خاندان کنیشکا
دومین خاندان سلطنتی کوشانی های بزرگ خاندانی است که بنام موسس آن کنیشکا باد میشود و علاوه بر این سلطان معروف مشتمل بر چند تن نفر پادشاهان خورد و بزرگ است که عموماً احفاد مستقیم کنیشکا میباشند و اسمای اکثر آنها به کلمه "ایشکا" منتهی میشود. در عمومیات این فصل تناقص نظریات مدققین را مبنی بر تقسیمات دودمان های سلطنتی کوشانی های بزرگ و وجود یا عدم احتمالی کدام وقفه ده ساله را در میان هر دو خانواده وپارۀ نظریات دیگر را نوشتیم و تکرار آن لزوم ندارد. به ترتیبی که تا حال تعقیب نموده ایم و عموما در کتب تاریخی تعقیب شده با قبول وقفه ده ساله که بعضی آنرا جزء زمان حکمروائی "سوترهنگاس" نایب السلطنۀ ویما کدفیزس گرفته اند عصر اول کوشان در حوالی ۱۲۰ مسیحی تمام میشود و طبعاً باید آنرا آغاز عصر دوم یعنی شروع سلطنت کنمیشکا سر سلسلۀ دومین خاندان سلطنتی کوشانی های بزرگ دانست با وجودیکه سند صریح و موثق مبنی بر فاصله وجدائی خاندان کدفیزس و خاندان کنشکا در دست نیست پاره ملاحظاتی در بین است که وقفه وجدائی میان دو خاندان کوشانی های بزرگ را بیشتر احتمال میدهد واله دوپوسن فرانسوی با رویۀ که در تحلیل کوایف تاریخی دارد در ین مورد چنین منیگارد: "در عصری بعدتر از زمان سلطنت کدفیزس ها یک دسته پادشاهان دیگری که مربوط بهمان یک نژاد و یک خانواده (پاعشیره) کوشان بودند به سلطنت رسیدند این پادشاهان را مسکوکات و کتیبه ها و اقلاً سردسته آنها را ماخذی ادبی بما معرفی کرده است چنین بنظر می آید که خالیگاهی میان ویما کدفیزس و سلسله باشد که با کنیشکا دورۀ سلطنت آنها آغاز میگردد اگرچه این پادشاهان مانند متقدمین شان "کوشانا" و "دواپوترا" یعنی (پسر آسمان) بودند معذالک با آنها در چیزهای ذیل فرق داشتند: اول نام های آنها به کلمه"شکایا ایشکایا انکا" منتهی میشود دوم در مسکوکات آنها زبان یونانی و رسم الخط خروشتی استعمال نشده بلکه نوشته های آن بزبان ایرانی و برسم الخط یونانی میباشد. سوم در مسکوکات این سلسله تصاویر ارباب انواع متعدد نقش است چهارم کتیبه های خودشان یا کتیبه هائی که به آنها ربطی دارد بر وسعت قلمر و سلطنت وعظمت شاهی ایشان حکم میکند. پنجم این کتیبه ها سنه و تاریخی دارد به این ترتیب: "سال سوم سان هجدهم... کنیشکا..." مابقی جانشینان کنیشک یک سلسله ارقامی را گرفته اند که در آن سال های حساب کنیشک شامل است.
با این همه ملاحظات این فاصله و وقفه از نقطۀ نظر مشارکت عرقی مباینتی میان دو عصر و دو خاندان شاهی کوشانی وارد نکرده و طوریکه مستر توماس و مو سیو الفرد فوشه می نویسند میان تصویرویما کدفیزس وکنیشکا که در مسکوکات آنها مشاهده میشود جزئی اختلافی نیست و کمال مشابهت عرقی بهم دارند..." نظریاتی هم است که وقفه را میان دو خاندان شاهی کوشان های بزرگ قبول نکرده و حتی یکنفر متتبع هندی کنیشکا را پسر ویما کدفیزس هم خوانده است.
بهر حال ارتباط این دو خاندان شاهی از روی زمان و خویشاوندی هر چه بوده دورۀ حقیقی و عظمت کوشانی های بزرگ با کنیشکا و احفاد و او آغاز میشود.
خاندان کدفیزس با اهمیتی که در تشکیل سلطنت کوشانی و پاره مسایل دیگر داشت با تمام موجودیت خود تنها در مقابل عظمت نام کنیشکا خیره میباشد بناء علیه خاندان کنیشکا در تاریخ امپراطوری کوشانی آریانا مقام شامخ و برجسته دارد. این خاندان از حوالی ۱۲۰ مسیحی تا حوالی ٢٦٠ مسیحی تقریباً یکونیم قرن سلطنت نموده و اسمای پادشاهان آن قرار ذیل است:
کنیشکا (حوالی ۱۲۰ تا ١٦۰):
پادشاهی که در حدود معلومات امروزی بعد از ویما کدفیزس در سلسله کوشانی های بزرگ به سلطنت رسیده و قرار نظریه برخی از مدقیقین موسس دومین خاندان سلطنتی کوشانی های بزرگ هم میباشد در کتیبه ها و مسکوکات به اسم کنیشکا، کانیشکا، کنشکا، کنشکی، شاهی کنیکه یاد شده است. روایات به او لقب "شاه گندهارا" داده و در مسکو کات خود را: "راؤ نانوراؤ" Roanano Rao یعنی "شاه شاهان" خوانده است معلوم نیست که کنیشکا چطور و بصورت صحیح به کدام تاریخ به سلطنت رسیده با حسابی که برای سلطنت کدفیزس ها صحیح به گرفته اند با وقفه ده ساله میان دو خاندان شاهی کوشان جلوس کنیشکا را به سال ۱۲۰ مسیحی نسبت میدهند مشارالیه بزگترین امپراطور مقتدر کوشانی است که آوازه نام و شهرتش از سرحدات آریانا بر آمده و در خاک های مفتوحه او در هند و تبت و ترکستان چین برای چندین قرن انعکاس افگنده است. یکی از چیزهای بسیار غریب تاریخ کوشانی که مخصوصاً به شخص کنیشکا تعلق زیاد دارد این است که با وجود شهرت بدین بزرگی که آسیای مرکزی را برای چندین قرن فرا گرفته بود با وجود هزاران سکه، با وجود کتیبه های متعددی که تقریباً تمام دوره سلطنت او را در برمیگیرد، با و جود متون قدیم سانسکریت و چینی و تبتی و مغلی با وجود مجسمه شخص او که حتی به بزرگی طبیعی با نقش اسم والقاب او از حوالی "ما تورا" پیدا شده باز هم تاریخ جلوس وسلطنت کنیشکا مجهول است. مدققین درین راه زحمات زیاد کشیده و واقعات را به حساب عهدهای مختلف "ویکراما" و"ساکا" (اولی در ٥٨ ق م و دومی در ۷۸ مسیحی آغاز میشود) تحلیل و تجزیه نموده اند ولی کار بجائی نرسیده و هنوز هم درین زمینه اختلافات نظر زیاد موجود است.
بهر حال طبق نظریۀ عمومی که ناحال اتخاذ شده جلوس او را عموماً در حوالی ۱۲۰ مسیحی قرار میدهند. اگر منابع فوق الذکر سانسکریت و چینی و تبتی و کتیبه ها ومسکوکات و داستان ها و روایات تاحال کدام نظر به صحیح راجع به عصر کنیشک داده نتوانستند خطوط اساسی عصر و سلطنت او را تا اندازۀ زیاد روشن میکنند.
