32

زراعت و صنعت و فلاحت

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل چهارم ، بخش اوضاع اقتصادی و اجتماعی و اداری و فکری و علمی و ادبی افغانستان
04 February 1967

خراسان با ولایات طرف شرقی آن تا مجاری سند سرزمین و سیع و منابع فراروان آب و رود های خروشان داشت. کوهسار پامیر و هندوکش و کوه بابا و سطح مرتفع غور و غزنه دریاهای خروشنده را بهر طرف سرازیر ساخته و اراضی وسیعی را سیراب می نمود، که از نظر ارزش کشاورزی بروادیهای زراعتی ذیل احتواء میکرد:

۱/در شمال مجرای عظیم آمو از پامیر بر خاسته و دریاهای معاون شمالی و جنوبی بآن پیوستی . این ساحۀ عظیم زراعتی را ما « ساحۀ زراعتی آمو» گوئیم که در شمال وادیهای و سیع و صالح الزراعه سغد و بخار او خوارزم ، و در جنوب اراضی زرخیز تخار و بلخ و جوزجان را تا فاریاب در بر میگیرد.

۲/ساحۀ هری رود و مرورود، که ولایت هرات و مرو و بادغیس تا سرخس دران شامل باشد، و بهترین مرکز زراعت و مالداری بود.

۳/ساحۀ هلمند: که دران اراضی غور و زمیندار و بست و سیستان شاملست ، وبر سواحل ابن دریای فیاض مدنیت های عظیم و شهر های بزرگ از قبیل داور ، سروان بست و زرنج آبادان بود، و تنها سیستان یکولایت مستقل و مهم خلافت اسلامی شمرده شدی.

۴/ساحۀ ارغنداب و ترنک : حاوی زابل و رخج و پنجوای قدیم از غزنه تا مجرای ارغنداب ، که شهر های مشهور غزنه و تگین آباد و پنجوای و میوند دران بود.

۵/ساحۀ دریای کابل : که تمام گندهارای قدیم را از کابل تا دریای سند دربر میگرفت. ولایت کابل و ننگرهار و لغمان و کنر و پشاور را حاوی بود، که هر یکی ازین سرزمین ها دارای زراعت و سیع و اراضی صالح و زرخیزی بود و شهر های معروفی مانند کابل دنپور (جلال آباد کنونی ) پر شاور (پشاور ) و یهند (کنار سند در مقابل اتک کنونی ) را داشت .

۶/ ساحل مهران یعنی دریای سند که تمام اراضی جنوب پشاور را تا حدود ملتان و اوج و الرور (روهری) و دیبل (در حدود کراجی کنونی ) در برداشت و بلاد معروف اوچ و ملتان و بنو (بنیان) و منصوره و تهته و رور و بسمد و دیبل درین ساحه واقع بود. که این حوزۀ وسیع در تحت سلطۀ امویان و عباسیان بحیث یک ولایت علیحده یی اداره میشد وولایت مکران و طوران و قصدار را هم گاهی جزو آن میشمردند ولی تمام این سرزمین از نظر صنعت و زراعت و تجارت با خراسان پیوستگی بارزی داشت.

اکنون ما این شش ساحۀ زراعتی و صنعتی را در اوراق تاریخ مطالعه میکنیم که دارای کدام ممیزات زراعتی و محصولات کشاورزی و صنعتی بوده است ؟

در اوائل دورۀ اسلامی که هنوز فاتحان   تازی باین سرزمین نرسیده بودند، زایر و جهانگیرد معروف چینی هیون تسنگ در سنه ۹هـ ۶۳۰م ازین کشور دیدن کرد، و بهند رفت و در سال ۲۴ هـ ۶۴۴ م از طرف پس آمد وی درین دو بار دیدن خویش به اوضاع زراعتی برخی از ولایت اشارتهایی دارد: 

ولایت تخار از زمان قدیم کشتزار پنبه بوده و هیون تسنگ هم گوید که اکثر اهالی پنبۀ خوب را برای ساختن لباس خود استعمال کنند ، و برخی  پشم را هم بکار برند.۱ 

ولایت تخار از زمان قدیم کشترزار پنبه بوده و هیون تسنگ هم گوید که اکثر اهالی پنبۀ خوب را برای ساختن لباس خود استعمال کنند و برخی پشم را هم بکار برند۱

ولایت جوزجتن (هوشی کین) که دارای مراتع و رود خانهای فراوان بود پرورشگاه اسپ های بسیار خوب (شین ) شمرده می شد ؛ و در کوهسار بین جوزجانان و بامیان که آنرا کی   چی (گز) نامیده ، سبزیجات و غله فراوان و گل و میوه اندک بود. ۲

در بارۀ پوهو(بلخ) گوید: محصولات ارضی و کشاورزی آن متنوع و گونا گون بوده و شمردن گلهای خود رو و کشتی آن مشکل است . ۳

۱سیپوکی کتاب اول: توهولو تخاره

۲کتاب اول سی پو کی ۱۱۲

۳همین کتاب :پوهو(بلخ) ۱۰۹

بامیان : گندم خوب بهاری ولی میوه و گل کم دارد ، برای پرورش مواشی نهایت مساعد است ، مراتع فراوان برای گوسپند و اسپ که در ان بوفرت پیدا میشود موجود است . پوشاک عمده از پوشت و پشم ساخته میشود، که برای آنجا خیلی مفید و مناسب است .۱

