مختصات نظم و نثر دوره سامانی

از کتاب: ادبیات افغانستان از قدیمترین دوره ها

برای بیان مختصات نثری و نظمی دوره سامانیان ناگزیر باید مقدمه شرحی از سبکهای نظم و دوره های مختلف نثر فارسی بدهیم و مختصات هر دوره را با توجه به سبک معمول آن زمان بیان کنیم . سبک یا درلغت تازی به معنی گداختن و ریختن زر و نقره است و در اصطلاح ادبای امروز به معنی ظرز خاصی از نظم و یا نثر و ادارک و بیان افکار به وسیله ترکیب کلمات و انتخاب الافاظ وظرز تعبیر است و دانشی که  از سبکهای مختلف یک زبان بحث میکند سبک شناسی نامیده میشود تفاوت سبک با نوع این است که (نوع) عبارت از شکل ادبی است که شاعر به اثر خود میدهد, مثلا قصاید عنصری و عوفی (نوع) شعر مشترک است ولی از حیث «سبک » کاملا تفاوت دارد . متقدمان گاهی به جای سبک فن ظرز و گاه ظریقه و شیوه استعمال  می کردند و در بعضی تذکر های متاخر در عوض سبک طریقه متقدمین ظرز ادا را به کار می بردند و صاحب «مجمع الفصحا» طرز شویه سیاق  طریقه و برای نخستین بار «سبک» می گویند . تذکر نویسان در وجود امتیاز سبکها و مختصات شعری هر گوینده از راه فن وارد نشده اند و اغلب با عبارات مسجع و اغراق آمیز راجع به شعرای اظهار نظر کرده اند سبک شناسی به معنی امروز بسیار تازه است و از معصرین کسی که بیشتر از دیگران در این راه رنج برده و منتی ب ددوستداران این فن گذاشته است ملک الشعرای بهار است که در تهیۀ این موضوع بیشتر از مقالات و آثار او استفاده شده است.     سبک شعر یعنی مجموع کلمات و لغات و طرز ترکیب انها از لحاظ قواعد زبان و مفاد هر کلمه درآن عصر و طرز تخیل و ادای ان تخیلات از لحاظ احواب روحی شاعر که وابسته به تاثیر محیط و طرز معیشت و علوم و زندگی مادی و معنی هر دوره باشد لنچه از این کلیت حاصل میشود آب و رنگ خاصی به شعر مدیهد که آنرا سبک می نامند . شعر فارسی بطور کلی از زیر سیطره و تسلط چهار سبک بیرون نیست و در زبان فارسی این چهار سبک اصل و مبدا سبکهای شعر است که دورۀ نفوذ خود مورد پیروی و تقلید عموم سخنوران فارسی زبان بوده است.      ۱- سبک خراسانی یا ترکستانی         ۲- سبک عراقی        ۳ – هندی               ۴- بازگشت ادبی یا سبکهای جدید.              هر یک از سبک ها دارای مکتب های متعددی است که خصوصیات هر یک با دیگری در جزئیات متفاوت است و در کلیات تابع ان میباشد، به علاوه سبکهای «بین بین» نیز وجود دارد که استادانی داشته است. مبدا سبک خراسانی از نیمۀ قرن چهارم آغاز شده و به نیمه قرن ششم می رسد , سبک عراقی از آغاز قرن هفتم ابتدا شده و به اواخر قرن دهم هجری میکشد و سبک هندی از قرن دهم تا امروز و باز گشت به شیوه های خراسانی و عراقی از قرن دوازده هم تا امروز در ایران برقرار است اخیرا مکتب تازه تری به وجود امده است که افکار و عقاید بسیار تازه را به سبک قدیم در اورده اند یعنی فکر را از امروز و مایه را از قدما میگیرند و در عین حال شعرای جوانی نیز هستند که در وزن و کلمات و اسلوب هم تجددی قایل شده و مشغول امتحان می باشند نکته ای