نمونه ئی از اشتباهات مستشرقین
درین شکی نیست که دانشمندان فرنگ به علوم شرقي و السنه باستانی و تاریخ این سر زمین خدمات خوبی نموده اند، و مساعی ایشان در محافل علما مشكور است و همواره بنظر استحسان دیده می شود. ولی در آثار این طایفه گاهی خطاهای عجیبی بنظر میرسد که در برخی از موارد عمدی و ارادی و مبنی برنگا خاص ایشان در مسایل شرقی است، و گاهی هم ناشی از عدم تحقيق وتساهل و کمی جستجو میباشد.
چندی قبل در جراید مصر، علمای آن سرزمین ، مقالاتی را در باره این گونه خطاهای شرق شناسان فرنگ نشر دادند ، که اغلب آن مبنی بر عدم تحقیق در مسایل دینی و اقتصادی مسلمین بود ولی ما را درین مقالت با آن ابحاث عنایتی نیست و فقط می خواهیم به برخی اشتباهات ادبی اشار نماییم و ارباب تحقیق در تمام موارد به طور کلی بر نوشته های مستشرقین اعتماد تام ننمایند و آنچه را از آثار ایشان میگیرند و یا اقتباس مینمایند، باقید احتیاط ، بعد از مطالعه مستقیم در آن موضوع بگیرند و خودشان هم در اطراف آن مطالعه کنند ، و آنچه بیغش بنظر آید، در آثار خویش اقتباس نمایند.
مثلا هرمان ایتهی یکی از مشاهیر مستشرقان است که فهرست نسخ خطی فارسی اند یا افس را در دو جلد نوشته و جلد اول آنرا در ۱۹۰۳ م در اکسفورد طبع کرده و جلد دوم آن بعد از درگذ شت آن فقید ، از اید ورد اید واردس تکمیل و درسنه ۱۹۳۷ م از همان آکسفورد نشر شده است.
درین کتاب سعی تحقیق نویسنده بدر به اتم ظاهر است و تا توانسته راجع به اکثر نسخ خطی و احوال مولفان و دیگر مسایل مربو جستجوهای جستجو های وافری نموده است ولی باز هم گاهی خطایای مضحکی از قلمش صادر میشود. مثلا در فهرست نسخ فارسی بدلیان نمر ه ۱۳۷۱ به کتاب صنايع الحسن تالیف فخری هروی بحث رانده و شمس قیس رازی مولف المعجم في معايبر اشعار العجم را مصنف کتاب مفتاح و کتاب اخفش نحوی (!!) دانسته است . در حالیکه مفتاح العلوم كتاب معروف درسی تالیف یوسف بن على سكاكــــــی متوفی ٦٢٦ هـ بوده و اخفش نحوی نام کتابی نیست بلکه وی از مشاهير نحاة متوفی ۲۱۵هـ است چنانکه علامه مرحوم قزوینی نیز در مقدمه المعجم (صفحه ط) باین مطلب اشاره
فرمود" این اشتباه ایتهی را " سهو غریب " دانسته و میفرمایند: " اما اخفش نحوی را نام یکی از مولفات دانستن چه عرضی کنم...!"
دیگر از مشاهیر كتب شناسان فرنگ سی ، ای ستوری نویسنده دو جلد ضخیم پرشین لتر يجر (ادبیات فارسی ) است ، که در ١٤٠٠ صفحه ، فهرست علمی کتب فارسی را راجع به علوم قرآنی و تذکرهای شعرا و کتب تاریخ نوشته و جلد دوم آن در ١٩٥٣م از طرف لوزاک لندن با كمال صحت و اعتنا نشر گردیده است این اطلاعات وسیع این عالم فرنگی ، در خور هرگونه ستایش و پشت کار وسیع بلیغ و مسلسل وی در کتب شناسی فارسی خیلی هیرت آور است، و کتابش نیز برین موضوع آخر ترین و جامع ترین تحقیق شمرده میشود، ولی باو جود تمام این مزایا از لغزش ها و سهوها تهی نیست . مثلا:
سراج التواریخ کتابیست معروف که در همین عصر خود ما، مرحوم فیض محمد هزاره آنرا در حضور امير حبيب الله خان ، با مر واراده آن شاه در کابل نوشت ، و هر جزوی که می نوشت ، بعد از ، مرحوم میرزا عبداللطیف که متصدی ملاحظه منشی حضور تصحیح فارسی آن بود، و پس از امضای مرحوم مولوی عبدالروف خان ملای حضور همایونی که تصحیح عربی آنرا بعهده داشت خود امیر نیز آنرا میدید و به قلم خویش تصحیح و احيانا حذف و تعدیل میکرد ، و آنرا مطابق مطالب خاص سیاسی و اداری و فامیلی خویش میگردانید، و بعد از آن امر طبع آنرا میداد. چنانچه نسخه های خاص این کتاب