کاپیسا: هر گونه غله و انواع فراوان درختان میوه دار و اسپهای عالی نژاد شین (شین) و بیخ نبات خوشبوی یو کین (یوکین) (شاید زرد چوبه) دران پیدا می شود ، و مردم البسۀ پشمی را با پوستهای حیوانات زینت دهند. ۲

لغمان: برای تولید برنج مساعد و دارای کشتزار های نیشکر است ، درختان میوه دار فراوانست البسه مردم از کتان سپید است . ۳

وادی سوات : که آنرا هیون تسنگ بنام او چنگ   نه (اود یانه) آورده و گوید که اقسام غله دران میروید مگر کشتهای ان پربر نست . انگور بوفرت و نیشکر خیلی کم دارد در خاک آن طلا و نقره پیدا میشود و برای کشت یو کین مساعد است . جنگل های آن انبوه  و سایه دار و میو ها و گلهای آن فراروان و جامۀ مردم از پنبه سیپد است . این سر زمین بقول فاهیان (فصل ۸) بسبب سر سبزی و باغ مانند بودن آن باسم اودیانه (در پراکرت او جانه) خوانده شده است . ۴

وادی گندهارا: که پایتخت ان پولوشاپولو (پشاور) است ، و غله باب و انواع گل و میوۀ فراوان دارد ، و نیز نیشکر آن خیلی زیاد است که از ان شکر منجمد (گر) سازند. ۵

بلور: که بنام پولوهو در بین کوهسار پر برف واقع بود، و عبارتست از درهای نورستان و چترال و چیلاس تا هنز او کشمیر که مردم آن لباس پشمی 

۱سی  یوکی ۱۱۳

۲همین کتاب ۱۱۶

۳همین کتاب ۱۴۴

۴همین کتاب ۱۶۶

۵همین کتاب ۱۵۰

پوشند ، و اقلیم نهایت سرد است . پیداوار آن گندم و ماش و طلا و نقره بوده و بدان سبب کشور متمولست۱

وادی دریای سند:

وادی سین   تو (سند) برای  نشو و نمای غله جات مساعد بوده و گندم و ارزن به کثرت کشت میشود، طلا و نقره و مس زیاد دارد. نر گاو ، و گوسپند ، شتر، قاطر و دیگر انواع حیوانات پرورده میشوند اشتران آن کوچک و یک کوهانه اند. نمک سرخ، نمک سپیدف نمک سیاه و معدنی دارد، مردمان سواحل دریای سند به پرورش مواشی اشتغال دارند، و ازین ارتزاق کنند . ۲

قصدار :

هیون تسنگ مملکتی را بنام لانگ   کی   لونام می برد ، که انرا با سرزمین بین قصدار و قلات بلوچ تطبیق کرده اند، و یک شهر آن لاکوره از طرف میسون در خرابه زاری  بین قلات و قصدار تعیین شده است . ۳

خاک  این سرزمین بسیار غنی و حاصل خیز بوده و فصول و افری میدهد، جواهر واحجار کریمه دران پیدا میشود، و در کشور کی   کیانگ نا   (=قیقان و قلات کنونی بلوچ) مقدار خیلی زیاد گوسپند و اسپ پرورده می شود ، و اسپ نوع عالی شین آن جثه عظیم دارد، و بقیمت بلند بفروش میرسد.۴

سمت غربی :

هیون تسنگ از غزنه بطرف رخذ و سیستان و هرات نرفته ولی چون در عصرش این ولایات در تحت سلطۀ کابلشاهان نبود، و غالبا رتبیلان و ملوک مقامی دران حکم میراندندو آین مزدا پرستی (زردشتی ) هم روایی داشت ۵ و بنابران این 

۱سی   یو کی ۱۷۸

۲همین کتاب ۴۶۱

۳جغرافیای قدیم هند ۳۱۱

۴سی   یو کی آخر کتاب ۱۱ ص ۴۶۸

۵زیرا مردگان خود را برسم زردشتیان در دخمه ها میگذاشتند(هیون تسنگ)

سرزمین را بنام پولاسی (پارس ) نامیده است ، که وادی ارغنداب و قندهار کنونی هم دران شامل بود . زیرا بقول هیون تسنگ کشکول بود در قصر پادشاه این مملکت موجود بود،؛ که هیمن ظرف سنگین در شهر کهنۀ غربی قندهار کنونی افتاده بود، و در سنه ۱۳۰ ش بموزۀ کابل انتقال داده شد.

