در اسرار شریعت

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

نکته ها از پیر روم آموختم

خویش را در حرف اوواسوختم

مال را گر بهر دین باشی حمول (۲)

نعم مال صالح گوید رسول

گر نداری اندر این حکمت نظر

تو غلام و خواجه ی توسیم وزر

از تهی دستان گشاد امتان

از چنین منعم فساد امتان

جدت اندر چشم او خوار است و بس

کهنگی را او خریدار است و بس

در نگاهش ناصواب امد صواب

ترسد از هنگامه های انقلاب

خواجه نان بنده ی مزدور خورد

آبروی دختر مزدور برد

در حضورش بنده می نالد چونی

بر لب او ناله های پی به پی

نی بجامش باده و نی در سبوست

کاخ ها تعمیر کرد خود بکوست

ای چنین ان منعم که چون درویش زیست

در چنین عصری خدا اندیش زیست

تا ندانی نکته ی اکل حلال

برجماعت زیستن گردد و بال

آه یو رپ زین مقام آگاه نیست

چشم او ینظر بنور الله (۳) نیست


او نداند از حلال و از حرام

حکمتش خام است و کارش نا تمام

امتی بر امتی دیگر چرد

دانه این می کارد آن حاصل برد

مکتب و ملا سخن ها ساختند

مؤمنان این نکته را نشناختند

زنده قومی بود از تأویل مرد

آتش او در ضمیر او فسرد

صوفیان با صفا را دیده ام

شیخ مکتب را نکو سنجیده ام

عصر من پیغمبری هم آفرید

انکه در قرآن بغیر از خود ندید

هر یکی دانای قرآن و خبر

در شریعت کم سواد و کم نظر

عقل و نقل افتاده در بند هوس

منبر شان منبر کاک (۱) است وبس

زین کلیمان نیست امید گشود

آستین ها بی ید بیضا چه سود؟

کار اقوام و ملل ناید درست

از عمل بنما که حق در دست تست