32

در بیان مایوس شدن اولیای دولت از امیران سندهـ

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان مایوس شدن اولیای دولت از امیران سندهـ

 و سازش نمودن با سرکار انگلیسه بهادر، و رفتن اسکندر (۱) برنس صاحب بجانب خراسان

شاه قلم زرین رقم، که صدر نشین اورنگ سخنوریست، در انتظام مهام این مدعا چنین می پردازد که : هر گاه و کلای امنای دولت، از امیران سندهـ باز امده، و از عرایض امیران مذکور، مضمون یاس سرکار اشرف را معلوم شده، درین صورت اولیای دولت، بسیار افسوس خورده گفت: [ع] حیف دانا مردن و صد(۲) حیف نادان زیستن " از انجا که بر اولیای دولت ناگوار بود، که باستمداد و استظهار سرکار انگلیسه بهادر، تسخیر ولایت خراسان نمایند و بر طبق مضمون :

رفتن بپای مردی همسایه در بهشت 

حقا که با عقوبت دوزخ برابر است 

چون از هر طرف از طایفۀ اهل اسلام، امید منقطع نمود، بعده لاچار در باب گرفتن ولایت خراسان با اهالیان سرکارانگلیسه بهادر بندوبست نموده: اولا عالیجاهان اسکندر برنس 

--------------------------------------------------------------- 

(۱)رک : تعلیق نمبر ۳۱ 

(۲)الفف ک : صد افسوس.

صاحب بهادر و لیچ (۱) صاحب  بهادر و داکتر (۲) صاحب بهادر، بجهت دریافت احوال سندهـ و خراسان در سنه یکهزار و دو صد و پنجاه و دو [۱۲۵۲] هجری وارد ملک سند و شکار پور شدند. و بامیران سندهـ ملاقی گردیده، از روی دانش افلاطونی، تمامی دریافت احوال ملک سندهـ نمودند، و دانستند که اساس اعمار دریافت احوال ملک سندهـ نمودند، و دانستند که اساس اعمار ریاست سندهـ فقط بر آب و گل است، چندان استحکامی ندارد، بمجرد تحرک باد مخالف از پای خواهد افتاد.

چند روز صاحبان ممدوح، در شکار پور متوقف بودند، ومردم شکارپور، برای دیدن صاحبان می آمدند. عالیجاه اسکندر برنس صاحبف از خیمۀ خود بیرون آمده، بمردم از روی تمسخر میگفت که: بیائید دم و شاخ ما را ببیند مردم تبسم میکردن. کسانی بصاحب ممدوح میگفتند که : دم شما

------------------------------------------------------------------------------- 

(۱)رک : تعلیق نمبر 

(۲)دکتر نام شخصی نیستف یکنفر طبیب با این هیئت همراه بود. این وفد بریانست برنس در اواخر نومبر ۱۸۳۹ از طرف گورنر جنرال هند لارد آکلیند برای جریان تجارت دریای سندهـ و انکشاف اراضی غربی آن مقرر شده بود، که لفتنت رابرت لیچ انجنیر لشکر بمبی و لفتننت جان ود عضو بحریۀ هند و پر سیول دکتر لارد ایم – بی ، اعضای این وفد بودند. و سندهـ افغانستان را تا کابل و بخارا دیدن کردندف و راپرت های مفصلی بر اوضاع سیاسی و اقتصادی و اجتماعی نوشتند. شرح این سفر را خود برنس در کتاب یاد داشتهای کابل طبع لندن ۱۸۴۲ ع در ۳۹۸ صفحه نوشته است.

دراز تا بولایت انگلستان، و شاخ شما در خراسان سر خواهد کشید  صاحب بهادر خنده میکرد.

غرض بعد از چند یوم، صاحبان ممدوح از شکارپور بر امده در میان دریا بسواری کشتیها، دریا پیمایش کنان روانه سمت دیره جات و باغان (۱) گردیدند و از راه پشاور داخل کابل شدند. در انوقت اوازل روس(۲) گرم بوده. صاحبان ممدوح 

-------------------------------------------------------------- 

(۱)ب: باغبان. الف ، ج: مانند متن. 