بقول هیون تسنگ ، هوای این کشور عموما گرم ووادیهای آن وسیع است، و مردم برای آبیاری کشتها آبرا بالا میکشند (ظاهرا سیستم کاریز) و ثروتمند و توانگراند، طلا و نقره و مس و بلور معدنی و مرورارید و دیگر اشیای گرانبها دران پیدا میشود، در منسوجات زربفت و ابریشمین و پشمی و بافتن قالین ماهر اند،

اسپهای نژاد عالی شین و شتر دارندف چیز هایی که در فنون نفیسه میسازند در کشور های همجوار از ان خیلی قدر میکند مردم اینجا عبای پوست (پوستین) پشم و نمد(کوسی) و لباس و ابریشمین مصور می پوشند. ۲

غزنه :

پایتخت تسو کو چا (اراکوزیا) هو سی نه (غزنه ) است ، که وادیهای آن برای کشاورزی مساعد است ، و گندم زمستانی فراوان دارد، بته و درخت و اقسام و گل ومیوۀ آن هم زیاد است . یو کین (زردچوبه) و هنگ هم در ان میروید، سرزمین دیگر این کشور هو   ساه   لو (غالبا هزاره ) است که از چشمه سار آن بهر طرف آبها رود، که در زراعت اطراف بکار آید ۳

در سرزمین های دیگر انتا پولو( اندراب ) دارای زراعت منظم و گل و میوه است ، و خوست و قند وز نیز محصولات کشاورزی و غله و درخت فراوان دارد، و خاک زرخیز تخار، برای هر نوع غله مساعد است گندم زمستانی و هر نوع گیاه و میوه های مختلف دران موجود است مردم البسۀ پشمی و نمدی و پوستی میپوشند و در بدخشان و شغنان نیز انواع گندم و لوبیا و انگور و ناک و اقسام وآلو فراوانست و پامیر و بلور 

۱در فصل اول و قسمت سوریان غروبنام شن اسپ رجوع کنید.

۲سی   یو   کی ۴۶۵

۳همین کتاب ۴۷۰

و کوران تخار دارای ذخائر هنگفت طلا  نقره است ۱

این بود آنچه از خلال نوشته های هیون تسنگ راجع باوضاع کشاورزی و فلاحتی و پیدا او اراضی و لایات شرقی و غربی و شالی کشور ما برمی آید ، و ازین آشکار است که افغانستان حدود سال نهم هجری که هنوز آثار اسلام بدین سرزمین نرسیده بود، یک کشور سرسبز و خرم زراعتی بود، که زراعت گندم و حبوبات و بقولات و در ختان میوه دار دران وراج داشت. فلاحت و مالداری آن هم با داشتن چراگاههای وسیع و خرم و قابل یاد اوری بود، گوسپند و اسپ های نجیب نژاد خوبتر فراوان پرورده میشد، و مردم از معادن طلا و نقره نیز کار گرفتندی، و از پنبه و پشم و پوست حیوانات ، پوشاکه ساختندی و بدین شکلی که هیون تسنگ تصویر نموده مردم ان اوقات از حیث خوراک و پوشاک مکتفی بخود بوده اند، و از زمین و آب فراوان و مراتع ورودهای کشور استفادۀ شایانی کرده اند.

در اوائل اسلام 

جغرافیانویسان و مولفان عرب و عجم نیز در بارۀ زراعت و پیدا وار کشاورزی و صنعتی نقاط مختلف خراسان اطلاعات و اشاراتی دارند که بزمان بعد از هیون تسنگ یعنی قرن دوم و سوم هجری تعلق میگیرد.

بقول جوزجانی مولف حدود العالم : خراسان ناحیتی است بزرگ با خواستۀ بسیار و نعمتی فراخ و نزدیک میانۀ آبادانی جهانست ، و اندر وی معدنهای زرست وسیم و گوهر هائی که از کوه خیزد. در خراسان اسپ و جامه هاوزر و سیم و پیروزه و دارو های باشد. ۲

بقول ابن حوقل: اشتران سرخس و بلخ و گوسپندان غور و خلج و ستوران نواحی بلخ، و جامه های نخی و ابریشمی نشاپور و مرو و گوشت گوسپندان غزی و عذوبت آب آمو ، و غلامان تورکی خراسان شهرت فراوان داشت ، و همواره 

۱سی  یو  کی ۴۷۲ ببعد

۲حدود العالم ۵۵

ستوران و غلامان  خوارکه و پوشاک] خراسانی به اقطار عالم برده شدی.  و گرانیهای ترین بردگان تورکی که بی نظیر بودند، در بازار  های خراسان بدست آمدی ، و قیمت یک برده و کنیز تا سه هزار دینار طلائی  رسیدی. ۲

امتعۀ مشهور پیداوار شهر های خراسان عبارت بود از :

هرات 

کرباس ، شیرخشت، دوشاب (حدود العالم) از کوههای آن سنگهای آسیا و فرشی اورند( اصطخری) گنجد و پولاد و پسته و انگوزه ودیبا و مویز طائفی ( احسن التقاسیم) 

مالن (مالان)

مویز طائفی نیک (حدود) دارای باغهای انگور (اصطخری)

کروخ 

کشمش ان مشهور است و بهر طرف برده میشود.(حد و دو اصطخری)

مرو

پنبۀ نیک و اشتر غاز (بیخ گیاه شوک الجمال) و فلاته (حلوای میده ) و سرکه و جامه ها قزین و ملحم ۰حدود) نان بسیار لذیذ و میوهای شیرین و مویز و خربزۀ خشک آن بعراق برند، و ابریشم و قز فراوان داردف و تخم ابریشم از مرو به آفاق برده میشود ، و پنبه و کرباس های نیکو دارد ( اصطخری ) قزوا ابریشم و پنبه و گاو و پنیر و شیره و مس و گنجد و مویز و عسل و انجیر و انار و زاگ و کبریت و روی و زرنیخ (احسن التقاسیم) و بهترین  و پسندیده ترین جامه های خراسان (البلدان )