وسعت امپراطوری کنینکا
کنیشکا:
کنیشکا که قرار نظریۀ موسیو الفرد فوشه در روایات به لقب "شاه گندهارا" معروف بود امپراطوری داشت خیلی فراخ و وسیع که خارج از خاک آریانای قدیم یا افغانستان امروزی دامنه آن در هند در تمام مناطق شمال غربی بطرف غرب تا حوزۀ گنگا و بطرف جنوب تا کوهای "وندهیا" و در ماورای غرب پامیر در سنکیانگ (ترکستان چین) تا حوزۀ رود تارم انبساط داشت. پیشتر دیدیم که اعضای اولین خاندان شاهی کوشانی کدفیزس ها هم هر کدام در راه وسعت قلمرو دولت کوشانی آمال و نظریاتی داشتند و کدفیزس دوم درین راه ومخصوص بجانب هند عملا کامیابی های زیادی حاصل نمود وتا حوالی مانورا فتح کرد. پوره معلوم نمیشود که بعد از کدفیزس دوم اراضی مفتوحه هندی تا عصر کنیشکا مطیع ماند. یا کنیشکا مجدداً به نیروی خویش اراضی مسخر شده را بار دیگر مسخر کرده است. هیوان تسانگ زایر چین با اطلاعاتی که حین اقامت خود در کاپیسا راجع به عصر کنیشکا بدست آورده است می نویسد که چون مشارالیه در گندهارا سلطنت میکرد قوایش در ممالک مجاور و نفوذش در غلاقه های دور دست احساس میشد آنچه حقیقت دارد و با شهادت کتیبه ها و مسکوکات و روایات به اثبات میرسد این است که دامنه قلمرو امپراطوری کینیشکا در هند تا "غازی پور" کنار گنگاود رسنکیانگ (ترکستان چین) تا حوزه رود تارم انبساط داشت و تفصیل مزید بقرار ذیل است:
در هند:
چنین مینماید که بعد از سلطنت ویما کدفیزس در زمان وقفه احتمالی که خاندان اول کوشانی را از خاندان دوم جدا میکند اراضی متصرفی هندی سراز اطاعت دولت کوشانی کشیده باشند و حتی بعضی قسمت های مجاور مانند کشمیر هم از حوزه نفوذ کوشانی ها بر آمده باشد زیرا کنیشکا به اتصال قلمرو مذکور در تحت نفوذ خود مجدداً کوشیده و قرار نظریۀ "ونسنت سمیت" کشمیر را در سال های اول سلطنت خود فتح کرد و چندین معبد و بنا وحتی شهری بنام خود موسوم به "کنیشکا پورا" در انجا اعمار نمود چناچه هنوز هم خاطرۀ این شهر کوشانی را دهکدهٔ "کانیشپور" بین رودخانه "بیهات" وشاه راهی نشان میدهد که از "وراهموله" (باراموله) بطرف "سرینا گار" مرکز کشمیر میرود علاوه برین متن تاریخ کشمیر "راجاتر انگینی" به این موضوع اشاره میکنند چنانچه میگوید که در اینجا سه پادشاه به سلطنت رسیده موسوم به: هوشکا، جوشکا و کنیشکا و هر کدام آنها بنام خود شهری بنا نموده بودند. در اثر حفریاتی که در حوالى "ما تورا" Mathura در قریه "مات" Mat بعمل آمده سه مجسمه بی سر کنیشکا پیدا شده که یکی آن به اندازه قامت طبیعی انسان است و در دامن آن اسم کنیشکا تحریر میباشد. در مقام "سرنت" Sornath (قریب بنارس) در پشت یک مجسمه "بودیس اتوا" چنین نوشته یافت شده: "در زمان پادشاه بزرگ کنیشک سال سوم حکمران بزرگ "کاراپا لانا Karapallana " و حکمران "واناسپا را"
"Vanaspara " کتیبه دیگری که تاریخ آن ۲۸ ماه دیزیوس Daisio سال ۱۱ میباشد از مقام (سوى وهار Suni - whar) (ملتان) نزدیک "وها والپور" از کنا ررود خانه ستلج که از معاونین رود چناب میباشد به نفوذ و آمریت کنیشکا شهادت میدهد همین طور کتیبه دیگری در مقام "سهت مهت" ahet Mabet (کراواستی قدیم) پیدا شده که به سال ۱۲ سنه دارد. از روی این کتیبه ها و مسکو کات زیادی که در خاک هند تا "غازی پور" بدست آمده بوضاحت معلوم میشود که نفوذ دولت کوشان در عصر کینیشکا در خاک های هند خوب انبساط یافته و بصورت یقین تا کنار رود گنگا رسیده بود. قراریکه از روایات بر می آید شهر "پتالی پوترا" (پتنه حالیه) مرکز قدیم امپراطوری موریای هندی هم بدست سلطان مقتدر کوشانی فتح شد کنیشکا ازین شهر بزرگترین نویسنده سانسیکریت وقت راکه "اسوه کوشا" نام داشت با خود گرفت و در دربار خود نگه میداشت. چنین می نماید که کنیشکا اراضی مفتوحه خویش یعنی تمام غرب هند را توسط نایب الحکومه هائی اداره نموده باشد که بسانسکریت ایشان را به القاب "کشا تراپه" یعنی حکمر ان و "مها کشاتراپه" یعنی حکمران بزرگ میخواندند و در ماخذ هندی بیشتر بعنوان امرای اسکائی شهرت دارند معروفترین این حکمرانان "نهاپانه"، "چستانه" وغیره است بعضی ازین حکمرانان مخصوصاً "چستانه" یا "کوهستانه" را منابع هندی موسس دودمان شاهی میداند که اعضای آن تا حوالی اخیر قرن چهارم در (اوجن) امارت کرده اند و ظهور خاندان گوپتا به نفوذ ایشان خاتمه داده است.
در پارتیا:
کنیشکا بعد از یک سلسله فتوحات در شرق و تسخیر یکحصۀ بزرگ هند متوجه سرحدات غربی شده و طوریکه بعض مدققین اشاره نموده اند در پارتیافتو حاتی نموده است. ملتفت باید بود که "هیرکانیا" و "پارتیا" که بعضی اوقات تنها به اسم "پارتیا" یاد شده اند بشرحیکه در سر فصل هفتم (صفحه ١١٤ همین جلد) نگاشتیم از نقطه نظر جغرافیای تاریخی حصه یا ولایت شمال غربی آریانا را تشکیل میداد. پارتی ها یا بهتر تر بگوئیم پارت های غربی به ترتیبیکه در فصل هفتم ذکر شد به تدریج از اصل خاک "پارتیا" بر آمده و یک سلسله جنگ ها با ارمنستان و امپراطوری رومن مرکز ثقل آنها را بطرف غرب منتقل ساخت و "اوردوس" پایتخت ایشان را به "استزیفون" کنار دجله برد. پارت های غربی در عصر کوشانی ها مخصوصا در زمان سلطنت کنیشکا از سرحدات آریانا دور افتاده و محاربات رومن ها آنها را طوری خسته ساخته بود که مصدر کار بزرگ شده نمیتوانستند. مخصوصاً بعد ازینکه اقتدار کوشانی ها در آریانا اوج گرفت میان امپراطوری کوشانی و رومن یعنی میان دو قوۀ بزرگ محصور مانده بودند. آنچه مدققین بنام فتوحات کنیشکا در پارتیا اشاره کرده اند عبارت از اقداماتی است که امپراطور مقتدر آریانا در راه تکمیل وحدت خاک کشور خود نموده و علاقۀ "پارتیا" را که بشهادت منابع کلاسیک جزء آریا نابود به قلمرو خود پیوست کرده است. "ونسنت سمیت" درین باره می نویسد: "کنیشکا با نقشه های بزرگ خود به شرحیکه گذشت تنها به حدود هند کفایت نکرد بلکه بیک سلسله جنگ ها با پارتی ها در اویخت و موفقیت ها حاصل نمود" مورخ انگلیس از زبان موسیو سیلون لوی پاشاه پارتی ها را درین زمان مرد احمق و آتشین مزاج خوانده و او را یا خسرو یا کدام پادشاه رقیب او میداند که بین سال های ۱۰۸ و ۱۳۰ مسیحی با او برسر سلطنت در مجادله بود.
