آیا هزاره کلمه قدیمتر است ؟
در بارۀ هزاره و سرزمین هزاره جات که اصطلاحی متاخر است، گاه گاهی نویسند گان و جستجو کنندگان چیزی نوشته و یا گفته اند، که معلومات ایشان نیز بدورۀ متاخر و بعد از تاخت و تاز چنگیز مربوط است و آنقدر وقعت و اعتبار تاریخی ندارد.
راورتی محقق پشتو دان و مؤرخ فرنگی (متولد ۱۸۲۵م) نخستین کسی است که در بارۀ اصل و نژاد و قبائل هزاره معلوماتی را از کتب تاریخ و روایات مردم فراهم آورده و بعد از و هم سیاحان و نویسندگان دیگر درین باره چیزی نوشتندف و الکسندر برنس معروف در کتاب سفر و توقف در کابل بسال (۱۸۳۶-۱۸۳۸م طبع لندن ۱۸۴۲ ص ۲۳۰) نامهای قبایل هزاره را به تفصیل ضبط کرد که در آن اوقات عدد خانوار هزاره (۶۶۹۰۰) خانه بود.
اما درین نوشته های فرنگی دربارۀ اصل و مبداء کلمه هزاره و قدامت تاریخی آن چیزی به نظر نرسیده و چون در تشکیلات لشکری چنگیزخان و اخلاف وی هزاره و صده موجود بود( رجوع کنید به جامع التواریخ رشید الدین ۱ ص ۳۹۹) بنابران رای نویسندگان تاریخ و جغرافیا در عصر بعد از مغول برین قرار گرفت که این هزاره ها از بقایای همان هزاره های چنگیز خانی اند که در آن عصر برای حفظ برخی از مواقع سوق الجیشی در آن جایها اسکان می شده اند.
ظاهرا مؤید این نظریه بار اول ابوالفضل مؤرخ دورۀ اکبریست که به نبودن مردم هزاره درین سر زمین قبل از چنگیز خان اشاره مینماید (آئین اکبری ج ۱۶۳) اگر چه جنرال کننگهم در جغرافیای تاریخی هند (ص ۴۰ ببعد) همین نظریه را تائید کرده و رای سنت مارتن را در بارۀ قدمت کلمه هزاره رد مینماید ولی محقق مشهور موسیوفشه فرانسوی در کتاب (تمدن ایرانی ص ۴۲۱) راجع به مسئله هزاره جات شرحی دارد و در آن گوید:
هزاره در زبان فارسی بمعنی هزار است و چون چنگیز لشکریان خود را بدسته های هزار نفری تقسیم میکرد بنابرین ابوالفضل نویسندۀ تاریخ اکبری چنین اظهار نموده است، که این مردم کوهستانی قسمتی از لشکریان چنگیز اند که در آن محل باقی مانده اند. تمام نویسندگان بعد از او هم این مطلب راتکرار نموده اند، بدون اینکه از خود سوال کنند چگونه یک فوج هزار نفره از لشکریان چنگیز در میان این کوههای سخت بحال خود وا گذاشته شده اند و چگونه جمعیت کثیری را تشکیل داده اند؟.
این شکاکیت عالمانۀ موسیوفوشه، و ما نمیتوانیم در مقابل منطق مسلم تاریخی تنها بر روایت ضعیف و احتمال نا استوار ابوالفضل و پیروان او اتکا کنیم. بنابران باید قدری در اوراق تاریخ جستجو نموده و این نام را از نظر زبان شناسی نیز تجزیه و تحلیل کنیم. در تاریخ کلمات و زبان شناسی به بسا الفاظ و اسمانی بر میخوریم، که اساسا ریشۀ استوار و قدیمتری داشته و مردم از روی التباس با یک کلمه محدث دیگر، آنرا ازین ریشه شمرده و اصالتش را از بین برده اند. مثلا در بین افغانان نام معروفی است تورباس یعنی شمشیر زن، شمشیر باز، و این نام در کلمات تاریخی کشتریه آریائی و توروشکۀ سنسکریت(مطابق تاریخ کشمیر کلهنه و کتیبۀ او هند کنار اباسین) و تورکش (خیر البیان پیر روشان حدود ۹۵۰هـ) ریشه های محکمی دارد، و در پشتوی کنونی نیز معلوم و موجود و مستعمل است. ولی میرزایان دفاتر و بولکیان مستوفی خانه های قدیم این نام پشتوی معروف را طره باز و گاهی طور عباس نوشتند، و اصالت آنرا آنقدر از ذهان زدودند، که اکنون املای بسیار مشروع و صحیح آن (طره باز) است ولی این چه معنی دارد؟ و ریشه اش در فیلالوژی چیست؟ ابدا و اصلا وجه معقولی ندارد باری کلمۀ هزاره نیز با چنین نظر محدود و غیر علمی بسبب التماس آن با هزاره چنگیزی دستخوش مورخان قصیر النظر گردیدف در حالیکه این نام در تاریخ سوابق طولانی قبل از چنگیز داردف و دلائیلی موجود است که این مردم در قرون متمادی قبل از آن هم درین سر زمین ساکن بودند.