گوزگان 

اسپان نیکوی بسیار و نمد و حقیبه (خورجین) و تنگ اسپ و زیلوی و پلاس و چوب ناشکن بنام حنج (حدود ) پوست های مد بوغ ان به تمام خراسان و ماوراء النهر برده می شود (ابن حوقل)

۱صورة الارض ۴۵۲

تالقان (شمال مرورود )

نبیذ و نمد (حدود)

کندرم (شهری در گوزگان)

نبیذ نیک و فراوان و جوز و انگور و بادام (حدود و ابن حوقل)

بلخ 

ترنج و نارنج و نیشکر و نیلوفر (حدود) اشتران بختی بلخ شهرت جهانی داشت و نظیر آن نبود( اصطخری۹ امتعه از هر طرف بدان اوردند و مجمع تجارتهاست و ستوران نیکو (ابن حوقل)

تخارستان  

اسپ و گوسپند و استر و غله و میو های گونا گون (حدود ابن حوقل)

ولوالج 

جوز و پسته و برنج و شاخ و پوست های و روبا (احسن التقاسیم )

سمنگان 

نبیذ نیک و میوۀ بسیار (حدود)

بنجهیر (پنجشیر)

معدن سیم دارد (حدود و ابن فقیه ) لاجورد و جواهر (ابن حوقل)

پروان 

معادن طلا (احسن التقاسیم)

غور 

پرده و زره و جوشن  سلاحهای نیکو (حدود) گوسپند و دارای کشتها و چراگاههای فراوان (اصطخری) در کوههای غور که بر بامیان و پنجشیر گذشته از اول تا آخر ؛ معادن و سیم و زر موجود است . (ابن حوقل)

سیستان 

فرشها و زیلو و خرمای خشک و انگوزه (حدود) اقسام اطعمه و خرما و انگور  دارد و از اراضی بین سیستان  انگور فراوان باشد (اصطخری)

بست 

میوهای خشک و کرباس و صابون (حدود) انگور و خرما (اصطخری) سدر و ریحان (احسن التقاسیم )

نشاپور

جامه های گونا گون و ابریشم و پنبه (حدود) که با کثر بلاد اسلامی برده میشود (اصطخری)

طوس 

معدن پیروزه ومس و سرب و سرمه و شبه و دیگ سنگین فسان و شلوار بند و جوراب (حدود) آهن و سیم و خماهن و بلور و هنگ (ابن حوقل) انواع پوست سمور وفنک و و قاقم ووشق و سنجاب (البلدان یعقوبی )

پوشنگ (غرب هرات)

گیاهی که شیرآن تریاک زهر مارو گژدم است (حدود ) چوب عر عر (ناجور) از ان بهر طرف برند(اصطخری )

سرخس 

اشتر (حدود ) گوسپند و اشتر (اصطخری)

بون 

دوشاب (حدود)

ریوشاران (روبو شاران ؟)

معدن زر (حدود)

درمشان و ساروان و مانشان (گوزگان)

چارپایان بسیار از گاو و گوسپند و معادن زروسیم و آهن و سرب ومس و سنگ سرمه و زاکهای گونا گون (حدود)

انبار (پایتخت گوزگان )

پوستهای گوزگانی ازینجا بهمه جهان برند(حدود) و این پوستا غالبا همین قره قل کنونیست که حالا شهرت جهانی دارد. انگور  و تاکستان ان مشهور بود (ابن حوقل)

سان (ناحیت گوزگان و سنگ چارک کنونی )

گوسپند بسیار (حدود) وجوز کوهی (اصطخری )

رباط کروان (بر سرحد گوزگان )

معدن زر (حدود)

غرج الشار (غرستان)

نقره و نمد و اسپ اعلی و استر (احسن التقاسیم) تنگ ستور (ابن فقیه )

فره 

خرما و میوهای بسیار (حدود)

درغش (زمیندارور)

زعفران (حدود) 

بدخشان

معدن سیم و زر و بیجاده ولاجورد و مشک تبتی ( حدود) احجاز نفیسه برنگهای مختلف (ابن حول ) بقول بشاری در بدخشان معدن جوهریست شبیه به یاقوت که غیر از انجا یافته نشود، و معادن لاجورد و بلور و سنگ یادز هر و سنگ فتیله که بدان چراغ افروزند نیز در انجاست (احسن)

رودان (رخد)

نمک (حدود) غله و میوه (اصطخری ) منج نوعی از ماش سبز (این حوقل ) 

سکاشم (واخان)

نمد زین و تیروخی (حدود)

سنگ لیج (بدخشان)

معدن بیجادۀ بدخشی و لعل (حدود)

سند

پوست و چرم و پایز ارو خرما و پا نیز (حدود) کافور و نیل (ابن فقیه) کیله و ناریل از کامه (نزهة القلوب ) قسط هندی و نیزه و بید از بده قدیم و کشمور کنونی (این خرداذبه ) خرما و نیشکر و لیمو و ام از منصوره (اصطخری ) برنج و گندم و بادام و ناریل و کیله و خرما از ملتان (بشاری ) انگور فراوان از قصد ار (ابن حوقل) 