او بنام تحفة الحبيب و بعد از آن سراج التواریخ به امضای مصححان مذکور و خط و امضای خود امیر فقید دیده شده و موجود اند ، و جلد اول و دوم آن درسنه ۱۳۳۱ و جلد سوم در سنه ۱۳۳۳ هـ در مطبعه سر کاری کابل طبع و نشر شده و در مقدمه هر سه جلد ملافیض محمد هزا ر نام و مقام خود را بتصريح نوشته است اما دانشمند انگلیسی ستوری در (ص ۴۰۶) جلد اول کتاب سابق الذکر خویش ، مولف سراج التواريخ را فیض محمد نوشته و بر مقد مه مجلدات ثلاثه آن کتاب اتکا کرده صحیح بود. ولی در صفحه (١٣٠٥) جلد دوم کتاب خود تحت عنوان گ تصحیحهای اضافی بحواله
(ص دوصدونودويک) فهر ست کتب اسلامیه کالج پشاور تالیف مولوی عبدالر حیم ، این کتاب را به مرحوم محمود طرزی منسوب داشته است در حقیقت این سهو که بنام صحو دران کتاب روی داده ناشی از اشتباه مولوی عبدالر حیم است که بدون تحقیق سراج التواريخ را تالیف محمود طرزی گفت ، وستوری نیز بدون تحقیق این قول غلط را صحیح پنداشت و در تصحیح های اضافی کتاب دا خل نمود در حالیکه صحيح همان بود که قبلا در (ص چار صدو شش)
نویسنده اصلی کتاب ملافیض محمد
نوشته بود و ما میدانیم ه است نه مر حوم محمود طرزی و اساسا چون ملای هزاره هزار در مقدمه مجلدات ثلاثه نام خود و پدر و قومش را تصریح کرده و ستوری نیز آنرا خوانده بود موردی باین اشتباه نمی ماند و باید بر قول ضعیف و روایت غریب مولوی عبدالرحیم اتکا نمیکرد تا ازین نوشته بود و هم میدانیم که نویسنده اصلی کتاب ملا فیض محمد هزاره است نه مرحوم محمد طرزی و اساسا چون ملای هزاره در مقدمه مجلات سلاسه نام خود و پدر و قومش را تصریح کرده و ستور نیز انرا خوانده بود مورد باین اشتباه نمی ماند و باید بر قو ضعیف و روایت غریب مولوی عبدالرحیم اتکا نمی کرد تا از این سهو و لغزش نجات می یافت.
دیگر از اشهر مشاهیر شرق شناسان فرنگ ، دکتور چارلس رفقید است که اطلاعات وسیع وی در کتب شناسی شرقی وفارسی معلوم همگان است. است و ی نیز کتاب بسیار مفيد ونا فعی بر فارسی معلوم مخطوطات فارسی موزه برتانوی در ۱۰۳۷ صفحه در چهار جلد نوشته که از سنه ۱۸۷۹ تا ۱۸۹۵ م . هر چهار جلد در لندن طبع شده و (٢٩٦١) نسخه خطی را در آن معرفی نمود است این دانشمند فقید نیز در تحقیق مطالب سعی بلیغ بکار برده، که برخی از سهوهای او مغتفر ،است مثلا در صفحه ( پنجصد و چهل پنج جلد دوم) انتساب يوسف و زلیخا را به فردوسی به احواله رياض الشعرا على قلى و اله و آتشکده اذر و مقدمه موهل بر شهنامه و نو تهای اوسلی و غیره کرد ه است. چون این موضوع در آن او قات مسلم بوده ، و بعد از آن کشف شده، که کتاب یوسف و وزلیخا در عصر ملكشا سلجوقی( ۴۶۵ – ۴۸۵ هـ) به نام برادرش تغان شاه بن الپ ارسلان بنابران دانشمند ریو را درین باره مطعون نباید شمرد، زیرا ایتهی ناشر کتاب و حتی فضلای ایرانی مانند جناب آقای تقی زاده در مقالات مجله کاوه حدو د ١٣٤٠ هـ برلرن نیز آن کتاب را مال فردوسیـــی شمرده بودند
از خلال نوشته های ریو بر می آید، که حتی المقدور در کشف حقایق تاریخی ساعی بود و می خواست نقصی در کار او وارد نیاید چنانچه تاریخ قتل سرمد شا عربرهنه و حلاج عصر اورنگزیب را در ( ص ۵۴۷ ج ۲ ) تعیین کرده نتوانسته و به حوا له رياض الشعرا ومرأة العالم و آتشكد و فهرست او همین قدر گفته که بعد از (۱۰۶۸هـ ) جلوس او رنگ زیب به حکم وی قتل شد . ولی بعد از آن چون در تاریخ محمدی و تذکر شیرخان سال قتل او را در ۱۰۷۱ هـ ) یافت آنرا در تصحیح نامه اضافي آخر جلد سوم صفحه هزارو هشتاد و نه داخل نمود که صحیح به نظر می آید.
