32

الخامس الملک الغازی(اختیار الدین)محمد بختیار الخلجی بدیار لکهنوتی

از کتاب: طبقات ناصری (جلد ۱/۲) ، فصل طبقه ۲۰ ، بخش سلاطین هند
01 January 1280

ثقات تغمد هم الله برحمته چنین روایت کرده اند: که این محمد بخیتار خلج غور وبلادگر مسیر بود و مردی جلد و تازنده و دلیر و شجاع و فرزانه و کاردان و از قبایل خود بطرف غزنین و حضرت سلطان معزالدین آمد واو را در دیوان عرض بسبب آنچه(۳) حال او در نظر صاحب دیوان عرض مختصر نمود قبول نکردند و از غزنین بطرف هندوستان آمد چون بحضرت دهلی رسید هم بسبب آنچه در نظر دیوان عرض جمالی نداد قبول نیافت از دهلی بطرف بداون رفت  بخدمت مقطع بداون سپهسالار هزی=بر الدین حسن(۴۹ ارتب او را مواحبی قرار افتاد)(۵۹ و بعد از جندگاه بطرف او ده رفت بخدمت 


    (1) مطکناصالدنیا و الدین محمود السلطان قسیم امیروالمومنین از حضرت واجب الوجود در خواهند.(۲۹ راورتی:محمد بن بختیار(۳) مط:آنکه(۴) یک نسخه ماخذ مطکحسین ازنب.راورتی:حسین ادیب.(۵) کلمات بین قوسین از(درنظر تاافتاد)د راصل نیست از مط گرفته شد د راصل عوض آن جملات نامربوط ذیل آمده چون راورتی هم با متن مط موافق نیست بنابران جعل ذیل نرک شد:۰دردیوان عرض درنیامد رد شد محمد محمود عم بخیتار بود در غزنین چون مصاف شده کوله شکسته شد علی ناگوری بخدمت برادران نمادو(مط:برادر ایستاد) محمد محمود را برخود نکاه داشت چون مقطع ناگور شد محمد محمود را طبل و علم داد و چون مقطع قنوج شد کشتنمندی او را داد و چون او شهادت یافت محمد بختیار بجای ائو مقطع شد)این جعل در حاشیه مط به استناد یک نسخه خطی نقل شده که اختلاف آن با متن اصل ذریعه علایم مخصوصه نشان داده شد. در(پ) چنین استک هم بسبب آنچه حال او در نظر صاحب دیوان عرض مختصر نمود و قبول نکردند از غزنین به طرف هندوستان آمد چون به حضرت دهلی رسید هم بسبب آنچه در نظر دیوان عرض نیلمد زد محمد محمود غم...ربود در غزنین چون مصاف شد الخ ....

 



(۴۲۳)                                                    طبقه(۲۰)                                  سلاطین هند

ملک حسام الدین اغبلک(۱۹ وچون اسپ و سلاح نیکو حاصل کرده بود و بچند موضع جلادت و مبارزت نمود او را سلیتر و سهولی(۲۹ اقطاع دادند و جون مرد شجاع و دلیر بود بطرف منیر و یهار میدوانید و غنایم بدست می آورد تا استعداد تما از اسپ و سلاح و مرد بدست اورد و ذکر جلادت و غنایم او منتشر گشت و جماعت اخلاج از طرف هندوستان روی بدو اوردند و ذکر او بخدمت سلطان قطب الدین رسید او را تشریف فرتاد و اعزاز وافر فرمود. چون بران اکرام استظهار یافت لشکر بطرف بهار برد:و ان ولاین را نهب کرد و یکدوسال برین منوال بدان حوالی و مولایت میدوانید تا استعداد حصار بهار کرد.