دلیل نخستین اینست: که نام هزاره تنها برین سرزمین قلب افغانستان اطلاق نمیشد، بلکه در ماورای اباسین و دامنه های مهابن تا هری پور و ایبت آباد و پکلی و کاغان و سراشیبهای کوههای کشمیر، وادی معروفی موجود است. که انرا هم (هزاره) گویند ولی مردم آن از جنس تاتاری و قیافت های نژاد زرد نیسند بلکه از بقایای آریاهای هندی شمرده می شوند و السنه انها نیز بکلی از دیالکت های آریائی هندیست.
پس اگر تسمیۀ هزارۀ اینجا را از نوع هزاره لشکری چنگیزی قبول کنیم آیا دربارۀ تسمیۀ آن هزاره ماورای اباسین که تا دامنهای جبال کشمیر کشیده می شود چه خواهیم گفت؟ در حالیکه چنگیز ابدا و اصلا از دریای سند نگذاشته وو بعد از آنکه جلال الدین خوارزمشاه بر گذرگاه نیلاب (جنوبی اتک) از اباسین گذشته چنگیز نیز بنابر خرابی و عفونت هواعنان رجعت از راه فرشاور (پشاور) بر گردایند (جامع ۱/۳۷۸) پس درین صورت نه هزارۀ چنگیزی در وادی هزاره ماورای اباسین اقامت کرده و نباید که این جای بنام هزاره لشکریان چنگیز مشهور شده باشد.
دلیل دوم قدمت نام هزاره از نظر تاریخ اینست: هیون تسنگ زائر و جهانگرد معروف چینی که بعد از سیاحت هند در هنگام باز گشت بتاریخ (۲۵جون۶۴۴م) به تسو –کو- چه (را کوزیا) امد، وی پایتخت نخستین آنرا هو – سی – نه (غزنه) و پایتخت ثانی را هو- سا- له میگوید( رجوع به کتاب ۱۲ سفر نامۀ وی)
سنت مارتن نخستین شخصی است که نام اولین را با غزنه و ثانوی را با هزاره تطبیق کرد، اگر چه جنرال کننگهم در جغرافی قدیم هند (ص ۴۰ ببعد) باسنتاد قول ابوالفضل تطبیق نام دوم را صحیح نمیداند و آنرا گذرستان کنار های هلمند میداند ولی بطلیموس جغرافی نگار معروف نیز در همین مواقع جائی را بنام اوزاله در شمال غرب اراکوزیا ذکر میکند، که با وجود مطابقت روایت هیون تسنگ و بطلیموس نمیتوان بر قول ابوالفضل اعتماد کرد.
هیون تسنگ گوید که از هو ساله چشمه ساری خیزد، و بچندین شعبه تقسیم میشود اقلیم آن سرد و دارای برف و ژاله است مردم آن خوشدل و آزاده اند در اصول جادو گری مهارتی دارند، و تحریر و زبان ایشان نیز با دیگر ممالک اختلاف دارد.
سوم: موسیو فوشه نیز با تطبیق سنت مارتن همنواست: وی گوید چون هیون تسنگ همراه یکی از پادشاهان افغانستان که در اطراف کشور خود گشتی میزد تا هم مالیات عقب افتاده را وصول کند و هم قدرت مرکزی را بقبائل اطراف نشان دهد از هزاره جات نیز عبور کرده است وی خصایص اقلیمی و زبان و اخلاق این مردم را یادداشت مینمایدف و حتی از قیافۀ این مردم هم اظهار تعجب میکند.