در اسیای علیا:
بعد ازینکه کنیشکا نفوذ مملکت داری خود را در آریانا قائم کرد و بافتح یکحصه هند دامنۀ امپراطوری خود را در شرق وسعت بخشید بفکر کشور کشائی در مناطق شمال شرق افتاد و خو است در ماورای پامیر به خطای و ختن یعنی علاقه های سنکیانگ که تحت نفوذ چین بود حمله کند. پیشتر به ملاحظه رسید که ویما کدفیزس هم بنوبه خود با چینی ها در خاک های ماورای شرقی توده کهستانی پامیر به قشونکشی و محارباتی پرداخت اما در نتیجه مغلوب گردید پس منظور کنیشکا علاوه بر کشور کشائی شاید اخذ انتقام اسلاف هم بوده باشد. بهر جهت اگر چه تفصیل و جزئیات قشونکشی و محاربات او معلوم نیست اینقدر گفته میتوانیم که امپراطور کوشان قشون بزرگی برای این مقصد تهیه نموده بود. چون هدف اساسی کنیشکا درین اقدامات فتح کاشغر، یار کند وختن یعنی آن نقاط ترکستان چین بود که از طرف شمال به ثبت و از طرف شرق به پامیر محدود بود امکان دارد که دسته های قشون اونه تنها مانند عصر کدفیزس دوم از راه واخان بلکه از طرف هند هم حمله نموده باشد یکی از علل شکست کدفیزس دوم در ۹۰ مسیحی همین بود که قشون کوشانی جز از دره های دشوار گذار پامیر از طریق دیگری به آسانی عبور نمیتوانست حال آنکه در عصر کنیشکا وضعیت تغیر کرده بود یکطرف "جنرال پان - چاو" چینی هر ده وقشون آنها با فقدان او قوماندان بزرگی را از دست داده بود و از طرف دیگر درین وقت بعض دره های همالا یا جز امپراطوری و تحت نظر کوشانی ها بود، با مساعدت تمام این چیزها و تجربه می که برای کوشانی ها حاصل شده بود و مخصوصا در اثر اراده و عزم متین کنیشکاقشون کوشانی پیش رفت های درخشانی نموده و ولایات کاشغر و یار کند و ختن را یکی بعد دیگر فتح کرده رفتند و دامنه فتوحات کوشانی ها به وادی رود تارم رسید و به این منوال قرار مفکوره موسیو فوشه دامنه امپراطوری کوشان به وادی های چهار رود بزرگ اکسوس، اندوس، گنگا و تارم انبساط یافت کنیشکا در نتیجه این فتوحات نه تنها دولت کوشانی را از باجگذاری چین رهائی داد بلکه بنوبه خود چین را باجگذار خود ساخت و از شهزادگان چینی یرغمل گرفته و به پایتخت خویش آورد. پس به ترتیبی که بالا گذشت کنیشک در عرصۀ ۲۳ سال سلطنتی که به او نسبت میدهند (از (۱۰۳ تا ١٢٦) یا (از ۱۱۷ تا ١٤٠م) در راه وحدت خاک آریانا و بافتوحات خاک های زیاد در هند و سنکیانگ در راه تشکیل امپراطوری بزرگ کوشانی صرف مساعی زیاد نمود. فتوحات او در هند نفوذ دولت وتهذیب کوشانی آریانا را در آنجا پایدار ساخت و کامیابی های او در کاشغر ویاره کند و ختن نام او را در دیباچه خاطرات تبت برای همیشه ثبت کرد و به شهادت منابع هندو "نام و شهرت کنیشکا در روایات هند و تبت و چین و مغلستان داخل شد"
یرغمل های چینی:
با شهادت منابع چینی و هندی درین مسئله شبهه ئی نیست که کنیشکا بعد از فتوحات خود در آسیای علیا از چینی ها یرغمل گرفته و ایشان را نزد خود نگاه میکرد معمولاً تا زمانی بصورت مبهم چنین تصور میشد که پسر امپراطور چین در میان یرغمل ها بود ولی قرار نگارشات کتاب تاریخ شاهان هان که وقایع را تا ۱۱۳ مسیحی قید نموده چنین معلوم میشود که پادشاه کاشغر یکی از خویشاوندان قریب خود را که "شن - پان" p'an - Ch -en نام داشت بقسم یرغمل نزد پادشاه یوچی ها یعنی کوشانی ها فرستاد این نظریه به حقیقت نزدیکتر است زیرا کشور کشائی های کنیشکا محدود در علاقه های سنکیانگ (ترکستان چین) بوده و احتمال زیاد میرود که پسر شاه چینی این منطقه که به خاک های کاشغر و یار کند وختن حکمفرمائی داشت به دربار کنیشکا فرستاده شده باشد. چون یرغمل های چینی مرکب از شهزاده و نجبای آن قوم بود کنیشکا در نگه داری آنها توجه و اهتمام مخصوصی مبذول میداشت و از هر نقطه نظر میکوشید تا به آنها تکلیفی وارد نشود برای رهایش آنها طبق تقاضای فصل جا های علیحده تعین نموده بود چنانچه تابستان را در دامنه های کهسار خوش آب و هوای کاپیسا (حوزۀ کهستان و کوهدامن بهار و خزان را در گندهارا (ننگرها، سمت مشرقی) و زمستان را در پشاور یا سائر نقاط پنجاب غربی میگذرانیدند. در حقیقت امپراطور کنیشکا خودش هم فصول مختلف سال را در نقاط مختلف امپراطوری پهناورخود میگذرانید و دو پایتخت داشت یکی "کاپیسی" (بگرام) و دیگر "پورا شاپورا" (پشاور) که تابستان و ایام گرمی را در شهر اولی و زمستان و روزهای سرد آن را در شهر موخر الذکر بسر میبرد و برای یرغمل های چینی هم در جوار پایتخت های سلطنتی رهایشگاهای مجللی ساخته بود.
معبد "شالو کیا" یا "سریکه ویهارا":
چون موقعیت شهر شاهی کوشانی بگرام امروز در اثر حفریات و تحقیقات علمی برای ما معلوم است به استناد معلوماتی که زایر چین هیوان - تسنگ داده موقعیت معبدی را که یرغمل های چینی ایام تابستان را در آن میگذرانیدند تعین میتوانیم. زایر چینی موصوف می نویسد که "بفاصله ٣ یا ٤ لى (کمی بیش از دو کیلو متر ) شرق پایتخت، در پای دامنه شمالی کوهی معبد بزرگی است که ۳۰۰ راهب در آن بود و باش دارند و پیر و طریقه راه کوچک نجات میباشند قرار روایات، کینیشکا پادشاه در روزگار باستان تمام علاقه ها و اقوام مجاور راحتی تاسمت های شرقی پامیر مطیع نموده و یرغمل هائی که گرفته بود در فصل تابستان درین معبد مسکن داده بود زیرا به همین مقصد تعمیر شده بود" در کتاب حیات هیوان تسنگ این معبد به نام "شا - لو - کیا" Sha - lo-kiaخوانده شده است شهری که هیوان - تسنگ در یادداشت های خود بنام پایتخت یاد نموده، امروز باحصار عریض و بلند آن که شکل تپه مانندی اختیار نموده با قسمت زیاد خرابه های میان آن و مصافات گر دو نواح آن در بگرام متصل به برج عبدالله و مشرف بر مجرای مشترک رودخانه های پنجشیر و شتل و غوربند موجود است و تحت عنوان پایتخت های کوشانی از آن مفصل تر صحبت خواهیم نمود بفاصله ٣ یا ٤ لی شرقی آن که بیش از دو کیلومتر شود کوهی که سیاح چینی اشاره نموده موجود و امروز به نام "پهلوان کوه" یا "کوه پهلوان" یاد میشود. در چهار طرف این کوه بچه بقایای ۷-۸ معبد بودائی کشف شده و درست قرار معلومات جغرافیائی هیوان تسنگ در دامنه شمالی آن خرابه های معبد بزرگی موجود است که بواسطه اسم محلی "پوزه شترک" آنرا علمای فرانسوی "معبد شترک" خوانده اند و قرار اکثر احتمالات از همان معبد قدیم "شالو کیا" نمایندگی میکند. کلمه "شاکو کیا" را برخی محققین مانند "ژولی ین"، "شار که" تعبیر کرده. "بیل" مترجم یادداشت های هیوان تسنگ در نوته ۲۰۳ صفحه ٥٧ آن در ترجمه خود آنرا "سریکه" Serika میداند که اخیر آدر مورد چین اطلاق میشد. اگرچه معترف است که کلمه "سریکه" در ادبیات چین مورد استعمال نداشت باز هم توجیه میکند که نقاشان باختری که در نقش و نگار معابد دخل زیاد داشتند شاید این معبد را "سریکه ویهارا" یعنی "معبد چینی" خوانده باشند این تعبیر از حقیقت دور نیست زیرا به بعضی روایات معبد "شالو کیا" به پول یرغمل های چینی آباد شده بود و تصاویر یرغمل ها در دیوارهای آن نقش بود چنانچه زایر چین در این مورد به صراحت اشاره میکند و میگوید لباس های یرغمل ها طوریکه در تصاویر مذکور دیده میشدند شباهت به لباس مردمان شرق (هیا) (چین) دارند.
میگویند که یرغمل های چینی حین نهادن سنگ بنای معبد و یا یکی از آن ها قبل از مراجعت به چین طلا و مروارید و جواهرات در زمین معبد در پای مجسمه بزرگ "مها کالا Mahakala" دفن کرده بود تا در راه مرمت کاری معبد صرف شود. در اثر تقاضای راهبین سر این خزینه بدست هیوان - تسنگ زایر چین در سال ٦٣٢ مسیحی حین اقامتش در همین معبد "شالو کیا" باز شد و قرار بیانات او کتیبۀ به این مضمون پیداشد: "هر وقت "سنگارامه" (معبد) خراب شود مردم میتوانند خزانه را بگیرند و آنرا مرمت کاری نمایند" به این ترتیب معبد "شالو کیا" یا "سریکه ویهارل" رها یشگاه یرغمل های چینی تقریباً با نقش و نگار قدیم آن تا نیمه اول قرن هفتم مسیحی هنوز آباد بود و شکست وریختی هم که عاید شده بود مرمت گردید خاطره یرغمل های چینی و امپراطور مقتدر کنیشکا هنوز نزد راهبین معبد و اهالی شهر کاپیسی تازه بود و زایر چین محض بجهت اینکه از چین آمده بود رها یشگاه یکماهه خود را در کاپیسا درین معبد انتخاب کرد.