رخج یارخذ (قندهار کنونی )

البسۀ پشمی (غالبا کوسی ) که از ان به بیت المال پول زیاد در سد و غله های فراوان دارد ( اصطخری)


سروان (غالبا ساروان کلاکنونی)

میوهای فراوان و خرما و انگور (اصطخری)

صالقان (زله خان کنونی جنوب غربی قندهار)

میوهای بسیار و خرما و غله و منسوجات دستی که مردم آن اکثر جولاه اند (اصطخری)

مار آباد (هرات )

برنج فراروان که بدیگر بلاد از آنجا برند(اصطخری) 

بشین (غرج)

برنج فراوان از ان به بخ و بلاد دیگر برند(اصطخری)

سور مین (غرج)

مویز فراوان (اصطخری که از انجا به نواحی دیگر برند(ابن حوقل)

از شهرهای مرورود

غله و انگور فراوان (ابن حوقل )

کابل 

نیل و جامه های نخی که از ان پای جامۀ فاخر زنانه و دستمالهای هشت رخ سازند و از راه خراسان به چین و سند برند، و دارای معادن فراوان اهن است.                (ابن حوقل)

وخان و شغنان 

مشک و غلامان ومعادن طلا و طلای دریایی (ابن حوقل)

قیقان (قلات بلوچ)

انگور و انار و دیگر میوهای سرد سیر (اصطخری) 

غزنی 

گوشت بسیار خوب و پاکیزه (احسن )

خلج (سرزمین غلجی بین غزنه و قندهار)

گوسپند آن بتمام خراسان برند(ابن حوقل)

ماوراء النهر 

اشتر و استر و خرو گوسپند و لباس پشمی  و ابریشمی و کرباس نیکو اهن و سیم و زر و ژیوه نوشادر و کاغذ بی نیر و برده گان تورکی و مشک تبتی و زعفران و سمور و سنجاب و پوست روباه و البسۀ نفیس که در خور ملوک باشد، و شیشه و روی و سرب و نفت و قیر زفت و پیروزه و سنگ سوختی یعنی زغال سنگ (ابن حوقل ) نمد و قزا گند و ترف و رخبین (حدود)

سیستم آبیاری 

چنانچه گفتیم افغانستان قدیم دریاهای خروشان و منابع آبی فراوانی داشت، کشاورزان برای زراعت از آبهای جاری دریا و چشمه سار های استفاده میکردند و ساحه های وسیع مجاری دریای هلمند و دریای کابل و هریرود و آمو و مرورود و ارغنداب و ترنک و کنر بهترین اراضی برای کشاورزان داشت و ظاهرا از منابع سرشار آبی بدو نوع استفاده شدی :

نخست انهار:

بوسیلۀ جوی کنی که از دریاها امتداد میبافت و اولا بردریا بند می بستند و مقدار فراوان آبرا در جوی بسیار کلان جدا میکردند و بعد از ان از همان جوی کلان ، انها متعدد کوچک  فرعی برای آبیاری جدا می شد . و این طرز استفاده از آبهای بالا زمین بود، که بموجب احکام اسلامی کندن انهار و اصلاح مجاری آن از ا وظایف بود ف و مصارف آن تماما از بیت المال داده میشد. 

از دریای هلمند «سرزمین سیستان بهمین طرز آب گرفتندی وولایت سیستان و شهر بزرگ و معروف زرنج برهمین آب آباد بود، و چون اوائل فتح اسلامی دریای هلمند سطحی بالاتر داشت و آب میداد به کندن انهار از ان نیازی نبود، ولی در آخر سنه ۱۰۴هـ۷۲۲م در عصر خلافت یزید بن عبداالملک  قعقاع بن سوید  عامل مال و خراج و نماز و حرب سیستان نهری را از هلمند به شهر  زرنج کشید، که بر دروازۀ معروف به در طعام میگذشت و او پیشترین کسی بود، که به سیستان رود طعام

۱خضضری در تاریخ الامم الاسلامیه ۳/۱۵۴ بحوالت کتاب الخراج امام ابو یوسف 

کند و پیش از ان به کندن حاجت نیامدی .۱

از رود طعام نهر های فرعی ، برایآبیاری شهر زرنج کنده بودند، که یکی از دروازۀ کهن (باب عتیق) بشهر داخل شدی ددیگر از دروازۀ  نو(باب جدید)  و سدیگر از دروازۀ طعام . و هکذاربض زرنج یعنی آبادی دور ا دور شهر نهر های آب جاری داشت. ۲

در عصر اصطخری آب دریای هلمند چنین  تقسیم شدی، که نخستین بار در نهر طعام از ان آب آمدی و بر روستاهای شهر گذشتی ، تاکه به حدود نیشک رسیدی . دوم نهر باشترود ۳ که روستاهای متعدد در اسیراب می ساخت . و بعد از ان نهر سنارود در یک فرسخی سیستان از ان جدا شدی، که در ان در وقت آب خیزی  کشتی می چلید ، و اکثر انهار شره زرنج از سنارود بود، و یک شعبۀ ان سی قریه را سیراب میکردند و نهریکه بنام میلی از ان جدا میشد، روستاهای فراوان را آب میداد و نیز نهر زالق چندین روستای  دیگر را آب میداد و آنچه آب ان باقی ماندی در نهر کزک رفتی ، و درینجا بندی بود، که از جریان آب به بحیره زره مانع امدی  در اوقات آب خیزی از بین رفتی . ۴