(۲) امیر دوست محمد خان در سنه ۱۲۵۳ هـ ۱۸۳۶ع برای مقابله رنجیت سنگهـ از دولت انگلیس و ایران و روس استمداد کرد. دولت روس یکنفر نماینده سیاسی خود و یکوپیچ را بکابل فرستاد، و لارد آکلیند نایب السلطنۀ هند سر الکساندر برنس و میجر لیچ و لفتنت و د و ستر لارد را بحیث میشن اولین اعتبار نامه ۵-۱-۱۸۳۷ [۱۲۵۳هـ] بحضور امیر دوست محمد خان بکابل رسید و با گرمی و احترام پذیرائی شد [-حیات امیر دوست محمد خان، از: موهن لال ۱-۲۵۳ببعد] چون دولت هند برطانوی برای دفاع حملات محتمله روس ، در افغانستان شاه دست نشاندۀ خود را می خواستند، بنابران با شاه شجاع معاده کرده، اورا با قوای خود بر افغانستان بنابران با شاه شجاع معاهده کرده، او را با قوای خود بر افغانستان سوق دادند، و در ماه نومبر ۱۸۳۸ جنگ اول انگلیس و افغان آغار شد.

شاه شجاع بتاریخ ۱۲ مارچ ۱۸۳۴ معاهده اولین خود را متضمن ۱۴ ماده با رنجیت بسته و اراضی اتک و پشاور را تا خیبر و سند به رنجیت گذاشت. و بعد ازان بتاریخ ۲۵ جولائی ۱۸۳۸ معاهده لاهور در ۱۸ مااده بین شاه شجاع و انگلیس و رنجیت سنگهـ امضا شد، و اتحاد حربی هر سه دولت را تصدیق کردند 

                                         [-افغانستان بعد از اسلام- حبیبی]

در کابل سر خوش بادۀ ملاقات سردار فلک اقتدار خورشید اشتهار امیر دوست محمد خان گردیدند. در خصوص  انتظام سلسلۀ موالفت و اتحاد مابین اولیای دولت شاه شجاع الملک و سرکار خالصه سنگهـ ورفع غبار فتنه و فساد، انواع انواع سخنان محبت امیز و اقسام و اقسام کلمات موالفت انگیز، در خدمت امیر موصوف، از قانون دانش، در نوا آوردند. لیکن امیر موصوف، در گوش سماعت نیاوردند، اخر صاحبان ممدوح چون دیدند، که امیر ممدوح به هیچ وجه، در مقام سلوک نمی آید. بعده بطریق خفا بملاقات امرای عالیمقام وخوانین ذو الاحتشام و روسای کابل پرداختند. هر یک را بجای خود بطمع و توقع معشوقۀ زر که عجب جوهریست فرح بخش! که از دیدن آن طبیعت خلق در نشاط و از شنیدن نغمۀ جپ جپ آنف سرمایۀ رفع ملال و کدورتست، فریفته نمودده و از خود ساخته و مشخص معلوم نمودند، که تمامی امراء و روسای کابل، راغب خدمتگذاری و جان فشانی اولیای دولت میباشد.

عالیجاه رفیع جایگاه حشمت و شوکت دستگاه شه فرد دیوان شجاعت و بهادری، مطلع قصیدۀ همت و دلاوری امیر میر محراب خان(۱) براهوی (۲) والی قلات را ملاقات نموده، و بوعده مبلغان کثیر راه تردد افواج انگلیسه بهادر را از ملک کچهی و داد هر وشال کوت خواستند.

عالیجا میر ممدوح نیز بطمع جیفۀ دنیای بیوفا انجام دادن راه بنا بر عبور لشکر از ملک خود ساخت. از انجا که صاحبان ممدوح بزور بازوی دولتف تمام کارهای مرجوعۀ خود را انتظام داده، و تمام احوال ملک سندهـ و خراسان دریافت نموده، معاودت فرمای شدند. و عالیجا پاتنجر(۳) صاحب بهادر، در حیدر آباد پیش امیران حیدر آباد تشریف آورده از قانون فرهنگ و دانش، نواهای موافق و مخالف گوشزد امیران ممدوح نموده، و عهد انجام ساخته راه عبور افواج عساکر و سامان از دریا و خشکی گرفتهف خاطر جمع شدند. از انجا که امیران سندهـ و عالیجاه میر محراب خان ازین غافل.

-------------------------------------------------------------------- 

(۱)رک:تعلیق نمبر ۲۹

(۲)الف: بروهوی

(۳)رک : تعلیق نمبر ۳۳

 بیت 

هر کس که ما را بدهد جا در آستین

باید کشد همیشه، بمرگ خود انتظار

نقل است که: شخص در عالم خواب دید که : مار سیاه از شکم من عبور نمود. از هراس آن از خواب بیدار گردیده، در قعر چاه فکر و تشویش فرو رفت، که مبادا این مار که بر شکم من راه نموده است، روزی زهر در کار وجودم نماید از انجا که شخصی در عالم خواب فقط مار را دیده بود، تمام عمر بآرام نخفت چه جائیکه در بیداری اژدها عبور نماید، و مردم هر خاص و عام در آرام باشند ممکن نیست. چندین عالم خراب و آباد خواهد نمود.