111

ستایشگر برادری و برابری ملل

از کتاب: بیدل شاعر زمانه ها
05 November 1985

بیدل در مسأله وجود به ديالكتیک كثرت در وحدت که رویت مفصل در مجمل نیز گفته اند ، عقیده مند است و مانند بسیاری عرفا باور دارد که وجود واحد حق است و وجود اشيا تجلى حق. به پندارا و جهان وحدت جهان ثبات و ایستا بیست و جهان کثرت جهان انقلاب و پویایی بدان گونه که در عنصر دوم "چهار عنصر " می نویسد :

" در محفل وحدت شمع شهود جز یکی متحقق نیست . پرتو اختلاف از کجا به ظهور پیوندد و در بهار کثرت که غیرت آیینه پرداز نشو و نماست نا چار هر برگی هزار رنگ می خندد. پس کذب لازم كثرت نماییست و صدق دليل وحدت آشنایی" در تفسیر آن نکته شاعر مانند اکثر صوفیه و چنانکه در" شرح گلشن راز" و " مصباح الهدایه " نیز آمده است وجود مطلق را به بحر تشبیه میکند که موج های آن جهان کثرت را می سازد . در عالم شهود اطلاق همه یکیست و در عالم شهود تقید هر چه خودش است به قول بيدل :

در قلزم تقييد که جوش صوراست

هر موج به صد موج تپش جلوه گر است

اما در عالم شهود اطلاق

صد بحر و هزار موج وكف يك گهر است

موضوع دو وجه وجود یعنی وجده اطلاق و وجه تقييد در ویدانتیزم که از فلسفه های پندارگرایانۀ هندیست ، نیز دیده میشود. شانکارا پیشوای ویدانتارمزهای دریا و موج و کف را بسیار نزدیک به افاده بیدل بیان کرد. است که بعید نیست بیدل گذشته از اثر پذیری از تعالیم عرفای اسلام از آموزشهای شانکارا نیز بهره گرفته باشد.

جستجوی سر چشمه هایی که رود خروشان معرفت وجودی بیدل را جاری ساخت از اهداف این نوشته نیست . تنها با ياد کردی از ان می رویم به آن مطلب که ديالكتيک كثرت در و حدت چون خورشید تا بناکی چشم انداز اجتماعی بیدل را روشن ساخت و سبب آن گردید که در جامعۀ ناهمگون هند ملل مخلتف را برادر وا برابر ببیند و با پندار ضد آن که چون سیاست تعصب آمیز دستگاه حاکم بر حیشیت گروههای عظیم مردم می تاخت دشمنی بورزد . این دشمنی بیدل با بیداد تعصب آمیز فرمانفرمایان عصرش از منبع عظیم دیگری نیز نیرو می گرفت که عبارت از مقام انسان کامل در جهان بینی شاعر بود و ارزشی که او بالاتر از دیگر عرفا به انسان می گذاشت و والایی که به تعبیر عرفانيش ابن "عالم صغیر " و یا ( مطلع الفجر) داشت. چنان که اشاره کردیم، امپراتوران مغول هند ، بعد از اکبر در مسأله مذاهب و ادیان نهفته و بر ملا سیاست های یک جانبه را پیش گرفتند و این روش در عهد جهانداری اور نگزیب عالمگیر به اوج رسید. عباد نخانه ها و مكاتب عقيده مندان مذاهب دیگر و یران گرديد و دراستخدام مورين دستگاه دولتی وحصول ماليه نيزاین مساله به دقت در نظر گرفته می شد.

این روش قیام های جات ها و بوندل ها و دیگر شورش ها را سبب شد. بیدل در آن سالهای پر آشوب دو مثوی عرفانی خود " طسم حیرت " و " محیط اعظم " را نوشت. نخستین را در سال ۱۰۷۹هجری قمری (۱۶۶۹میلادی) تمام کرد و این همان سالی بود که اورنگ زیب فرمان داد که تمام معابد هندوان را ویران کنند و دومین را در سال ۱۰۹۲هجری قمری (۱۶۸۱م .) به پایان رسانید که هنوز آتش قیامهای ضد روش تعصب آمیز امپراتوری در شهر و ده شمال هند شعله ور بود. معرفی و شرح تحلیل این دو اثر را میگذاریم به فرصت دیگر مگر نکته مهمی که باید گفته شود ارج سیاسی این دو شاهکارعرفا نیست که تا کنون هیچ محققی به آن توجه نکرده است بیدل با تبلیغ عقيدۀ  وحدت وجود در قالب داستان رمزی و خیال انگیز"طلسم حیرت" وشرح مدارج عروج و کمال در "محیط اعظم" زمینه چینی شایسته یی مینماید تا سخن آخرين خود را بگوید ، سخنی که در رواقهای امپراتوری مغول که پایه های آن بر تعصب تکیه داشت ، شکست آور بود، یعنی سخن اتحاد هندو و مسلمان را و سخن برابری حقوقی این مرد ما نرا در هند آن وقت . اکثر عرفا از عرفان ، چون پلی برای هم پیوستن پیروان آیین های گوناگون استفاده کرده اند.

