسران خود را به تمام محروسات خود در افغانستان مقرر کرد،  و چون قوای رنجیت سنگ از ضعف و فتور داخلی افغانستان استفاده کرده و تمام پنجاب را تا پشاور گرفته بودند،  و سردار سلطان محمد خان نیز بعد از جنگ بالاکوت و شهادت مجاهدین بقیادت سیدخان بریلوی و مولوی اسماعیل دهلوی و کشته شدن سردار یار محمد خان برادرش در صوبۀ  پشاور ضعیف شده بود، و ترس آن میرفت که قوای رنجیت بر خیبر حمله کنند،  بنابران امیر دوست محمدخان به مکتوبی از لاود بنتک گورنر جنرال هند دراستر داد پشاور امداد خواست،  و از راه باسول بطرف پشاور با (۶۰)هزار لشکر خود حرکت کرد، ولی سردار سلطان محمد خان لشکر امیر را متفرق ساخت،  و امیرناکام از پشاور به خیبر و جلال آباد برگشت، واشنغر تا کوهات و تل به سردار سلطان محمد خان برادر امیر باقی ماند. (۱٢۵۴ه ۱٨٣٨م) .


امیر دوست محمدخان برای شکستن و مقابلت رنجیت ذریعۀ مکاتیب از دولت انگلیس و ایران وزار روس استمداد کرد،  و لارد آکلیند و ایسرای هند بسال ۱٨٣۶-٣٧م از طرف هند برطانوی سر الکساندر برنس و میجرلیح و لفتننت و دومستر لارد را بحیث هیئت اولین سیاسی و اقتصادی کابل فرستاد، و در عین همین وقت یکنفر نمایندۀ روسیه ویتکویج (۱) نیز به کابل رسیده بود، و دربار کابل و حکمرانان قندهار را برخلاف پیشرفت انگلیس در سند و پنجاب تحریک میکرد،  امیر دوست محمد خان با الکساندر برنس مفاهمه کرد.  مشروط باینکه اگر دولت انگلیس دو هزار تفنگ بدهد،  و اراضی غرب دریای سند را هم باو باز گذارد،  وی همواره همکار و دوست انگلیسیان خواهد بود. 


ولی دولت هند برطانوی برای حفاظت هند و جلوگیری از حملات محتملۀ  روس به شاه شجاع سدوزیی که از سلطنت مخلوع و در لودهیانه فراری بود نظری داشت، و بنابرین لارد آکلیند بتاریخ اول اکتوبر ۱٨٣٨م جنگ اول افغان و انگلیس را آغاز داشت،  و به خلع و استیصال امیر دوست محمد کمربست. 

شاه شجاع که درینوقت برای استرداد تخت و تاج بقبول هر گونه سفالت حاضر بود،  بتاریخ ۱٢مارچ ۱٨٣۴م معاهدۀ  اولین خود را متضمن (۱۴) ماده با مهاراجه رنجیت بست، هرچند شاه مخلوع درینوقت هیچگونه حیثیت حقوقی و رسمی نداشت،  ولی در معاهدۀ منعقده تمام کشمیر و پنجاب و اراضی اتک و پشاور را تا خیبر و سند به رنجیت گذاشت و طرفین ذریعۀ  مواد (۱۱-۱٣-۱۴) امداد لشکری یکدیگر را در اوقات خطر قبول کردند،  و برخی از مواد را راجع به جریان تجارت نیز درین معاهده گنجانیدند. 


ولی این معاهده چون تنها بین شجاع و رنجیت بود و انگلیسیان اندران سودی نداشتند. دولت هند برطانوی آنرا قبول نکرد.  و متعاقب آن معاهدۀ لاهور منعقده ٢۶جون ۱٨٣٨م بین گورنر جنرال برطانوی و مهاراجه رنجیت سنگ و شاه شجاع الملک در شمله بتاریخ ٢۵جولای ۱٨٣٨م منعقد شد.  و این همان سالیست که ویتکویج نمایندۀ روسی بکابل آمده بود.  درین معاهده که گورنر جنرال و رنجیت شخصیت های حقوقی بودند،  و اختیار اتی داشتند،  شخصی ثالث شجاع الملک ابداً و اصلا از طرف مملکت خود صلاحیتی نداشت. وبلکه اندرین وقت وی یکفرد فراری فاقد حقوق ملی شناخته میشد.

بهرصورت معاهدۀ لاهور به مستر دبلیو ایچ مکناین که از طرف لاهور دآکلیند نائب السلطنه هند نمایندگی داشت در (۱٨)ماده امضاء گردید.  و شاه شجاع در مقابل امدایکه به وی اسنر داد تخت و تاج افغانستان وعده دادند از تمام اراضی مملکت افغانی در ماورای خیبر و درۀ بولان دست بردار شد.  و مبلغ دو لک روپیه باج را نیز با (۵)هزار لشکر سالیانه قبول کرد که بعد از تحضیل تخت و تاج به رنجیت ببدهد.و با هیچ دولت دیگری که مخالف دولت انگلیس و مهاراجه باشد عهد مودت و روابط سیاسی ننماید. و در هرات هم برادرزادۀ خود را حکمران خواهد شناخت و مداخله یی بامور هرات نخواهد کرد.


ماده (۱٨)عهدنامه مضمن اتحاد حربی است که اگر یکی از منعاهدین (انگلیس و رنجیت و شجاع) از طرفی مورد حمله قرار گیرد.  دیگران با وی در مدافعۀ خطر امداد لشکری مینمایند. 

با این عهد نامۀ عجیبی که بین دو حکومت و یک نفر فراری امضا شد لشکریان انگلیس بقومندانی سرجان کین،  شاه شجاع را برداشتند و در فبروری ۱٨٣٩م ۱٢۵۴ه از راه سند و بولان بر قندهار حمله آوردند.و به (٢۰)اپریل ۱٨٣٩م =۱٢۵۵ه شهر قندهار را بگرفتند، و برادران امیر به ایران گریختند و شاه شجاع بر تخت شاهی قندهار نشست (٢٣صفر ۱٢۵۵هجری) در قندهار مکناتن از شاه شجاع تعهد گرفت که عسکر دایمی انگلیس را در افغانستان با یکنفر نمایندۀ سیاسی شان بگذارد،  و به اینصورت لشکر برطانیه بتعقیب شاه شجاع از راه غزنی و کذالک کپتان رید با شهزاده تیمور فرزند- شجاع از راه درۀ خیبر و جلال آباد بر کابل حمله کردند.  و به (۱٧-اگیست ۱٨٣٩م =غره جمادی الاخری ۱٢۵۵هجری) 


شاه شجاع را در کابل بپادشاهی برداشتند، و امیر دوست محمدخان با فرزندان خود به بخارا رفت و در آنجا امیر بخارا او را بزندان افکند و گورنر جنرال هند لارد آکلیند در جایزۀ فتح کابل و اخراج امیر دوست محمد بلقب ارل Earl از طرف دربار لندن نواخته شد ۱٨٣٩م.

درینوقت که سران حکومتی و امیر از مملکت رفتند،  و وطن را به دشمن گذاشتند،  ملت افغان با لشکر متجاوز انگلیس اعلان غزا داد، و از هر طرف حمله های ملیون بر قشون انگلیس آغاز شد و یکسال بعد امیر دوست محمد خان نیز با پسرش محمد افضل خان از بخارا برامد و از آمو گذر کردند.  ولی در ایبک از لشکر انگلیس شکست خوردند،  و به تاشقرغان رفتند (٢٨سپتمبر ۱٨۴۰م- ۱٢۵۶ه)و بعد ازان امیر خود را با انگلیس تسلیم کرد و به کلکته فرستاده شد (نوامبر ۱٨۴۰ع) .

اما مجاهدین ملی در شمال کابل به سالاری مسجدیخان و سلطان محمد نجرابی و غیره با متجاوزان فرنگی دست به غزا زدند.  و عبدالله خان اچکزیی و امین الله خان لوگری و دیگران نیز در اوایل خزان ۱٢۵٨هجری باتفاق مردم اطراف کابل بر فرنگیان و شاه شجاع شوریدند،  و سردار محمد اکبر خان فرزند امیر دوست محمدخان هم از طرف شمال با ایشان پیوست و کار را بر انگلیس تنگ کردند.  درین گیرودار مکناتن Sir.W. Macnaghten بتاریخ ٢٣ دسمبر ۱٨۴۱ع بدست سردار اکبر خان در کابل قتل گردید، و نیز الکساندر برنس در ٢نوامبر ۱٨۴۱ع از طرف غازیان کشته شد (٢صفر ۱٢۵٨ه=اپریل ۱٨۴٢م) (عکس نمبر ٨۴) و چون لشکریان انگلیسی در زمستان همین سال از کابل بسوی جلال آباد رفتند در راه بدست غازیان افغان همه قتل عام شدند. 

انگلیسیان درین جنگ خسارات بزرگ برداشتند یعنی (٣۰)هزار نفر کشته شدند و (٢۱) کرور روپیه هندی مصرف کردند،  و بلاخره از حفظ خود هم عاجز آمدند،  و از دست غازیان افغانی جز یکنفر که دکتر (۱)بریدون نامداشت احدی زنده نبرامد.  لهذا واپس امیر دوست محمد خان را از هند آوردند،  امیر به همت فرزند مجاهد خویش وزیر اکبر خان بر تخت کابل بازنشست، و برادران وی از ایران آمده بر قندهار حکمران شدند،  و هرات در دست یارمحمد خان الکوزئی وزیر شهزاده کامران بماند. 


امیر دوست محمد خان در آغاز دورۀ  دوم امارت خویش زعمای مشهور جنگ اول را که در راه حفظ مملکت قربانیها داده بودند،  مانند نایب امین الله خان لوگری و سردار سلطان احمد خان سرکار و محمد شاه خان بابکرخیل و نواب محمد زمانخان و پسرش شجاع الدوله خان و محمد عثمان خان و نواب جبار خان و مسجد یخان و غیره را مورد اعتماد قرار نداد،  و در امور مملکت دخیل نساخت، و بالعکس تمام مملکت را تحت تصرف پسران خود نگهداشت،  بنابرین سردار سلطان احمد خان برادر زادۀ امیر و دامادش که ازو مایوس شده بود بقندهار رفت،  و از آنجا با (۵)هزار لشکر قندهاری بر کابل حمله آورد،  ولی امیر او را در مقر بشکست،  و بعد از آن سلطان احمد مذکور به ایران فرار کرد و فرزند نامدار مجاهد امیر، وزیر اکبر خان نیز در مزار از جهان رفت (۱٢۶٣ه=۱٨۴۶م).(عکس ٨۵)


اما سردار محمد اکرم خان فرزند امیر در ولایات شمالی ایشان اوراق میر بلخ، و ایشان صدور میر آقچه، و میر حکیم خان والی شبرغان و میر بابابیگ رئیس ایبک و غضنفر خان سالار اندخوی، و گنج علی مهتر خلم، و محمود خان داور سرپل، و شاه مراد مرزبان قطغن را مطیع ساخته و تا آمو پیش رفت و سرحد شمالی کشور را محفوظ داشت (۱٢۶۵ه=۱٨۴٨م) و با اینصورت فقط قندهار و هرات از امارت امیر بیرون ماند و چند سال بعد سرداران قندهاری برادران امیر (کهندل- پردل- مهردل) مردند و رحمدل بماند، و او را با برادرزادگان خویش نزاع افتاد،  امیر دوست محمد خان در سنه (۱٢٧۱ه=۱٨۵۵م) مورخه ۱۱رجب، سردار غلام حیدر خان ولیعهد خود را به جمروت فرستاد، و با سرجان لارنس چیف کمشنر پنجاب نمایندۀ  جمس اندرپومارکویس گورنر جنرال هند ملاقات کرد، و معاهدۀ پشاور منعقده ٣۰مارچ ۱٨۵۵م را که دارای سه ماده بود به دولت هند برطانوی بست. 

این معاهده مراسم مودت و دوستی و عدم مداخلت طرفین را در مملکت یکدیگر متضمن بود و ماده سوم میگفت که طرفین متعاقدین دوست یکدیگر را دوست و دشمن آندیگر را دشمن خود خواهد شناخت. 


با این معاهده امیر از طرف شرق مملکت مطمئن شد. و هم ضمناً موافقۀ دولت هند برطانوی را در تسخیر قندهار گرفت،  و بعد از آن لشکری از کابل بکشید و قندهار را بگرفت و به فرزند خود غلام حیدر خان بسپرد و باینصورت قندهار مستقیماً به امارت کابل تعلق گرفت. 

