32

اما کابل

از کتاب: تاریخ افغانستان در عصر گورکانیان (تیموریان) هند

از عصر سلطان ابو سعید جد بابر در تصرف یکی از اعمام وی بود، که این شهزاده الغ بیگ میرزا نامداشت(۱۲)، الغ بیگ در سال (۹۰۷ه‍) در گذشت و پسر کوچکش عبدالرزاق میرزا بشاهی رسید، ولی معنا زمام حکمرانی بدست شخص زکی نام افتاد(۱۳) که امراء و بزرگان کابل چون امیر محمد یوسف، و محمد قاسم بیگ و امیر یونس علی و غیرهم از شهر بیرون رفته و‌مترقب فرصت نشستند، و روز عید اضحی که زکی یا شیرم زکه در دیوانخانۀ سلطان نشسته بوده امرای مذکور با سیصدنفر تاخته ووی را بکشتند.(۱۴)

بدین صورت امور کابل مختل بود و رو به ویرانی نهاد و عبدالرزاق حکمران کوچک نتوانست آنرا اداره کند، بنابران محمد مقیم پسر خورد آمیز ذوالنون ارغون که سمت حکومت گرمسیر قندهار داشت با سپاه هزار و نکدری بر کابل تاخت و در اواخر سال ۹۰۸ه‍ آن شهر را گرفت . و میرزا عبدالرزاق در خود تاب مقاومت ندیده به لغمان گریخت، محمد مقیم بعد از تسخیر کابل دختر میرزا الغ بیگ را بحبالۀ نکاح خود در آورد و به حکمرانی پرداخت(۱۵) 

وقتیکه  قرار شرح گذشته در اواخر ربیع الاول (۹۰۹یا۹۱۰ه‍) بابر بسوی کابل روی آورد، محمد مقیم حکمران ارغونی کابل در شهر متحصن گردید، و بعد از چند روز وعده داد که شهر را به بابر بسپارد، بابر هم وی را امان بخشود، و بسوی قندهار اجازه رفتنش داد و بدینصورت بابر شاهی کابل را گرفته و حکمران این دیار گشت ۱۶. بعد آنکه بابر در کابل شوکتی بهمرسانید در سال ۹۱۱ه‍ مدت یکماه زلزله های پیاپی در کابل واقع و بسی از عمرانات را تخریب کرد، بابر پس به تعمیر آن پرداخته و بزودی لشکری را آراست، و به تسخیر غزنی و دیگر لواحق آن کمر بست، و درین سفر جنگی تا قلات پیش رفت و آنرا از دست پسران ارغون که حکمران اندیار بودند کشید و برادر خود جهانگیر میرزا را بحکومت غزنی گماشت(۱۷) . بابر می دید که رقیب دیرین وی شیبانی (شیبک خان) اوزبک با قوای زیادی که دارد برای شاهی وی عظیم خطریست و اگر دفع نشود روزی صدمۀ به بنیان شاهی وی میزند، بنابر آن بقول میر خواند در محرم سال (۹۱۱ه‍) (۱۸) بقول فرشته در محرم (۹۱۲ه‍) (۱۹) بعزم امداد و کمک سلطان حسین میرزا شاهزاده تیموری خراسان که ذریعۀ سید افضل ولد سلطان علی در مقابل قوای شیبانی خان اوزبک از وی استمداد نموده بود، از راه هزاره و ایماق بسوی هرات و مرو حرکت کرد، درین اثنا شهزادگان تیموری خراسان در مقابل شیبانی بر کنار آب مرغاب فراهم آمده بودند، بعد ازآنکه بابر از مروچاق گذشت، در منزل کل باغان با شهزاده گان مذکور ملاقی شد، وکان ذلک فی دوشنبه (۶-۸) ماه جمادی الاخری ۹۱۲ه‍. 

ولی شیبانی چون اتفاق شاهان تیموری را در مقابل خود دید، از جنگ و تعرض منصرف گردید، و ازینطرف هم بسبب زمستانی کسی نتوانست که از آب آمو بگذرد، و به مقابله شیبانی پردازد، بنابران در ماه رجب همان سال عساکر شاهزادگان تیموری از مرو وآب مرغاب برگشته وبابر هم حسب دعوت بدیع الزمان میرزا تا(۲۰)روز درمنزل علی شیر هرات توقف و بعد ازان بسبب وصول خبر اختلال امور کابل در همان زمستان شدید ۷شعبان از هرات برآمده وروبسوی کابل نهاد وازراه هزاره بامشقت های زیادی که از دست سرما وقبائل سلحشور مذکور دیده بود بکابل رسید (زمستان ۹۱۲=۱۵۰۶-۱۵۰۷ع) اما در کابل :بعد ازرفتن بابر بصورت خراسان فتنه نوی ظهور کرد و‌محمد حسین گورگان وسنجر برلاس جمعی راباخود یار و مددگار ساخت وجان میرزا را که عم بابر باخاله زاده وی میشد به پادشاهی برداشتند و طرفداران بابر مانند ملا بابای ساغر جی وخلیفه محب علی قورچی واحمد یوسف قاسم رادرقلعه محصور کردند بابر چون این واقعه را در معسکر شهزاده گان گورگانی در خراسان شنید از راه بادغیس وچغچران یکه اولنگ وبامیان وغوربند روی به کابل نهاد واین شهر را واپس کشود وجان میرزا رابعد ازتسلیم وهزیمت اجازت داد که نزد اولاد امیر ذوالنون به صفحات جنوب و غرب مملکت رود و‌محمد حسین گورگان هم بسوی فراه وسیستان رفت .

ولی درینوقت ولایت بدخشان که مدتی تحت حکمرانی بابر آمد ه بود طرف تعرض قوای شیبانی واقع شد وناصر میرزا برادر کوچک بابر که سمت حکمرانی آنجاراداشت منهزما بکابل عقب نشست وایالت بدخشان راازدست بابر برآمد وچون جهانگیر میرزا برادر دیگر بابر در همین سال حینیکه از هرات بکابل می آید درنتیجه افراط مشروبات درگذشته بود بنابران بابر جای وی رابه برادر خویش ناصر میرزا داد.

بابر ازسفر خراسان نتیجه خوبی نگرفت وچون درعین زمستان ازمناطق سرد کوهسار وسط مملکت ماگذشت وکابل راهم مخالفینش اخلال کرده بودند بنابران این سفر بری نامیمون شاید وی را علاوه برتحمل رنجها ومشقات از حیث اعاشه عسکر ودارائی پول ومصارف هم پس انداخت و وقتیکه کابل را دوباره گرفت چون قشون بابر به مواد اعاشه وخوراکه احتیاج داشت بنا برآن بر سر یک عده افغانان خلجی (غلجی) که همواره در راه حفظ آزادی خود مورد نهب وغارب جهانگیران اجنبی بوده وبا آنها بظلم وقساوت رفتار می‌شده تاخت وبقول فرشته درسال (۹۱۳ه‍) بتاخت آلوس افغانان غلجی (خلجی) جنوب شرق غزنی سوار شده صد هزار گوسفند و دیگر چیزها بدست سپاه افتاده برگشت.

(۲۲).