دیگر از منابع آبیاری سیستان نهر بشلنگ بود، که از جوار غور بر امید و این نواحی را مشروب ساخته و کمی آب که باقی ماندی به بحیرۀ زره ریختی و در سیستان بستن بند آب و بندریگ از شرائط آبادانی انجا بود ۷ زیرا بر بستن بند آب هلمند،

۱تاریخ سیستان ۲۴۱

۲اصطخری ۲۴۱ .

۳در کتب مسالک نلم این جوی بصور مختلف باشترود   با سرود سرور ناشورد امده و در تاریخ سیستان ناشیرود ، و در بلاذری ناشروز است.

۴اصطخری ۲۴۴

۵بشلنگ : از غور است جایی با کشت و برز بسیار است (حدود ۶۴) و این بشلنگ تا کنون بهمین نام در زمینداور علیا موجود است.

۶ ابن حوقل ۴۱۸

۷تاریخ سیستان ۲۱ و اصطخری ۲۴۲

زراعت و سر سبزی موقوف بود، و اگر بندی برای ریگ بسته نشدی چون در اطرف زرنج ریگ بسیار بود، و بادهم شدید میوزید ، پس دیه ها و زراعت را خساره رسیدی ۱

یونت دیگر کشاورزی یعنی ساحت مجرای هریرود، بوسیلۀ جوی کنی آبهای فراوان بزمین های مزروع جاری شدی. بقول اصطخری شهر هرات ، در هر طرف و هر درواز آب جاری و باغها داشت، که در وازه فیروز آباد (اکنون  دروازۀ قندهار) آبادانتر از دیگران بود. آب هریرود از کروان غور سر چشمه گرفته و تا هرات انهار متعددی از ان کشیده شدی.

اول نهر نو جوی ۲ که روستای سپید سنگ ۳ را آب میداد.

دوم : نهر بارست۴ که روستای گواشان۵ و سیاوشان۶ و مالن۷ و تیزان۸ و روامز۹ را آبیاری کردی .

سوم : نهر النجان ۱۰در روستای سوسان ۱۱.

۱حاشیه تاریخ سیستان ۲۱ بحوالت عجائب البلدان خطی.

۲در اصطخری بر خوی و یرخوی و بر جوی ؟ در ابن حوقل : بوخسوی ؟ و در ادریسی: و حری ؟ و در مقدسی : دو حون ؟ که همه مصحف نو جوی است و اکنون جوی نو یکی از بلوکهای معمور هراتست ، که شاید در قدیم نو جوی بود.

۳در متن اصطخری و ابن حوقل: سند اسنگ ، و در برخی نسخ خطی سپیداسنگ و در مقدسی شبیدان ؟ و در ادریسی : سمنداسنه ؟ است که عبارت از او لنگ و سنگ سپید کنونی باشد.

۴کذا در اصطخری و ابن حوقل. که در بعضی نسخ خطی باریست است و در مقدسی بارشت امده اکنون : نهر گزره .

۵به فتحۀ اول اکنون هم موجود است.

۶اکنون بهمین نام موجود است

۷اکنون مالان /

۸ اکنون : بلوک ادوان تیزان 

۹ کذا در اصطخری و ابن حوقل که اکنون وجودش معلوم نشد.

۱۰ در اصطخری و ابن حوقل . مقدسی: منوسان بدون نقطه دوم ؟ اکنون معلوم نشد.

چهارم : نهر سگوگان ۱ در روستی سله ۲ .

پنجم : نهر کمبراغ ۳ در روستای کوکان ۴

ششم : نهر غوسجان ۵ در روستای کرک ۶.

هفتم: نهر کنک ۷ در روستهای غوبان ۸ و کر بکرد۹.

هشتم: نهر سبغر ۱۰ در روستای بغاوردان ۱۱ و فیرد . ۱۲

نهم : نهر انجیل ۱۳ ، که شهر هرات را آب دهد، و تایک مرحله برراه سیستان 

۱کذا در اصطخری که درابن حوقل شکوکان است. و شاید سکوان باشد، که حافظ ابرو دردهکدهای فوشنج یاد کرده است.

۲کذا در اصطخری ابن حوقل:شغله ؟ که اکنون وجود آن معلوم نشد.

۳در اصطخری . ابن حوقل : کراغ که ظاهرا بلوک کنونی کمبراغ هراتست.

۴ کذا در اصطخری و ابن حوقل و مقدسی : ولی در ادریسی کورکان ؟ که اکنون معلوم نیست .

۵در اصطخری : غوسمان ؟ و در ادریسی غوسیجان . و در مقدسی غوسجان  و در ابن حوقل غوسجان و اکنون مشخص نیست.

۶ کذا در اصطخری ولی در ابن حوقل و ادریسی و مقدسی کوک است ؟ اکنون معلوم نیست .