اما در هرات بقایای دودمان سدوزئی بدست یار محمد الکوزئی وزیرکامران از بین رفتند و یار محمد حکمران آنجا نیز بسال (۱٢۶٧ه=۱٨۵۰م) در گذشته و فرزند نالایقی که سید محمد خان نام داشت بجای او نشسته بود، و مسکوکات خود را بنام ناصرالدین شاه قاجار ضرب کردی،ولی مردم هرات این وضع را خوش نداشته او را بکشتند و شهزاده یوسف نواسۀ حاجی فیروز الدین از اعقاب سدوزیی را به پادشاهی هرات برداشتند (محرم ۱٢٧٢ه=۱٨۵۵م) تا که نصرالدین شاه لشکری به هرات فرستاد و آن شهر را بگرفت (۱٢٧٣ه) رجال افغانی هرات را جزولاینفک قدیم افغانستان میدانستند و نمی خواستند که در آن کدام مملکت عجنبی دستی داشته باشد، بنابران امیر دوست محمدخان در صدد الحاق مستقیم هرات به مرکز مملکت بود. 


و همدرین اوقات امیر دوست محمدخان را انگلیسیان به جمروت دعوت کردند، و ذریعۀ سرجان لارنس معاهدۀ پشاور مورخ ٢۶جنوری ۱٨۵٧م =٢٩جمادی الاولی ۱٢٧٣ه را با او بستند،  این معاهده که دارای (۱٢) ماده است از طرف گورنر جنرال هند جان وایکونت کینن به ذریعۀ جان لارنس چیف کمشنر پنجاب و لفتننت کرنل ایچ، لی  ایدواردس کمشنر پشاور با امیر عقد شد. 


معاهدۀ  گوید: چون شاه ایران نقض عهد نمود و بر هرات قبضه کرد و در کشور افغانستان مداخله میکند، بنابران حکومت انگلیسی هند امیر دوست محمدخان را مدد خواهد داد و بحفظ اراضی او از تجاوز قاجاریان خواهد کوشید،  و تا وقتیکه جنگ با دول قاجاری جاریست ماهانه یک لک روپیه به امیر میدهند مشروط باینکه: امیر لشکر سوار و توپخانه خود را با (۱٨)هزار پیاده بخوبی نگه دارد،  و همواره (۱٣هزار لشکر مجهز قواعد دان داشته باشد و در کابل یا قندهار یا بلخ و یا جائیکه با قاجاریان نبرد افتد،  نمایندگان انگلیسی با عملۀ هندی مقرر خواهند بود تا مبلغ امدادی در تحت نظارت شان به امور لشکری صرف گردد،  ولی در امور داخلی دخلی نخواهند داشت،  و فقط از وقایع جنگی اطلاع خواهند گرفت. 

امیر یکنفر نمایندۀ خود را به پشاور مقرر دارد و علاوه بر امداد ماهوار مذکور پنج لک روپیه نقد را نیز به او میدهند.  و در مقابل امیر نمیتواند در خفا یا علنا با دولت دیگری داخل مفاهمات سیاسی گردد و چهار هزار تفنگ را نیز بموجب همین معاهده به امیر در مقامی تل سپردند علاوه برین دولت انگلیس بر دولت قاجاری نیز فشار سیاسی وارد کرد،  که بزودی هرات را که جزو قدیم پیکر افغانستان بود تخلیه کند و حتی در نوامبر ۱٨۵٧م =۱٢٧٣ه لشکری را با کشتی های جنگی از راه بحیرۀ عرب بر بوشهر سوق دادند،  و آن شهر را بگرفتند،  و تخلیۀ آنرا مربوط به ترک هرات گذاشتند. 

آنچه در پس پرده یا در فضای سیاست راجع به هرات در هند و لندن و تهران یا کابل فعالیت میرفت از نص معاهده و لشکرکشی بحری انگلیس پدیدار است،  ولی مردم افغانستان و هراتیان نیز زیر بار قاجاریان نرفتند، و حرکات ملی بهر طرف دیده شد،  مردان جانباز در راه آزادی دست به کار بردند،  و لشکریان متجاوز از هرات ترد کردن خواستند بنابران لشکر قاجاریه در ٢٧جولائی ۱٨۵٧م =۱٢٧٣ه هرات را تخلیه کرده به مشهد رفتند،  ولی درینوقت همان سردار سلطان احمد خان سرکار برادرزادۀ امیر به هرات آمد و او را حکمران آنجا شناختند و بچنین صورت هراتیان دلیر شهر خود را از تسلط اجانب آزاد ساختند. 


این سردار از عناصر ملی مخالف انگلیس بود،  که در جنگ اول یکی از سران مجاهدین ملی بشمار میرفت،  بنابران وجود او در هرات برای دولت هند خاطر خواه نبود.

با آمدن سردار به هرات مردم بدور وی گرد آمدند و فعالیت سیاسی نیز آغاز شد،  حکومت برطانیا یک هیئت سیاسی را بسرکردگی میجرتیلر ازبغداد به هرات فرستاد،  و کذالک دولت روس و فدی را بریاست خانیکوف به دربار سردار ارسال داشت،  سلطان احمد فرستادگان انگلیس را بناکامی از هرات کشید (۱٢٧۴هجری) به استقلال حکم میراند ازان طرف امیر دوست محمدخان که میل مردم را هم به انضما مجدد هرات به مرکز میدید به تجهیز لشکر پرداخت،  و بعد ازان بر هرات حمله برد و در ۱۰صفر ۱٢٧٨ه ۱٨۶۱م سلطان احمد برادر زاده و داماد خود را در هرات محاصره کرد. 

محاصره (۱٨)ماه طول کشید و سلطان احمد از جهان رفت،  پسر او شهزاده خان نیز تا ٢ماه مقاومت را دوام داد،  و بعد از دو ماه بدست امیر افتاد (٨ذیحجه ۱٢٧٨ه ۱٨۶۱م) ولی امیر نیز چند روز بعد بمرض ضیق النفس به عمر (٧٧)سالگی از جهان در گذشت و در هرات به مزار خواجه عبدالله انصاری در گاذرگاه مدفون گشت (٢۱)ذیحجه۱٢٧٨ه =۱٨۶۱م  و کار نافعی که امیر در آخر عمرش به نفع وحدت کشور نمود،  همین انضمام مجدد هرات بمرکز دولت افغانی بود که توحید سیاسی و حدود قدیم مملکت را تامین کرد.  (عکس نمبر ٨۶)

امیر دوست محمد خان نخستین امیر دودمان محمدزیی و مشهور به (امیر کبیر) است که بر مسکوک روپیۀ نقره او این بیت نقش بود.

سیم وطلا به شمس و قمر میدهد نوید وقت رواج سکۀ پاینده خان رسید وی شخص جاطلب و نرم خو و عشرت دوست اما دلاور و مدبری بود،  که چهارده زن منکوحه و صد ها سراری و (۵٢)اولاد داشت و (٢٩) نفر پسرانش بعد از مرگ وی در افغانستان مصدرخانه جنگی های هولناکی شدند. 


در دورۀ اول امارت که امیر دوست محمدخان کابل را گرفت،  جرگه یی را از برادران خود فراهم آورد،  و بقرار میلناق ماه ربیع الثانی ۱٢۴٢هجری که اصل آن در موزۀ کابل موجود است،  مملکت را در بین خود تقسیم کردند ریاست این جرگه را نواب عبدالصمد خان کردی،  که از همه بزرگتر بود،  و پیمان ذیل را به ضمانت او بستند: 

(۱) کوهات و هنگو و توابع آن که قبلا بنگښ گفتندی: نواب عبدالصمد خان. 

(٢) بسردار یار محمد خان و سلطان محمد خان و پیر محمد خان و سید محمد خان: پشاور و اشنغر و توابع آن،  با یک لک روپیه از عایدات کابل که امیر دوست محمد خان میداد. 

 (٣) به نواب عبد الجبار خان علاقۀ غلچائی حصارک سمت مشرقی کابل.

(۴) کابل و کوهدامن و لوگر و توابع آن تا بامیان بامیردوست محمد خان و سردار امیر محمد خان برادر سکۀ او. 

(۵) به نواب محمد زمان خان و برادران سکۀ او (فرزندان نواب اسد خان بن پاینده خان) سمت مشرقی کابل و لغمان و جلال آباد تا خیبر و توابع آن. 

(۶) به سردار حبیب الله خان و سردار محمد اکرم خان (فرزندان سردار محمد عظیم خان برادر متوفای امیر) لوگر، بتخاک،  چرخ،  میدان،  غوربند. 

(٧) بسرداران قندهاری یعنی پنج برادر (پردل- کهندل- شیردل- رحمدل- مهردل) قندهار از شاه جوی تا فراه. 

درین هفت حصۀ مملکت اشخاص فوق حکم میراندند، و نواب اسد خان دیره جات را در ضبط داشت و رحمدل خان بر درۀ بولان تا شکار پور حکمرانی میراند. 


اینست نتیجۀ جدوجهد برادران بارکزئی،  که بعد از ضعف سلطنت سدوزیی مملکت را بین خود تقسیم کردند،  و مرکزیت قوی شاهنشاهی احمد شاهی از بین رفت. و بنابرین کشور قوی و نیرومند موقتا به نا توانی و تجزیه محکوم شد. 

بقول موهن لال که از سید حسین مستوفی کابل و دیوان میت ها و دیوان بیر باودیار ام اعضای دائره استیفای عصر امیر شنیده،  در دوره امارت او تمام عواید قلمرو امیر (٢،۵۰٩،٢٣٨) روپیه کابلی بود،  که از کابل و سمت شمالی تا غوربند و میدان ووردک تا غزنی و بهسود و بامیان و زرمت و گردیز و هزاره و کورم و خوست و جلال آباد و لغمان بدست می آمد. 

بعد از الحاق قندهار و ختم استقلال سرداران قندهاری، عایدات امارت از حدود فراه تا قندهار و شاه جوی بمرکز کابل تعلق گرفت،  و بقول فیض محمد هزاره امیر ازان عواید مبلغ (۱۵) لک روپیه را بطور معاش و تنخواه بقیۀ سرداران قندهار که برادرزادگان او بودند مقرر داشت،  که در حدود (۶٩٢) هزار روپیه آن وقت بود،  که هر روپیه ده شاهی مساوی ده آنه بودی.  و علاوه برین از مالیات خورا که باب و جزیۀ هنودو متفرقات دیگر هم در حدود (۶٢) هزار روپیه عاید شدی،  که جمله (٧۵۴) هزار روپیه شود (تاریخ پشاور) .


به این صورت اگر ما علاوه بر عایدات و مالیات کابل و قندهار و پشاور عایدات ولایات شمالی یعنی قطغن و بنگښ و سمت مشرقی و لغمان و دیره جات را با تمام درامد متفرق در حدود (۵۰) لک روپیه تخمین کنیم،  پس گویا تمام درامد امارت برادران بارکزیی (امیر دوست محمد خان و برادرانش) در حدود ده ملیون روپیه میشد. 


درین عصر تجارت هند و بخارا از راه افغانستان جاری بود،  و از امرتسر و شکارپور قوافل تجارتی بکابل و قندهارو بخارا و مشهد رفتندی مخصوصا شال های کشمیر و پارچه 

های نفیس تجارت شدی،  و طوریکه در راپور تجارتی ۱٨۶٢م ضبط است تمام تجارت افغانستان و هند ۱۱٨، ٩٣٩پوند بود.  و محصول گمرکی هم فیصل دونیم روپیه گرفته میشد.  و بوسیلۀ کوچیان هم اموال یک ملیون و سه صدهزار روپیه از افغانستان به هند برده و اموال یک ملیون و شش صد هزار روپیه وارد میشد.  در کابل ملا رحیم شاه و غلام قادر و گوپالداس شکارپوری و در قندهار ملاجلال اچکزیی و ملانسو تجار بزرگ بودند، و گمرک کابل در حدود چهار لک روپیه محصول تجارتی داشت در کابل اولا سید حسین خان و بعد ازان عبدالرزاق خان و میرزا عبدالسمیع خان مستوفی الممالک (وزیر مالیه) بودند،  میرزا محمد حسن خان دبیر سلطنت (سرمنشی) و شاغاسی شیر دل خان بارکزیی وزیر داخله و دربار و غلام محمد خان پوپلزیی مشاور لشکری و قاضی عبدالرحمن خانعلوم بارکزیی وزیر عدلیه و قاضی القضاة و میر حاجی بن میرواعظ مشاور امور دینی،  و فرامرز خان نورستانی سرلشکر وسپه سالار دربار امیر بود. 

