111

می آیم ، میا ، بیا و نیامد

از کتاب: زبان د آری

فعلها یا کنشهایی که با آ یا اَ یا اُ بنا می شوند ، مانند : آمدن ، آویختن ،آزردن، و افروختن ، افتادن نیز مانند دیگرفعلها دو ریشه یا دو بن دارند . ریشه یا بن ماضی یعنی صیغة ماضی مطلق ، مانند آمد ، آویخت ، آزرد ، افروخت و افتاد . دیگرریشه یا بن مضارع که صورت امراست یعنی آ ، آویز و آزار، افروز و افت که پیوسته با بای تاکید می شود بیا ، بیاویز و بیازار و با حذف الف بیفروز و بیفت . باید نگریست که بین بی تاکید و صورت امر یاییی برای سهل سازی تلفظ جای می گیرد . اگر به نمونه های بیشتر نیازمندی باشد بنگرند به : بیاور ، بیاموز ، بیفزای ، بیفگن ، بیالای ، بیاشام ، بیندیش .

بیـامـوز فــــرزنــد را دســتــرنــج

اگر دست داری چو قارون به گنج

*

ای بهــارستان اقبال ، ای چمـن سیما بیــا

فصل سیردل گذشت اکنون به چشم مابیا

و هرگاه با چنان فعلها میم نهی بپیوندد نیز تنها به جای بی میم می نشیند : میازار ، میاور ، میاموز ،

میفزای میفگن .

مــیازار مــوری کــه دانه کش است

که جان دارد وجان شیرین خوشست

نیازمندی به کاربرد بن ماضی گاه نوشتن صورت منفی احساس می شود . بن ماضی ، آوردن ، آورد است که با نون نفی و یای میانگین می شود نیاورد و همچنان از آموختن ، نیاموخت ، از افتادن ، نیفتاد ، از آزردن ، نیازرد ، ازانداختن ، نینداخت ، از آویختن ، نیاویخت واز آمیختن نیامیخت . سیمین بهبهانی سروده بود که :

نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت

کــنون که دست سحــر دانه دانه چیـــد بیا

واما نوشتن می در نوشتار صیغه های مضارع دیگرگونه است :

درساختار صیغه های فعل مضارع یعنی همان فعلهایی که برشمردم « می » جدا نوشته می شود . مانند : می آیم ، می آموزد ، می اندازد ، می افتد ، می آویزد ، می آمیزد ، می آورد و می آموزد.

رفتن وآمدنت آمدورفت دگریست

موج گل می روی آب بقا می آیی

بیدل می سراید:

می آید از دشت جنون گردم بیابان در بغل

توفان وحشت در قدم خیل غزالان در بغل