ثقات چنین روایت کردند: که با دویست برگستوان بدر قلعه بهار رفت و بمغافصه جنگ پیش برد و دوبرادر بودند دانشمند(ان) فرغانی یکی نظام الدین را کاتب این حروف دریافت به لکهنوتی در شهور سنه احدی واربعین وستمائه . این نقل از وی است:چون بدرحصار وصول بود(۳۹ جنگ چپیش بردند و این دو برادر دانشمند درمیان آن فوج ع-غازیان جانبار بودند که (چون محمد بختیار)خود را بقوت و دلیری در تنوره دروازه آن حصار انداختند و قلعه را فتح کردند و غنایم بسیار بدست آوردند. بیشتر ساکنان آن موضع برهمنان بودند سرهای تراشیده داشتند همه کشته شدند و در انجا کتب بود چون کتب بسیار در نظر اهل اسلام آمد جماعتی را طلب کردند که (آثار) از معانی آن کتب  اعلامی بازدهند جمله کشته شده بودند.چون معلوم شد،تمامت آن حصار و شهر مدرسه بود بلغت هندوئی بهار اسم مدرسه باشد.


(۱۹ اصل و پ: غلبک مط وراوتری:اغلبک.عوفی در جوامع الحکایات اعلبک آورده که اوغلی در ترکی بمعنی شهراده است و اغلبک معنی بیگ شهزادگان و جنرالان دارد(ایلیوت ۲:۶۶۷)/(۲۹ کذا فی الاصل مط:سهلت و سهلی. یکی از نسخ مط:سلست و سهلست.متن راورتی:بهگوت و بهیولی حاشیه ویک سهولی ،سهویلی.سهلت،سهلست.پ:سلت.سهلست.پ:سلفت و سهسلی:سات اکنون در بنگال و منیر وبهار هم د رهند موجود اند اما بهویلی پرکنه یی بود در سرکار چنار(آئین اکبری ۲"۱۶۵)و بهگوت همین هنه جنوب بنارس است(ایلیوت ۲:۷۰۳)(۴) مط:افتاد.







  (۴۲۴)                                                    طبقه(۲۰)                                  سلاطین هند

چون آن فتح برامد با غنایم بسیار باز گشت و بخدمت سلطان قطب الدین آمد و اعزاز و اکرام یافت مدعتی از امرا حضرت را آن(۱) اتشار ذکر و اعزاز و انعامی که از سلطان قطب الدین طاب اثراه درحق او مشاهده کردند غیرت آمد در مجلس عشرت با محمد بختیار بر سبیل طعن و خوار داشت(سخنان تمسخر) در مجلس عشرت با محمد بختیار برسبیل طعن و خوار داشت(سخنان تمسخر)صریح و مرموز گفتندی تا کار بجائی رسید که رد قصر سپید او را بایل جنگ فرمود بیک گرزکه در خرطوم پیل زد پیل از پیش او بهزیمت شد(محمد بختیار تعاقب پیل کرد)چون آن جلوه گری بیافت سلطان قطب الدین از خاص خود (انعام فرمود)و امرا را فرمان داد تا او را چندان انعام کردند که در تحریر نیاید و محمد بختیار همدران مجلس تام آن نعمت را برپاشد و بخلق داد با تشریف خاص سلطانی باز گشت و بطرف بهار رفت و رعب او در دل کفار و اطراف بلاد لکهنوتی و بهار و بلاد بنگ و کامرود اثرتمام کرد.

ثقات روات(۲) رحمهم الله چنین روایت کردند: گه چون ثمر شجاعت و مبارزت و فتوح کلک محمد بختیار رحمه الله به رای کلهنیه(۳) رسید که دارالملک او شهر نودبه(۴) بود واو رای بس بزرگ بود و مدت هشتاد سال درتخت بوده برین(۵) موضع حکایتی از حالات آن رای استماع افتاده است در قلم آمد و آن آنست:که چون پیدران رای از دنیا نقل مرد رای لکهمنیه(۳) در شکم مادر بود تاج برشکم مادر او نهادند و همکنان پیش مادراو کمر بستند و خاندان ایشان را رایان هند بزرگ داشتندی و بمنزلت خلیفه هند شمردندی چون ولادت کاهمینه نزدیک رسد مادرش را آثار(وضع ) حمل ظاهر شد منجمان و برهمنان را جمع کردند تا طالع وقت را نگاهدارند باتفاق گفتند: اگر بعد ازین(به) دوساعت ولادت باشد نحوست هرچه تمامتر باشد وبپادشاهی نرسد.چون مادر او این حکم از منجمان بشنید فرمودکتا او را هر دو پای بهم بستند و نگونساز در آوریختند و منجمان را بنشاند تا طالع مینگریستند و چون وقت شد اتفاق کردند که وقت ولادت آمد 