و بیدل نیز به خاطر رستگاری مردم هند با خواست امپراتوری در آویخت و در خاتمۀ "طلسم حیرت" گفت :

نباشی غاقل از کیش برهمن

یقینی خفته در هر پردۀ ظن

شهودی لازم مطلق پرستیست

شرابی باعث هر گونه مستیت

حقیقت شمع فانوس مجاز است

در صد یعنی از هر لفظ باز است

(طلسم حیرت ، چاپ کابل ص ۱۳۸)

بیدل تا ژرفنای این بحث راه  می کشاید و به ایمایی اکتفا نکرده از باورهای پیروان کیشهای مختلف یاد میکند که همه و هم است و حقيقت يكيست و شناخت او ورسیدن به او از راه خود شناسی میسر می شود :

توحق می جویی و از خویش غافل

زهی بی نخمی و امید حاصل

مباش از جستجوی خویش نامید

همین نور است و هبر تا به خورشید

(طلسم حیرت ص۱۳۹)

صدای خود شناسی در جمعیت آشفتهٔ آن روزهند هرچند بارمز صوفیانه همراه ،بود طنین حیاتبخش داشت و خواب ها را مختل میکرد، از فاصله ها می کاست و همدلی و همزبانی میآورد و مردم را فهماند که : 

زمین تا آسمان گامی ندارد                       ره و منزل به جز نامی ندارد

بدان گونه که گفتیم از سر تا پای "محیط اعظم" ، نیز خط نورانی فراخوانی به اتحاد ملیتهای گوناگون کشیده شده است، اتحادی که تن بیمار جامعه هندی را سلامت و نیرو میداد ودر پرتگاه پراگنده گی و زبونی دستشرا میگرفت. درمحیط اعظم ذیل عنوان "كيفيت عقاید و اوضاع"میخوانیم :

یکی کفر را غیر اسلام دید                    یکی هر دو را نقش اوهام دید 

یکی دید مغز و یکی خواند پوست          یکی گفتها لم یکی گفت او ست 

(محيط اعظم چاپ کابل ص (۳۹)

در این مقایسه بیدل ها و اورنگ زیب هاست که در برابر هم در دوراهۀ تاریخی که سرنوشت مردم هند را تعیین میکرد صف بسته اند ، در" محیط اعظم" طعنه های بیدل تندتر است و آشتی ناپذیر تر برخشک مغزى مسلط زمان خویش حمله ور می شود:

مشو زحمت نغمه سازها

چه گردی گلو گیر آوازها ؟

چرا پنبۀ گوش مینا شوی

چه باشد اگر از سرش و اشوی ؟

به چشمت چرا پنبه را رنگ نیست ؟

نگاه این قدرها رگ سنگ نیست؟

به دستت نجوشید جام ملی

نرویید از شاخ خشکت گلی ؟

 غبار تو آب رخ تاک ريخت

به چشم قدح خشكيت خاک ريخت

(محیط اعظم، ص۱۰۲)

بر شاعر است که گره های اصلی حیات جامعه خود را در یابد و در گشایش آن به یاری مردم بر خیزد. در ان زمان مسأله اتحاد ملل گوناگون هند یکی از مسایل میرم بود و از آنرو در "محیط اعظم" که هر بیت آن بنابر سازگاری اوضاع اقتصادی و اجتماعی، چون قطرۀ بارانی در زمین تشنه دل هر خواننده جذب میشد، بارها به آن تاکید شده است .

         مگو کعبه از صاحب دیر نیست

                                        به دیر و حرم سجده بر غیر نیست

            ز افعال و آثار جو شد خلاف

                                        و گر نه زيک خم بود در دو صاف...

                                                             (همانجا ص۴۴)

تعصب گریزی بیدل، پایه هایی از شیوۀ زندگی اش دارد و گواهی هایی در زیستنامه اش چنان که در عنصر نخستین " چهار عنصر" او میخوانیم.

بیدل در عنفوان جوانی از مجالس شیخ کمال کسب فیض میکرد . شیخ کمال یکی از پیشوایان طریقت قادر به بود که به آداب شرعی اسلام اعتنایی خاص داشت. در جوار این محافل، شاه ملوک مجذوب نیز در زاویه بی پروایی به آداب شرعی و اجتماعی، ارادتمندانی داشت که به نجواهای او گوش میدادند عبدالقادر بیدل که در فهم حقایق حریص بودگاه در کنار شاه برخاک راه زانو می زد و گاه در برابر مسند شیخ، دل به ارشاد میداد. شیخ با طنزهای تلخی بر شاه ملوک و مجاذيب ميتاخت و شاه زیر لب کنایه هایی به شیخ کمال میرساند که اینان به پوست چنگ انداخته اند سالها بعد از آن بیدل در "چار عنصر" یاد آن برخورد عقیده ها را با این جمله ها زنده ساخت. خواه گرمی را طبیعت آتش دانند و خواه آتش را لباس گر می پوشانند، چون حاصل بر هم زدن دو دست یک صداست و نتيجه تحریک دو لب یک مدعا ، باغ معنى سراغ بیدل از گردش اين دو ساغر يک نشأ دو بالا گردانید و طبیعت تحقيق مايل به مطالعه اين دو نسخه یک سبق به تکرار رسانيد.

هر چند تمیز کفر و دین معیو بس

منظور اگر تو یی هم محبوب است

گو کعبه و دبر بر سرهم شکنند

از جنگ دو سنگ آ تشم مطلوبست

بدینصورت ، بیدل شاعری بار آمد آزاد اندیش که تا پایان زندگی تشنه حقیقت بود و تعصب که بعضی ندانسته گاه صحبت از او زیر لب زمزمه میکنند چنان پینه نادرستی است که هرگز بر این جامۀ شریف نمی نشیند.

بیدل تازیست به عشق برادری و برابری ملل تپید و این اندیشه ها به سان لالی آبداری در آثارش فراوان مینا بد که شعر او را ارزشمند تر میگرداند.



بیدل این صورت و شکل آنهمه نیست

آدمی معنی دیگر دارد