۷ کذا در اصطخری که در ابن حوقل و مقدسی کبک است و معلوم نشد.

۸ کذا در اصطخری که در ابن حوقل : غوتان و در ادریسی غزنان و در مقدسی عرنان است و اکنون شناخته نشد شاید مصحف غوچان کنونی باشد.

۹کذا در اصطخری و ابن حوقل و مقدسی اما در ادریسی کرنکرده ؟ است.

۱۰در اصطخری فغر طبع شده ولی در مقدسی و ادریسی «نهر یعرف بسنقر یسقی رستاق سرخس » است و در ابن حوقل نهر یعرفبسبغریسقی رستاق سوخین ؟ فی حد و شنج امده و در ترجمه فارسی اصطخری : رود فغرکی روستای سوخیر در حد پوشنگ ربانست ، طبع  شده ولی نهر سبغر تاکنون موجود و سبقر از نه بلوک تابع هرات بود( روضات الجنان اسفزاری ۱۸۴)

۱۱دراناب سمعانی ص ۳۵ عبدالله بغاروردانی هرات ، و دیگر صور ان تحریفاتست . 

۱۲کذا   و اکنون معلوم نشد.

۱۳ املای دیگر آن انجیر است و اکنون هم نهر انجیل گویند.

باغهای آن موجود است ۱. و این نه جوی مشهور که برخی تاکنون بهمان نامهای کهن باقی مانده و تا عصر اصطخری و ابن حوقل یعنی قرن چهارم هجری هم بود و ادی هرات را مشروب و سرسبز میساخت.

                 ***

دیگر از مجاری آبهای سرزمین مرورود بود. کهوادی مرو وپایتخت خراسان یعنی شهر معروف مروبدان آبادان بود؛ و آنرا مراغب گفتندی دریای مرغاب از حدود بامیان سرچشمه گرفتی ووادی عظیمی را که دران روستاهای متعدد بود مشروب ساختی تاکه در آخر بحدود شهر مرور رسیدی .

در مرویک واحد آبیاری را «بست آب» گفتندی و در سنه ۱۶۷ هـ ۷۸۳م هنگامیکه فضل بن سلیمان طوسی حکمران خراسن بود، در مرو پنج هزار بست آب را سرهنگان و مهتران بغلبه از مردم ستده بودند ولی فضل آنرا واپس بمردم داد، و بیک سلسله اصلاحات زراعتی دست زد یعنی بخشش خراج و مالیات را در بین مردم راست کرد و این رسم را غیر از مرود قهستان و طبسین و آم و نساو باورد و هرات و پوشنگ هم رواج داد. ۲

در دیه زرق نیم فرسخی شهر مروجایی بود که انرا بخش آب و بعربی مقسم ماء میگفتند درینجا پیش روی جریان آب در چوب جویهای کوچکی را کنده بودند که هر جوی بسمیتی رفتی و هرطرف آب مساوری از دریا گرفتی و اگر آب کمی یاقتی آب کمی هم با مساوات بودی . و این «بخشاب مرو» امیر خاص بامر تبتی بزرگ داشت ، که ده هزار نفر در تحت امرش بودند ، و تنخواه ایشامن هم ازین ممربود.۳

بچنین صورت شهر مرو و اطراف آن بوسیلۀ انهار متعدد آبیاری شدی که ازن جمله بر نهر هرمز فره بسا از ابنیۀ شهر بودی وتا حدود سرخس  طول داشت و محلۀ مشهور رأس الشابای نیز بر همین جوی آباد بود.

۱اصطخری ۲۶۵ ببعد و ابن حوقل ۴۳۸ 

۲زین الاخبار خطی ورق ۷۷ب

۴۳اصطخری ۲۶۱ و ابن حوقل ۴۳۶ 

نهر معروف دیگر مرو ماجان نامداشت که دار الاماره و مسجد جدید و محبس و سرای آل ابی نجم را آب دادی. نهر سوم زریق بود، که بر دروازۀ شهر میگذشت و مردم شهر از ان آب میخوردند ومسجد عتیق و کاخهای آب خالد را نیز آب میداد. نهر چهارمبنام اسعدی خراسانی شهرت داشت ، و محلۀ باب سنجان و بنی مااهان  و ابنیهۀ مرزبان مرور امشروب میساخت ، بوسیلۀ این چهار نهر معروف شهر و روستاهای مرو آبیار می شد.

در شمال مجرای آمو نیز از دریاها بوسیلۀ انهار آب میگرفتند مثلا از رود سغد برای وادی بخارا در موضع کلا باد آب گرفته شدی. و در موضع رأس الورغ نهری بودف که شهر بخارا ردو نیمه میکرد و ازرأس السکر هم نهرهای سمرقند منشعب میشد. و نهر های معروف دیگر درین یونت زراعتی نهر فشیدیزه و نهر نو کند و نهر جویبار و نهر جوغشج و نهر بیکند و نهر کنده و نهر طاحونه و نهر کشته و نهر باح ونهر ریگستان و نهر زغار کنده بود، که بستانها و کستزار ها و بازار ها و دار الامارل شهر را سر سبز میساخت . ۲

