میرزا حکیم خان
میرزا حکیم برادر اکبر و پسر همایون است بتاریخ پانزدهم جمادی الاولی سال نهصد و شصت و یک در کابل متولد شد. شعرا تاریخ ولادت اورا (ابو المفاخر) و (ابو الفضایل) یافته اند این میرزا چند بار بر جلال الدین اکبر برادر خود باغی شد و با وصف اینکه مکر از جرایم وی در گذشت از خیره سری وفتنه نگیزی دست نپرداشت.
بار آخر که در سال نهصد و نودوسه در کابل بغاوت اختیار نمود با اینکه اکبر ولایت کابل رابوی ارزانی داشته بود با سپاه برادر در آویخت باز هم اکبر اورا مورد عفو قرار داد.
بالاخره در ماه شعبان سال ۹۹۳ هجری در کابل پدرود حیات گفت: تاریخ نگاران این دوره مانند «ابو الفضل» و بدایونی» ویرانکوهش میکنند و به بدی یاد می نمایند. شاعر کتاب جنگنامه ویرا پادشاه مجاهد و غازی میداند.
علت مرگ اورا نیز افراط باده گساری اصابت به مرض رعشه می دانند عمروی به (۳۲) سال رسیده بود که این جهان را پدرود گفت اکبر با وصف این همه کدورت ها بر مرگ برادر جوانش متاثر گردید. لوح مزار ویرا نیز بامرجها نگیر در سال ۱۰۱۶ نصب کرده اند کتیبۀ مزارا او چنین است:
الله اکبر
«بفرموده ابو المظفر نور الدین محم جهانگیر پادشاه غازی ابن حضرت جلال الدین محمد اکبر پادشاه غازی لوح مرقد میرزا محمد حکیم ابن جنت آشیانی همایون پادشاه غازی صورت اتمام پذیرفت سنه دوم جلوس جهانگیری ۱۰۱۶»
مزار رقیه بیگم:
آرامگاه رقیه سلطان بیگم در آفتاب برآمد تربت بابر یک مرتبه بلند تر از آن واقع شده.
رقیه بیگم دختر میرزا هندال و زوجۀ بزرگ شهنشاه مغل جلال الدین اکبر میباشد.
چون اکبر را فرزندی از وی نبود هنگامی که (بابا خرم) شاه جهان پسر جهانگیر متولد شد اکبر شاه جهان را در دامن رقیه افگند تا هم شهزادۀ کوچک را تربیه نماید و هم رقیه سلطان بدیدار وی جریحۀ را که از نداشتن فرزند در دل دارد فی الجمله اند مالی دست دهد.
رقیه سلطان ملکۀ با نام و پا رسای مغل در سال یکهزار و سی و پنج هجری قمری در حالیکه سنین عمرش به هشتاد و چار میرسید در اکبر آیاد هندوستان چهره در نقاب خاک نهفت. هنگامی که وی مرد جهانگیر در کابل بود چون خبر مرگ اورا جهانگیر آوردند سخت متاثر گردید.
معلوم است رقیه سلطان بیگم را اول در اکبر آباد بخاک نهاده و از ان پس نعش اروا بکابل منتقل گردانیده در جای که پدرش میرزا هندال وجدش محمد ظهیر الدین بابر را دران به خاک نهاده بودند دفن کردند . شاه جهان هنگامی که در کابل امد در سال ۱۰۵۰ بر تربت رقیه رفته و در آنجا دعا خوانده و نذر اخلاص تقدیم کرده است.
در سال ۱۰۵۶ که در کابل آمد باز بر تربت وی رفت و اظهار اخلاص و احترام نمود- دیگر سلاطین مغلی که در کابل آمده اند نیز هر یک چنانکه بر تربت بابر احترام نموده اند تربت رقیه سلطان بیگم را مورد احترام و تعظیم قرار داده اند.
اکنون سنگی بسیار زیبا و نفیس بصورت مکعب بر روی مزار رقیه موجود است که بر سطح فوقانی آن آیت الکرسی با خط ثلث نگاشته شده بر سرو پای آن عبارت ذیل نگارش یافته :
«مرقد منور حضرت مغفرت مآب خدیجة الزمانی رقیه سلطان بیگم بنت حضرت میرزا هندال بن حضرت ظهیر الدین محمد پادشاه غازی نار الله تعالی بر هانه» و سال نگارش این ارقام (۱۰۴۰) قید گردیده گلبرگ های زیبا و نفیس نیز بروی قبر منقور شده و معلوم است آنرا به سنگهای ملون تزئین کرده بودند که مع الاسف آن سنگریزه های رنگه بمرور زمان از خلال گلبرگ ها افتاده است. از تاریخ سنگ که در فوق نگاشتیم برمی آید که شاه جهان در سال پنجم جلوس خود امر داده است که این سنگ را بر مزار رقیه سلطان بیگم نصب کنند.
کتیبۀ مزار رقیه سلطان بیگم به خط کتیبۀ مزار بابر و هندال و میرزا حکیم خان که در دورۀ جهانگیر نگاشته شده باریک و مقرمط است ولی نهایت زیبا و ملیح میباشد.
شاه جهان هنگامی که از بلخ باز آمد آرامگاه رقیه را ترمیم کرد مولف پادشاه نامه در جلد دوم کتاب خود در این باب چنین می نگارد:
«چون شاه جهان برضریعۀ منیعۀ حضرت مغفرت آیات رضوان مآب خدیجة الزمانی رقیه سلطان بیگم که در مرثیۀ پانزدهم از مراتب این مزار خلد آثار واقع شده چبوترۀ خردی از سنگ مرمر بحکم حضرت جنت مکانی ساخته بودند فرمان شد که بر دور آن محجری از سنگ مر مر بارتفاع سه گز نصب کنند»
با ذکر آنچه در بالا نگاشتیم دیگر جای تردید نمی ماند که این قبر از این رقیه سلطان بیگم میباشد.که مشار الیها دختر میر زاهندال و نواده بابر و منکوحۀ جلال الدین محمد اکبر است. آنچه صاحب مفتاح التواریخ گمان برده که قبر رقیه سلطان بیگم در اسکندره در جوار تربت اکبر میباشد اشتباهست .
علاوه بر مقابر مذکور سه قبر دیگر نیز در جوا رقیه بیگم معلوم می شود اما کتیبه ندارد. در جانب مغرب قبر بابر قبر دیگر موجود می باشد که از کتیبۀ آن بر می آید که آن قبر نواب گوهر نساء بیگم بنت فردوس آرامگاه عالمگیر ثانی است که بتاریخ ۲۷ شعبان در سال ۱۲۰۲ رحلت نموده.
جانب شمال باغ بابر شاه خارج از باغ رواقی از خشت پخته تا هنوز باقی مانده و در یکطرف آن دو سه سنگ شکسته موجود است که درست خوانده نمی شود.
یک سنگ بس بزرگ و بی نهایت نفیس نیز پایان تر ازین رواق نزدیت بجادۀ عمومی موجود میباشد که مع الاسف آنرا در بناهای شخصی خود کسی داخل نموده و چون دروازۀ آن قفل است بخواندن کتیبۀ آن موفق شده نتوانستم. امید وارم ریاست شار والی که بحفظ آثار وطن علاقه مندی دارد این یادگارها را که در قرون متمادی حفظ شده از دست برد مردم نجات دهد.