32

در بیان مراجعت فرمائی اولیای دولت از حیدر آباد و خیرپور

از کتاب: تازه نوای معارک

در بیان مراجعت فرمائی اولیای دولت از حیدر آباد و خیرپور و رسیدن در شکارپور و گرفتن سامان و جمع آوری لشکر، و نمودن قواعد پلتن و در بحر فکر و تشویش شناوری نمودن امیران سندهـ


قاری قلم خوش رقم، در قرائت سورۀ این مدعا، چنین خوش الحان میگردد که : هر گاه سر کار اشرف، بعد عهد و پیمان قسم کلام الله، تفاسیر (۱) آیات ننگ و ناموس و احادیث خیر و شر، بامیران حیدر آباد بیان نموده، رونق افزای شکارپور گردیده، حسب صلاح امیران ممدوح [قلم نگهداشت لشکر سوار و پیاده [در شکارپور آمده] جار نمود، و از هر طرف و جوانب، مرجع سپاه سوار و پیاده گردیده، و از خراسان چند خوانین، هر یک عالیجاهان نور محمد خان الکوزئی و بلوچ خان اچکزئی و عبدالوهاب خان  و عبدالمجید خان بارکزئی بینی بریده و غیره خوانین معۀ جمعیت سواره و پیاده در شکارپور امده، مشرف سلام سرکار اشرف شدند.

و از امراء میر افضل خان اسحاق زئی و خوانین غلام خانه 

-------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف: و تفسیر. ج ، ک : مانند متن.

هر یک عالیجاه خان شیرین خان جوان شیر و بیات و قزلباش و عرب و تاجک و غیره، عرایض مشعر برخدمت گذاری، و رسوخ اخلاص کیشی، با شرایط عهد و پیمان به پیشگاه امنای دولت عرض میکردند، و استدعای تحرک رایات عالیات بسمت خراسان می نمودند.

سرکار اشرف نیز در فکر و تهیه سامان استعداد و امادگی خراسان بود، و لیکن در هر امور [از] امورات کلی و جزوی، مصلحت و مشورت بامیران سندهـ میفرمود، و از  هر حال خام و پخته ما فی الضمیر خود، امیران سندهـ را مطلع و باخبر میساخت و صلاح صواب می طلبید.

تا مدت دو سال اولیای دولت در شکاپور شیرین کام شهد کامرانی بودند. درین عرصه سامان جنگ از اتواپ و تفنگ ها و جزائیل (۱) و باروت خانه، همه را صورت انتظام داده، و جمع آوری لشکر سوار و پیاده بهم رسانیده، در هفته دو بار قواعد پلات (۲) و شلکهای اتواپ و تفنگ ها، بیرون دروازۀ هزاری (۳) مقرر نموده بود.

هر گاه بوقت سحر، صدای اتواپ رعد نوا، بآن لب دریا، بگوش هوش امیران سندهـ میرسیدند، موج صفت در پیچ و تاب اضطرار و بیقراری آمده، حباب وار حیران و سرگردان دریای بی کران تشویش و فکر می بوند و می گفتند: که 

------------------------------------------------------------------ 

(۱)جزائیل یا جزایر= بندوق کلان و سلاح جنگ بود.

(۲)پلاتن = همان پلتن یعنی لشکر منظم است .

(۳)یکی از دروازهای شهر شکارپور .

چنین پادشاه نامدار، در قرب و جوار خود نشانیدند(۱) دیده و دانسته خود را در رنج و بلا انداخته (۲) و این تیشۀ غفلت و خطا کاری، بدست خود بپاهای خود زدیم، تا بیبینم که عاقبت کار کجا سرکشد؟ و در شطرنج بازی شاه چه رخ نماید؟ و فیل این فساد در هندوستان کدام خرابی پردازد؟ و اسپ این فتنه تا کجا تازد؟ وسواران و پیاده گان شاه که جمع نموده است بوزیر خود بدولت شاه در ششدر حیرانی روزگار خود مات است.

هر وقت (۳) تدبیری صایب باید نمود، که مات شاه از عساکر خراسان رخ نماید، و و سمت (۴) این بد ناموسی در صورت عهد و پیمان مایان ن نشنید. و عقلا گفته اند: که سه چیز را کن نباید دانست.

اول : مخاصمت اعدا، اگر در ظاهرش بوقوع نیاید، صد چند آن از کمینش بوقوع خواهد رسید. دوم: شراریکه در نیم نفس عالم را بسوزاند. سوم : بیماریست که در اندکش اگر معالجه نکند، رفته رفته تسلط یابد، و معمورۀ حیاتش زیر و زبر سازد.

فی الجمله امیران سندهـ بمقتضای : نه یار رنجد و نه لعل 

-------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف:نشانیدن .    (۲) الف: انداختن .

(۳) الف: بروقت.

(۴) الف: ووسیمه [؟] و سمت = بمعنی داغ کردن است [-غیاث].

بشکند – بجهت کشیدن اولیای دولت، خسارۀ دولت و سردار محمد عظیم خان از خراسان، معۀ حشم، از دفتر مجموعه دولت ریاست خود را از دست ندادند.

---------------------------------------------------------------------------- 

(۱)الف:همواره. ج، ک: مانند متن.