مط:از(۲) اصل:روایت(۳۹ اصل:لکمبی راورتی در متن: کلهنیه.درحاشیه گوید: که برخی لکهیمه هم آورده اند ولی رای لکهمن قرار ضبط بوالفضل در ائین اکبری از شادان بنگسال بود.(۴)اصل:نودنه.مط: وراورتی:نودیه(۵)مط:بدین(۶)اصل:بدین(۶) اصل:لکهمیه.پ:رای لکهنوتی ورای لکهمه.







(۴۲۵)                                                    طبقه(۲۰)                                  سلاطین هند

فرمود او را فرو گرفتند در حال لکهمینه را ولادت بود  چون بزمین آمد مادرش از شدت حمل در آن حالت درگذشت لکهمینه را برتخت نهادند و هشتاد سال پاشداهی کرد.

از ثقات روایت چنین است:که هرگز بردست او از قلیل و کثیر(هیچ) ظلمی نرفت و هرکه از وی سوال کرد یک لک بخشید و همچنان که سلطان کریم قطب الدین حاتم الزمان طاب اثره.چنان تقریرکردندککه در آنب لاد کوده بعوض چیتل روان است(عطائی)که کمتر بود(۱۹ یکی کی لک کوده بدادی(۲) خفف الله عنه العذاب.

پسر ذکر محمد بختیار باائیم:چون محمد بختیار از خدمت سلطان قطب الدیم بازگشت و بهار فتح کرد و ذکر او بسمع رای لکهمینه و اطراف ممالک او برسید جماعتی منجمان و برهمنان وحکما مملکت او بنزدیک رای آمدند و عرضه داشت کردند: که در کتب ما زا قدما برهمنان چنان اورده اند: که آن مملکت بدست ترکان خواهد افتاد و آن وعده نزدیک آمد. صواب آنست که رای موافقت نمایدکتا(با)جمله خلق ازین مملکت نقل کنند(۳) واز فتنه ترکان بسلامت مانند(۴).رای چنین جواب داد:که این مرد را که برلاد ما مستولی گردد هیچ علامتی هست د رکتب شما؟برهمنان گفتند:علامت او آنست که چون راست بایستد بردوقدم و دستها فروگذارد هر دو دست او از سر زانو ی او د رگذرد چنانچه انگشت(۵) دست او بساق پای اوبرسد رای گفت:صواب آن باشد که معتمدان فرستیم و تفحص کردند و آن علامت د رخلقت و قامت محمد بختیار رحمه الله باز یافتند و چون آن علامت ایشانرا 



(۱) مط:کردی(۲)در یکی از نسخ ماخذ مط:بهادی وازین نوشته وقف مصرف بالاتر.(۳)مط:نقل کرده شود تا از(۴)مط:مانیم(۵)مط:انگشتان.







(۴۲۶)                                                    طبقه(۲۰)                                  سلاطین هند

