الثالث السلطان بهاءالدین سام (محمد)
سلطان بهالدین سام پادشاه بزرگ وبد و عادل و عالم پگرور و عدل گستر و در عهد او اتفاق علما عالم بود که هیچ پادشاه مسلمانی ازو عالم پرور تر نبود
(۱)مط:درضبط آورد(۲)مط:خروم.(۳)اصل:سفیان ؟(۴)سبط:وپیش ازان ملک فخرالدین واوچتر نداشتند(۵)اصل:کرامت کرد که در ممالک غو سکونت ساخت(۶)اصل:برزید(۷)راورتیکسلطان بهادلدین سام بن سلطان شمس الدین محمد.
غوریان طبقه(۱۸) (۳۸۸)
بدان سبب که مجالست و مکالمت(۱)و مذاکرات او با علمای فرق(۲)بود واو از هر دو طرف شنساتنی بود ومادر او حره جلالی دختر سلطان بهاالدین(سام)خواره مهتر هردو سلطانان(رخمهم الله)بود.قاضی تاج الدین زوزنی که ملک الکلام عصر خود بود در میان سرای او عقد تذکیر(۳)کرد در اثنا دعای سلطان گفت:چه جلوه گری کنم عروس ملکی را که روی سلطنتش دوخال(۴)باشدیکی غیاث الدین ودوم معزالدین رحمهم الله علیمهما.
فی الجمله حسن اعتقاد(۵)آن ادشاه ر حق علما اسلام زیادت از آنبود که د ردایره تحریر گنجد.علامه الدنیا فخرالدین(محمد)رازی رحمه الله رسال بهائیه باسم او تالیف کرد(ه است)ومدتها در ظل۰رافت و)حمایت او بود و شیخ الاسلام ملک العملا جلال الدین ورسل(۶)رحمة الله علیه در عهد او بمنصب شیخ الاسلامی خطه بلخ رسید.مولانا افصح الجم اعجوبظالزمان سراج(الدین)منهاج را رحمه الله از حضرت فیروزکوه در سر طلب کرد و انشکترین(نکگین فیروزه نقش سانم بران ثبت کرده بنزدیک مولانا فرستاد و مولانا را با عزاز(تمام)طلب کرد و کاتاب این ذکر منهاج سراج اصلح الله حاله در ینوقت درسن سه سالگی بود مولانا رحمة الله علیه را چون استدعا سلطان بهاءالدین(سام)طاب ثراه(متواتر ومتعاقب گشت وسبب آن بود که مولنا طاب مرقده)در عهد ملک شمس الدین از غزنین بطرف بامیان رفت ودر آن وقت بهاالدین سام ولایتن بلوران(۷)داشت خدمت مولانا را ردیافت امکان نگاهداشت و اعزاز مولانا بنمود(۸)وکلمات روح افزای ومذاکره دل کشای او دیده و شنیده بود وذوق آن در طبیعت پادشاهی(۹)باقی مانده میخواست تا از مایده(نعمت)کلام مولانا نورالله مرقده
(۱)اصل:برمکالمت.(۲)اصل فوق(۳)مط:عقدی تذکیر(۴)اصل:سلطنتش دین دوخال(۵)مط:حسن عاطفت(۶)مط و پ:ورسل.حاشیه مط:قدسک،ورسک.متن راورتی:ورسک.حاشیه:ورسل،قدمک.اصل:ورل.(۷)مط:یلوان،یلون،بروان.راورتی:بلروان،بلوان.شاید همان بلورستان باشد که ذکر شده یاپروان باشد که جبل السراج کنونی شمال کابل است یا بلروان باشد که در صفحات گذشته نیز مذکور افتاده.(۸)اصل:مولانا نه بود.(۹)مط:پادشاه.
غوریان طبقه(۱۸) (۳۸۹)
نصیب تمام گیرد.چون بتخت بامیان رسید کرات ومرات مولانا را طلب فرمود وتفویض جمله مناصب شرعی را تکفل(۱)فرموده و انشگتری خاصه(۲)بفرستاد.م.لانا علیه الرحمه از حضرت فیروز کوه بی اجازت سلطان غیاث الدین بحضرت بامیان رفت و چون بدانجانب رسید اعزاز بسیار یافت و کل مناصب آن مملکت:چون قضا ممالک و انقطاع دعاوی حشک منصور و خطایبت(۳)ممالک و احتساب با کل امرو شرعی و در مدرسه باقاطاع و اعام وافر بمولانا مفوض فرمود ومثال آن جمله مناصب بخط صاحب(که)وزیر مملکت بامیان بود تابدین تاریخ که طبقات(باسم)همایون سلطان معظم ناصرالدین(۴)خلدالله ملکه و سلطانه در قلم آمد درخریطه امصله داعی است وعلم و دستار تشریف هم موجود رحمه الله علیمهم اجمعین.این معنی بجهت حکایت از حسن اعتقاد آن پادشاه دیندار د رقلم آمد،فی الجمله بزرگ پادشاهی بود مملکت او عرض و بسط گرفت تمام (ممالک)طخارستان و مضافات آن وممالک او عرض و بسط گرفت تمام (ممالک)طخارستان ومضافات آن و ممالک دیگر چنانچه از شرق تاحد کشمیرغربی تاحد ترمذ و بلخ و شمالی تاحد کاشغر و جنوبی تاحد غور و غرستان(۵)جمله خطبه و سکه باسم او شد وجمله ملوک و امرا (غزنین از غوری و ترک)نظر بروی بود.چون سلطان غازیمعزالدنیا و الدین محمد سام شهادت یافت ملو وامرا غور و غزنین و ترک(۶)باتفاق او را طلب کردند سلطان بهالدین(محمد)سام از بامیان عزیمت غزنین کرد و بران سمت با لشکر روان شد چون بخطه گیلان(۷)رسید عارضه شکم او را ظاهرگشت(۸).بعد از شهادت سلطان (غازی)معزالدین به نوزده روز برحمت حق پیوست و مدت ملک او چهادره(۹)سال بود.
(۱)اصل:تلفک(۲)مط:انگترین خاص(۳)اصل:وخطاب معالک(۴)مطکناصرالدنیا والدین ابوالمظفر محمود بن سلطان التمش قسیم امیرالمومنین خلد الله سلطانه دوقلم آمد در باهر صاحب وزیر _ر:۴۵)(۵)مط:عزسقان،غرجستان.پ غرستان(۶)مط:امرای غزنین از غوری و ترک(۷)مط و راورتی:کیدان:پ.پیلان که کانون در حدود غزنه است.(۸)مط:شد.(۹)اصل:چهار راورتی:۱۴ سال.وی در شعبان(۶۰۲ ه)مرد و در اواسط سال(۵۷۷ ه)برتخت نشست که همدرین سال سلطان معزالدین رای بتهور را در تراین مالیده بود(حاشیه ص ۴۳۲،ج ۱ ترجمه راورتی).