در ۱۹۳۷ حفریات این معبد از طرف موسیوها کن به موسیو مونیۀ سپرده شده و در نتیجه حیاط مستطیل شکل با استوپۀ بزرگی در وسط آن کشف گردید. این حیاط از طرف شرق به محوطه دیگر راه داشت که در اینجا استوپه های کوچک دیگر اعمار گردیده وشواهد آن مکشوف شد، استو په بزرگ بالوایحی تزئین شده بود که بعضی های آن هنوز سالم بجا های خود نصب بودند و یکی آن کسیاپای Kasyapa برهمنی و برادران او را بار اهمین دیگر مشغول احترام بود انشان میدهد. هیکل یک نفر اعانه دهنده که از اینجا به دست آمده ملبس به لباس مخصوص کوشانی است دوصد متر دور تر طرف شرق این معبد محل دیگری در سالهای ۱۹۳۸ و ۱۹۳۹ حفریات شد که معروف به قول "نادر" است در اینجاهم معبد بزرگی با استوپه بزرگ و اطاق های راهبین و غیره مکشوف شد. روی هم رفته پوزه شترک و "قول نادر" بقایای دو معبد بسیار بزرگ را نشان میدهند که میتوان با اغلب احتمالات هایشگاه یرغمل های چینی یکی از آنها را دانست. از روی بعضی مجسمه های نا کامل وشباهتی که میان بعض های دیگر و برخ آثار عصروی Wei موجود است مدققین فرانسوی نظریه میدهند که هیکل تراشان تا قرن ٦ در این جا مصروف کار بودند ورهایش "هیوان تسنگ" یک ماه بهار سال ٦٣٢ در اینجا دلیل واضح است که در نیمه اول قرن ۷ هنوز معابد اطراف کوه شترک آباد بود.
چیناپاتی:
راجع به مقر زمستانی یرغمل های چینی هم تایک اندازه معلوماتی در دست است. طوریکه گفتیم امپراطور کنیشکا یرغمل های مذکور را در زمستان در نقاط گرم سیر امپراطوری یا در حوالی پایتخت زمستانی خویش در "پارو شاپو را" (پشاور) یا در کدام نقطۀ پنجاب جای داده بود زایر چین علاقه ئی را بنام "شیناپوتی" یا "چیناپاتی" یاد کرده که آنرا بین راوی وستلج قرار میدهند و مرکز انرا کینگهم بنام چینی گاری به ۱۱ میلی شمال "امرت سو" قرار میدهد زائر چین به صراحت کامل میگوید که کینیشکا پادشاه وقتی که به سلطنت رسید وشهرت نام و شمشیرش افاق را فرا گرفت یرعمل هائی از ماورای رود خانه (رودخانه زرد) آورده و ایشان زمستان در همین علاقه می بودند و به همین علت اینجارا چیناپاتی" گویند در اینجا هم معبد بزرگی مقر یرغمل های چینی بود که سه صد راهب داشت. معنی کلمۀ "چیناپاتی" "سردار چین" است و اشاره به شهزاده و نجبای چینی میکند که در میان یرغمل ها وجود داشت.
پایتخت ها:
امپراطوری که کنیشکا تشکیل نمود از نقطه نظر وسعت خاک وسیع ترین امپراطوری است که در تاریخ آریانا یا افغانستان قدیم سابقه ندارد درین قلمرو وسیع که از گنگا و تارم تامنتها الیه غربی پارتیا انبساط داشت. که حد وسطی را برای رهایش شخصی و مقر سلطنتی انتخاب نموده بود کنیشکا عبارت از گندهارا میباشد و این علاقه ایست که رود کابل ازان عبور نموده و به رود خانه سند می ریزد. کنیشکا پادشاه، گندهارا را خیلی دوست داشت زیرا علاوه بر اینکه قلب امپراطوری پهناور وی را اشغال کرده بود از نقطۀ نظر آب و هوا و مناظر زیبای طبیعی و استعداد خاک هم قطعه ممتاز بود. چون کنیشکا به مقتضای آب و هوا فصول زمستان را در حصص گرم سیر و تابستان را در نقاط سردتر میگذرانید گندهارا خیلی به اسلوب زندگانی سلطنتی او موافقت داشت و از همین جهت در دو منتها الیه غربی و شرقی "گندهارا" و "کاپیسا" (حوزۀ کهستان و کوهدامن) و "پورا شاپورا" (پشاور) دو پایتخت داشت که یکی مرکز تابستانی و دیگری مقر زمستانی او بود حتی به بعض روایات بعض ایام اوایل بهار و روزهای اخیر خزان را در میان این دو نقطه در حصه میگذرانید که کلمۀ "ننگرهار" ازان بخوبی نمایندگی میکند.
به این ترتیب به استثنای اوقاتی که نقشه های کشور کشائی سفر سلطنتی را ایجاب میکرد بقیه اوقات او عموماً در یکی از نقاط گندهارا میگذشت و از همین جهت در روایات قدیم عموماً بصفت "شاه گندهارا" خوانده شده است.
شهر شاهی کاپیسی:
در شمال وادی کابل جلگۀ سرسبز و حاصل خیزی است که حصار کهستانی قشنگی آنرا احاطه کرده و چهار رودخانۀ خروشان وسیلابی غور بند، شتل، پنجشیر، سالنگ از دامنه های جنوبی هندوکش فرود آمده و از زاویهٔ شمال غربی وارد این جلگه زیبا و بی مانند میگردد. بعد از کمی فاصله اول شتل و غوربند و باز سالنگ و پنجشیر بهم یکجا میشوند و قدری پایان تر همه آبهای مذکور بهم مخلوط گردیده و بنام رود خانه پنجشیر بطرف شرق جریان می یابد. قسمت همجواری که بطرف جنوب و جنوب غرب مجرای این رود خانه بزرگ افتاده امروز بنام کوهدامن وحصه کوهستانی که در امتداد شمالی ان واقع است بنام "کوهستان" یاد میشود و در دوره های پیش از اسلام مجموع آنرا معمولا "کاپیسا" میگفتند.
کاپیسا همان طور که امروز حاصل خیز وشاداب و یک قطعه باغ و تاکستان قشنگ است در زمانه های باستان هم ازین نقطه نظر شهرت زیاد داشته و تاجایی که از بعض منابع معلوم میشود حتی در قرن ٦ ق م معاصر تهاجم سیروس هخامنشی در آریانا شهر مستحکمی در اینجا وجود داشت و معاصر همین زمان پانی نی انگور و شراب آنجا را تعریف میکنند.
چون کاپیسا از نقطه نظر جغرافیائی میدانی است در مقابل دروازه های هندوکش مرکزی و مجرای رودخانه پنجشیر انرا بصورت مستقیم به وادی اندوس (سند) وصلی میکند و راهای پکتیا وارا کوزی یعنی حصص جنوبی و جنوب غربی آریانا هم بدان منتهی میشود از نقطه نظر مراودات وسوق الجیشى مستعد هر گونه آبادی بوده و مرکزیت آن سبب شده است که شهرهای در آنجا آباد گردد ازین قبیل است شهرهای نیکایا، او پیانه اسکندریه قفقاز، حصار سکندری وغیره که خرابه های آنها هنوز باقی و از سال های اول قرن ۱۹ توجه حقتمین را بخود جلب نموده است. مقصود ما عجالتاً در اینجا شرح چگونگی شهرهای کاپیسا نیست بلکه میخواهیم به نقطۀ متوجه شویم که در عصر کوشانی مخصوصاً در دورۀ سلطنت امپراطور کنیشکا پایتخت تا بستانی بود.