اما لشکر امیر در تحت اداره و تعلیم مستر کیمپل انگلیس (که در جنگ اول مسلمان شده و نامش شیر محمد گذاشته شده بود) و دکتر هارلان امریکایی که از دربار رنجیت سنگ بکابل آمده بود،  و نایب عبدالصمد هندی بود، که عدد آن در دورۀ اول سلطنت به (۱٢) هزار سوار و سه ونیم هزار پیاده دارای تفنگ و (۵۰) توپ کلان و (٢۰۰) توپ جلوی قاطری میرسید،  و سواران فی نفر سالیانه (۱٢۰) روپیه و پیاده فی نفر (٨۴)روپیه سالانه تنخواه داشتند،  اما در اواخر امارت امیر دوست محمدخان تشکیلات عسکری او چنین بود: 

۱-در کابل دوغند پیاده با ۱٨ توپ صحرا و دو توپ سنگین و یک مورتر و یک زنبورک. 

٢-در بلخ سه غند پیاده و دو غند سواری با ۱۶ توپ صحرا. 

٣-در بامیان یک غند پیاده و دو توپ جبل. 

۴-در کوهستان یک غند پیاده با دو توپ صحرا و دو توپ جبل. 

۵-در فراه یک غند پیاده و چهار توپ صحرا. 

۶-در گرشک یک غند پیاده و چهار توپ صحرا. 

٧-در غزنی یک عند پیاده و توپ صحرا. 

٨-در آقچه یک غند پیاده و دو توپ صحرا. 

٩-در کلات غلزیی یک غند پیاده با سه توپ جبل و یک توپ صحرا. 

۱۰-در قندهار سه غند پیاده و یک غند سواری،  با دو توپ ثقیل و دو توپ جبل و ۱٢ توپ صحرا. 

۱۱-در زمینداور یک غند پیاده با چهار توپ صحرا. 


با این طور در سرزمین تحت ادارۀ امیر یازده مرکز عسکری وجود داشت و هر غند ٨۰۰ نفر بود.  که در تمرینات روزمره ۶۰۰ نفر حاضر شده میتوانستند.  اما هر غند سوار عبارت بود از (٣۰۰) نفر که تمام عسکر منظم عبارت بود از :

۱۶ غند پیاده هر غند ٨۰۰ نفر- جمله ۱٢،٨۰۰ نفر 

٣غند سوار هر غند ٣۰۰ نفر جمله ٩۰۰ نفر 

و ۶٧ توپ صحرا- ۶ توپ جبل- ۴ توپ ثقیل- یک مورتر- که جمع تمام عسکر منظم ۱٣،٧۰۰ نفر با ٨۱ توپ باشند،  و علاوه برین عدد لشکر ایلجازی در وقت ضرورت در کابل ٣۱ هزار- در قندهار ۱٨ هزار- در هرات ٢٢ هزار- در بلخ ٢٩ هزار بود.  (افغانستان طبع لندن ۱٩۰۶م) اما امنیت داخلی ذریعۀ کوتوال و پولیس کوتوالی اداره میشد و محاکم شرعی امور عدلیه را اداره میکردند که قاضی ذریعۀ خانعلوم از حضور امیر مقرر شدی.  دورۀ اول حکمداری امیر اکنون امارت مشترکی بود که افغانستان بین برادران او بقرار میثاق سابق الذکر تقسیم شد،  و هر برادر در منطقۀ حکمداری خود استقلال داشتی،  اما در دورۀ دوم مرکزیت مملکت قوی تر شد،  و نفوذ برادران امیر از بین رفت و توابع امارت او در بین پسران امیر تقسم گردید،  ولی ایشان به اجازت پدر حکم میراندند و از عواید مناطق خود حصه یی را برای مصارف خود میگرفتند و باقیمانده را بخزانۀ کابل تحویل میدادند،  و بدون اجازت پدر کار های کلی را بسر رسانیده می توانستند.  در دورۀ دوم فرزندان امیر درین مناطق حکم میراندند:

 

سردار شیرعلی خان در کورم بنگش یعنی سمت جنوبی پشاور. 

سردار محمد افضل خان در زرمت جنوبی کابل که بعدها به تسخیر و حکمرانی ولایت بلخ مامور گردید .

ولیعهد سردار غلام حیدرخان در غزنی و قندهار که بعد از آن در جلال آباد حکمران شد، 

و عوض او سردار شمس الدین برادر زادۀ سکۀ امیر که در کوهستان حاکم بود به غزنی مقرر شد. 

سردار محمد اعظم خان در لوگر جنوبی کابل.

سردار محمد امین خان در کوهستان شمالی کابل. 

سردار محمد شریف خان در بامیان شمال غربی کابل و بعد ازان در کلات و فراه. 

سردار محمد اکرم خان در هزاره جات غربی کابل که بعد از آن به حکمرانی ایالات شمالی و قطغن گماشته شد. 

سردار محمد اکبر خان در لغمان و جلال آباد سمت مشرقی کابل. 

بعد از فوت امیر در هرات،  ولیعهد او سردار شیرعلی خان اعلان امارت داد (۱٢ ذیحجه ۱٢٧٨ه ۱٨۶۱م ) و سکه زد باین سجع: 

جمال دولت پاینده  قسمت ازلیست 

وصی دوست محمد.امیر شیرعلیست 

از اشخاص مهمی که دروقت تخت نشینی در هرات با امیر شیرعلی خان بودند،  سیدجمال الدین افغانیست که به او پروگرام اصلاحات داخلی و طرح اصول مدنیت جدید را داد.  ولی امیر در دورۀ اول امارت خود که پنج سال تا (۱٢٨٣=۱٨۶۶م) دوام کرد بجنگ برادران و خانه جنگی مشغول بود،  و فرصتی برای اصلاحات کشور نیافت،  و بنابران سید جمال الدین از کشور برامد،  و در ممالک آسیا و اروپا روح بیداری بقالب جوانان دمید، و ندای وحدت اسلامی در داد،  و بر خلاف استعمار اروپا پیکار عنیفی آغاز کرد. 

در سنه (۱٢٨۰ ه=۱٨۶٣م) قبایل مهمند بقیادت سلطان محمد خان بن سعادت خان برخلاف انگلیس قیام کردن،  امیر شیرعلی خان پسرش محمد علی خان را با محمد رفیق خان لودین وزیر خود به مهمندیان فرستاد،  تا رابطۀ خود را با قبایل نگهدارد. ولی انگلیس امارت او را رسما نشناخت و محمد اعظم خان برادر امیر را بمخالفت وی در پشاور نگهداشت بعد ازین محمد افضل خان برادر دیگر امیر نیز شورش کرد،  و در درۀ باجگاه هندوکش با لشکر وی مصاف داد.  اما بالاخره تسلیم و محبوس شد،  و فرزندش سردار عبدالرحمن خان ببخارا رفت. 


بعد ازین با محمد امین خان برادر دیگر خود که حکمران قندهار بود،  در کجباز ترنک کلات جنگ کرد درین جنگ برادرش محمد امین و فرزندش محمد علی هر دو کشته شدند (۱٢٨٢ه=۱٨۶۵م) و یک سال بعد عبدالرحمن خان از بخارا برگشت و به امداد محمد اعظم خان بر کابل حمله کرد و آنرا بگرفت. و امیر محمد افضل خان برادر بزرگ امیر شیر علی را بریخت نشاندند (۱٢٨٣ =۱٨۶۶م) و امیر شیر علی خان بقندهار رفت.  امیر محمد افضل خان بعد از یکسال امارت در دوران خانه جنگیها در گذشت (۱٢٨۴هجری) و برادر دیگر وی امیر محمد اعظم خان بر تخت کابل نشست،  و برادر زادۀ او عبدالرحمن خان ولایات شمالی را تا آمو گشود و باز ضمیمۀ کابل ساخت. 

اما قندهار و هرات بدست امیر شیرعلی خان ماند،  و درانجا قوای تازه را فراهم آورد. و از راه قندهار بر کابل حمله کرد،  و پایتخت را گرفت و امیر محمد اعظم خان و عبدالرحمن خان هر دو به ایران رفتند که محمد اعظم خان درانجا بمرد. و جنرال کوفمان حکمران روسی در ترکستان از عبدالرحمن خان پذیرایی کرد و در سمرقند و تاشکند او را مقیم گردانید. 

امیر شیرعلی خان دفعۀ دوم امیر تمام افغانستان شناخته شد (۱۱٨۵ =۱٨۶٨م)درین دوره امیر لشکری را به اصول جدید در کابل مرتب کرد.  و مکاتب عصری بگشود. و اخبار اولین افغانستان را بنام "شمس النهار" نشر و چاپ کرد. و یک چاپخانه را در کابل دایر نمود،  و در آن برخی کتب از جمله قواعد لشکری را به پښتو و پارسی از انگلیسی ترجمه و چاپ نمود. 

امیر سید نورمحمد شاه قندهاری را صدراعظم مقرر کرد،  و اولین کابینۀ وزراء بساخت.  که عصمت الله خان وزیر داخله و ارسلان خان وزیر خارجه و حبیب الله خان زردک وزیر مالیه و حسین علی خان سپه سالار و احمد علی خان وزیر خزاین و محمد حسن خان سرمنشی دربار بود،  و این کابینه از اقوام سکنۀ افغانستان بدون تبعیض و امتیاز قومی و لسانی تشکیل شده بود.  و دران فردی از دودمان شاهی و یا اقارب امیر وجود نداشت.  و این میرساند که امیر در امور سیاسی باوسعت صدر و تساهل رفتار کردی.  و رعایت مساوات را در بین اهالی کشور نمودی.  از کار های قابل ذکر امیر شیرعلی خان تاسیس یک لشکر منظم با تجهیزات و تشکیلات عصریست اگر چه این لشکر در وقت خطر بدرد امیر و مملکت نخورد،  ولی باز هم در تاریخ این دوره در خور ذکر است.  این لشکر در هشت مرکز نظامی کابل- جلال آباد- شیرآباد- قندهار- کورم- هرات- میمنه- بلخ عبارت از سه صنف به تعداد ذیل بودند: 


۶٢غند پیاده فی غند ۶۰۰ نفر- جمله ٣٧،٢۰۰ نفر 

۱۶غند سوار فی غند ۶۰۰ نفر- جمله ٩،۶۰۰ نفر 

نفر توپخانه فیلی و اسپی و قاطری و گاوی جمله ۵،۱٩۰ نفر 

باین حساب تمام عساکر منظم تحت السلاح در سنه ۱٨٧٢م عبارت بود از ۵۱،٩٩۰ نفر که علاوه از این ٨ هزار پیاده و ۱۶ هزار سوار غیر منظم ایلجاری هم وجود داشت و انواع اسلحۀ آن ۴۰،٨٢۵ تفنگ انگلیسی و افغانی و ٣۶٩ توپ انگلیسی و افغانی باشد.  دولت هند انگلیسی تا مارچ ۱٨٧٧م بیست و نه هزار تفنگ به امیر شیرعلی خان اهداء کرده بود. 

(افغانستان هملتون) 


امیر برای ساختن توپها در کابل و هرات کار خانه های منظمی ساخت،  که در آن توپ های ثقیل عراده دار را می ساختند و کارخانه تفنگ سازی هم داشت که انواع توپهای ساخته شده درین کارخانها تاکنون هم موجود است. 

دولت هند برطانوی نیز چون اوضاع افغانستان را فی الجمله با آرامش و مدار معقولی دید،  ذریعۀ نامه ٢ نوامبر ۱٨۶٨م (شوال ۱٢٨۵هجری) سلطنت شیرعلی خان را برسمیت شناخت.  و دوازده هزار تنفنگ و شش لک روپیه ارسال کرد،  و امیر برای تشیید مزید روابط در سنه (۱٨۶٩م- ۱٢٨۶ه) بدعوت ویسرای هند به امباله سفری کرد. و در نتیجه کنفرانسهای سیاسی لارد مایو گورنر جنرال هند تمام مطالبات امیر را قبول نکرد و عدم مداخلۀ خود را در امور افغانستان باخیر خواهی امیر اظهار  داشت و ۱٢ هزار تفنگ را با سه لک روپیه به امیر تحفه داد . چون امیر بکابل برگشت پسر کوچک خود عبد الله را ولیعهد کرد،  و محمد یعقوب خان فرزند بزرگش از کابل فراری شد،  و در هرات شورش کرد،  ولی امیر او را به حکمرانی هرات مقرر و دفع فساد را نمود. 