با این دلیل موسیو فوشه چون اسکندر از جنوب افغانستان بشمال آن ازین جبال میگذشت مؤرخان او می نویسند که اسکندر یکنوع مردم جدید را در انجا مشاهده کرد که از دیگران سر کش تر بودند، شرحی که کنت کورس از خانهای گلی انها میدهد، با آنچه امروز هر مسافری میتواند بچشم سر ببیند کاملا تطبیق می شود (تمدن ایرانی ص ۴۲۲).
تطبیق نام هزاره
اکنون آنچه را هیون تسنگ بشکل هو-سا-له و بطلیموس بشکل اوزا آورده با نام کنونی هزاره تطبیق میکنیم و از نظر زبان شناسی نیز همین مقصد را روشن می سازیم.
در تلفظ چینی و یونانی کلمه فرقی نیست هر دو سه سلایبل دارد: له-سا –هو=له-زا- او که تبدیل س به زوا او به هو در فیلالوژی مطرد است، و لازم هم تاکنون به (ر) ابدال میگردد مانند دیوار= دیوال و دیوانه= لیونی و دس و لس و ده و صد ها کلمۀ دیگر آریائی که با ابدال (ل=ر) تغیر شکل داده اند. پس از نظر فیلالوژی هیچ بعدی ندارد. که هو – سا –له چینی یا او- زا- له یونانی هزارۀ کنونی باشد و چون در همان قرن هفتم میلادی هیون تسنگ بسا از قبایل و بلاد افغانستان را بهمین نام های کنونی ایشان (منتهی به لهجۀ چینی) ذکر میکند، و در جوار عزنه و هزاره اپو-کین (افغان) را نیز می آورد، بنا بران باید گفت که این هزاره گان از همان عصر های قدیم از زمان اسکندر تاکنون در جوار افغانان ساکن بوده و قرنهای طولانی باهم زندگی داشته اند.
اما این نام اگر از نظر فیلالوژی تحلیل گردد نیز ریشهای کهن سالی را مقارن با زبان پشتو دارد. که نویسنده رای خود را بصورت ابتدائی (نه قطع و حتم) در پشگاه دانشمندان زبان شناس میگذارم،ولی قبل از آن توجه شما را به چند کتاب تاریخ بعد از مغل و نزدیکتر به یغمای چنگیز معطوف میدارم، که اغلب مؤرخان این عصر هزارهای افغانستان را بنام اوغانی ستوده اند، و ایشانی را اوغانیو حتی باملای کنونی افغان نوشته اند اینک اشارات مؤرخین.
۱-در پترزبورگ کتابی بنام جامع التواریخ (غیر از جامع رشید الدین) تالیف (۷۰۵هـ) موجود بود که بنام سلطان غازی اهداء شده و نسخۀ موجوده تحریر (۹۷۱هـ) است.درین کتاب بارها هزاره و اوغانی و هزاره و افغان و امیر مبارز الدین از اوغانیان و احوال و اوغانیان و سیو غتمش اوغانی امده است.
۲-در مطلع سعدین عبدالرزاق سمرقندی وقایع (۷۴۷هـ) اوغان و جرمایی و هزاره خانه بدوش آمده و در وقایع (۷۴۶هـ) هزاره اوغانی و هزارۀ افغانی را باضافت واضح مینویسد.
۳-در تاریخ گزیدۀ حمدلله مستوفی هزارۀ اوغان و اوغانیان و سورغتمش اوغانی و هزاره اوغان و احشام هزاره و امراء متعدداوغانی و جرمایی ذکر میشود، که تاختن های ایشان در جنوب فارس تا شیراز میرسد و امراء آن سامان سالها با ایشان در زد و خورد بودند.
تحقیق این مسئله که این اوغانیان و جرما و هزاره کیانند، کان مقالۀ دیگریست ولی درینجا التزام و پیوستگی این نامها با همدیگر کم از کم نزدیکی و همکاری و از یکسو بودن این مردم را میرساند.
