لهراسپ شاه بلخ، گشتاسپ و زریر، گشتاسپ در مرغزار کابل

از کتاب: افغانستان در شاهنامه

لهراسپ به نام "اروت اسپه" سر سلسله ای دودمان پادشاهان اسپۀ باختر بود، مشارالیه بعد از "کاوه هوسروا"  (کیخسرو)  در (بخدی) بر تخت آریانا نشست و شارستانی با کوچه ها و بازارها و آتشگده ها تأسیس نمود و مخصوصاً آتشکده (مهر بر زین) را بنا نهاد که در عظمت و زیبایی، بزرگترین آمده مذهبی بلخ به شمار می رفت. در دوره پیری از سلطنت به مفاد پسرش گشتاسپ - کناره گیری کرد و در آتشگاه مهر برزین معتکف شد و در جنگ اول با تورانیها با هشتاد موبدان و ردان به دست "ارجاسپ"  یاد شده  توران کشته شد.


از تاریخ قدیم داستانی که بی شک به دورۀ قبل التاریخ کشور ما و کشورهای مجاور هند و ایران  متعلق میگردد پادشاهانی به سلطنت رسیده را به نام (اوستایی) (پاراداتا) یا به نام (پیشدادیان بلخی) یاد میکنند. بعد از آنها خاندان دیگری می آید به نام "کاذی" "کاوه" "گاویانی" "کیانی" و اسمایی که عموماً آخر نامشان به کلمه ی "اسپه" منتهی می شود مانند "اروت اسپه" یا "لهراسپه" "ویست اسپه" یا "گشتاسپه" هکذا وزیر گشتاسپ یا "جم اسپه" و برخی دیگر از شاهان و وزرای و دیگر شخصیتهای معتبر بلخی یا زوالی و سیستانی اسمایی داشتند که اخیر نامشان به (اسپ) تمام میشد از قبیل: هیتاسپ ، تهماسپ ، گشسپ شیداسپ ، آذرسپ پوروشسپ ، ارجت اسپ ،  زر اسپ و غیره. چون کلمه (اسپه) - (اسب)  در آخر اسمای پادشاهان وزرایان اشخاص مهم آتشکده ها و غیره آمده است در این مورد مینگاریم که اسپ حیوان خیلی مفید و بعد از نژاد مغلی رام کرده عناصر آریایی میرسد و به این وسیله سریع و مهم و بزرگترین عامل حرکت و سرعت انتشار آنها در تسخیر اراضی جدید در پهنه آسیا و اروپا همین اسپ به شمار می رفت.

آریاها در زمان اقامت طولانی خود چه در سغدیانا و باختر (سغد و باختر) به اسپ و تربیه آن بیش از پیش توجه میکردند و در دوره دوم حیات آریایی یعنی دورۀ (اوستائی) اسپ فوق العاده در تربیهی نظام نقش مهمی به عهده داشت. طوری که می توان  (اسپ و باختر) را دو کلمه لازم و ملزوم یکدیگر دانست چون صفحات هموار و وسیع باختر برای تربیه این حیوان فوق العاده مساعد بود بهترین نسل آن به میان می آمد و به مرور زمان تا امروز باقی مانده در دورۀ اوستایی به شهادت خود اوستا اهمیت اسب در (بخدی) و سایر نقاط (آریانا) بیشتر معلوم میشد و میتوان گفت که جامعۀ ئی آریایی سراسر یک جامعه  سوارکاران بود. رؤسای خانواده های بزرگ گله های اسپ چندین هزاری داشتند و هر کدام از روی تربیه و تعداد اسپهای خود به صفت مشخص یاد می شدند مانند: "گرشاسپه" یعنی صاحب اسپان لاغر (اروت اسپه) صاحب اسپان تندرو "ارجت اسپه" صاحب اسپان گران بها (پوروشپه) صاحب اسپ ببر و غیره. ناگفته نماند که "استربون" مؤرخ یونانی دم راه "بلخ و سمرقند" آتشکده را دیده که آن را آتشکدۀ (هزار اسپ) یاد میکند. البته در بلخ و مضافات آن چندین آتشکده بود و این جا مقصودم از نام (زراسپه) میباشد که بعضی از مؤرخین آن را به اسم (زراسپه) یعنی اسپ زرد و اسپ (طلایی) خوانده و اینجا به زعم (سترابو) آن را با تلفظ (هزار اسپ) یعنی (هزار اسپه) یاد می کند. فراموش نباید کرد که شهری به نام (هزار اسب) در باختر وجود داشت که پولیب مؤرخ یونانی در طی محاربه بین اوتیدم شاه باختر و (انتیوکوس) پادشاه یونانی از آن یاد میکند شاه یونانی شاهی با ده هزار سوار کنار رود اریوس  (هریرود) متوقف شده و شاه باختر کنار بلخ آب  (باکتروس) با ده هزار سوار دیگر موقع گرفته بود. هر دو جناح هر یک با ده هزار سوار سپاه خود را پیش میراندند تا بهم نزدیک و مقابل شوند. مدت سه روز جنگ کردند. روز چهارم جنگ مغلوبه شد. (انتیوکوس) یونانی شامی ضربتی شدیدی به دهن خود خورد و دندانهای وی فرو ریخت ولی مقاومت کرد و آخر کار غلبه از آن او بود.