امیر به حل برخی از مسایل سیاسی نیز توجه کرد،  و با دولت روسیه تزاری به تعیین سرحدات شمالی افغانستان پرداخت،  برای تقسیم آب هلمند ایران به حکمیت نمایندگان انگلیس اقدام نمود،  و سید نورمحمد شاه صدراعظم را به تهران فرستاد،  و بعد ازان همین صدراعظم در کنفرانس شمله (صفر ۱٢٩۰ه ۱٨٧٣م) و کنفرانس پشاور (٣۰ جنوری ۱٨٧٧ صفر ۱٢٩۴ه) با دولت هند برطانوی شامل شد،  ولی موافقه بعمل نیامد و همین مذاکره های دیپلوماسی دوام داشت که دولت روسیه بر خیوا هجوم آورد،  و آن سرزمین را بگرفت و خطر برای هند شدید تر شد (ربیع الاول ۱٢٩۰هجری) .


چون مذاکرات صدراعظم سید نورمحمد شاه در کنفرانس پشاور بجایی نرسید،  و خود صدراعظم هم در جریان کنفرانس مریض شده و در پشاور از جهان رفت،  درینوقت دولت هند برطانوی سیاست معروف "فاروردپالیسی" را بر سرحدات افغانستان مدار کار گردانید و تجاوز را برای حفاظت هند یگانه راه نجات شمرد. چون دولت روسیه یکنفر سفیری را که جنرال ستیلاتوف (۱) نامداشت بکابل فرستاده بود. آمدن این سفیر سیاسیون هند را سخت مشوش داشت،  تا که دست به آغاز جنگ دوم انگلیس و افغان زدند و بر خاک افغانستان باز تجاوز نمودند. 

عساکر انگلیس با تجهیزات کامل به (٢۰ نوامبر ۱٨٧٨م- ۱٢٩۵ه) از راه خیبر و کورم و بولان تجاوز کردند و پیش میرفتند. امیر شیرعلی خان در کمال سراسیمگی کابل را ترک کرد،  و به امید امداد دروس به مزار شریف،  و درانجا بناکامی بمرض نقرس از جهان رفت (٢٩صفر ۱٢٩۶ه ۱٨٧٩م) (عکس نمبر ٨٧)

بعد از رفتن امیر در کابل حالت اسفناکی دیده شد مردم بیسر ماندند و دشمنان پیش می آمدند.  برخی از سرداران درینوقت شهزاده یعقوب خان را بعد از ٨ سال حبس از زندان کشیدند و در ربیع الثانی ۱٢٩۶ه او را بپادشاهی برداشتند. 

لشکریان انگلیس باقوت دهشتناک خود افغانستان را تسخیر کردند و امیر زادۀ بی تجربه را به لشکرگاه انگلیس در گندمک بردند. گندمک جاییست بین کابل و جلال آباد که در جنگ اول غازیان افغان لشکر فرنگی را در آنجا بکلی تلف کرده بودند.  ولی اکنون امیر زادۀ نادان بهمین میدان کشانیده شد،  و معاهدۀ منحوس گندمک را که در تاریخ افغانستان لکۀ ننگینی است و جسم نازنین این کشور را پارچه پارچه نمود امضا کرد (۴جمادی الثانیه ۱٢٩۶ه ٢۶می ۱٨٧٩م).


معاهدۀ گندمک در حالتی امضا شد که در تمام کشور هرج و مرج شدیدی افتاده بود و امیر زادۀ یعقوب خان نیز در شهر کابل در پناه دیگران میزیست و ابدا بحیث پادشاه تمام مملکت شناخته نشده،  و بعد از چند ماه از افغانستان به سوی هند گریخت و در پناه دولت هند برطانوی قرار گرفت و بنابران این معاهده اهمیت حقوقی نخواهد داشت. 

بموجب این معاهده خیبر و پشین و کورم از افغانستان جدا شد،  و در متصرفات هند برطانوی آمد،  و هم یکنفر انگلیس که سر لویس کیو ناری (۱).(۱٨۴۱- ۱٨٧٩م) SIR PIERRE LOUIS NAPOLEON CAVA GNARI  نامداشت و در امضای معاهدۀ گندمک از طرف انگلیس نمایندگی کردی،  بحیث نماینده انگلیس مقرر شد.  و از جولای ۱٨٧٩م در بالاحصار کابل سکونت گرفت اما چند ماه بعد در افغانستان جنبش عمومی آغاز شد و غازیان افغان دست بکشتار فرنگیان بردند،  و لشکریان مقیم بالاحصار کابل نیز شورش کردند،  و به مجاهدین پیوستند.  و از همه اولتر در بالاحصار نمایندۀ انگلیس را با تمام عملۀ آن بکشتند (۱۶رمضان ۱٢٩۶ه-٣سپتمبر ۱٨٧٩م) .

جنگ دوم افغان و انگلیس بشدت دوام کرد و مجاهدین بزرگ ملی در مقابل جنرال چمبرلین (٢) SIR  N. CHAMBERLAIN که از درۀ خیبر با 

قواى زياد انگلیسی تجاوز کرده بود. و جنرال رابرتس (۱)SIR. E. ROBERTS  که از راه کورم پیش می آمد،  و جنرال (2) ستیوارت J. STEWART که از راه درۀ بولان حمله کرده بود، با مردانگی ایستادند،  این لشکرکشی انگلیس کمتر از (۵۰ ) هزار نبود،  و تسلیحات کاملی داشتند،  ولی غازیان افغانی با مردانگی مقاومت کردند،  و سران مجاهدین امثال محمد جان خان وردک و ملامشک عالم اندر و صاحبجان تره کی و سردار ایوب خان و محمد عثمان خان صافی و غیره هم در موارد مختلف با متجاوزان درآویختند.  یکی ازین جنگهای فیصله کن که لشکریان انگلیسی را سخت پریشان کرد،  مصاف میدان میوند بود،  درین جنگ قوای ملی افغانی از هرات و اطراف قندهار بقیادت سردار محمد ایوب خان بن امیر شیرعلی خان و جرنیل تاج محمد خان سلیمانخیل و فتوای جهاد مولوی عبدالرحیم قندهاری و غیره علمای قندهار جمع شدند،  سردار ایوب خان از هرات و فراه بگرشک آمده بود،  و قوای انگلیسی بقیادت جنرال بروس BURROWS در میدان میوند پیش روی شان آمدند،  جنگ شدید در گرفت و تا عصر روز ۱٧ شعبان ۱٢٩٧ه =٢٧جولایی ۱٨٨۰م بفتح غازیان و شکست شدید فرنگیان خاتمه یافت،  و بقیة السیف لشکر انگلیس در شهر قندهار در داخل حصار پناهنده شدند.  تا که جنرال رابرتس در ٢٢ روز از کابل خود را بقندهار رسانید (٩ تا ٣۱ ماه اگست ۱٨٨۰م) و به اول ستمبر قوای سردار ایوب خان را پریشان ساخت و سردار با متعلقان خود بسوی هرات رفت،  و از آنجا به ایران پناه برد،  و از ایران هم درحمایت دولت هند برطانوی آمد،  و در راولپندی و لاهور تا دم مرگ سکونت کرد (۱٧-اپریل ۱٩۱۴م- ۱۱ جمادی الاولی ۱٣٣٢ه) مزار این غازی در جنوب شهر پشاور در مقبرۀ سید حبیب واقع است. 



امیر زاده یعقوب خان نیز در ذیحجه (۱٢٩۶ه- ۱٨٧٩م) با خاندان و نزدیکان خود از کابل برامده بود،  و انگلیسیان چون مستقیما نتوانستند در افغانستان پای محکم کنند . بنابران به سردار عبدالرحمن خان بن امیر محمد افضل خان که در تاشکند فراری بود توسل کردند،  سردار هم به عجلت از آمو گذشت و خود را به چاریکار رسانید و با سر لیپل گریفن LEPEL HENRY GRIFFIN (۱) نمایندۀ سیاسی هند برطانوی داخل مذاکره شد،  و بمجرد ورود چاریکار اعلان امارت خود را نمود (۱٧ شعبان ۱٢٩٧=٢٧جولایی ۱٨٨۰م) 

سیاسیون انگلیس عبدالرحمن خان را که مرد آهنین بود پذیرفتند،  و او را به شرط قبول اطاعت در سیاست خارجی وعدۀ تقویه دادند،  سردار حسب ضرورت پذیرفت و بتاریخ (۵) رمضان ۱٢٩۶هجری بود که بکابل آمد و بر تخت شاهی نشست. 

امیر عبدالرحمن خان که باستناد کتاب خودش،  از خوردی تجربۀ ادارۀ  امور داشت، و بسی ازگرم و سرد روزگار را دیده و مرد مجربی بار آمده بود. وی روح مردم افغانستان را بخوبی میشناخت و میتوانست درک کند،  که برای حفظ شاهی خویش در داخل کشور با روسای قبایل با چه عنف و شدت رفتار باید کرد ولی در سیاست خارجی با هند برطانوی باید بطور ملایم بود که از ایشان نیز به نفع خود استفاده شایانی نماید. 

با این روحیه امیر جدید بر کابل تصرف جست،  و بزودی این شهر را امنیت داد،  و بعد ازان به قندهار رفت،  ولی قبل ازو جنرال رابرتس با ده هزار لشکریان انگلیس سردار محمد ایوب خان بن امیر شیرعلی خان را از قندهار کشیده و به ایران فراری ساخته بود.  چون امیر بقندهار رسید لشکریان انگلیس آنرا به او سپردند،  و جنرال رابرتس از راه قندهار و درۀ بولان و جنرال ستیوارت از راه جلال آباد و خیبر از افغانستان برآمدند،  و جنگ دوم افغان و انگلیس هم ختم شد.  


امیر عبدالرحمن خان مخالفان خود را در قندهار بکشت،  و آن حدود را کاملا مطیع گردانید و به تصفیۀ حصص دیگر افغانستان توجه کرد،  و در مدت کمی تمام مخالفان خود را قتل نمود،  و یا زندانی و یا به خارج کشور فراری ساخت. 

دولت هند برطانوی نیز امیر را تقویه کرد در سنه۱٨٨۰ع به او پنج لک روپیه نقد با چندین صد توپ و چندین هزار تفنگ داد،  و هرسال (۱٨) هزار پوند به او امداد میکردند،  و باینصورت امیر در مدت کمی قوت گرفت،  و بر تمام افغانستان مسلط گردید.  قندهار و هرات را در ۱٨٨۱م بگشود و بدخشان و شغنان را در ۱٨٨۴ بدست آورد،  و از واخان نیز علی مردان را برانداخت و عوض وی غفار خان تاتار را حاکم خویش مقرر نمود،  بعد از آن ولایات شمالی افغانستان را تا میمنه و اندخوی در سال ۱٨٨۵م فتح کرد،  و به عمو زادۀ خویش محمد اسحاق خان سپرد،  ولی این سردار در (۱٣۰۶=۱٨٨٨م) در آنجا شورش کرد و امیر فوراً به مزار شریف رفت و اسحق خان را به ماورای آمو راند،  و تمام ولایات شمالی را بدست آورد. 

در عصر وی غلجیان از غزنی تا کلات شورش کردند،  ولی امیر ایشان را سرکوبی سخت داد و بعد ازان مردم هزاره وسعت افغانستان را نیز مطیع گردانید (۱٨٩٣=۱٣۱۱ه) کوهسار بلورستان که به شمال کنر افتاده و کافران سپید پوش و سیاه پوش دران زندگان داشتند،  و همواره از دسترس حکومت افغانی خارج بودند،  نیز در سنه ۱٣۱٣=۱٨٩۵م) بحکم امیر مورد حمله جنرال غلام حیدر خان سپه سالار چرخی واقع گردید،  و مردم آنرا تماما مطیع و مسلمان ساخت و آنرا (نورستان) نامید. 