اين يک نمونه اعتنا کاری و جستجوی فقید است که کتاب او را وقعت و اعتباری میدهد، ولی در همین کتاب مغتنم و نیکو، سهو های فاحشی نیز وارد است كه اينک يک نمونه آن :
نویسند این سطور درسال ۱۹۵۹ م . در مجله سروش مطبعه کرا چی (شماره ۱۵ ر ۱۶ ر ۱۷ جلد سوم ) مقالتی مفصل به عنوا ن ، شاعر هیرمند بر احوال و اشعار هارون خان افغان بن حاجـــی جمال خان که یکی از اجداد دودمان شاهی محمد زایی افغانستان بوده و در حدو د ۱۲۰۰ هـ . در گرشک كنار هیرمند حکمرانی و زندگی داشت نوشتم ، و نخستین بار این شاعر شیوا و خوشگوی افغان را با هل ذوق معرفی داشتم (مخفی نماند که در سروش فقط مضامین ادبی و تاریخی مینویسم ، و با دیگر چیزهای آن تعلقی ندارم .) هنگام نوشتن مضمون مذکور اطلاع نداشتم، که غیر از نسخه بسیار خوش خط و جیدی که در دست منست ، نسخه دیگر مصوری هم از این دیوان در موزه برتانیه موجود است ، که همان مستشرق ماسوفي عليه دكتور ريو تكمله فهرست خویش (ص ١٦٦، تحت نمره ٢٥٤) از آن ذکری کرده ولی اشتباه مضحکی را در آن باره نموده است.
اينک ترجمه عین نوشته ریو درباره (دیوان هارون ):
نمبر ٣٦٤٧ كتب شرقي ۲۱۱ ورق ½ ۸ ¼ ۵ اینج ۱۳، سطری به خط بسیار خوب بلجد اول طلایی ظاهرا خط قرن هفدهم است (؟) بیست و چار میناتور سبک ایرانی دارد ، آغاز کتاب :
صبر بخشای الهی دل نالانی را
آشکار نکند تاغم پنهانی را
هارون پسر صاحب دیوان شمس الدین محمد یکی از دوستان سعدی بود ) دیده شود ریاض الشعرا ورق پنجصد و مجمع الفصحا ۱ر۶۵۶ و ایتهی (٣٦٤) این دیوان مشتمل بر غزلیات مردف و در آخر بر ورق دو صدوپنج بيک ترجیع دارد :
ای باتو حیات جاودانی
وی بی تو بری ز زندکانی
و نیز در آخر آن ، رباعیات مردف بر ورق دو صد و نه الف آغاز می
شود به :
یارب زغم جهان کن آزاد مرا
غمگینم و از کرم بکن شاد مرا
این بود عین متن نوشته ریو در بار ديوان هارون ، که او را سهوا پسر صاحبد یوان شمس الدین محمد معاصر سعدی در حدود ۶۵۰ هـ قرار داده است. گویا دانشمند فقید، نام هارون را در مقاطع غزلیات دیوان دیده و دیگر زحمت مطالعه آنرا به خود نداد ه است و برای شناسا هارون به ردیف ( هـ ) رياض الشعر او مجمع الفصحار جوع کردن و او را شناختن کار آسانی بوده ، تا که در نتیجه هارون خان افغان حدود ۱۲۰۰هـ را فرزند صاحب دیوان شمس الدین محمد معاصر سعدی در حدو د ٦٥٠هـ ، قرار داده است.
اشتباه و تساهل عجیبی است که از محققی مانند ریو با وسایل فراوان تحقیق که در دسترسی داشت نباید سر می زد حال آنکه در داخل دیوان مذکور که نسخه دیگران با همان آغاز نشانیها ، اکنون زیر نظر منست و شکی نیست که هر دو دیوان مربوط بيک شخص اند ، ودو، نقل يک نسخه اند ، تصریحاتی راجع به شخصیت و قومیت شاعر موجود است که با اندک تامل وتصفح به کنه حقایق آن میتوان رسید. مثلا در باره نسل خود گوید :
اگر از نسل افغانم ولی هارون بصد شوخی
سوا د مردم چشم همه شیرین زبانانم
(ص ٢٤ ديوان )
یا :
بی فغانم چو بلبل تصوير
گر چه هارون زنسل افغانم
(ص ۱۹۸ ديوان )
همچنین هارون تصریح کرده که ساکن کندهار بود ، و آرزوی کابل و کشمیر داشت :
دلم بگرفته هارون بس بملک کندهار از غم
نسیم نو بهار کابل و کشمیر می باید
(ص ۱۳۳ دیوان )
گرشگ مسكن ووطن او بود :
گر کندهارون گهی یاد گرشک"
نیست ایدوستان حب الوطن
(ص ٢٤١ ديوان )
باری هارون خان از شعرا برشیرین زبان و شیوای دود مان
محمد زایی افغان است که مستشرق فقید ریو را در شناسائی او سهوی روی داده و او را با فرزند صاحبد يوان معاصر سعدی خلط کرده است. ورنه اگر بداخل ديوان مذكور رجوع میکرد البته در می یافت ، که فرزند صاحب دیوان سعدی ، نمیتوان از نسل افغان و ساکن کندهار باشد.