محقق شد اکثر برهمنان وساهان(۱) بدیار سکنات(۲۹ و بلاد بنگ و کامرود(۳۹ رفتند رای لکهمینه(۴۹ را ترک ممکلت گرفتن موافق نیفتاد. دوم سال(آن) محمد بختیار لشکر مستعد گردانید و از بهار بکشید ناگاه بدر شهر نودیه(۵۹ بار درآمد جنانچه هزده سوار با وی بیش نبود و دیگر لشکر متعاقب او می آمد چون محمد بختیار بدر شهر رسید هیجکس را زحمتی نداد)برسبیل سکونت ووقار جنانچه هیجکس را گمان نیفتاد که محمد بختیار است و اغلب آن خلق را گمان م یافتاد که مکر بازرگانند و اسپ بهائی آورده اند تا بدر سرای لکهمنیه برسید وتیغ برکشید و غزا آغاز نهاد درین حال رای برسرمایده نشسته بود و طبق های(۶۹ زرین ئو سمین برطاعام قرار معهود  پیش نهاده که فریاد از درسرای رای و میان شهر برامد چون امرا تحقیق شد که حال چیست؟محمد بختیار در میان سرای۰و)حرم رای را نده بود وخلقی را بزیر تیغ اورده رای(به ) پای برهنه از پس گشت سرای خود بگریخت و جمله خزانه و حرم و خدم و خواص(۷)و زنان او بدست او آمدند و پیلان بسیار بگرفتند و چندان غنایم حاصل شد مر(اهل۹اسلام را که در تحریر نگنجد و چون لشکر او بتمام برسید و شهر تمام در ضبط آورد همانجا مقام ساخت ورای بمهمنیه بطرف سکنات(۸)و بنگ افتاد و مدت عمر او در ان نزدیکی انقراض پذیرفت و فرزندان او 


(۱)کذا در اصل و مط و پ.راورتی گویدک که در اکثر نسخ ساهان آمده که بمعنی تاجر و دکاندار است.ول یبگمان نویسنده این سطور آنچه در پگشتوکلمه ساهو(کمع ساهوان)بمعنی ازاد و متمول است باین کلمه نزدکی دارد. درحواشی تاریخ ایلیوت(۲:۷۰۴)گوید:سا از کلمه ساهو برآمده که در سنکسریت سادهمو بود بمعنی خالص و محترم این بوطوه تاجران کوهر شهر دولست ابد را بنام(ساد) یاکرده است که جمع ان ساهان باشد.(۲۹مط:سکنات حاشیه مط:سکنات ومتن راورتی:سکنات حاشیه وی بحواله بعضی سکنات.پکی درماسکنات و بلاد نیک و کارمرد وزبده التواریخ:سکنات.طبقات اکبری و تذکره الملوک و غیره کجگنات دوسن درتاریخ هند(۲:۷۰۴)گوید که اکنون هم بنگال غربی را ونگخ و بنگه گویند و خلاف لکشمنه سینه دوریکرم پور نزدیک سفارگلون دکه تا سه نسل دیگرحکمرانی داشتند و شاید سکنات محرف ستارکاون باشد و(۳) اصل:وبلان تبل؟(۴) اصل:لکهمیه وممکن است کلمه کامسرود جمله گیش در اصل کامرون بود= قامرون که ملکی بود برمشرق هندوستان و پادشای او را قاهرون خوانند(حدودالعالم ۴۱)(۵۹ اصل:تودنه(۶۹ اصل:طبقات(۷) اصل:خواصان(۸۹مط:سنسکنات.






(۴۲۷)                                                    طبقه(۲۰)                                  سلاطین هند

تا بدین وقت در ممالک بنگ فرمانده اند.چون محمد بختیار آن مالک(۱) را ضبط کرد شهر نودیه (۲) را خراب کرد (۳) و بمرموضعی که لکهنوتی است دارالملک ساخت و اطراف ان ممالک را در تصرف آورد و خطبه و سکه در هر خطه قایم کرد و مساجد و مدارس  وخانقاهات در ان اطراف بسعی جمیل او وامر۰۴) او بناشد و از آن(۵۹ غنایم و اموال بسیار بخدمت سلطان قطب الدین فرستاد و چون ممدت جندسال برامد و احوال کوه های ترکستان۰۶۹ و تبت و اطراف شهر لکهنوتی(۷۹ معلوم کرد سودای ضبط ولایت تبت و ترکستان د ردماغ او زحمت دادن گرفت لشکر مرتب گردانید(۸۹ و بقدر ده هزار سوار مرتب کرده و در اطراف ان کوهها که میان تبت و بلاد لکهنوتی است سه حجنس خلق استکیکی را کوچ(۹)گویند و دوم را هیچ(۱۰)وسویم را تهارو همه ترک چهره اند وایشان را زبانی دیگراست میان لغت هندو تبت و یکی از روسای قبایل مکوچ و میچ(۱۱) که او را علی میچ(۱۲)گفتندی بردست محمد بختیار اسلام آورده بود دلالت و راهبری آن کوه قبول کرد و محمد بت=ختیار را بموضعی اورد که آنجا شهریست نام آن مردن کوت(۱۳)چنان تقریر میکنندکه در قدیم العهد گرساسگ شاه از زمین جین بازگشت و برطرف کامردو بیامد و ان 


