زمانشاه و مفکوره پیش روی در هند

از کتاب: رجال و رویدادهای تاریخی

شبهه نیست که احمدشاه درانی موسس سلالۀ سدوزائی افغانستان با عسکر بری های مسلسل خویش که منتج به فتح جنگ پانی پت  شد راه فتوحات را در هند باز کرد و در نفس قرن ۱۸ مثل اعلائی از شهامت نیروی افغانی در تاریخچه و اقعات افغانستان و هند ثبت نمود . درمیان احفاد او نواسه اش زمانشاه پسر تیمور شاه کسی است که بشهادت واقعات 8 - 9 ساله سلطنت خود از روز اول جلوس بر تخت (۱۷۹۳م) تا آخرین روزهای بحران، آمیزی که تحریکات خارجی و رقابت مخالفت های داخلی بر سر او آورد آنی

از مفکورۀ کشور کشائی در هند فارع نبوده  و چنان احساس میشود که یک قوۀ داخلی غیر مرئی تقریباً هر سال یک مرتبه او را تا قلب پنجاب میبرد . تا از لاهور نقشه های پیش روی خویش را در خاک پهناور هند عملی سازد . تردیدی نیست که این مفکوره کدام مفکوره ابتکاری شخص زمانشاه نبود  بلکه میخواست راهی را که جدش رفته و به کامیابی هائی نایل شده است اوهم برود و موفقیتهائی بدست آورد ولی خبر نداشت که اگر در اصل آرزو ، او وجدش یک راهی را تعقیب میکنند ، عصر و زمان ایشان قطعات قابل مقایسه نیست وعدم درک همین مطلب واتخاذ روش نوین ناکامی هائی برای اونه تنها در هند بار آورد بلکه عامل اصلی سقوط او در داخل افغانستان هم شد.

احمد شاه هر وقت که به هند حمله کرد تا هر جا خواست رفت ولی زمانشاه با مساعدتی که پنجاب درین وقت جزء قلمر و دولت سدوزائی بود چندین مرتبه تا لاهور آمدولی قدمی فراتر گذاشته نتوانست . چرا؟ کشتی های کمینی هند شرقی که چندی قبل در کرانه های آفتاب بر آمد هندوستان لنگر انداخته و در اثر فتح پانی پت و شکست جبهه مهارته بدست نیروی افغانی راه حرکت  و پیش روی اش در خاک هند صاف شده بود از حوزۀ گنگا بطرف غرب پیش آمده و در زمان سلطنت زمانشاه در حواشی پنجاب شعبده بازی میکرد .

میگویند که عمال کمپنی هند شرقی و بخصوص کسانیکه از نظر سیاست تأمین مفاد این دستگاه عجیب استعمار را در "نه دانگ" هندوستان به عهده داشتند از توجه (نا پولئون) و ( اتزار) به خاک های هند در هراس بودند . این حرف ها درست است ولی بیشتر این تو هم بعد از ۱۷۹۹ برای کارفرمایان کمپنی پیدا شد و آنهائی که در کلکته رشته های شبکه دوانی را در دست گرفته بودند با نظر تیز بین خویش سه چهار سال قبل درک کردند که خطر اول و مدهش همین زمانشاه سدوزائی پادشاه افغانستان است که هر سالى یک مرتبه قوانی از کوه نشینان تیرا و سفیدکوه و خیبر را با خود گرفته و از لاهور آخرین شهر سرحدی خویش اقطار بلاد هندوستان را بلرزه در می آورد .

"لارد ولسلی" حکمران فرنگی معاصر زمانشاه اولین کسی است که اهمیت واقعی زمانشاه و ارزش حسابی مناطق شرقی و جنوب شرقی کشور او را که بعدها به منطقه شمال غرب هند مسمی شد فهمیده و پیش خود حسابی کرد که تا هنگامی که یک تن پادشاه مقتدر افغانی درین مناطق افغان و افغان نشین نفوذ و حاکمیت داشته باشد فتح هند برای افغانها بازیچه ای بیش نخواهد بود . بدین قرار از ۱۷۹۷ یعنی از یک ونیم قرن پیش "لارد ولسلی" خط مشتی کشید که بهر قیمتی باشد دست افغان نه تنها از هند و نه تنها از پنجاب عقب زده شود بلکه علاقه های شرقی و جنوب شرقی خاکهای ماورای غربی سند و بلوچستان از کشور آنها منتزع گردد نویسندگان انگلیسی مثل : الفنستن ، راولنسن ، ملیسن ، تیت وغیره متحد القول اظهار نظر میکنند که خطوط اساسی سیاست کلکته در ربع سوم قرن ۱۸ این بود که بهر نحو و بهر قیمتی که باشد برای زمانشاه سدوزائی در سرحدات ولایات غربی افغانستان و در داخل مملکت مشغولیتهایی ایجاد شود که به پنجاب ولایت شرقی قلمرو خود آمده نتواند و نقشه های پیش روی او در هند خنثی گردد برای عملی ساختن این نظریه عمال کمپنی هند شرقی راهائی سنجیده وحساب هائی پیش خود کرده بودند که قرار آن در غرب ، قاجارها با مداخله مکرر در سرحدات افغانستان شاه سدوزائی را به آنطرف ها مصروف سازند و در شرق در پوست را جاهای سک در آمده با اغوای ایشان اهمیت پنجاب را مختل سازند .