تعین شهر اسکندریۀ قفقاز سبب شد که عدۀ از مدققین از سالهای اول قرن ۱۹ به بعد به جلگۀ کاپیسا متوجه شوند در میان ایشان اسم چهار نفر قابل ذکر است که دوی آن انگلیس و دوی آن فرانسوی میباشند که یک نفر انگلیس و یک نفر فرانسوى مستر چارل مسن (١٨٥٣ - ١٨٠٠) وموسیو کلودا گوست کورت (١٨٦١ - ١٧٩٣) بصورت عملی در کاپیسا تحقیقات نموده و دو نفر دیگر موسیوژا که (jaequet.E) ومسترولسن (wilson.H.(H به دستیاری منابع و مقایسۀ آن با نوشته های دو نفر اول الذکر در تعین شهر مذکور نظریات صائب پیش کردند و با موسیو فوشه وموسیو ها کن که ترجمۀ یادداشت های زایر چین هیوان - تسنگ در عصر انها بعمل آمده و بحیث بهترین راهنمائی کار میداد موضوع بصورت قطعی حل شد و بدون اینکه داخل نظریات و جر و بحث آنها شویم نتیجه را متذکر میشویم که محل شهر اسکندریه قفقاز در پروان میباشد و خرابه های که در بگرام منبط است عبارت از شهر نفیسۀ متذکرۀ "آرین" و شهر کاپیسی متذکرۀ زایر چین هیوان - تسنگ میباشد.
در بگرام روی هم رفته ما دو نقطۀ مشخصی داریم که یکی عبارت از "برج عبدالله" و دیگر بقایای شهر وسیعتری است که تقر یبا (۶۰۰) متر دورتر بطرف جنوب واقع میباشد. در اثر حفریات وتحقیقات عملی که موسیو گریشمن در محوطۀ برج عبدالله نموده به ثبوت رسیده است که اینجا در عصر اسکندر از طرف یونانی ها قلعه مستحکمی به اصول محلی که چهار گرد خود حصار و باره و بروج و خندق داشت آباد شده بود و این محل همان شهر "نیکایا" یا "نیسه" است که "مسترولسن" و "مکدونالد کرندل" "فوشه"، "هاکن"، "گریشمن" موقعیت انرا در بگرام قرار میدهند و فوشه انرا "شهر قدیم شاهی" هم خوانده است. موسیو فوشه به ملاحظه میرساند که به "تاریخ بعد ترى قصر وقلعۀ مستحکم تقریباً ٥٠٠ متر بطرف جنوب در محوطه مستطیل شکل دیگری انتقال یافت که جهات موقعیت آن با محوطه شهر قدیم شاهی برج عبدالله تفاوتی ندارد تنها از نقطهٔ نظر تناسب از آن بزرگتر است زیرا طول محوطه جدید ٤٥٠ متر وعرض آن ۱۵۰ متر میباشد این مستطیل جدید را به اولی در یک حصه، کنار عمودی تپه و در یک حصۀ جنوب شرقی دیوار ضخیمی متصل میساخت که از خشت های بزرگ خام آباد شده بود. این حصار سومی بازار و قصور وعمارات عمده شهر را محاط میساخت. مجموع مجموع این ابادی این آبادی های داخل محوطه جدید دونیم کیلو متر احاطه دارد. در ماحول اطراف خارجی آن قصبات شهر انبساط داشت توده مردم درین حصص زندگانی میکردند. قبرستان شان که هنوز پر از خم های بزرگ گلی میباشد هم در همین حصه وقوع داشت. دور تر در امتداد پای تپه که بر مجرای رود خانه حاکمیت دارد معابد واستوپه ها وقوع داشت و برجستگی هائی با اشکال معینه مستطیل نما و مدور موقعیت انهاراوانمودمیکند."
این محوطه مستطیل شکل جدید را که تعریف آن از زبان موسیو فوشه گذشت موسیو هاکن "شهر جدید شاهی" میخواند وهر دو مدقق فرانسوی آنراشهری میدانند که زائر چین هیوان - تسنگ در سال ٦٣٢ مسیحی بنام شهر "کاپیسی" مرکز کاپیسا یاد کرده است.
نظر به اهمیت شهر "کاپیسی" حفریات از ١٩٣٦ تا ١٩٤١ مرتب در قسمت های مختلف ان از طرف اعضای حفریات فرانسوی بعمل آمد آثار گران بهائی کشف شد مسکوکات مسی شاهان کوشانی ویما کدفیزس، کنیشکا، هو ویشکا و اسودوا به استقرار و تمرکز قدرت کوشانی های بزرگ در اینجا از قرن اول تا قرن سوم مسیحی شهادت میدهد.
موسیو گریشمن در اثر حفریاتی که در اواخر ١٩٤١ وجریان سال ١٩٤٢ در بگرام عملی نمود و در نتیجه مسکوکات زیادی کشف کرد، در راپورت مختصری که به موزۀ کابل داده چنین نظریه میدهد که شهر کاپیسی در دورۀ تعالی پیسی سلطنت یونان و باختری در نیمۀ اول قرن دوم ق م بناشده است. به این ترتیب شهر مقدم بر ظهور کوشانی ها تاسیس شده و با تاسیس دولت کوشانی وسیر مراتب عظمت آن به تدریج به آبادی های آن افزوده گردیده و در عصر کنیشکای کبیر حتماً پایتخت تا بستانی امپراطوری کوشانی آریانا بود. ظروف قیمت دار ملون ومنقوش و مصور شیشه ئی که محصول کارخانه های شیشه سازی شهرهای سواحل آسیائی مدی ترانه است، صندو قچه های عاج مخصوص نهادن جواهرات ساخت "ماتورا" و بقایای ظروف ساخت چین که همه مخصوص زینت دادن سالون های عمارات شاهی بوده دلیل بر مرکزیت شهر کاپیسی بگرام است و واضح میگردد که قصور شاهی پایتخت تابستانی امپراطوری کوشانی ها با بهترین محصولات تجملی دنیای انوقت زینت میشد ظروف شیشه ئی مذکور با اشکال ممیزۀ که دارد بصورت یقین ثابت میکند که بین قرن اول و قرن چهارم مسیحی شهر کاپیسی مرکزیت داشته و قراریکه موسیوها کن به ملاحظه میرساند از سالهای اخیر سلطنت اگوست (٦٣ ق م و ١٤ مسیحی) تا اخیر سلطنت کونستانتن (۳۳۷م ) روابط تجارتی بین دولت کوشانی و دولت رومن برقرار بود، از طرف دیگر این هم معلوم است که میان حصص شمال هند و روم روابط در عصر اگوست (٦٣ ق م و ١٤ مسیحى) وترا جان (۱۱۷ - ۹۸ م) وهاردین (۱۳۸ - ۱۱۷م) محکم تر شده بود و چون حصص شمالی هند درین اوقات جزء امپراطوری کوشانی ها بود میتوان گفت که "کاپیسی" و "پوراشا پورا" پایتخت های تابستانی و زمستانی کینیشکا خیلی آباد و بحیث مراکز امپراطوری با دنیای خارج علایق زیاد داشتند پس جای حیرت نیست که از خرابه های بگرام ظروف شیشه ئی با صحنه های نبرد و کشتی گیری "گلادیا تورهای" رومن کشف شود زیرا ظروف مذکور یا بحیث تحایف و بدست نمایندگان امپراطوران رومن به اینجا رسیده و یا تجار آنها را با خود آورده و یا مخصوص ویا در اثر خواهش امپراطوران کوشانی خریداری شده است. همین قسم ظروف ساخت چین که اصلا از چوب بوده و دورا دور لب ظرف حلقه از فلز داشت وجدار خارجی آنرا با "لاک" یا یکنوع گند درخت رنگ آمیزی و نقاشی میکردند از یادگارهای عصر سلطنت "هان ها" است که یاطور هدیه و یا از راه تجارت به قصر سلطنتی کاپیسی وارد شده بود. صند و قچه های عاجی مخصوص نهادن جواهرات ساخت ما تورا (هند) از محصولات داخل خود امپراطوری بود که برای نهادن جواهرات تهیه شده بود. قطعات جدار این صندوقچه ها با لوایح متعدد دیگر عاجی که هر کدام باسبک جداگانه منبت و نقاشی و رنگ آمیزی شده نفیس ترین و بزرگترین مجموعه آثار عاجی دنیاست که از شهر کاپیسی بدست آمده و منحصر به موزه کابل میباشد.