اوتیدم شاه باختر شکست خورد و به طرف شهر بلخ عقب نشست ولی عوض اینکه به بلخ عقب نشینی نماید به طرف چپ صفحات باختر کنار دریای آمو به شهر (ذر اسپ) پناهنده شد. از این معلوم میشود که زراسپه شهر آبادی بود و در اواسط قرن سوم ق.م شهرت داشت.

میس نام یک عده از شاهان و وزرا و سرشناس (بخدی) و یک عده جاهای مهم و حتی شهری را به نام (زر اسپه) به جنوب بلخ ذکر میکند که در نزدیک صحرای (اکسوس) آمو دریا وجود داشت و این نام خیلی در باختر زمین دونیم هزار سال قبل معمول و مروج بود. آنهائی که به نام (کاوی) و کیانی در بلخ به سلطنت رسیده اند و اوستا آنها را به لقب "کاوی" و منابع جدید ایشان را (کیانی) و (کی) خوانده معذالک از نقطه نظر پیوند مستقیم خانوادگی آنها فرق دارند. در "زمیادیشت" و "فروردین یشت" اوستا سلسله کاوی- کیانی به "کاوهو سراوا" (کیخسرو) منتهی میشود و بعضی هم به استناد اوستا شجره خاندان (کاوی) را به همین پادشاه میرسانند پس شهادت صریح اوستا و نظر بعضی از مدققین به علت اینکه در اخیر نامشان کلمه (اسوه) موجود است ایشان را (دودمان اسپه) یا (خانواده اسپه) یا شاهان اسپه بلخی یاد میکنند.

چو لهراسپ بنشست بر تخت عاج 

به سر برنهاد آن دل افروز تاج

مهان جهان آفرین خواندند

و را شهریار زمین خواندند

جهان آفرین را ستایش گرفت

نیایش و را در فزایش گرفت

چنین گفت کز داور داد پاک

پر امید باشید با ترس و باک

نگارندۀ چرخ گردنده او است

فزیانده  فره بنده او است

چو دریا و کوه زمین آفرید

بر آسمان از برش برکشید

گران مایه لهراسپ آرام یافت 

خرد مایه و کام و پدرام یافت

وزان پس فرستاد کس ها بروم 

به هند و به چین و باباد بوم

ز هر مرز هر کس که دانا بدند 

به هر کار نیکو توانا بدند

ز هر کشوری برگرفتند راه 

رسیدند یک سر به دارگاه شاه

ببودند بیکار چندی به بلخ

ز دانش چشیدند هر شور و تلخ

یکی شارسانی بر آورد شاه

پر از برزن و کوی و بازار گاه

به هر برزنی جای جشن سده

همه گرد بر گرد آتشکده

یکی آذری ساخت (برزین) متام که

که بد با بزرگی و بافر و کام 

لهراسپه یا اروت اسپه سر حلقه  دودمانی که اخیر نامشان به کلمۀ اسپه (اسپ) تمام میشود یا بر زبان دیگر کسی که بعد از "کاوه هوسراوا"  (کیخسرو)  در (بخدی) بر تخت آریانا نشسته است در اوستا به نام (اروت اسپه) یاد شده که عبارت از لهراسپ منابع جدید است. طوری که ملاحظه میشود در آخر نام و کلمه (اسپه) یعنی اسپ یاد می شود در زبان دری اسپ یکسان بر نریان و مادیان اطلاق میشود اما در زبان پشتو که دو صیغه مؤنث و مذکر داریم ، اسپ بر دو صیغه ادا میشود (اسپ) به صیغه مفرد مذکر و اسپه به صیغه مفرد مؤنث.