اکنون تجزیۀ نام هزاره را ملاحظه فرمائید:
این نام مانند اسماء بسیار معروف تاریخی دو جزو دارد: هو+زاره. و این که هجاء نخستین آن هـ به ضم و هو بوده از تلفظ چینی و یونانی آن پدیدار است.
هئوبا هو در اوستا، سو در سنسکریت ریشۀ قدیم همین هو= خو=خه=شه (پشتو) خهی و خوب (پارسی) است، که نامها و صفات زیاد باین هو مصدر است مثلا: هو بخت و هو نامی بمعنی نیکبخت و نیکنامی در امالی خواجه عبدالله انصاری حدود (۴۸۰هـ) در لهجه هروی آمده است، ( طبقات الصوفیه خطی) در اوستا سه رکن آئین مزد هروی امده است، (طبقات الصوفیه خطی) در اوستا سه رکن آئین مزد یسنا همته و هوخته و هوریشته (گاتها، ص ۷۵ و مزدیسنا و تاثیر آن در ادب پارسی ص ۷۰۰) در پهلوی بترتیب هومنش، هوگبشن، هوکنش بوده، که در پارسی به پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک تعبیر شده و در پشتونزدیک به اوستا هومننه و هوختنه و هورشه است.
در اوستا صفت جمشید ( هورمک= خوبرمه) بود ( وندیداد، ص ۲۱۰) و درپارسی دری آهو بمعنی عیب است: ( آ= نا نفی)+هو (خوب) که جمعا نا خوب و عیب باشد، فردوسی گفت:
گر آهوست بر مرد موی سپید
ترا ریش و سر گشت چون برگ بید
(شهنامه ج ۱ بیت ۲۶۴۴)
هوشنگ نام یکی از شاهان داستانی کویان مقدم بر زرتشت است که اصل اوستائی آن که آن شاینغه – هاو هئوشنیگه بود ( یشت ۵/۹/۱۵/۱۷/۱۹ که جزو اول آن هم همان (هو) است پس بنابر این عنعنه اگر جزو اول نام هزاره را هم همین (هو=شه= خه = خوب) بدانیم، چون تلفظ قدیم آن هم باستناد هیون تسنگ و بطلیموس (هو=او) بود بعید از قیاس نیست.
اما جزو دوم آن ( ساله= زاله) چینی و یونانی همین (زاره) کنونی است که در پشتو هم تاکنون بشکل (زره) موجود است بمعنی (دل، کل) که جمعا هوساله= هزاره باید هوزره یعنی خوشدل باشد، و این همان صفتی است، که هیون تسنگ بمردم هو- سا – له داده است.
اما اینکه (زره) در السنۀ کهن ریشۀ داشته و کلمه تاریخی است که معنی آن تاکنون هم بهمان داب قدیم در پشتو باقی مانده، نیز نظائری در اسماء کهن دارد و اصل آن در اوستا زریته بمعنی دل بود (فرهنگ نظام ۲/۷۲) که در اکثر السنۀ آریائی همین ریشه درین کلمه وجود دارد، مانند درامنی در کردی زار در بلوچی زدرا در سریکلی زارد در شعنانی زرد در سنگلچی یورای و در منجی زجل (حواشی بر برهان ۲/۸۷۳).
و همین کلمه است که بقول پروفیسر هاگ جزو اول کلمه زره تشت را هم تشکیل داده و نام یکی از پهلوان بلخ زریر که یاتگاه زریران بنام اوست در ابان یشت فقره (۱۱۲/۱۱۳) زری واری است که اکنون زره ور (دلیر) گوئیم.
همچنین نام خسرو و بقول گریستن سن (کیانیان ص ۲) در اصل اوستایی هئو- سروه –هو بود که جزو نخستین آن همان هئو) در پارسی (خو) شد، و جزو ثانی آن سروه هم شاید که با همان زره هم ریشه باشد، که جمعا معنی آن (خوشدل) شود.
باری اگر کلمۀ هوساله چینی و اوزاله بطلیموس جز سر زمین هزاره کنونی مورد تطبیق نداشته و قرائین تاریخی نیز برین قضیه دلالت کند، پس این تجزیه ای لسانی نیز به حقیقت اقرب خواهد بود، و هزاره معنی (خوشدل) را خواهد داشت.(۱)(۲).