یکی از خدام صادق کمپنی هند شرقی مهدی علیخان تاجر ایرانی که تا بعیت هندی داشت و در بمبئی می زیست سمت نمایندگی در بوشهر پیدا کرد . همانطور که کمینی اصلاً دستگاه استعماری بود نمایندۀ آن در بوشهر عوض عرضه کالا ومال التجاره دست به دسایس سیاسی زد و به قوت کلدار و مهارت فنی خود نفوذی در دربار قاجار پیدا کرد و به اثر آن آقا محمد شاه و فتح علیشاه را مکرر به نقاط سرحدی قلمرو دولت سدوزائی چون مشهد و نیشاپور وبعد ها هرات سوق داد و بعد از چند سالی هیئت انگیلسی چاپ (ملکم) به طهران رفته و تکمیل اجراآت او را به عهده گرفت . به این ترتیب کارها دیگر خود بخود سر براه میشد . شاهان قاجاری گاهی خود شان به مداخله می پرداختند و گاهی شهزادگان ناراض سدوزائی ، محمود و فیروز الدین و کامران را در سرحدات غربی اغوا میکردند و زمانشاه که بدان طرف مصروف میشد ، را جاهای سک : صاحب سنگ ، گلاب سنگ ، مهابت سنگ و رنجیت سنگ بحرکت می آمدند ، بدین نحو دست مخفی کمپنی بازی در آورده بود که شاه زمانرا متنا وبا گاهی در شرق و گاهی در غرب مشغول میداشت و هر دفعه از غیاب او استفاده نموده و در نقطه مطلوب ضربتی به او و به نقشه های او حواله میکرد .

زمانشاه با علاقه مفرطی که به فتوحات هندداشت به مسایل غرب چندان اهمیتی نداده و بعد از سال جلوس خود (۱۷۹۳) هر سالى یک مرتبه به پشاور واتک ولاهور می امد تا قدم های پیشتر گذارد . انچه که بیشتر شاه افغانی را به فتوحات تشویق میکرد تقاضا و دعوت نامه های بسیاری از نواب ها از دهلی و او دو میسور وسائر نقاط هند بود و قراریکه نویسندگان فرنگی خود مینویسند آمدنهای شاه زمان در لاهور هیجانهایی عظیمی در هند تولید کرده و در اقطار بلاد آن سرزمین زرخیز تجدید فتوحات احمد شاه درانی را در نظر ها جلوه گر میساخت .

شاه سدوزای چندین مرتبه در سال های 1793 ، 1795 ، 1796 ، 1797 ، 1799 به پنجاب آمد را جاهای سک در این اوقات در گجرات و وزیر آباد ولاهور و امرتسر پراگنده و مجزی افتاده بودند و همه مطیع دولت سدوزائی افغانی بودند . در همان اوقاتی که تحریکات به دستور عمال کمپنی شاه را متوجه سرحدات غربی می ساخت بهمان دستور سک ها از یکطرف مصدر شور وفتنه میشدند و از جانب دیگر دست مخفی ایشان را به تمرکز قوا و استحصال استقلال و تشکیل دولت جدید تشویق میکرد این تحریکات ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۷۹۹ زمانشاه تجویز نمود که از روح اعتماد کار گرفته به ان عناصر سک که با وی وفاداری داشتند اعتماد مزید اعطا کنند و اداره پنجاب ولایت شرقی کشورش را به خودانها وا گزارد .

بدین اساس رنجهت سنگ را که آدم کاردانی بود به حکومت لا هور تعین نمود و رنجیت بحیث حکمران دولت سدوزائی زمام امور پنجاب را در دست گرفت . این کار که در وقتش کار مصلحت آمیزی گفته میشد آغاز تزلزل نفوذ دولت های افغانی در پنجاب میباشد زیرا دست محرک که انتظاری از این بهتر نداشت رنجیت را به نفع خود طوری تقویت کرد که بعد از زمانشا نتایج سو آنرا تا آغاز دولت محمد زائی و بعد تر مشاهده کرده رفتیم .