داخلی محوطۀ شهر کاپیسی در بازار شهر هم از طرف موسیو کرل حفریات بعمل آمده و در نتیجه یک سلسله دکان ها با ظروف گلی که مخصوص نهادن حبوبات وغیره بود کشف شد. جدار بعضی از این ظروف با تاپه های مختلف مزین شده بود. از دکان های این رسته بازار مسکوکات زیادی بدست آمد و همه مربوط به پادشاهان مختلف کوشانی است. از روی بازار و تعداد دکان ها واضح میشود که در داخل بروج و حصار شهر شاهی کاپیسی جمعیت کافی رهایش داشت موسیو گریشمن در طی مرحله ششم و هفتم حفریات بگرام که در اواخر ١٩٤١ و جریان سال ١٩٤٢ عملی نمود روی همرفته ۵۳۹ قلم اشیا و ظروف ومسکوکات کشف نمود که قسمت عمده آن مسکوکات و ظروف گلی است در میان مسکوکات مذکور که تعداد آنها به چندین صد میرسد مسکوکاتی هم است که تاحال نوعیت آنها معلوم نبود طوریکه مشارالیه میگوید با ثمره این تحقیقات نظریات ماراجع به پهلو های زندگانی اجتماعی کوشانی ها و آداب و رسوم مذهبی این عصر روشن تر خواهد گردید. حفریات گریشمن عجالتاً در یک مسئله معلومات ما را راجع به شهر کاپیسی وسعت میدهد و آن نظر یاتی است که بعد از تحقیقات عملی را جع به ساختمان حصار و بروج شهر بدست آمده است. طول دیوار حصار ٢٧٦ متر و عرض آن در بعضی قسمت ها ۱۱ متر میباشد این دیوار ضخیم در حالیکه مستقیم است بعد از هر فاصله تقریباً ده متر پیش بر آمده گی هائی به عرض وطول چندین متر داشت به این ترتیب محافظین شهر از تیرکش هائی که در طول دیوار تعبیه شده بود تمام زوایای پای دیوار را دیده میتوانستند و دشمن در پای دیوار به هیچ نوعی خویش را از اصابت تیر محافظین شهر مخفی نمیتوانست در چهار کنج شهر نظر به تقاطع اضلاع حصار و پیش بر آمده گی های هر دو ضلع آن حصار شهر شکلی بخود گرفته بود که از روی خرابه ها وتراکم خاک به وجود برج ها در انجاها حکم میشد ولی معلوم شد که شهر مذکور در چهار کنج خود بروج نداشت. بلندی حصار شهر کاپیسی را با قسمت هائیکه در مرور زمانه خورده و سائیده شده ، درحد ود ۷ - ۸ متر تخمین میکنند. این دیوارها قسمتی از سنگ است و بقیه از خشت های خام آباد شده بود.
قراریکه از روی شکل اراضی خارج ضلع جنوبی شهر معلوم میشود احتمال دارد که شهر حصار دومی هم داشته و تحقیق عملی آیندۀ این مطلب را تصریح خواهد کرد.
تا حال بصورت مجموعی تقریباً ۱/۵ سطح محوطه داخلی حصار شهر کاپیسی حفریات شده و یقین است که با ادامه کار افق نظرها در اطراف پایتخت تابستانی کوشانی های بزرگ انبساط خواهد یافت.
معابد بودائی و موسسات مذهبی نظر به انزوا پسندی راهبین همه خارج حصار شهر وقوع داشت و منجمله معروفترین آنها در دامنه های کوه پهلوان که نزدیک ترین گوشۀ آن دو کیلومتر از حصار شهر فاصله دارد آباد شده بود معلوم نیست که این معابد در عصر کوشانی و مخصوصاً در زمان سلطنت کنیشک بچه نام هائی شهرت داشت.
پورا شاپورا ( پشاور):
پایتخت زمستانی کنیشکا در منتهاالیه شرقی درۀ گندھارا شهری بود که هیوان - تسنگ بنام (پور و شاپورا) یاد کرده و عبارت از شهر پشاور حالیه میباشد. اگر چه اینجارا عدۀ از شاهان دیگر کوشانی هم بحیث پایتخت استعمال کرده اند ولی شکوه عمرانی آن مربوط به عصر کنیشکاست. "پورو شاپورا" مانند "کاپیسی" قسمت های جدا گانۀ مخصوص رهایش سلطنتی و آبدات مذهبی داشته ولی تحقیقات تا حال در اینجا فقط در خرابه های معابد واستوپه های آن بعمل آمده است.
از جملۀ عمرانات شاهی شخص کنیشکا که اهمیت پایتخت زمستانی او را تثبیت میکند تعمیر معبد مجلل و عالیشانی بود که استوپه آن بیش از ١٥٠ فت بلندی داشت و فوشه آنرا مجلل ترین معبد جهان خوانده است. در اثر حفریات داکتر اسپونر Dr.D.B. Spooner در تاریخ ۱۹۰۹ از اینجا جعبۀ فلزی کشف شد که امروز در موزۀ پشاور موجود است و تصویر شاهنشاه بزرگ کوشانی کنیشکیا دران بصورت ایستاده برجسته نمایش یافته است.
میان دو پایتخت تابستانی و زمستانی کنیشکا که عبارت از شهر کاپیسی (بگرام) و پور شاپور را (پشاور) باشد معبری وجود داشت که آنرا "راه شاهی" میگفتند و قسمتی از شاخه جنوبی راه معروف ابریشم را تشکیل میداد.
کنیشکا و دیانت بودائی: در جلد اول در حصۀ دوم فصل پنجم تحت عناوین: " دیانت بودائی و آریانا" ، "دیانت بوائی" ، "محفل مذهبی و اعزام مبلغین" (از صفحه ٤٤٠ تا ٤٤٥ ) اصل فلسفه ائین بودائی و چگونگی انرا در هندو صورت و تاریخ انتشار آنرا در عصر امپراطور موریا "آشوکا" در گندهارا و حوزه کابل و کاپیسا شرح دادیم. در فصل ششم جلد دوم که مربوط به دورۀ "یونان و باختری" میباشد تحت عنوان انبساط افکار و فلسفه بودائی" (صفحه ۹۰) انتشار آئین بودائی را بصورت غیر رسمی در نیمه دوم قرن سوم و اوائل قرن دوم ق م به ماورای جبال هندوکش در صفحات باختر نگاشته و گفتیم که پادشاهان مستقل یونان و باختری مذاهب و عقاید را حترام کرده و مانع نشر هیچگونه آئینی نمیشدند چنانچه متصل مبحث مذکور تحت عنوان "بقایای دیانت قدیم و ارباب انواع باختری" (صفحه ۹۲) وجود احترام و پرستش ارباب انواع آریانی و یونانی مثل اناهیتا ومیترا، شیوا، هر کول وزوس وغیره همه را شرح دادیم در زمان حکومت شاهان اسکائی و پهلوا این وضیعت دوام داشت و بودیزم در سیر انبساط خود پیش میرفت تا اینکه کوشانی ها ظهور کردند.
کوشانی ها چون از خود دین و آئین مشخص نداشتند. بعد ازینکه در آریانا استقرار یافتند تحت نفوذ مدنی و معنوی مملکت ما آمده آهسته آهسته تمام ارباب انواعی را که در افغانستان معروف بود شناخته و احترام کردند و اشکال آنها را در مسکوکات خود بضرب رسانیدند منجمله به "بودا" و آئین او هم کم کم معرفت حاصل کردند و دسته دسته به آئین مذکور گرائیدند چنانچه لوحه هائی از نقاط مختلف کاپیسا مانند "پایتاوه" وشتر ک بگرام پیدا شده که داخل شدن کوشانی ها را به دین بودائی ثابت میسازد.