را که در تسمیۀ سبک های باید در نظر گرفت این است که سبک خراسانی مخصوص خراسان نیست چون این سبک ابتدا در خراسان به وجود امده است به این نام خوانده شده و در دوره های سبک خراسانی کلیۀ اثار شعرای فارسی حتی آثاری که در عراق به وجودامده ] سبک خراسانی است ] پس بدین ترتیب سبک مربوط به زبان است نه مکان بدین معنی که هر یک از طریقه های فوق در مدتی از زمان در سراسر نواحی فارسی زبان معمول و متداول بوده است وتنها خاصه نظم نیست در مورد نثر نیز مصداق دارد ؛ منتهی چون تاریخ شروع نثر فارسی نیز یک قرن بعد از نظم بوجود امده است واینکه نخستین سبک سبک خراسانی است برای ان است که اغاز شعر و ادبیان ابتدا در سرزیمن پهناور و مرد زای خراسان (افغانستان قدیم) به وجود امده و پهلوانان و قهرماان ادب و شعر فارسی همه از این ناحیه فضل پرور برخاسته اند برخی از نویسندگان در تقسیم سبکها سبکی به نام سبک فارسی را نام برده اند و ان را از سبک عراقی جدا دانسته اند اما باید در نظر داشت که مقصود از این تقسیمات به طور کلی اس و اگر بنا باشد ممیزات جزیی را در نظر بیگیریم سبکهای متعددی را باید ذکر کرد و حتی برای هر شاعری سبک جداگانه و مخصوص باز کرد.    در تطبیق سبکهای فارسی با تقسیمات ادب اروپایی می توان گفت که در حقیقت مراد از سبک خراسانی همان رئالیسم  و مراد از سبک عراقی همان  نترچرلسم  مراد از سبک هندی همان امپریسیونیسم می باشد . و در این میان شعرای سمبولیسم را که بیشتر متصوفه می باشد دارای سبک جداگانه ندانسته اند البته گاهی سبکهایی در ادبیات اروپا وجود داشته که آن روش در ادبیات فارسی مطلقا دیده نشده .  در ادبیات اروپا نخسیتن دورۀ که پیش امده دورۀ کلاسیک است ؛ زیرا اروپاییان وارث تمدن یونان و روم بودند و در ادبیات نخست به تقلید از ادبیات یونان و روم پرداخته اند و مکلف بودند از اصولی که در ادبیات یونان گذاشته شده تخطی نکنند و تنها از نویسندگان ان دوره تقلید ننمایند. در آن دوره مهمترین اصولی که در ادبیات یونان و روم گذاشته شده بود قانون سه واحد بود یعنی واحد زمان , واحد مکان وواحد عمل بدین معنی که نویسنده مجبور بود در اثر ادبی خود همۀ حوادث را در زمان واحد و به مکان واحد قرار بدهد و یک عمل را شرح دهد و از رمانی به زمان دیگر و از مکانی ب به مکان دیگر و از عملی به عمل دیگر رفتن مجاز نبود در جزئیات هم نویسندگان مجبوربودند فقط افکار و احساساتی را که نویسندگان یونان و روم باشد و این سبک را سبک کلاسیک از ان جههت گویند که تاکسی ادبیات یونان و روم را درس نمی خواند و به ذهن نمی سپرد و از روی همان سر مشق کار نمیکرد اثر او ادبی شمرده نمی شد.         