امیر در ادارۀ داخلی شخص دلیر و ستیزه جوی و اداره چی نیرومندی بود،  که در خونریزی و کشتار مخالفان نظیری نداشت،  اما دلاور و مدبر و از اوضاع جهان واقف بود، و نیمه سوادی هم داشت،  چنانچه کتاب بنام پندنامه بفارسی نوشته و تاج التواریخ را هم در حضورش به امر او نگاشته اند و منسوب به اوست.  وی لشکر قوی را بقیادت سپه سالاران اعتمادی خود مانند سپه سالار غلام حیدرخان چرخی، سپه سالار فرامرزخان،  سپه سالار غلام حیدرخان (لنډى) آراست،  و مخصوصا دایره جاسوسی قوی را در کشور تاسیس کرد،  حکام کاری را بهرسو گماشت،  و دفاتر پوسته را هم در ولایات و بلاد افغانی باز گشود،  محاکم شرعی را مجدداً برپا کرد،  علمای دینی را در مدرسۀ شاهی کابل بتدریس علوم گماشت،  چاپخانه را از سرنو تاسیس کرد،  و یک کار خانه تفنگ سازی را نیز در کابل احداث نمود.  دفاتر مالیه را در تحت نظر مستوفی الممالک مرکز و مستوفیان ولایات منظم تر کرد،  اوراق راهداری را برای سفر داخلی رایج نمود و دزدان و قطاع طریق و سرکشان را بشدت تعقیب و تهدید کرد و بنابران امنیت روی داد،  و تجارت و صنعت نیز فی الجمله فروغ گرفت و مملکت دارای مرکز واحد اداره گردید. 


اما در سیاست خارجی: امیر مرد ملایم و دیپلومات نیکویی بود با دولت انگلیس به نرمی رفتار کردی و همواره مراتب دوستی و مودت را پیش از پیش پروردی،  و امدادهای مادی و معنوی پذیرفتی،  بعد ازانکه در اوایل امارت مملکت را رام کرد،  و لقب ضیاء الملة الدین را در سنه ۱٨٩۶م گرفت و خطبه بدین عنوان خواند و سکه زد،  و سرکشان را تماماً بشدت بکشت و یا از بین برداشت.  باخاطر مطمئن به ملاقات لاردد فرین گورنر جنرال دهند به راولپندی رفت و مراتب مودت و دوستی را محکمتر نمود (۱٨٨۵م) و بعد از چند سال فرزند کوچک خود سردار نصرالله را به لندن و دربار ملکه انگلیس نیز ارسال داشت اپریل (۱٨٩۵=۱٣۱٢ه).


مهمترین وقایع سیاسی عهد امیر با دول همسایه قرار ذیل اند: 

۱-در سنه ۱٣۰٣=۱٨٨۵م دولت تزاری روسیه بر پنجده شمالی هرات لشکرکشی کرد،  و با وجویکه جنرال غوث الدین سرلشکر محافظ افغانی بمردانگی دفاع کرد پنجده بدست روسیان افتاد. 

امیر عبدالرحمن خان درین باره در تاج التواریخ چنین می نویسد: که در ماه جولایی ۱٨٨۴م جنرال سرلمسدون ریئس کمیسیون انگلیسی و جنرال زیلتای ریئس کمیسیون روسی برای تحدید سرحدات معین شده بودند،  ولی قبل از آغاز کار پنجده را روسیان اشغال کردند. 

بعد ازین کمیسیون دیگری که ریاست آنرا سر جوزف ویست رجوی SIR WEST RIDGEWAY منشی دوم ادارۀ خارجی هند داشت،  و اعضای آن کرنل هیولدیچ و کرنل ئیت و قاضی اسلم خان بودند،  از طرف حکومت هند به تحدید سرحدات افغانی و روس گماشته شدند این کمیسیون کار خود را در ماه اکتوبر ۱٨٨۶م ختم کرد.  امیر به ایشان نشانهای طلایی داد و از خدمت وسعی شان امتنان کرد،  و بالاخره موافقه آخرین این تحدید سرحدات در سنت پتر زبورگ در جولایی ۱٨٨٧م امضا و پنجده رسما از افغانستان مجزا شد. 

تحدید نامه رجوی بر نقاطی از دهنۀ ذوالفقار تا خواجه سالار شاملست و امیر از دولت هند تقاضا داشت که آنرا تا کوهسار پامیر علایم گذاری نماید،  ولی این خواهش امیر تکمیل نشد،  و بعد ازان در سال ۱٨٩٣م کرنل ئیت مذکور بقایای مسایل تحدید نامۀ سابق را نیز حل کرد،  و بدینطور امیر توانست بین دو امپراتوری بزرگ بر افغانستان حکمرانی کند. 

٢- دیگر از کار های سیاسی که امیر بدون خواهش یا تصدیق جرگۀ مردم افغانستان انجام داد،  و در تاریخ افغانستان مسئولیت بزرگی را بذمت شخص وی می اندازد امضای تحدید نامه دیورند است که با دولت هند برطانوی سرحدات شرقی و جنوبی افغانستان را تحدید کرد،  امیر گوید من از لارد رپن و لارد سالیسبری و ایسرایان هند خواهش کردم که وزیر خارجۀ هند را بریاست کمیسیون تعیین حدود بفرستند،  ولی ناخوشی من و شورش سردار اسحق خان آنرا معطل داشت،  و لارد لنسدون نایب السلطنه لارد رابرتس را به این کار مقرر کرد چون رابرتس در افغانستان سوابق بدی داشت و ممکن بود مردم برو بشورند،  من آمدن او را معطل داشتم،  تا که بالاخره در اواخر سپتمبر ۱٨٩٣م سرهنری مارتیمر دیورند (۱) SIR MORTEIMER DURAND وزیر خارجۀ هند بریاست کمیسیون تعیین حدود سرحدی به کابل آمد،  و اعضای این کمیسیون کلنل الیس و کپتان مانریس اسمت و مستر کلارله و مستر وانلد و چند نفر هندیان دیگر بودند.  مذاکرات سیاسی در کابل با خود امیر آغاز شد،  و در نتیجه تحدید نامۀ منحوس دیورند امضاء گردید این تحدید نامه هفت ماده دارد،  که به موجب آن خط سرحدی دیورند از حدود بلوچستان تا چترال و واخان تعیین گردید،  و خاک های چمن و پشین و چغئی و وزیرستان و بلندخیل و کورم و پاراچنار و افریدی و باجور و سوات و بنیر ودیر و چیلاس و چترال که از بقایای خاکهای افغانی بود، از افغانستان جدا و به هند شامل شد،  و مقابلتا بجای (۱٢) لک روپیه (۱٨) لک روپیه از طرف حکومت هند،  به امیر سالیانه مقرر شد،  و وعدۀ امداد اسلحۀ جنگی نیز داد شد. 

باینصورت تحدید نامۀ دیورند اقرار نامۀ غیر حقوقی منحوس گندمک را تصدیق داشت،  در حالیکه امیر زاده یعقوب خان میثاق گندمک را در حالت اضطرار و هرج و مرج و هجوم لشکریان اجانب به حالت جبر و اکراه امضاء کرده بود،  و چون نمایندۀ مردم و پادشاه مسلم کشور نیز نبود بنابران ماهیت حقوقی آن وجود نداشت.  و امیر عبدالرحمن خان نیز تحدید نامۀ دیورند را بدون قبول نمایندگان ملت و یا دعوت جرگۀ ملی به قبول یارد آن،  شخصا قبول کرده بود. 

بهرحال کمیسیون دیورند به تاریخ ۱۴نوامبر ۱٨٩٣م از کابل برآمد. امیر عبدالرحمن خان در اوایل امارتش در حدود ۱٣۰۰هجری دارای ۵٨،٧۴۰ نفر عسکر بود ولی بعد از استقرار امارت در کابل،  هرات،  قندهار،  بلخ،  جلال آباد اسمار و سواحل آمو و سرحدات ایران و هند عساکر منظم و ایلجاری ذیل داشت: 

٨۰غند پیاده هرغند ٧۰۰نفر جمله ۵۶،۰۰۰ نفر 

۴۰ عند سوار هر عند ۴۰۰ نفر جمله ۱۶،۰۰۰ نفر 

۱۰۰ بطری توپخانه فی ۱۰۰ نفری با ۶ توپ جمله ۱۰،۰۰۰ نفر 

پیادۀ خاصه شاهی ۴ غند هزار نفر- جمله ۴،۰۰۰ 

قوای اضافی پلیس- جمله ٢۰،۰۰۰ 

ایلجاری سوار- جمله ۱۰،۰۰۰ نفر 

به اینطور عدد تمام قوای مسلح بتعداد (۱۴٨۴۰۰) نفر میرسید که امیر باین وسیله توانست امنیت بی سابقه را در مملکت تامین نماید و سرکشان را سرکوبی کند. 


امیر عبدالرحمن خان کارخانها ضرب سکه- کارتوس سازی تفنگ سازی- آهنگری،  توپ سازی،  عرق کشی،  دباغی، بوت سازی،  صابون پزی،  خیاطی،  مطبع،  صحافی را در کابل دایر نموده و اداره های نظامی،  کشوری،  عدلیه،  تعمیرات طبی،  معادن،  تجارت،  پوسته،  مدارس دینی را گشود. و چندین قصر و ارگ شاهی کابل را بساخت و تمام افغانستان را در تحت ادارۀ واحد مرکزی درآورد،  که این سعی وی مشکور است. 

امیر عبدالرحمن بعد از امارت ٢۱ سال در کابل به مرض نقرس بمرد (۱٩ جمادی الثانیه ۱٣۱٩=۱٩۰۱م) (عکس نمبر ٨٨).

و مملکتی مطیع و خالی از سرکشان را به پسران خود گذاشت در حالیکه مردم از شنیدن نام وی میلرزیدند،  و بعد از مرگ هم مدتی فوت او را باور نمیکردند! پس از وی فرزند بزرگش امیر حبیب الله خان به لقب (سراج الملة والدین) بر تخت کابل نشست (۶-اکتوبر ۱٩۰۱م) و بسال ۱٩۰۴م عنایت الله خان فرزند بزرگ خود را بملاقات لارد کرزن وایسرای هند فرستاد،  و بعد از آن لوئیس ولیم سکرتر خارجۀ هند کابل آمد و با امیر معاهده ٢۱مارچ ۱٩۰۵ =۱۴ محرم ۱٣٢٣هجری را امضاء کرد. 

در عصر سلطنت ۱٨ سالۀ امیر حبیب الله خان جز بغاوتی که یکبار در سمت جنوبی بسرکردگی جانداد احمدزیی بعمل آمد،  واقعه بی بظهور نرسید،  زیرا پدرش قبلا مملکت را از رجال کاری و از باب ادعا خالی کرده بود،  بنابران امیر باخاطری آرام در محیط آسوده زندگی میکرد. در سنه ۱٣٢۵ سفری بداخل مملکت به قندهار و هرات و میمنه و بلخ نمود،  و در جنوری ۱٩۰٧م بدعوت لارد منتو نایب السلطنه به هند رفت و در (٧)مارچ ۱٩۰٧م از راه مشاور و جمرود برگشت. 

امیر با وجود فراغ و امنیت داخلی کار مهمی را در کشور نکرد و آثار جزوی را از مدنیت جدید به مملکت وارد نمود،  از کار های جزوی نیکی که کرد،  افتتاح یک مدرسۀ ملکی بنام دارالعلوم حبیبیه و یک مدرسۀ حربیه و چند باب مکاتب ابتدایی در کابلست،  و یک اخبار بنام (سراج الاخبار افغانیه) نیز نشر کرد و دو چاپخانه در کابل قایم شد،  و چند قصر و باغ و سرک و رباط ساخت. 

در چنگ عظیم ۱٩۱۶م اعلان بیطرفی داد. 


سیاست داخلی امیر برخلاف رویۀ پدرش خیلی ملایم و بامدارا بود و مردم را نمی آزرد،  و شخصا با حکام دینی و صوم و صلوة پابندی داشت ولی در طرز اداره و تشکیل دوایر و اخذ مالیات و دیگر امو کشوری،  تحول بارزی که زمان و مکان تقاضا داشت وارد نکرد، و همان سیستم قدیمی که پدرش وضع کرده بود،  برقرار ماند. 

