138

جنگ بر در پای رهت (راهب)

از کتاب: سلطنت غزنویان ، فصل دوم

جنگ بر در پای رهت (راهب)

و لشکر کشی مقابل تریلوجیپال و نندا (گنده)


چون سلطان از فتح قنوج بازگشت نندا (گنده) راجه کالنجر راجیا پال راجای قنوج را مطعون قرداد و ویرا به علت اینکه از مقابل سلطان غزنه گریخته ملامت کرد پس با راجگان مجاور و مخصوصا لا جن راجه گوار لیار طرح دوستی ریخت و آنها را علیه راجیایان برانگیخت و راجیاپال را بقتل رساند و نیر یلوجیپال که پسر اراجیه پال بود جانشین وی گردید در عین حال تریلو جیپال شاه هند و شاهیه با ننده (گنده) راجه کالنجر معاهده کرد و ویرا بران آورد که در راه استرداد سلطنت او از دست سلطان محمود باوی یاری کند چون سلطان غزنه از قتل راجیا پال و معاهده تریلو جیبال شنید به عزم سر کوبی سر کوبی آنها از غزنه سوی هندرهسپار شد و لشکری از سپاهیان دلیرو برگزیده خویش را در رکاب خود برداشت.

تریلوجیپال چون از قصه سلطان شنید مرعوب گردید و بجانب جنوب رهسپار شد تا از هم نام خویش تریلو جیپال حکمران قنوج و باری یاری بخواهد سلطان او را تعقیب نمود و در کنار دریای راهب با وی تصادف کرد در ترجمه جر فادقانی نام این دریا راهب ذکر شده ولی از تحقیقات عالمانه ناظم بر می آید که این در یاهمان (رهوت) است که آن نام قسمت علیای دریای رام گنگاه میباشد.

تریلو جیپال پادشاه هندوشاهیه راه عبور سپاهیان سلطان را در کنارۀ دریا مسدود کرد سلطان فاتح بخشم اندر شد و خیکها ترتیب داد و بفرمود خیکها باد فرودمند و برخویشتن بندند و از آب بگذرند هشت تن از سپاهیان جنگجو پیش دویدند و بفرمان سلطان محبوب خویش خود را بمخاطره افگندند و بهر و خیکها از آن دریای خروشان ومراج عبور نمودند چون تریلو جیپال آن هشت تن را در میان امواج خروشان معاینـه نمـــود پنج فیل یا جمعی بزرگ از مردان کار پیش فرستاد.


دشمنان هر چه تیرا فگندند و آن هشت تن را در میان آب به آتش تیر کوفتند آنها نترسیدند و هر دوار بر ساحل بر آمدند سلطان چون حال را بدید سربازان دیگر را نهیب داد تشویق نمود و بزبان خود گفت هــر که امروز توانـد از این دریا بشنا عبور کند و به آن هشت تن یاری نماید رنج امروز براحت همه عمر کفایت خواهد کرد فرخی میگوید سلطان خود و تیر افگنان از آب گذشتند دلیران غزنه برخی با اسپ و بعضی باخیک از آب عبور کردند و بانیزه و شمشیر برسوار و پیاده دشمن تاختند آنها را شکست دادند تریاو جیپال بهزیمت رفت و دوصد و هفتاد پیل جنگی بادیگر غنایم بدست سپاهیان سلطان افتاد فرخی میگوید دو صندوق جواهر و دو تن از شهزاده خانم ها و زنان تریلو جیپال نیز درین جنگ بدست افتاد. تریلوجی پال درین جنگ زخمی گردید و بران شد که با سلطان صلح کند ولی سلطان نپذیرفت و بالاخره این پادشاه در ٤١٢ بدست کسان خود مقتول گردید و پسرش بهیم پال دلاور که بجای وی نشسته بود در ٤١٧ مرد و سلسله هندوشاهیه که مردم علم دوست و جوان مرد و نحیف بودند خاتمه یافت فرخی شاعر دربار غزنه درباره این جنگ چنین گوید:

ازان حصار سوی شاه روی کرد و برفت

سپاه را همه بگذاشت با سپهسالار

بیک شبان روز از پای قلعه سربل

برود راهـت شد تازیان بیک هنجار

به پیش راه وی اندر پدید شد رودی

هلال زورق وخور لنگر و ستاره سپار

چه صعب رودی دریا نهاد وطوفان خیز

چه مندر آبی پیل افگن و سوار او بار

چو کوه کوه دران موجهای تند روش

چو پیل پیل نهنگان هول مردم خوار

تروجپال سپاه را به شب گذاشته بود

به پیل از آب و از انسو گرفته راهگذار

سر ملوک عجم چون به نزد کوه رسید

صف سپاه عدو دید باسکون و قرار

زرید کان سرائی نژاد بر سر آب

بدان کنار فرستاد کودکی سه چهار

به نیزه هر یک از ایشان ستوده غزنین

به تیغ هریک از ایشان خجسته بلغار

از این کرانه کمان بر گرفت و اندر شد

میان آب روان باسلیح وزین افزار

بسر کشان سپه گفت هر که روز شمار

ثواب خواهد جستن همی ز ایزد بار

بجنگ کافر از این رود بگذرید بهم

که هم بدست شما قهر شان کند قهار

همه سپاه بیکبار با سلیح وسپر

فرو شدند بدان رود نادهنده گذار

چو زین کرانه شه شرق دست برد به تیر

بران کرانه نماند از مخالفان دیار

شه سپه شکن جنگجو ز پیش ملک

میان بیشۀ کشن اندرون خزید چومار

بفر دولت او پشت آن سپاه قوی

شکسته گشت و از ان دولت این شگفت و مدار

درشت بود و چنان نرم شد که روز دگر

بصد شفیع همی خواست از ملک ز نهار

ملک زپنج یک آنجا نصیب یافته بود

دوست پیل و دو صندوق لولوی شهوار

پس از انکه تریلو چیپال شاه هندوشاهیه مجروح شد و بهزیمت رفت سلطان جانب باری لشکر کشید تریلو جیپال راجه باری بمجرد شنیدن خبر سلطان فرار نمود و سلطان باخشم فراوان شهر باری را خراب نمود :

بسوخت شهر و سوی خیمه باز گشت از خشم

چونره شیری گم کرده زیر پنجه شکار

سلطان پس از تخریب شهر باری بران شد که باننده مصاف دهدنندا با

سپاهی گران مقابل سلطان آمد گردیزی چنین مینگارد :

واز باری لشکر سوی ولایت نندا کشید و از چند آب بزرگ گذاره شد و نندا خبر آمدن سپاه اسلام یافته بود مرحرب را مهیا گشته و لشکر بسیار به نزدیک خویش جمع کرده و چنین گویند که اندر لشکر اوسی و شهزار سوار بود و صد و چهل و پنجهزار پیاده و ششصد فیل.

فرخی نیروی نندا را چنین شرح میدهد :

چهل امیر زهندوستان در آن سیه است

بزیر رایت شان سی و شش هزار سوار

علامت است دران لشکر رو بر او 

پیادگان گزیده صدوسی و سه هزار

قویست قبل که لشکرش به نهصد پیل 

چگو پیلان پیلان نامدار خیار 

همه چو کوه بلند ندروز جنگ و جدل 

بلند کوه بدندان ها کنند شیار 

خدایگان زمانه چواین سخن بشنید 

چه گفت گفت همی خواستم من این پیکار

گردیزی مینگار دامبر محمود چون به نزدیک او رسید لشکر را به تعبیه فرود آورده و میمنه و میسره وقلب وجناحین ومقدمه وساقه بساخت وطلایه بفرستاد و فرود آمد بحزم واحتیاط پس رسول فرستاد سوی نندا  او را پند داد و وعید نمود و پیغام ها داد به اعذار و انذار که مسلمان شو نندا جواب داد که مرا با تو جز حرب کاری نخواهد بود گردیزی میگوید چنین شنیدم از بعضی نقات که امیریمین الدوله رحمة الله آنروز بر بالای شتر به نظاره سپاه تندا و نگاه کردیک جهان خیمه و خریشته و سرای پرده دید وسوار و پیاده وفیل پشیمانی گونه اندر دل او پدید آمد و استعانت خواست از خدا تاویر اظفر دهد چون شب در آمد حقتعالی رعبی و فزعی اندر دل نندا افگند و لشکر برداشت و بگریخت از نوشته گردیزی بر می آید که سلطان چون سپاه بی شمار نندا را معاینه کرد و چشمش براردوگاه مجلل و بزر و نیرومندی افتاد و از جانبی هم دید که تندا به نیروی خویش مغرور است و به پیغامهای او پاسخ نمیدهد باندیشه در افتاد و چنانکه خوی او بود که در مواقع خطر به ملک نیم شب پناه می آورد و خاضعانه از پیشگاه خدای بزرگ متعال یاری می جست در این شب نیز چنان کرد و نندا باوجود قوتی که داشت مرعوب شد و بدون جنگ ناگهان شبانه فرار نمود .

از اشعار فرخی هوید است که در میان عساکر سلطان و افواج نندا در عصر های روز جنگی هم واقع گردید و عبدالله طائی دسته از دشمنان را شکست داد ابن اثیر نیز وقوع جنگ را تائید می کند میگویند چون خبر فرار نندارا بسلطان اوردند وی در اول باور نمیکرد که سپاهی با این همه نیرو وقوت وعدت چنین کار نماید ولی چون معلوم کرد که قضیه چنان است که گفته اند آنرا معاونت الهی دانسته بشکر نعمت خدا پرداخت.


فرخی در این داستان چکمه مستقل دارد که بیتی چند از ان التقاط می کنیم :

چوباز گشت به پیروزی از در قنوج

مظفر و ظفر وفتح بریمین ویسار

هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین

هنوز خنجرش از خون تازه چون گلنار

هنوز ماه زآوای کوس او مدهوش

زعکس تیغش خیره ستارۀ سیار

رهی به پیش خود اندر گرفت و گرم براند

بزیر رایت منصور  لشکری جرار

نشیب هاش چو چنگلهای شیر درشت

فراز هاش چو پشت نهنگ هموار

نماز شام ز بهر طلایه پیش برفت

محمد عربی با جماعت احرار

هنوز میر خراسان براه بود که شود

طلایه وار بر آورده زان سپاه دمار

شپ اندر آمد و نندا سپاهرا بر داشت

برفت و پیش چنین شه شدن نباشد عار

سلطان اردوی نندارا متصرف شد و فراریان را تعقیب نمود نندا نجات یافت و پنجصد و هشتاد فیلوی به تصرف سلطان در آمد.