(۱)مط:آن مملکت(۲) اصل:نودفه(۳) مط:بگذاشت(۴)مط:وامسرای او(ه)اصل: وآن (۶) مط:معالک ترکستان.(۷)مط:از طرف مشرق لکهنوتی.(۸)مطکمستعد کرد و و (۹)اصل:کونچ.مط:وراورتی:کوچ.(۱۰)اصل:بیخ راورتی:علی میج:مط:مچکمسترکروک در فرهنگ قبایل  فرق(۴:۳۸۰) می نویسد که قبیله تهارو تاکنون در دامنه های همالیه و دورکه پور اورده شمالی ساکن است وهیچ نیز با آنها شباهتی دارند و در سهول بنگال درحدود جبال سکیکیم افتاده اند و به قیامت چینی نزدیکی دارند و مانند قبایل نیپالی از نژاد درا.یدی اند و پزینبرهند طبع ۱۹۰۸ م نیز این مردم را از نژاد هندی چینی نوع کنگولی میشمارد(۶ک۴۴۹در عالمگیرنامه(ص ۶۹۲) گوید که مردم میچ مانند قلماق برکشل اند و در کوچ بهار زندگی دارند.(۱۳)کذا فی الاصل.مط:مردهن کوت.راورتی:بردهن کوت و مردهن کوت.









(۴۲۸)                                                    طبقه(۲۰)                                  سلاطین هند

شهر را بنا کرد و در پیش آن شهر ابی میرود در غایت عظمت نام او ینکمتی(۱)گویند چون به دیار(۲)هندوستان در آید او را بلغت هندوئی سمندر گویند به بزرگی ووسعت (وعمق) سه چندان گنگ(۳) باشد محمد بختیار برلب آن(آب))آمد وعلی میچ در پیش لشکر اسلام شد و مدت ده روز لشکر را بطرف بالای آب روان کرد درمیان کوهها ببرد تا بموضعی آورده که از قدیم العهد باز(آنجا) پلی بسته بودتند از سنگ تراشیده با بیست واند طاق..چون لشمر او بران پل بگذشت دو امیر خود را یکی بنده ترک و دوم امیرخلجی برسر آن پل نصب کرد با حشم بسیار تا محافظت کنند آن پل را تا هنگامیکه مراجعت او باشد و محمد بختیار باباقی حشم بران پب لگذشت.چون رای کامرود را از گذشتن لشکر اسلام خبرشد(۴)معتمدان فرستاد و گفت:صواب نیست عزیمت بلاد تبت کردن درین وقت بازباید گشت و استعاداد تمام باید کرد منکه رای کامرودمقبول کردم(۵).که سال اینده لشکر خود ساخته کنم و پیش لشکر اسلام شوم و آن بلاد را مسلک کنم.محمد بختیار به هیچ وجه آن نصحیت قبول نکرد و روی بجبال تبت نهاد. ازمعتمدالهوله مقبل رکابی(۶)محمد بختیار که در لکهنوتی سکونت ساخته است میان دیوکوت و بنگاون(۷)