امیر حبیب الله خان شب پنجشنبه ۱٨ جمادی الاولی (۱٣٣٧ه- ۱٩۱٩م) در شکارگاه کله گوش لغمان بضرب تفنگچه دار فانی را وداع فرمود. (عکس نمبر ٨٩)

و برادرش سردار نصرالله خان در جلال آباد اعلان پادشاهی کرد ولی مردم افغانستان برای بازیابی استقلال و حفظ تمامیت کشور،  نهضت قهرمانانه نمودند،  و آزادیخواهان افغان فرزند دوم امیر فقید،  سردار امان الله خان را بتخت سلطنت نشاندند (٩ حوت ۱٢٩٧ش- ۱٣٣٧ه اول مارچ ۱٩۱٩م) و جنگ استقلال آغاز یافت. (۱)


اوضاع فکری و اجتماعی 

نهضت احمد شاه و تشکیل مجدد افغانستان آزاد،  در سنه ۱۱۶۰قمری هجری بعد از سقوط دولت هوتکی قندهار و سلطۀ موقت نادر افشار که مدت ده سال دوام کرد،  نتیجۀ تسلسل واقعاتیست که در تاریخ افغانستان قبلا روی داده بود،  و اوضاع اجتماعی و اقتصادی سرزمین افغانستان تقاضا داشت که در نتیجۀ جنبش های روشان و خوشحال و میرویس دولت آزاد و نیرومندی افغانی به وجود آید.

مردم افغانستان دوره های فترت چند قرن را بعد از سقوط دولت تیموریان هرات در حوادث حملات صفویان و بابریان با حسرت و تلخی و خانه جنگی گذرانیده و از فقدانی مرکزیت ملی خود متحسس بودند،  تا که هوتکیان قندهار و ابدالیان هرات سلطۀ  اجنبی صفویان ایران را عقب رانده و ازبین بردند.  و روشانیان و خوشحال خان ختک و ایمل خان مهند و شیرخان ترین و غیره با بقایای سلطۀ شاهان بابری هند درآویخته و ملت خودرا از یوغ اسارت رهایی دادند. 

درین گیرودار هولناک که مردم به مبارزۀ عنیف و دشواری مشغول بودند،  به پرورش علوم و ادبیات و فرهنگ نیز فرصتی نبود،  ولی با وجود آن دیده میشود، که دربار شاه حسین هوتک در قندهار پرورشگاه ادب و علما بود،  و محمد هوتک سرمنشی این دربار کتاب پټه خزانه را نوشت که یگانه نمودار حرکت فکری و ادبی حدود ۱۱۴۰ق است. 

دربار احمد شاه نیز از نظر فکری روشن بنظر می آید.  زیرا خود احمد شاه مرد شاعر و خوش قریحۀ تصوف دوستی بود،  که دیوان شعر پښتو دارد،  و در خانوادۀ  او تیمور شاه صاحب دیوان دری و پښتو و شاه شجاع دارای دیوان شعر دری،  و شهزاده عبدالرزاق بن شاه زمان متخلص به دری و شهزاده نادر بن شاه شجاع و چندین شهزادۀ دیگر شعرای صاحب ذوق بوده اند.  

احمد شاه خاندان های علمی را در شهر های کشور خویش پرورانید که بقایای ایشان در دوره های مابعد مصدر کارنامه های بزرگ فکری،  ادبی،  سیاسی شده اند.  مانند خانوادۀ خانعلوم بارکزائیان قندهار که منصب قاضی القضات تا جنگ استقلال درین خانواده باقی بود،  و بمنزلت وزیران عدلیۀ مابعدند. و درین خانواده اشخاص دارای تالیفات علمی هم گذشته اند و یا به تشویق ایشان مولفان دیگر دست به تالیف کتب برده اند. 


مانند ملا محمد سعید بارکزیی که در عصر شاه محمود سدوزیی قاضی القضات بود و پسرش خانملا قاضی عبدالرحمن خان مولف رساله نصیحتة المومنین است.  و امیر محمد بن عبدالقادر سلیمان خیل در عصر امیر شیر علی خان رسالۀ الدافعه را به تشویق خانملا عبدالسلام بن محمد سعید نوشته بود. 

خانواده ملا اسماعیل الکوزئی نیز از عهد احمد شاهی در قندهار بود که فرزندش ملا احمد استاد معقول و منقول و قاضی شهر احمد شاهی و مولف بیان الوافیه الطوایف الصوفیه و تعلیم السلوک و رساله های کاشفه و فارقه متوفی ۶ ربیع الثانی ۱٢٣٣هجری است. برادر ملا احمد که پیر محمد نامداشت نیز از علمای نامدار آن عصر در قندهار است که در سنه ۱٢٣٣هجری کتاب عقیدة المشایخ و العلماء را بزبان عربی نوشته است. 

قاضی غلام محمد هوتک نیز از علمای معروف قندهار و قاضی شهر بود،  که کتاب ارشاد الحق را بزبان عربی در سنه ۱٢۶۴هجری نوشت،  و فرزندش عبدالاحد با سید جمال الدین در قندهار آشنایی داشت.  و محمد نو بن محمد حسن توخی در از شاگردان مبا فقیرالله جلال آبادی مولف جامع السلوک به زبان عربی در حدود ۱٢٣۰هجری است. 

دودمان علمی ملا بابړ موسی خیل از عصر هوتکیان در قندهار بود فرزندش مولوی فیض الله در عصر احمد شاهی استاد خانوادۀ شاه ولی خان اشرف الوزراء مولف رسالۀ تدریسی در منطق است.  و بعد ازین مولوی حبیب الله مشهور به محقق قندهاری بن فیض الله در اواخر عصر سدوزیی در قندهار زندگانی داشت (۱٢۱٣-۱٢۶٣هجری) که مولف ٣٣ جلد کتاب در معقول و منقول بزبان های عربی،  دری،  پښتو است و آثار بکر و تازۀ انتقادی را در ریاضی و منطق و اصول فقه و دیگر علوم مروجۀ اسلامی نوشته است،  و بعد ازو مولوی عبدالرحیم پسرش و مولوی عبدالروف نواسه و مولوی عبدالواسع و مولوی عبدالرب پسران مولوی عبدالروف از مشاهیر علمی دوره های مابعدند که در صحافت و معارف و ترتیب قوانین عدلیه خدمات شایانی نموده اند. 

خانوادۀ علمی سلجوقیان هروی از اخلاف ملا محمد مدفون روز آباد اند،  که علامه ملا میرزا پسرش را احمد شاه بابا بهرات آورد،  و مدرسۀ پای حصار را به او سپرد،  ازین خانواده علماء و مدرسین زیاد برامدند که از آن جمله ملا عبدالاحد خلیفه و ملا محمد عمر بن محمد ایوب بن نورالدین بن ملا میرزا مولف چندین کتاب و از آنجمله الملهم در اصول فقه است (حدود۱٢۶۰هجری) و هم ملا محمد رفیق سلجوقی بن محمد صدیق (مولف رسالۀ نحو) و محمود مشرف و خلیفه محمد حسین خوش نویس مردم دانشمند و هنرمند این خانواده بوده اند. 

خانوادۀ دیگر علمی و سیاسی در پشاور شهرت فراوان داشت که جد اعلای ایشان اخوند ترکمان بن تاج خان از غوړه مرغه قندهار رفته و در وادی شمال پشاور در امازیی سکونت کرد،  و فرزندش ملا محمد غوث شاگرد حاجی محمد سعید واعظ به علم و عرفان مشهور و از طرف احمد شاه قاضی پشاور بود. که حاشیه بر میرزای کلان منطق نوشته و کتاب شرح الشرح را به زبان دری در شرح اقوال عرفانی احمد شاه بنام او تالیف کرد. و نواسۀ او قاضی عبدالکریم بن دادالله بن محمد غوث کتابی بنام نصاب التوحید نوشت.  اما قاضی محمد حسن بن قاضی اکبر شاه بن محمدغوث ملقب به خان علماء استاد خاندان سردار پاینده خان و وزیر شاه شجاع و از طرف او امضا کنندۀ پیمان مثلث لاهور در ۱٨٣٨م بود. همچنین قاضی طلا محمد فرزند قاضی حسن از رجال علم و ادب و دارای دو دیوان شعر دری و عربی و مولف جواهر نغز و سلوة التقریرفی ترجمة التحریر و نفحة المسک و تسلیة العقول و سلوة الکئیب و قصیدة بائیه در عمل بحدیث است.  و قاضی عبدالقادر بن فضل قادر بن قاضی حسن سرمنشی عسکری دربار امیر شیرعلی خان و مترجم کتاب قواعد عسکری از انگلیسی بفارسی و پښتو بود که در مطبعۀ شمس النهار کابل بطبع رسیده است. 

خانوادۀ  میرزایان برناباد هرات نیز مردم دانشمند با فرهنگ و ادب بودند،  که از آنجمله میرزا ارشد خلف خواجه محمد صلاح منشی متخلص بفایض منشی ابدالیان و درانیان هرات و خطاط صاحب دیوان اشعار و مثنوی ابر گهربار است (اواسط قرن یازدهم) و میرزا ابوطالب متخلص به مایل برادر زادۀ  ارشد نیز دیوان شعر دری دارد،  و میرزا رضا بن محمد کاظم صاحب مجموعۀ اشعار و اربعین و تذکرۀ برناباد منثور است که منشی دربار شاه محمود و وزیر فتح خان در هرات بود،  و همدرین عصر سدوزایی میرزا محمد هادی متخلص به عشرت هروی منشی باشی شهزاده تیمور در هرات است که ملا عبدالله روزی و ملک سنجر از ابنای ملوک غور وابا سهل و ملا مسکین (شعرای لهجۀ هزاره) معاصرین او در هرات اند. 


خانوادۀ مجددیان در دورۀ سدوزائیان و بعد ازان شهرت تام روحانی داشته و علما و شعرای خوش قریحه ازان برامده اند،  که مرجع تلقین طریقت نقشبندی در سرتاسر آسیای میانه از خراسان تا سرهند و ماوراءالنهر و حواشی چین بوده اند،  و یک نوع ثقافت اسلامی خراسانی را پرورانده اند که مدار آن شریعت و تصوف بود،  ولی در طریقت نقشبندی تصوف را همواره به نفع خلق و اصلاح اخلاق بیدون انزواع و رهبانیت استعمال میکرده اند،  و چون افراد مجددیان نقشبندی با دربار های شاهان افغانی وابستگی داشته اند، بنابرین در سیاست و فرهنگ و اجتماع دست قوی را دارا بوده اند. 

این خانوادۀ فاروقی از اولاد شخصی اند که شهاب الدین فرخشاه نامداشت و در پنجشیر شمال کابل در درۀ فرخشاه مدفون است،  و امام رفع الدین از بهمین دودمان از کابل بسر هند رفت و از احفاد او شیخ احمد مجدد الف ثانی بن مولانا عبدالاحد که سلسلۀ نسبش به ٢٨ واسطه بحضرت عمر فاروق میرسید،  در ۱۴ شوال ٩٧۱ هجری در سرهند به دنیا آمد و در طریقت نقشبندی از خواجه محمد باقی کابلی (متوفی ۱۰۱٢هجری) استفاضه نمود،  و در هند و افغانستان شهرت علمی و روحانی بزرگی داشت (متوفی سه شنبه ٢٨ صفر ۱۰٣۴هجری به عمر ۶٣ سالگی در سرهند) .

در عصر شهنشاهی سدوزایی ازین خانواده شاه غلام محی الدین مجددی بن غلام صادق حفید ششم حضرت مجدد و پسرش شاه نظام الدین متخلص به نظام صاحب دیوان دری در شکار پور شهرت روحانی و اراضی فراوان زراعتی داشته اند. و برادر دیگر غلام صادق که شاه غلام محمد (متوفی در پشاور ۱۱٧٨هجری) نامداشت جد مجددیان قندهار است.  و اولاد شاه عزت الله برادر دیگر ایشان دریار کند بوده اند.  و شاه صفی الله متخلص به صفی دارای دیوان دری و چهار کتاب دیگر است ۱۱۵۶-۱٢۱٢هجری که در حدیرۀ یمن مدفون است و اولاد او در کابل و ننگرهار بودند،  که از آنجمله شاه عبدالباقی متخلص به باقی (متوفی در کابل ۱٢٨٧هجری) دارای دیوان شعر دری و جد حضرات شور بازار کابل است،  و پسرش غلام عمر متخلص به عمر (حدود ۱٢٩۰هجری) و فرزند او ناصرالدین متخلص به جانان و شمس المشایخ فضل محمد متخلص به فضلی شعرای صاحب دیوان اند.  و شاه فضل الله بن شاه غلام نبی نواسه شاه غلام محمد (۱۱٨۴ -۱٢٣٨ هجری) مولف عمدة المقامات و دارای دیوان شعر دری از رجال بزرگ روحانی دربار تیمورشاه و شاه زمان بود.  و هم محمد حسن بن عبدالرحمن نواسه سوم شاه فضل الله مولف انساب الانجاب و انیس المریدین و غیره است.  میر احمد متخلص به اظهر (۱٢۰۶- ۱٢۶٩ هجری) از حضرت پشاور و بدخشان مولف هشت مجلس و اربعین و سبیل الرشاد و مناقب الطاهرین و دیوان غزلیات و شش معنوی و چندین کتاب دیگر است. 