دوره دوم دوم ادبیات اروپا دورۀ رمانتیک  است که در آغاز قرن نزودهم نخست در فرانسه و پس از ان در آلمان و انگلستان نویسندگانی پیدا شدند که اصول ادبیات کلاسیک را درهم نوردیدند و قانون سه رها کردند و اجازه دادند که شاعر و نویسنده هر فکری را می خواهد به هر زمانی که میخواهد و به هر نوع کلاماتی که لازم دارد ادا بکند و به جای اینکه مضامین خود را از ادبیات یونان و روم بگیرد مجاز است از دوره های بعد اتخاذ  کند. در ادبیات فارسی دورۀ کلاسیک و دورل رومانتیک نمی توان قائل شد زیرا در زبان فارسی بر عکس  زبان های اروپایی نخستین اثر ادبی که پیدا شد پیروی و تقلید از ادبیات دیگر نبوده و مخصوصا از یونان و روم تقلید نکرده اند تا دورۀ کلاسیک داشته باشد و پس از ان هم از تمدن مسیحیت چیزی نگرفته اند تا دورۀ رومانتیک پیش امده باشد. نخستین دورۀ زبان فارسی رئالیسیم بوده و پس از ان دورۀ ناتوریالیسم  و سپس سملولیسم و پس از ان دورۀ امرپرسیونیسم پیدا شده است این نکته را بادی در نظر داشت هر دورۀ که پیش امده است دورۀ پیش را به کلی از میان نبرده مثلا بسیاری از شاعران ناتوریالیسم هستند که در ضمن آثاری به سبک رئالیسم دارند و همچنین بسیاری از شاعران سبک سمبولیسم و بسیاری از امپرسیونیست ها آثاری به سبک سمبولیسم داشته اند و به همین جهت در دوره های بعد شعرایی که پیر و سبک دوره های  پیش بودند دیده میشوند چنانکهه حتی در بحبوحۀ سبک امپرسیونیسم نیز شاعران رئالیسم و ناتوریالیسم بوده اند. اینک تعریف هر یک از سبک های بالا را که از یاد داشت های سعید نفیسی مستفاد شده است ذکر میکنیم :        رئالیسم: آن سبکی است که طبیعت را در تمام مظاهر واقعی و حقیقی محسوس آن با هر هر زشتی و زیبایی که دارد جلوه می دهد و سعی نمیکند بعضی از مظاهر آن را پنهان کند و یا اینکه تغییر بدهد و حتی زیباتر کند و هر چه را که هست همچنان که هست شرح بدهد.               تاتوریالیسم : ان سبکی است در آن می کوشند فقط مظاهر زیبای طبیعت را بیان کنند و زیبایی طبیعت را نشان بدهند ؛ یعنی هر چه را که هست انچنان که باشد ظاهر بکنند نه ان چنان که هست و در این سبک اگر هم بخواهید زشتی های ظبیعت را آشکار بسازد , ان را آرایش میکند و به صورت زیبا در می اورد.   سمبولیسم : وقتی است که در ادبیات سنت ها پیدا شده و تشبیهات فراوان کرده اند و در نتیجه این تشبیهان صفات و افکار و احساسات هر یک نماینده و مظهر و یا سمبولی پیدا کرده اند مثلا «سرو » مظهر قد رعنا و یا «گل » مظهر روی تر و تازه و «نرگس» مظهر چشم , و همه از ذکر این مظهر ها و سمبول ها آن چیز و آن فکر را به یاد می آورند و گوینده و یا نویسنده به جای آنکه در اثر خود آن اشیا و افکار را صریحا ذکر کند فقط به ذکر سمبول و مظهر انها یا به اصطلاح ادبی قدیم چیزی که کنیه از آن ست ؛ اکتفا میکند در حقیقت سمبولیسم بیان روابط نهانی اشیا با روح انسانی است.   امپرسیونیسم : وقتی است که در ادبیات حتی مظهر و کنایه و سمبول را هم به صراحت بیان نمی کنند و نتیجه ای که از ان مظهر و کنایه در ذهن وارد شده است می پروراندند یعنی اثری را که آن مظهر و ان کنایه در ذهن جا داده است , بیان میکنند و در اصطلاح ادب این را استعاره می گفتند در سبک امپرسیونیسم گاهی شاعران چنان دقیق می شوند که شعر به نظر معما می آید و گاهی دامنه استعاره چنان وسعت میگیرد و دور از حقیقت می شود که به نظر می رسد شاعر خواسته است شوخی کند.