مسعود سعد سلمان
شاعر بزرگوار ونا می چندین سال عمروی در زندان سپری شد و حبسیه های وی از شاهکارهای ادب دری شمرده میشود شگفت است که در روز گار سلطانی چون ابراهیم که از شاهان نیک محضر وعادل و کریم بود شاعری چون مسعود سعد آزار یافت و محبوس شد.
وى یک بار در عهد ابراهیم و یک بار هم در روز گار مسعود پسر ابراهیم در زندان رفت شرح احوال مفصل ویرا در مقدمۀ دیوان او و در تذکره ها و تواریخ به تفصیل نگاشته اند. زندان او قلعه ناى ومولد او غزنی یا لاهور بوده و شاید به این مناسبت که روزگار آخر زندگی او در لاهور گذشته او را لاهوری نیز می خوانند:
دریغا جوانی و آن روز گار
که از رنج پیری دل آگه نبود
نشاط من از عیش کمتر نشد
امید من از عمر کوته نبود
دران چاهم افکند گردون دون
که از ژرفی آن چاه را ته نبود
بسا شب که در حبس بر من گذشت
که بینای آن شب جزا کمه نبود
سیاهی سیاه و درازی دراز
که آنرا امید سحر که نبود
بدم نا امید و زبان مرا
همه گفته جز حسنا الله نبود