خاندان وکیل الدوله عبدالله خان پسر علی خان پوپلزئی قندهاری (متوفی ۱٢۰۱هجری) نیز مردم اداری و لشکری و دارای فرهنگ و ذوق ادبی بوده اند،  که از آنجمله خود عبدالله خان شعر دری میگفت و پسرش علم خان وکیل الدوله متخلص به "علم" نیز بزبان دری شعر می سرود (متوفی ۱٢٩٣هجری) و میر هوتک خان متخلص به افغان بن زمان خان پوپلزئی (حدود ۱٢۱٨هجری) از شعرای هنرمند صاحب دیوان دری است و برادر دیگرش الله یار خان راسخ نیز شعر می سرود و مولوی محمد ابراهیم برادر دیگرش از علمای عصر بود،  و این دودمان در بسط هنر و ادب و فرهنگ دستی داشته اند. 

خانوادۀ دیگر ادبی و روحانی شیخ سعدالدین احمد انصاری بن عبدالغفار است که مرد صوفی و ادیبی بود و آثارش بنام معدن وحدت و دیوان شور عشق و غیره تا ۴٣ جلد میرسد وی در ده یحیی کابل در سنه ۱٢٢۵هجری در گذشت و پسرش میر ظهورالدین ظهور دارای دیوان شعر و مولف کتب طب و فرزند دیگرش میر امام الدین متخلص به درویش شاعر دری و پښتو و مولف احوال و آثار حاجی صاحب پای منار،  و میر قطب الدین متخلص به فارغ شاعر دری و مولف مثنوی سمرقند و میر حسام الدین احمد و میر نجم الدین احمد و میر نظام الدین احمد و میرفخر الدین مولوی و میر ناموس الدین پسران شاعر سعدالدین- و نیز میر سیف الدین عزیزی بن میر مقام الدین (حدود ۱٢٨٢هجری) دارای قریحۀ شعری دری بوده اند. 


شعرا و نویسندگان دیگر این دوره عبارتند از: 

سید ابوالحسن متخلص بعنوان متولد جرم بدخشان ۱۱٢٣هجری و مقتول ۱٢۰۶هجری و عبدالرحمن عارض بدخشی متوفی ۱٢٢٣هجری و میرزامحمد واصل فروغی معاصر شاه زمان،  و امیر سبحان قلی خان دروازی (حدود ۱٢٣۰هجری و لعل محمد عاجز بن پیر محمد ملقب به عبدالشافی صاحب دیوان اشعار دری متوفی ۱٢٣٨هجری طبیب دربار تیمورشاه،  و میر عصمت الله متخلص به کشوری بن عبدالله از دهدادی بلخ متوفی ۱٢۵٧هجری،  صاحب دیوان اشعار،  و جنیدالله حاذق بن صوفی اسلام هروی متوفی ۱٢۵٩هجری در قندهار صاحب دیوان و مثنوی یوسف و زلیخای حاذق،  و شهاب ترشیزی هروی شاعر صاحب دیوان عصر تیمور شاه،  و میر محمد نبی احقر بدخشی متوفی ۱٢۶٩هجری در رستاق مولف حدایق الحقایق در عروض و رساله قوافی و هشت بهشت در فلسفه و حکمت و دینیات و مثنویات لیلی و مجنون و شهادت نامه حضرت امام حسین،  و میرزا احمد خان مستوفی کابلی متوفی ۱٢٨۰ صاحب دیوان اشعار،  و میرزامحمد محسن دبیر بن میرزا علی خان (۱٢٢٧-۱٢٨٢ه) منشی دربار شاهان محمد زائی،  و میرزا عبدالواسع بن لعل محمد خان عاجز کابلی (۱٢۰٨-۱٢٨٣ه) صاحب دیوان اشعار،  و طبیب دربار،  و میرسعدالدین بن سعدالله تنگی سیدان (۱۱٩٨-۱٢٨۴ه) صاحب دیوان اشعار،  و علی نقی متخلص به وصفی صاحب دیوان اشعار (حدود ۱٢۰۰هجری) و فرحت هروی دارای دیوان اشعار و ولی طواف کابلی بن محمد علی (حدود ۱٢٨٨هجری) شاعر ناخوان دری،  و داملا عبدالقیوم بن محمد نبی خلمی شاعر صوفی مشرب متولد ۱٢۶۵هجری دارای دیوان اشعار و مثنوی تنبیه المرائی و قیامت نامه و مجمع الاشعار دری و ترکی و مثنوی درة الشهزاد،  و محمد غلام غلامی ولد ملاتیمور سراینده جنگ نامه در احوال جنگ اول انگلیس و افغان- و میر محترم حافظ جی از خانوادۀ میرواعظ (۱٢۵۶هجری) دارای دیوان اشعار دری،  و میر مجتبی بن مرتضی کابلی متخلص به الفت (تولد ۱٢٢۴هجری) صاحب دیوان اشعار،  داملا عبدالله بن مراد محمد بدخشی که دیوان اشعار خود را در ۱٢٩٨هجری ترتیب داده،  و میرزا محمود سالک بالا حصاری در حدود ۱٢۶۰هجری شاعر صاحب دیوان اشعار،  و شرر کابلی دبیر و وزیر فتح خان صاحب دیوان اشعار- و گل محمد افغان شاعر صاحب دیوان اشعار در بخارا- و مولانا محمدعثمان بن محمد علی پادخابی لوگری مولف عجایب الاخبار و گلشن اسرار و بزم طرب و نزهة المشتاق و گلچین بساتین و مشرق انوار و غیره است در حدود ۱٣۰۰هجری- و قربان بن نذرعلی متخلص به کاتب ناظم الوقایه و مفاتیح الاعجاز و دیوان شعر،  و سیدجعفر بن عبدالصمد رستاقی ناظم گلشن عشق و چمن عشق و دیوان اشعار متوفی ۱٢٨۴هجری- و میر عنایت الله بدخشی ناظم اصوال المعیشت و دیوان اشعار متوفی ۱٢٩۰هجری- و برهان الدین لاغر بن میر یوسف علی بدخشی ناظم جام جم و روضۀ نور و دیوان اشعار در حدود ۱٢٩۱هجری و میر محمود شاه بن میر احمد شاه بدخشی صاحب دیوان اشعار ممتوفی۱٢٩۵هجری- و نعمت الله محوی میمنوی دارای دیوان اشعار و احمد قلی بن سکندر هروی نویسنده تذکره شعرا آتش فشان و شاعر در حدود ۱٢٩۰هجری و محمد رسول شهید مارملی بلخی شاعر صاحب دیوان در حدود ۱٢٧۰هجری و عایشه بنت یعقوب علی بارکزئی شاعرۀ صاحب دیوان در عصر تیمورشاه- و محبوبه بنت سکندر خان شاعرۀ هروی حدود ۱٢۶۴هجری- و مستورۀ غوری دختر سیدمحمد عظیم ساکن پرچمن غور حدود ۱٢۴۵هجری دارای دیوان اشعار- و مریم بنت سیدعبدالله کرخی هروی شاعرۀ دارای دیوان (۱٢۵٧-۱٣۰٨ه) و سیدمحسن بن میر حسین متخلص به شامل بالاحصاری کابلی (۱٢٣٨-۱٣۰۵ه) دارای دو دیوان دری و میرزامحمد نبی واصل بن محمد هاشم ملقب به دبیر الملک (۱٢۴۴- ۱٣۰٩ه) سرمنشی دربار امیر شیر علی خان و امیر عبدالرحمن خان دارای دیوان شعر دری- شمس الدین شاهین بن محمدامان دروازی مولف بدایع الصنایح و ناظم لیلی و مجنون و تحفۀ دوستان- و احمد علی شاه قندهاری متوفی ۱٣۱۱هجری دارای دیوان دری- سیدمیر مشوانی هروی (۱٢٨۰- ۱٣٣٣ ه) صاحب دیوان و اشعار بسیار متین دری و رسام و خطاط- سیدفخرالدین مجنون شاه کابلی (۱٢۴٢- ۱٣۰۵ ه) مولف بستان خیال- رحمت بدخشی بن میرزا اسمعیل (حدود ۱٣۰۰هجری) دارای پنج دیوان شعر دری و صاحبزاده عشرت قندهاری (حدود ۱٣۰۰هجری) و عبدالغفور ندیم کابلی (۱٢٩۶- ۱٣٣۴ ه) دارای دیوان شعر دری- و ندیم بلخی بن رحمت الله (۱٢۵۴- ۱٣٣۶ ه) سرایندۀ دیوان شعر- محمد ابراهیم حیرت کابلی (۱٢۵۰- ۱٣٣٨ ه) دارای دیوان شعر و پنج کتاب مخمس و تحفۀ شهنشاهی و سیداحمد بن شهاب الدین مشهور به ادیب پشاوری (۱٢۶۰- ۱٣۴٩ ه) دارای دیوان اشعار پخته و متین و قصاید عربی و قیصر نامه. 


از شعرای پښتو: 

عبدالرحیم هوتک صاحب دیوان- عبدالحمید مهمند (۱۱۰۰- ۱۱۵۰ ه) شاعر دارای دیوان درومرجان و مثنوی های شاه و گدای- داستان نیرنگ عشق- شرعةالاسلام در پانزده هزار بیت ۱۱۴٨هجری- پیر محمد کاکړ که دیوان اشعارش در ۱۱٩۶هجری تکمیل شده و کتاب کوچک گرامر پښتو را بنام معرفة الافغانی در ۱۱٨۶هجری نوشته است- شمس الدین کاکړ قندهاری دارای دیوان شعر در ۱٢٣٨هجری و سراج الموتی و دیگر کتب منظوم- شاه حسین هوتک- مسعود بن عبدالله ناظم داستان آدم خان و درخو در حدود ۱٢۰۰هجری ملا پیر محمد هوتک بن سرور ناظم افضل الطرایق حدود ۱۱۴۰هجری محمد هوتک بن داود خان قندهاری مولف پټه غزانه و خلاصةالفصاحه در حدود ۱۱۴٢هجری- عبدالرشید بن حسین مولف رشیدالبیان در فقه ۱۱۶٩هجری- دلای خان مهمند ناظم محمود نامه در احوال شاه محمود هوتک حدود ۱۱۴۰هجری- شیر محمد هوتک (۱۰٩٢-۱۱٧۵) مولف اسرار العارفین و تجوید افغانی- اخوند گدا مولف نافع المسلین و دیوان اشعار در حدود ۱۱۶۰هجری- و محمدی صاحبزادۀ پشاوری صاحب دیوان در ۱۱٨۰هجری حافظ مرغزی ناظم شهنامۀ احمد شاهی در سنه ۱۱٧۶هجری- محمد مظفر بن اسماعیل مترجم تاریخ اعثم کوفی در حوالی ۱۱٢۶هجری- نواب الله یار خان بن حافظ رحمت خان بړیڅ مولف عجایب اللغات پښتو در حدود ۱٢٢٨هجری عبدالکریم کاکړ قندهاری ناظم زین العلم عربی- حافظ الپوری صاحب دیوان ۱٢۰۰هجری- قاسم علی اپریدی مولف چندین کتاب- عبدالعظیم سواتی دارای دیوان اشعار ۱۱۶٧- ۱٢۵٣ ه) ملاحسن تلوکائی قندهاری دارای دیوان اشعار متوفی ۱٢۴۵هجری- رحمت داوی قندهاری ناظم مثنوی لیلی و مجنون و دیوان اشعار (حدود ۱٢۱۰هجری) میا نعیم متی زی دارای  دیوان شعر ۱٢٣۰هجری معین الدین پشاوری ناظم وامق و عذرا در ۱٢۵۶هجری- عبدالرسول قندهاری دارای دیوان اشعار و سفرنامه و آزاد نامه ۱٢٩۰هجری- ملاجمعه بارک زی قندهاری دارای اشعار متوفی ۱٢۵٩هجری- عزیز خان رفاخیل ناظم جنگنانه هرات حدود ۱٢۵۰هجری- مراد علی کاموی بن عبدالرحمن مولف تفسیر یسیر ۱٢٨٢هجری- دوست محمد ختک قندهاری مولف بدرمنیر و بحرالعلوم و اخلاق احمدی ۱٢٩۰هجری معزالله مهمند دارای دیوان شعر ۱٢۰۰هجری- میرزا حنان قندهاری و صدیق اخندزاده و گل محمد هلمندی شعرای صاحب دیوان. 