قسمت دیگر آبادان و سر سبز خراسان در ماورای آمو وادی و سیع رود سغد بازر افشان بودف که حومۀ سمر امشرب میساخت و نهر بزرگی از ان در شهر سمر قند از دروازۀ کش جاری میشد و آب آن به تمام خانها میرسید و خانه یی نبود که از آب جاری و بوستان تهی باشد ۳ و علاوه ازین انهار متعددی را ازین دریا کشیده بودند و نهر بزرگ شهر از سرب بود ، و روی انرا هم بسرب پوشاینده بودند، و سربندی از سنگ داشت ف و برای پاسبانی آن پاسبانان مجوسی مقرر بودند. ۴

۱اصطخری ۲۶۰ و ابن حوقل ۴۳۵

۲مقدسی ۳۳۱ و اصطخری ۳۱۰ ببعد

۳معجم البلدان ۵/۱۲۳

۴اصطخری ۳۱۷ ببعد 

ددیگر کاریز:

در سیستم آبیاری اوائل عصر اسلامی ، استفاده از آبهای زیر زمینی نیز رواج داشت ، و در اکثر بلاد و مواقع بوسیلۀ کندن کاریزی از آب زیر زمین کار میگرفتند، و مردم این سرزمین در تشخیص مواقع آب زیر زمین و کندن کاریز مهارت داشتند، گویند کهندژ مروکه در قرن چهارم هجری ویران شده بود، برحصۀ مرتفع آن شهر وقوع داشت ، و بوسیلۀ آب کاریزی  مشروب میگشت، که تا عصر این  حوقل جریان داشت . (۱)

هنگامیکه فتوح عربی بسر زمین های سر سبز و مزروع شام و بین النهر و پارس رسید ائمۀ فقه اسلامی برای خراج و مالیات زمین و احیای موات و غیره که به آبهای بالای زمین سیراب شدی ، قواعد را وضع کرده بودند که در کتب فقه و خراج مذکور است. 

اما مسلمانان در خراسان با مسئله آبهای زیر زمینی و کاریز بر خوردند که در عربستان و شام و بین النهرین سابقه نداشت . بنابران فقهای خراسان و عراق بامر عبدالله بن طاهر پادشاه بزرگ خراسان فراهم  امدند، و احکام شرعی کاریزی ها را نوشتند که مادر ین باره رشتۀ سخن را بدست مورخ گردیزی میدهیم ، وی گوید: 

« و پیوسته اهل نیشاپور و خراسان نزد عبدالله همی امدندی،

و خصومت کاریز ها همی رفتی و اندر کتب فقه و اخبار رسول

صلعم اندر معنی کاریز و احکام ان چیزی نیامده بود. پس 

عبدالله همه فقهای خراسان را او بعضی از عراق را جمع کرد، 

تا کتابی ساختند در احکام کاریز ها و انرا کتاب قنی نام 

کتاب تا بدین غایت برجاست و احکامقنی و قنیات که دران معنی رود، برو موجب

ان کتاب رود» (۲)

۱صورة الارض ۴۳۵

۲زین الاخبار ۳ طبع تهران ۱۳۱۵

بشاری مقدسی از کاریز های معروف  نیشاپوری ذکری دارد ، که در زیر زمین جریان داشته و آب آن در تابستان سرد بوده ، و هر کاریزاز چهار تا هفتاد دهانه داشت و بعد از ان بر سرزمین می آید و شهر نشاپور ب آب  این کاریزها مشروب میشد: یکی قنات حیره و باب معمر، ددیگر کاریزای عمر و خفاف .  سدیگر قنات شادیاخ وسوار کاریز.۱

فرستار آب:

در کتبیۀ زبان دری قدیم معبد سرخ کوتل بغلان با نام ترمیم کنندۀ معبدوبانی چاه آن نر کر نزوک ، صفت فری استار آب  نوشته شده ، و بگمان غالب در قرن دوم مسیحی و حدود ۱۶۰م وظیفه میر آب در نهایت اهمیت بوده ، و حتی در همین کتبیه فری استار آب شاه بزرگ به شخصی شهنشاه کوشانی منسوب گردیده و از ان معلومست که از در بار شهنشاهی مقرر می شد و بجای وزیر کشاورزی و آبرسانی و تعمیرات کار میکرد.

وجود چنین منصب در تشکیلات دورۀ کوشانی دو قرن اول میلادی و نام آن بزبان دری میرساندف که در دورۀ قبل از اسلام و زمان مقارن نشر ان ، وظیفه آبرسانی وزراعت اهمیت زیاد داشته ووزیری از دربار شهنشاه بنام فری استار آب در تشکیلات مملکت وجود داشت و مردم بسیار در همین تشکیلات آبرسانی کار میکردند وچنانچه گذشت در بخشاب مرود تحت قیادت امیر آب ده هزار نفر بودند،  و چون این مردم در امور آبرسانی و جوی کنی مهارت داشته اند در دورۀ اسلامی هم برهمین منصب خود باقی ماندند، و چنانچه در سطور سابق بحوالت اصطخری گفتیم ، برای پاسبانی انهار و بندهای سغد و سمر قند در عهد اسلامی هم پاسبانان مجوسی (زرشتی ) مقرر بودند، که در بین کارسوابق طولانی و تجربۀ کافی داشتند .

۱احسن التقاسیم ۳۲۹