(۱)مط و راورتی:بنگمتی.دریکی از ماخذ مطکیکمدی و ستعاکات د رمجله اسیائی بنگال ۱۸۷۵ م(ص۱۸۸) مردهن را با بردنکوتی دیناج پور در ۳۵ میلی جنوب رنگپور تعیین کرده که در سنکسریت وردهنه کوتی بود و بانی آنرا گرشاسپ(با مطابق چند نسخه گشتاسپ)گفته اند ولی بموجب پگپرشاسپ نامه همین شاه د رهندو چین فتواحتی کرده بود و نامش در اوستا کبری سپسه است(یشت ۱۹)اما در باره تعیین بنکمتی آرای پژوهندگان مختلف است و جمهور برانند که بنکمتی عبارت از کره تویه است که به نهر اترای می آمیزد و بعد از ان به گنگا می ریزند(تاریخ اسام ۳۴)اما موقع پل را بلا کمن در ۱۲ میلی دارجببلنگ و دالتون در سلما کونزدیک گوهاتی تعیین کرده است(حواشی هو.دیوالا برایلیلوت ۷۰۷)(۲)مط: به ریای.(۳)مط:سه چند آب گنگ.(۴)مط.آگاهی شد.(۵)مط:میکنم(۶)اصل:از معتمدان دولت. راورتی و مط:مانند مستن(۷) اصل:دیوولستکلوان.راورتیکدیو-کوت و بنکانوه.پ:دیوکوت و سنکاون.راورتی گوید: کهد در برخی از نسخ قدیم بنکدنوه یا بنگانوه ود ریکی هم بکاون یابگاون است دو نسخه جدید ستگاون و ستاگون است که بلاد کمان در جغرافیای تاریخی بنگدل(ص۹)بنگاون یا سنگاون آورده شاید اینجا ساتگوان یا همان بلکلانه آئین اکبری باشد. دیوکوت اکنون در بلور گهت علاقه دیناج پور نزدیک قلعه مخرئوبه دمدمه بعرض ۲۵ درجه و ۱۱ دقیقه شمال و طول ۸۸ درجه ۳۱ دقیقه غربی واقع است و بقول بلاکمن بنگاون هم اکنون نزدک دیوکوت موجود و مشهور است(گزیتبرهند ۶:۲۷۵).




(۴۲۹)                                                    طبقه(۲۰)                                  سلاطین هند

در سال سنه احدی(۱۹ واربعین و ستمائه وسبی برسیبل مهمان در خانه او نزول شد از وی سماع افتاد:که چون ازن پل گذشته شد پانزده روزمیان شعاب جبال شامخات بالا(و)شیب قطع منازل ومراحل کردند شانزدهم روز بصحن زمین تیبت وصول نمود(تمام)آن زمین و قبایل معمور بود و دیها ابادان. اول بموضعی رسیدند که آنجا قلعه پیش باز آمدند و جنگ پیوستند و از بامداد تا نماز دیگر مقاتله صعب رفت و جمع بسیار از لشکر اسلام کشته و خسته گشتند و تمامت سلاح آن جماعت از پارهای(نی)نیزه بود چنانچه جوشن و برگستوان و خود و سپر همه قطعه قعطه بر پشم خام(۲) برهم بسته و دوخته و جمله(۳) خلق تیرانداز(۴)و کمانهای  بلند بودتد.چون شل لشکر گاه شد جمعی را که اسیر(۵۹کرده بودند۰پیش آوردند و)تفحص نمودند چنان تقریر کردند:که برپنج فرسنگی آنموقع شهریستفآنرا کرم بتن(۶)خوانند در آنجا بقدر سیصد و پناجه هزار ترک شجاع و تیرانداز باشد همان لحظه که وسار سمسلمان برسید قاصدان بفریاد رفته اند تا خیر کنند بامدادن سواران(۷)برسند.داعی وقتیکه بطرف لکهنوتی بود ذکر آنشهر تنفتیش کرده بود شهریست بس بزرگ تمام باره او از زسنگ تراشیده و جماعت برهنمان و نوینان(۸)اند و آنشهر د رفرمان مهتر ایشانست و دین ترسائی دارند 