و از شاعرات پښتو: 

نازو توخی بنت سلطان ملخی مادر حاجی میرویس خان هوتک (تولدش ۱۰۶۱هجری) زینب هوتکی بنت میرویس خان (وفات ۱۱٢٧هجری) سپینه هروی حدود ۱٢۵۵هجری. 

از علما مولوی محمد اعظم اندر ساکن شلگر غزنه،  و مولوی عبدالله غزنوی،  و ملا عبدالحق متولی خرقه شریفه قندهار و صوفی محمد رسول ساکزی متوفی ۱٢٨٧هجری در قندهار،  و ملا مشک عالم اندر غزنوی و ملا اسکندر (قاضی لشکر امیر شیر علی خان) و ملامحمود و ملاعبدالله قاضی انار دره و ملاعبدالفتاح و ملا ابوالحسن (علمای هرات در حدود ۱٢٧۰هجری) و محمدحسین بن مداح الکوزئی قندهاری مولف شرح انکشافیه بر حاشیه تصور و تصدیق میرزاهد هروی و مسعود کل بن قاضی عبدالرحمن پشاوری مولف عجایب الاخبار در۱۱٢۶هجری و عبدالحلیم کاکر قندهاری مولف ردحلیمیه علی مطاعن احمدیه در ۱٢٣۴هجری و ملاعبدالحق بن عبدالغفور خروتی ناظم یاقوت السیر پښتو و مولف شرح اربعین و ملا قطب توخی شارح بسا کتب ادبی در قندهار،  و مولانا عبدالطیف صدرالعلماء دربار تیمور شاه (متوفی ۱۱٩۵هجری) و مولوی محمدعمر ساکزی مولف کتابی در علم تجوید به پښتو متوفی ۱٢۰۵هجری و سعدالله خروتی مولف حاشیه جلالین و حاشیه بر مولوی عبدالغفور (متوفی ۱٢۰٩هجری)  باوجودیکه درین عصر حرکت علمی و ادبی بکلی متوقف نبود،  و طوریکه دیدیم در هر گوشه دانشمندانی وجود داشتند،  ولی اگر با نظر انتقادی و مقایسوی ببینیم این دوره را نسبت بسابق عصر شباب و نشاط علم و ادب گفته نمیتوانیم،  بلکه دورۀ تقلید و انتحال است،  و آثار بکر علمی و فکری کمتر بنظر می آید. 


ادبیات زبان دری نیز درین دورۀ انحطاط خود را در نثر و نظم پیموده و ابتکاری دران بنظر نمی آید و باید گفت که حضرت نورالدین نمای خوبی نمود. و شعرای صاحب قریحه و ابتکار مانند پیر محمد کاکړ، عبدالرحمن جامی خاتم شعرا دری بود. ولی ادب زبان پښتو بالعکس نشو و نمای یافت. و حمید مهمند و دیگران به وجود آمدند. و مخصوصا حمید و کاظم خان ختک متخلص به شیدا جاشنی سبک هندی را در پښتو آمیختند. 

در ادبیات دری زمان سدوزاییها شعرایی داریم،  که پیروان حافظ و جامی و شعرای سبک خراسان و عراق اند.  ولی بعد از ۱٢۵۰هجری حرکتی را در عالم ادب دری می یابیم،  که شعرای ما تقلید سبک هند را میکنند.  و این اثریست که در نتیجۀ رواج اشعار میرزا عبدالقادر بیدل و مقبولیت تام کلیات اشعار او بمیان آمده است،  و اولین پیرو این سبک در غزل سردار مهر دل خان فرزند سردار پاینده خان متخلص به مشرقی است که بعد ازو سردار غلام محمدخان طرزی و پسرش محمد امین عندلیب نیز همین سبک را فراوان پیروی میکنند.  در حالیکه در همین خاندان سردار هارون خان برادر سردار پاینده خان و سردار غلام حیدر خان و سردار احمدخان پسران امیر دوست محمد خان هر سه شعرای صاحب دیوان دری اند،  و سردار شهنواز خان بن سردار سلطان احمد خان سرکار و خوشدل خان بن مشرقی و سردار محمد حسن خان سیاه بن تیمور قلی خان برادر وزیر فتح خان (حدود ۱٣۰۰هجری) و سردار محمد عزیز بن سردار شمس الدین خان (حدود ۱٣۱۰هجری) و سردار عباس خان بن سردار سلطان محمدخان شاعر و مولف گل عباسی و جواهر خمسه و عناصر اربعه و تفسیر کلام الله (۱٢۵٢- ۱٣۴٣ ه) نیز شعر دری را گفته اند.  ولی در کلام ایشان اثری از پیروی سبک هند و طرز تخیل و تلازمات شاعرانه آن کمتر بنظر می آید. 

شعر دری از عصر احمد شاه بابا تا اواخر عصر امیر عبدالرحمن خان۱٣٣۰هجری در قالب تقلید فکری و عروضی شعرای قدیم و مخصوصاً سبک هند ماند،  و شعرایی که درین دو قرن بمیان آمدند همه مقلدان همان شعرای دور های گذشته بودند،  ولی بعد از جنگ اول و دوم افغان و انگلیس که آثار مدنیت جدید اروپا از هند و شمال به افغانستان رسید،  درینجا نیز اثر کرد،  و همین حدود ۱٣٢۰قمری طلیعۀ فکر نو در ادبیات جدید افغانستان است. 


تحولیکه تاثیر صنعت و مدنیت اروپا در ادب این وقت وارد نمود،  تحول فکری است که بر قالب و سبک ظاهری شعر اثری نکرد،  و شعرای ما همان قوالب عروضی قدیم را معتبر دانستند،  ولی اثر فکر جدید لااقل در ادب ملی ما داخل شد. و می بینیم که مولوی محمد سرور واصف قندهاری قصیدۀ در تشویق و ترغیب به مدنیت جدید و چشم گشودن باوضاع جهان سرود،  و تخستین بار در عصر امیر شیرعلی خان حدود ۱٢٩۰هجری جریده یکی بنام شمس النهار از بالاحصار کابل نشر شد،  و بعد ازان در سنه ۱٣٢٣هجری نخستین شمارۀ سراج الاخبار افغانستان از طرف یک انجمن دانشمندان بمدیریت مولوی عبدالروف خان قندهاری از طبع برامد. و حرکت جدید نشر معارف و تاسیس مکاتب و مطبوعات و ترجمۀ و تالیف آثار جدید عصری ادبی نیز آغاز شد.  و پیشوای این حرکت فکری و ادبی جدید محمود طرزی بن سردار غلام محمد خان طرزی قندهاری بود،  که در سنه ۱٢٨۴ق در غزنه بدنیا آمده و به تاریخ ٢٢ نوامبر ۱۱٩٣م در استانبول از جهان رفت . او در سنه ۱٣٢٩ق سراج الاخبار افغانیه را که فقط یک شمارۀ آن در سنه ۱٣٢٣ ق نشر شده بود تجدید حیات داد،  و آنرا بطور یک جریده موقوته ۱۵ روزه تا مدت هشت سال نشر کرد،   که محرک بیداری و استقلال طلبی مردم افغانستان گردید،  و انشا ی و فکر نوین را درنثر و نظم دری بپرورانید. او ( ٣۰) کتاب را به زبان دری از ترکی ترجمه و یا تالیف نمود،  و نخستین مردیست که بنیاد مکتب نوین فکری و ادبی را در عالم صحافت و نویسندگی افغانستان گذاشت. 


درین وقت است که شعرای دیگر و نویسندگان پښتو و دری فکر جدید را وارد ادب افغانی نمودند،  و امثال عبدالعلی مستغنی (۱٢٩٣- ۱٣۵٢ق) و قاری عبدالله (۱٢٨٨ق ۱٣٢٢ش) و عبدالغفور ندیم و عبدالهادی داوی و مولوی صالح محمد هوتک و مولوی غلام محی الدین افغان و مولوی عبدالرب قندهاری و دیگر نویسندگان و شاعران باوجودیکه قوالب کلاسیکی نویسندگی را پیروی میکردند،  کم کم افکار جدید و مفاهیمی را که مدنیت قرن ٢۰ به وجود آورده بود نیز پروردند. 

در نیمۀ نخستین قرن ۱٩ سلطه و استعمار انگلیس که با مبادی تمدن جدید و تحول صنعتی همراه بود،  بر تمام هندوستان تا کنارهای دریای سند بسط یافت،  و به سرحدات طبیعی شرقی مملکت پیوست،  و جنگ اول افغان و انگلیس که با تعرض لشکر سند (اندس ارمی) در سنه ۱٩٣٩م آغاز شده بود،  بعد از مدت پنج سال با شکست قطعی لشکریان متجاوز و فتح نیروی ملی افغان خاتمه یافت و بعد ازان راه آهن هند نیز طریق رفت و آمد را باین سو گشود،  و بنادر بحری بمبی و کراچی راه انتقال بحری را هم به مرز های افغانی باز نمود،  درحالیکه در غرب مملکت یعنی ایران قاجاری و در شمال در روسیه تزاری نیز مبادی مدنیت جدید و نشو نمای فکر نوین صورت میگرفت،  و تمام این عوامل موثره بر حیات و فکر و سیاست و اداره مردم افغانستان نیز اثر میکرد. 

یکی از ممثلان این حرکت فکری سیدجمال الدین بن سیدصفدر کنری است (۱٢۵۴-۱٣۱۵ق) که جهاد خود را برضد سه عامل بدبختی شرق (استعمار- استبداد- خرافات) از افغانستان آغاز کرد،  و در هند- ایران- ترکیۀ عثمانی- مصر نهضت جدید فکری و اصلاحی آورد و شهرت بین المللی را کسب کرد،  و او را نخستین پرورندۀ فکر جدید و بیداری افغانستان و ممالک شرق توان گفت. ولی دسایس استعمار و خانه جنگی های شهزادگان و عدم تمرکز مملکت نگذاشت که این حرکت فکری سیر طبیعی خود را دوام دهد. تا که امیر شیرعلی خان توانست در دورۀ دوم شاهی خویش اولین کابینۀ افغانی را بریاست صدراعظم سید نور محمد شاه قندهاری تاسیس و جریدۀ شمس النهار و لشکر منظم و برخی تشکیلات عصری را بوجود آورد،  و در سیاست نیز خط مشی آزاد را تعقیب کرد. 

ولی آغاز جنگ دوم افغان و انگلیس (۱٢٩۵- ۱٢٩٧ق) این سلسله را برهم زد و دورۀ امیر عبدالرحمن خان (۱٢٩٧- ۱٣۱٩ق)  در تحت افشار استبداد با ییک نوع جمود فکری گذشت.  تا که در سنه ۱٣٢٣ق،  انجمن سراج الاخبار در کابل تاسیس و بنای حرکت جدید فکری را باز گذاشت و دارالعلوم حبیبیه هم در کابل تاسیس شد که آغاز تدریس سانس مضامین جدید باشد. 


این حرکت فکری باوجود موانع خارجی و داخلی تا تجدید حیات سراج الاخبار در سنه ۱٣٢٩ از طرف محمود طرزی دوام یافت،  و حزب سیاسی نخستین افغانی بنام "اخوان افغان "هم در کابل تاسیس شد،  که مرام آن مشروطیت- استقلال- اصلاحات داخلی بود ولی اعضای این حزب در سنه ۱٣٢۵ق کشته یا محبوس شدند.  و همین حزب اخوان افغان بعد از ۱٣٢٩ق و احیای مجدد سراج الاخبار به وسیلۀ محمود طرزی باز زندگی یافت،  و تا سنه ۱٣٣٧ق مجاهدات خود را در تنظیم روشن فکران افغانی و نشر معارف صرف کرد،  و مساعی این جماعت در تنویر افکار و قیام عمومی ملت افغان برای جهاد استقلال و حصول آزادی کامل سیاسی مملکت مفید بود.  و چون در ۱٩۱٩م ملت افغان به بازیابی استقلال موفق آمد،  تمام روش فکران در تشکیل جدید اداری و ترتیب امور مدنی و تعمیم معارف و تاسیس مکاتب و توسیع مطبوعات و معرفی افغانستان جدید آزاد بدنیا کوشیدند،  و این مساعی بار آور تا کنون ادامه دارد.