در اینجا استعمال آخر کلمه به هر دو صورت (اسپه و اسپ) صحیح و درست است و معنی لفظی لهراسپه (صاحب اسپان تندرو) میباشد. "اروت اسپه" به زبان داستانی طوری که فردوسی میگوید صد و بیست سال سلطنت نموده در وقتهای قدیم افغانستان یا آریانا دو خطۀ بزرگ و حاصل خیز در دنیای کهن آن وقت بود که یکی را (بلهیکا) یا (بخدی) یا (باختر) میگفتند و بین اکسوس - آمو دریا  و کوه بلند شامخ (پاروپامیزوس)  هندوکوه منبسط بود و تمام صفحات شمال را در بر میگرفت دیگری علاقه ساکستانا یا سیستان بود که تمام صفحات غربی کشور ما را تا هامون سیستان در بر میگرفت پایتختها یا مراکز قدیم این ناحیه زرنج یا (درانجیانا) و (نیمروز) بود که هر کدام از این جایها خیلی شهرت داشت. حفریات به همراهی دو تن از سربرآورندگان بنام هیهنت حفریات فرانسوی (هاکن و گیرشمن)  شروع شد در جایگاه یکی از مراکز فوق الذکر به نام (سفید داغ) و (سرخ داغ) آغاز یافت. قراری که "موسیو گیرشمن" در راپور خود منتشر کرده است از حفرگاه زرنج از ده متر سطح اولی آن آثار تمدن هزاران سال قبل از عهد مسیح کشف شده است باقی ۲۰ متر دیگر آن هنوز مانده است.

در صورتی که این ۲۰ متر حفریات شود و باز از سطح روی جلگه پایان ادامه پیدا کند تصور میشود که شواهد آثار ۳ و ۴ هزار سال به دست آید به هر حال این دو جلگه ی وسیع و گرم دارای آب وافر دو قطب تهذیب و تمدن در این دو گوشه افغانستان محسوب میشد و تمام داستانی و افسایی و اساطیری در همین دو گوشۀ افغانستان سپری شده است. خوشبختانه در تمام داستان های شاهنامه تقریباً همه وقت مرکز عمده و اساسی شاهان افسانوی (نیمروز) یا (زرنج) بوده و یا بدون این که مرکز را متذکر شویم ، داستان عموماً به سیستان منتهی می شود. لهراسپ در بلخ چندین بنای بزرگ و وسیع آباد کرد و از همه آبادی ها دوی آن کمال اهمیت داشت یکی ، (شارستان) دیگری آتشگاه مهر (برزین) شارستان و شهرستان شهری بود بزرگ و وسیع که دارای کوچه ها و برزنها و بازارها و محله ها بود و در آن شهر چیز مهمی که جلب نظر میکرد بنای آتشکده زیبا و قشنگی بود به نام (مهر برزرین) با (برزین مهر) که در جهان آن وقت در استحکام نظیر نداشت. وجود دو مرکز مهم (بلخ) و (نیمروز یکی) در باختر و دیگری در سیستان از روی داستانی که سر دست داریم خوب تر معلوم می شود. مخصوصاً در دوران حمله دوم ارجاسپ تورانی و واقعه ی قتل "زردهشت" در آتشکده "نوش آذر" و "اروت اسپه" یا (لهراسپ) پیر با هشتاد تن از هیربدان بودن دو مرکز به خوبی استنباط می شود. کشته شدن دو مرد مذهبی و سیاسی یعنی زردهشت و لهراسپ دفعتاً زن گشتاسپ را وادار کرد که از (بلخ) روانۀ (نیمروز) سیستان گردد. و ماجرای قتل سران مذهبی و سیاسی بلخ را به گشتاسپ برساند این جا می بینیم که باز (بلخ و نیمروز) مراکز و پایتختهای پادشاهان - (اسپه) بود. (لهراسپ) در بلخ و گشتاسپ شهزادۀ سیستان در نیمروز به هر حال لهراسپ در بلخ بنای شهری را نهاد خیلی منبسط و خیلی بزرگ که تمام ضروریات شهری در آن جمع شده بود. چون شهر آبادشد یکی از پسران پادشاه یعنی گشتاسپ از پیش پدر کمی آزرده شده بدون اجازه از بلخ برآمده و به سمت نامعلومی رفت پادشاه برادر دیگر او را که (زریر) نام داشت فوری عقب او روان کرد تا او را پس بیاورد.