(۱۹ مط و اصل:کذا.حاشیه مط:اثنی.متن راورتی:اثنی.حاشیه وی:احدی.(۲)اصل وپ:برسم خام.راورتی:بریشم یابرسم(۳) اصل:و چون خلق(۴) اصل:تیرانداز و ترک و کامنهای.(۵۹اصل:امیر(۶) کذا در اصل و پ و مط. درنسخ ماخذ مط:کرم بین بالرم بین. نسخ راورتی،کربتن،کربتن،کره پتن کورپتن،کرم پتن.زبده التواریخککرشن.مورخان دیگر کرمس سین در لراضی گور که شهری بنام دهرم پگتن و شهر دیگر نیپال لایته پتن بود که باین نام شباهتی دارند.((۷)مط:بامداد آن سوار بران بسند(۸)مط:نوینان،توتیان.پ:توتیان.اصل:نوپیانند راورتی:نوین ها،شاید نوین مغلی باشد که ذکر شد.بقول کارترمراملای صحیحی این کملمه توپن است(تاریخ مغل ۱۹۸)در جهانکشای جوینی(۱:۲۴۱)آمده که مسحیان و راهیان بودائی را مغولها توین خوانند و در تاریخ رشیدی نیز توین راهب بودائی است و جوینی گوید:در زعم جماعت مسنزویان بت پرستان که یلغت ایشان نه ین خوانند.








(۴۳۰)                                                    طبقه(۲۰)                                  سلاطین هند

هر روز بامداد د رنخاس آنشهر بقدر یک هزار و پانصد اسپ فروخته شود و تمامت اسپ تنکنه(۱) که بدیار لکهنوتی میرسد ازآن موضع می آرند راه ایشان بردره ها باشد و آن طریق در ان بلاد معروف است چنانچه از بلاد کامرود تا بلاد تبت سی و پنج دره کوه است که از آن راه اسپان بزمین لکهنوتی ارند.حاصل الامر:چون محمد بختیار را مزاج آن زمین معلوم شد و حسم اسلام مانده (راه) و کوفته بودند و در اول روز مبالغی شهید و خسته شدند بامرا خود شمورت کرد که مراجعت باید کرد تا دیگر بار با ساتعاداد تمام بدین دیار آمده شود چون باز گشتند د رتمام راه یک برگ کاه و یکشاخ هزم نمانده بود.جمله آتش زده بودند بسوخته و جمله سکانان آن شعاب و دره ها از راه برخاسته بودند و در مدت پانزده روز یک سیر علوفه و یک شاخ کاه علف ستور و اسپ حاصل شنشد همع اسپ می کشتند و میخوردند تا چون بکوههای زمین کامرود بسر(۲) آن پل رسیدند دوطاق پل را خراب دیدند بسبب آنچه هر دو امیر را با هم خصومت شده بود و هردو بخصموت یکدیگر ترک مخافظت سرپل و راه گرفته بودند و هندوان بلاد کامرود آمده و پل را خراب کرده.چون محمد بختیار با لشکر بدان موضع رسید راه گذشتن نیافت و کشتی موجود نبود متحیر بماند و سرگردان گشت.اتفاق کردند تا به موضعی مقام باید کرد و تدبیر کشتی و مرزابه(۳)باید کرد تا زا آب عبره کرده شود و د رجوار آنموضع بتخانه نشان دادند د رغایت ارتفاع و حصانت و عمارت آن بغایت خوب و در آنجا بتان زرین و سمین بسیار موضوع 



(۱)کذا در اصل و پ.مط:اسپ تنگ بسته.متن راورتی:تنکهن.د رحاشیه گوید:که درنسخ دیگر تنکته هم آمده و برخی آنرا تنگهن،تنین یا تنگن خوانده اند که به تنگ و تنگستهن کوههای بوتان منسوب خواهد بود. اما ابدالفضل در آئین اکبری(ج ۱ ص ۶۴)نویسد که در پایان بنگاله نزد کوچ نزد کوچ اسپی پیدا میشود میانه ترکی و گوت(نوع اسپ کوهسار شمالی هند)که تا نکهن(تنگن)نامکند توانا و نیرومند بود،یس تنکته متن هم شاید تنگنه یا تنگی باشد.اما تنگ بسته مط را راورتی در نسخ خطی خود نیدیه است.(۲)اصل:بس آن بل؟(۳)اصل:مررانه.مط و پ:مرزابه و کشتی. این کلمه در اصل یکبار(مرراوه)هم آمده در نسخ ماخذ مط مرزا بود در قاموس مفصل السنه شرقی که برای ایست اندیا کمپنی نوشته شده مرزاب که جمع آن مرازیب است به معنی کانال و پیپ آب و کشتی کلان آمده که در همین معانی کشتی بمقصد متن است.






(۴۳۱)                                                    طبقه(۲۰)                                  سلاطین هند


و یک بت بزرگ چنانچه وزن او هم بتخمین زادت از دو هزار مثقال زرصامت بود.محمد بختیار وباقی حشم بدان بتخانه پناه جستند و تدبیر چوب و رسن (بجهت عماد)مرزا به(۱)و گذشتن از آب کردند چنانچه رای کامرود را زا نکبت و عجز لشکر اسلام آگاهی افتاد تمامت هندوی ولایت را فرمان داد:تا فوج فوج می آمدند و در دور بتخانه نی نیزه بزمین فرو می بردند و در هم می یافتند چنانچه  بشکل دویارها میشد.چون لشکر اسلام آن حال مشاهده کردند با محمد بختیار گفتندک که اگر چنین بمانیم جمله در دام(وقید این)کفار افتاده باشیم.بطرقی خلاص باید جست بافتفاق حمله کردند و از آنجا(۲)بیکبار بیرون آمدند و بریک موضع زدند و خود را راه کردند و (ازان تنگنا)بصحرا رسیدند و هندوان در عقب ایشان چون بلب آب رسیدند منزل کردند و هر کس بقدر امکان برای گذشتن حیله ساخت ناگاه یکی از لشکریان اسپ را رد آب زد بقدر یک تبر پرتاب پایاب(۳) بود فریاد در میان لشکر افتاد که پایاب یافتند جمله خود را در دریا زدند(۴)و هندوان درعقب لب آب بگرفت(۵)چون میان آب رسیدند غرقاب بود همه هلاک شدند. پمحمد بخیار اب رسیدند معدود بقدر صد سوار یا کم و بیش از آب عبره کرد بحیل بسیار و دیگران همه غرق شدند. چون محمد بختیار از آب بیرون آمد جماعت کوچان(۶)م میجان را خبر شد علی میچ(۷)راهبر،قرابتان(۸)(خود را)بر(ره)گذرداشت پیس آمدند و استقابل کردند و خدمتی بسیار آوردند  چون بدیوکوت رسید از غایت اندوه بیماری بروی مستولی شد و بیش از شرم عورات و فرزندان خلج که هلاک شده بودند سوار نشد و هرگاه که سوار شدی جمله خلق بر بام و کوچها از عورات و اطفال فریاد میکردند و دعای بد و دشنام میگفتند(پیش سوار نشد) و در ان حادثه بسیار بر زبان او رفت.

اصل:مررانه.مط و پ:رزابه.(۲)مطکوازان بتخانه(۳)اصل:بای آ(۴)ب مط:در آب زدند(ه)مط:بگرفتند.(۶)اصل:کونجان و منجمان را.راورتی:وچ میج(۷)اصل:علی منج. راورتی:میجومط:منچ.(۸)کذا در اصل و مط و پ.راورتی این کلمه را به خویشاوندان و نزدیکان Kinds men ترجمه کرده شاید اصل آن قرابتیان باشد.








(۴۳۲)                                                    طبقه(۲۰)                                  سلاطین هند

 که مگر سلطان غازی معزالدنیا و الدین محمد سام را حادثه افتاد که بخت(از)ما برگشت و همچنان بود که سلطان غازی طاب ثراه در آن وقت شهادت یافته بود. محمد بختیار در ان غصه رنجور شد و صاحب فراش گشت و برحمت حق گیوست بعضی روات کردند: که امیری بود از ان او علی مردان خلجی(نام)در غایت دالیری و بیباکی۰۱)،اقطاع نارکوتی(۲)بدومفوض بود چون ازین حادثه خبر یافت به دیو کروت آمد محمد بختیار صاحب فراش بود و مدت ی-سه روز ده بود که کسی را مجال دیدن او نبود علی مردان بطریقی نزدیک او در امد و چادر از روی او(۳)برکشید و او را بکارد شهید کرد طاب ثراه و این احوال و حادثه(۴)در شهور سنه اثنی (۵)و ستمائه بود حق تعالی عفو گرداناد،بمحمد و آله الامجاد.