اگر چه در بودائی بودن شاهان کوشانی منجمله کنیشکا هنوز شبهه است و عجالتاً ثابت کرده نمیتوانیم که این پادشاه بزرگ بودائی بود لیکنا زتمام قرائن معلوم میشود که دین بودائی با پاشاهان کوشانی ترقی کرده و بر انبساط خود افزوده است چنانچه عروج این دین از نقطه نظر تبلیغ ساختمان معابد با شکوه، تراش هیکل های بزرگ بخوبی ثابت است. یک طرف بالشکر کشی های کوشانی ها مخصوصاً حملات فاتحانه کنیشکا دین بودائی تا کنار رود تارم در ترکستان چین شیوع یافت و از طرف دیگر در اثر پول و ثروت سلطنتی با حشمت ترین و مجلل ترین معابدی که روز گار نظیر آن را ندیده بود بمیان آمد چنانچه تعمیر اولین معبد و بنای تراش هیکل (٣٥) متری بودا ساکیامونی را در بامیان به (شاه قدیمی) که احتمال دارد کنیشکا باشد نسبت میدهند اگر در مسکوکات به بینیم فقط در یک سکه طلائى کنیشکا صورت بودا نمایش یافته و در دیگرها عموماً ارباب انواع محلی باختری و یونانی معلوم میشود و این طوریکه پیشتر اشاره شد ثابت میکنند که باوجود ترقی بودائی پرستش سائر ارباب انواع از بین نرفته بود چنانچه در اثر، همین عناصر مختلف آریانی، هندی، یونانی وضعیت طوری شد که قرار نظریه "ونستت سمیت" انگلیس در عصر کوشان طریقه تازه ئی درائین بودائی بمیان آمد که آن را "مهایانا" یا (راه بزرگ نجات) گویند. ناگفته نماند که در آئین قدیم "بودائی" بودا معلم و استادی تصور میشود که با تجارب حاصله خود کنله بشری را بطرف راهی رهبری میکرد و غیر از او وجود پیغمبر وخدا در معتقدات ایشان راه نداشت. چون در "آریانا" بعلاوۀ بودا یک عده ارباب انواع مختلف دیگر هم معروف وطرف ستایش بود آهسته آهسته در اذهان مردم خصوص کوشانی ها که از کنه اساس ادیان مروجه خبر نداشتند "بودا" هم شکل یکنوع رب النوع بخود گرفت و در آثار حجاری او را بکثرت در میان سائر ارباب انواع نمایش داده و او را هم در قطار آنها در آوردند. پیشتر گفتیم که در باب بودائی بودن کنیشکا شبهه است زیرا در مسکوکات او فقط در یکجا "بودا" و باقی در تمام موارد سائر ارباب انواع نمایش یافته است. باوجود این اگر مسئله از نقطه نظر افسانه ها نگاه شود چنین مینماید که کنیشکا داخل دین بودا شده باشد بدیهی است که افسانه هائیکه بودیزم راجع به کنیشکا ساخته تمام عین همان افسانه هائی است که در مورد "اشوکا" امپراطور بزرگ موریا نقل میشد. همان طوریکه میگفتند "اشوکا" بعد از جنگ ها وقتل وخون زیاد داخل دیانت بودائی شد عین ان را درمورد کنیشکاهم نقل میکنند و میگویند که امپراطور قبل ازینکه داخل دین بودا شود بی دین ظالم خون خوار - و جنگ دوست بود و بعد از هنگامه ها وقتل وقتال و آدم کشی از اعمال خودسرانه خویش پشیمان شده داخل بود یزم گردید. موضوع افسانه ها هر چه باشد در مقابل شهادت صریح مسکوکات از جنبه صحت تاریخی عاری است ولی این هم باید نا گفته نماند که قضاوت دین کانیشکا از روی مسکوکات هم غلط است زیرا تقریباً تمام آنها تقلیدی است. درست است که نسبت به نام بودا سائر ارباب انواع محلی و یونانی بیشتر در مسکوکات کنیشکا بضرب رسیده و در قشنگترین و قدیمترین سکه های او افتاب و مهتاب به نام های یونانی "هلیوس" Hilios "سلین" Selene نمایش یافته اما این باعث شده نمیتواند که در معتقدات کنیشکا بودیزم اترى نکرده باشد. چون مسکوکاتی که در آن تصویر ساکیالونی و نام او به رسم الخط یونانی به ضرب رسیده به سال های اخیر سلطنت کیشکا نسبت میشود احتمال دارد که بعد از چند سال حکمفرمائی داخل دیانت بودائی شده باشد. چیز دیگری که برای بودائی بودن کنیشکا در سال های اخیر عمر اودلیل میارند تعمیر استوپه بزرگی است که در حوالی پشاو رساخته بود و حین حفریات از ان با بعضی اشیای یادگار بودا سکه کنیشکا را هم یافته اند. موسیو سیلون "لوی" مستشرق فرانسوی در نوته هائی که راجع به "هندوسیت" نوشته و در ١٨٩٦ در "ژورنال اسیائی" پاریس شایع شده افسانه های را کشف و ترجمه نموده که روابط کنیشکا را با علمای بودائی معاصرش نشان میدهد. در میان قصه هائی که در مجله فوق شایع شده دومی آن بخوبی کنیشکا را روی صحنه میگذارد. در اولی که بواسط ذکر نام کنیشکا دلچسپ است چنین ذکر رفته: "پادشاهی که چن - تان - کی - نی - تچا
Tch - tan - ki - ni - tcha نام داشت میخواست رفته شهر "کی - نی - تچا Ki - ni - tcha" را معاینه کند.
دومی چنین می نویسد: "در قبیلۀ "کین - شا Kin - cha" پادشاهی بود موسوم به چن - تان - کیا - نی - تچاTch - en - Tan - kia - ni - tcha مشار الیه برای گرفتن هند شرقی عازم شد و چون انجا را اشغال و اهالی را مطیع خود ساخت اقبالش به منتهای عروج رسید طوری که از نیرو جلال او همه میترسیدند و چون به مملکت خود مراجعت میکرد به مملکت همجوار استوپه را مشاهده کرد که قرارگمان استوپه بوادئی بود" به این ترتیب اگر کنیشکا در مسکوکات خود از باب انواع اریانی وهندی و یونانی را استعمال کرده یا علتش محض تقلید یا سیاست است که نسبت به همه مذاهب معموله امپراطوری نظر موافقت وی را تائید میکند. از احتمال بیرون نیست که در سال های اول سلطنت بودائی نبوده باشد ولی در سال های اخیر پیرو این دیانت بوده پروفیسر "پرزی لوسکی" حتی عالمی را نام میبرد موسوم به "سودارسانا" که شخص امپراطور را به آئین بودائی داخل ساخت. علاوه برین بزرگتر محفل مذهبی نظیر محفلی که در عصر "آشوکا" دایر شده بود در زمان سلطنت و در تحت حمایت او در پشاور یا کشمیر صورت گرفت و طوریکه بعدتر شرح خواهیم داد این محفل انقلابی بس عمیق در طریقه های بودائی ایجاد کرد.
کنیشکای کبیر در یکی از داستان های قدیم کاپیسا:
داستان ها همه وقت مخصوصاً در زمانه های باستان و باز خصوصی تر در میان پیروان آئین بودائی رول مهم بازی کرده و قسمت مهم تاریخ و ادبیات آنرا فرا گرفته است. این داستان ها باوجود یکه بیشتر ظاهر افسانه نما دارند خالی از پاره حقایق تاریخی هم نمیباشند. در داستان های بودائی دو امپراطور که هر دو حقیقۀ مردان بزرگ بودند یعنی "اشوکا" امپراطور موریا و "کنیشکا" امپراطور کوشان رول مهم بازی کرده و تا جائی که معلوم شده قصص و داستانهای زیاد شخصیت و کار نامه های بزرگ آنها را فرا گرفته و در خاطره ها ایشان را بزرگ تر ساخته است یکی ازین د استان ها را "هیوان تسنگ" زایر چین حین اقامت خود در کاپیسی (بگرام) در سال ٦٣٢ مسیحی شنیده و روح داستان مذکور توجه امپراطور کبیر کوشان کنیشکا را در امور عمرانی و توسعه معابد نشان میدهد و از خلال آن معلو م میشود که امپراطور مذکور بهر قیمتی که تمام میشد حتی در سخت ترین حصص کوهستانی با وجود نامساعدتی هوا و طوفان های برف و باران بازهم معابد بزرگ تعمیر میکرد. این داستان توجه مخصوص بادشاهان کوشانی مخصوصاً کنیشکا را در کثرت و تجلیل معابد به بهترین نهجی شرح میدهد. چشم دید زایر چینی موصوف ۵۰۰ سال بعد ثابت میسازد که با وجود جنگ ها و خراب کاری هائی که بعد از عصر زمامداری کنیشکا بعمل آمد باز هم در هر نقطه مملکت چقدر معابد و موسسات مذهبی وجود داشت چنانچه تنها در همین خود کاپیسا که صحنه داستان ذیل میباشد پنج قرن بعد از سلطنت کنیشکا ازصد معبد وشش هزار راهبین صحت مینماید. اصل داستان را زایر مذکور طوریکه از اهالی شهر کاپیسی شنیده در پاورقی ذیل شرح میدهیم:
محفل بزرگ مذهبی و تشکیل طریقه مهایانا: گفتیم که دیانت بودائی زمانیکه در افغانستان نشر میشد پرستش و احترام ارباب انواع قدیم آریانی وارباب انواع میتولوژی یونانی که بعد از فتوحات اسکندر در خاکهای شرق معروف شده بودمانند "اناهیتا" "میترا" "سوریا" "زوس" "هرکول" و بعضی ارباب انواع هندی مانند "شیوا" وغیره هر کدام به نحوی پیرو و معابدی داشت بودیزم وقتی که از خاک هند بر آمد و در آریانا نشر گردید در حقیقت از یک فضا به فضای دیگری وارد شد که افکار مذهبی در آنجا تنوع و ازادی داشت چنانچه در موضوع صنعت مذهبی در فصل آینده خواهیم دید که تازمانیکه بودیزم در هند محدود بود پیروان دیانت مذکور جرئت نمیکردند که بودا را بشکل و قیافه بشری نمایش دهند و شاهد این نظریه هم لوحه های استوپه و معبد سانشی قریب بمبئی است که بود را با علایم چتروا فتابگیر و علایم نقش پاوغیره نشان میدهد بعد ازینکه آئین بودائی در آریانا نشر شد صنعت گران باختری و گندهاری که به اصول مدارس هیکل تراشی یونانی و رزیده شده بودند بار اول بودارا بشکل انسانی جلوه دادند و برای شخص او و داستان های مربوطه اش هیکل ها و تصاویر رنگه وغیره ساختند و نظر محدود بودائیان هندی را وسعت بخشیدند. همین قسم خاک آریانا در فلسفه بودائی هم تاثیر زیاد کرده و علت تاثیر هم فضای آزادتر و رواج پرستش یکعده ارباب انواع مختلف و سیاست بیطرفانه پادشاهان مستقل یونان و باختری و کوشانی بود که راجع به مسائل مذهبی پیروی می نمودند اگر چه آئین بودائی محصول خاک هند و زائیده سر زمین "مگده" است ولی بعد از انتشار در اریانا به اندازه کسب ترقی نمود که "گندهارا" را "ارض موعود" بودائی و "مگده ثانی"خوانده اند دلیل اینکه کوشانی ها در آریانا به مذاهب مختلف مواجبه شده اند مسکوکات شاهان این دودمان و مخصوصاً انواع گوناگون مسکوکات کنیشکا است که ارباب انواع مختلف اریانی یونانی و هندی روی آنها نقش شده. گذشته ازین این را هم میدانیم که ویما کدفیزس به آئین شیوائی تمایل زیادداشت پس ازین چیزها واضح معلوم میشود که کوشانی ها در آریانا به مذاهب مختلف مواجه شده و به هر کدام میلانی نشان داده اند به این اساس یکطرف راجع به بودائی بودن کنیشکا تردید موجود است و از جانب دیگر او را بزرگترین حامی و مشوق این دیانت می شمارند و مانند آشوکا برای اوافسانه ها قایل شده اند کنیشکایا از نقطه نظر سیاست ارباب انواع مختلف از روى مسکوکات خود نقش کرده و یا اینکه سکه های مذکور یادگار زمانه هائی است که هنوز داخل ائین بودائی نشده بود بهر حال از روزیکه پیرو این دیانت شد و بودا را روی سکه خود نقش کرد دورۀ جدید و بی سابقه ی به روی آئین مذکور بازگردید. اهمیت این مسئله از نقطه نظر سیاست و توسعۀ دین بودائی در افاق دور دست آسیائی چیزی است که بجایش در اطراف آن صحبت خواهد شد عجالیا موضوع را از نقطه نظر تحولی نگاه میکنیم که در نفس ائین مذکور پدید آمد. قراریکه در حصۀ دوم فصل پنجم جلد اول (صفحه ٤٤٣) نوشتیم سومین محفل بزرگ مذهبی بودائی در عصر اشوکا پادشاه موریا تشکیل شد و در آن علاوه بر ترتیب و تنظیم قوانین مذهبی و پاره تصمیمات دیگر اعزام مبلغین به نقاط غیر بودائی هند وممالک بیگانه تصویب شده بود دین بودائی بعد از وفات "ساکیا مونی" تا ٥ - ٦ قرن منحصر به یک طریقه بود که انراهینایانا Hinayana یا "راه کوچک نجات" یا "طریقه جنوب" میگفتند و قوانین آن در محفلی که ذکر شد در شهر "پتالی پوترا" در عصر اشوکا معین شده بود. بعد ازینکه ائین مذکوز در آریانا رواج یافت فضای از ادتری که شرح دادیم علمائی با افکار وسیع تر بمیان آورد و کم کم در اثر تجویز علمای گندهارا و کاپیسا زمزمه تعدیل واصلاح اصولات قدیمه بلند شد تا نوبت به حکم فرمائی اپراطور مقتدری مانند کنیشکا رسید و در سایه حمایت اوعلمای بودائی آریانا برای عملی ساختن نظرایات خود موقع مساعد یافتند به امر کنیشکا محفل بزرگی مرکب از پنصد نفر علمای متبحر در حوالی پایتخت زمستانی امپراطور در پشاور جمع شدند. رئیس این مجمع بزرگ "وازو میترا Vasoumitra " عالمی بود از گندهارا که در فلسفه و علوم مذهبی در تمام امپراطوری کوشان نظیری نداشت و بعضی طریقه های مخصوص "مهایانی" او را هفتمین صدر علمای بودائی لقب داده اند. "پارسوا Parera" مشاور مذهبی دربار کنیشکا که همیشه باشخص سلطان در مقر سلطنتی او در کاپیسی، گندهارا و پشاور و کشمیر می زیست و به امپراطور مضامین مذهبی را درس میداد و اصلا گندهاری بود هم درین محفل شامل بود حتی از روی بعضی اسناد معلوم میشود که سمت ریاست مجمع به او داده شده بود بزرگترین ادیب و نویسنده عصر کینیشک که درین محفل شامل بود "اسوا کوسا" نام داشت و قرار امر امپراطور فیصله مجلس بقلم او جمع وتدوین شد.
در نتیجه جرو بحثی که درین محفل بزرگ بعمل آمد طریقه تا زه بنام "مهایانا"Mahayana یا "راه بزرگ نجات" در مقابل طریقه راه کو چک بمیان آمد و چون محرک آن علمای آریانا مخصوصاً گندهاریها و کاپیسی ها بودند در مقابل طریقه جنوب انرا طریقه شمال هم خواندند طبعاً علماى طریقه جنوب یا "ارتودوکس های" بودائی بر علیه این اقدامات هنگامه بلند کرده و بر نظریات تازۀ خط بطلان کشیدند و نام رئیس مجلس "وازو میترا" را از سلک علمای مذهبی محو کردند. ازین روز به بعد دورشته نظریات مختلف مذهبی به دو طریقه مخالف تغیر شکل یافت و اهسته اهسته مغایرت آنها به اندازه ئی شد که هر کدام دارای حلقه های مذهبی و معابد علیحده گردید.
مهمترین مدرسسه ئی که روح طریقه "مهایانا" را نمایندگی میکند "سرواستی وادن" Sarvastivadin نام داشت در وجه تسمیه این مدرسه "سروا" (همه) و "استی" (است) معنی دارد که مفهوم مرکب آن (همه است) میشو دو مفهوم اصطلاحی آن این است که "همه چیز در آن موجود است" یعنی این مدرسه تعصب و تنگ نظری ها را کناره گذاشته و انچه در قوانین بودائی تحریر بود به وسیع ترین مفهوم آن قبول نموده است. پیروان این مکتب زبان دینی خودسانسکریت را اختیار نمودند وسائر مدارس به لهجه های پست تر که نزدیک به فهم عوام بود. باقی ماندند. علمای آریانی با تشکیل مکتب (سرواستى وادن) آئین محدود بودائی قدیم عصر موریاها را با داخل نمودن روحیات و نظریات و ارباب انواع دیانت های قدیم کشور خود وسعت دادند. رب انواع افتاب و روشنی (میترا) داخل آئین بودائی شد و مفکوره "بودیس اتوا" یعنی بودای آینده که عبارت از "میتریا" باشد در انجا راه یافت.
مسکوکات کنیشکا: قبل برین چگونگی مسکوکات شاهان خانوادۀ اول کو شانی یعنی "کجولا کدفیزس" و "ویما کدفیزس" را از نقطه نظر جنسیت فلز و شکل و صورت و زبان ورسم الخط وغیره شرح دادیم مسکوکات کنیشکا پاره ممیزاتی دارد که اینجا ذکر مینمایم.
رویهمرفته امپراطور بزرگ کوشانی کنیشکا مسکوکات زیاد و خیلی متنوع دارد که دلیل بر طول سلطنت و به پهنائی قلم رو امپراطوری و وسعت نظریات امپراطور مذکور میباشد. از نقطه نظر فلز اگرچه قسمت اعظم مسکوکات او در مفرغ ومس بضرب رسیده ولی ضرب طلا که بار اول در عهد کوشانی با سلطنت ویما کدفیزس آغاز شده بود در زمان سلطنت کنیشکا به تناسب بیشتر دوام نمود.
چیزیکه بیشتر مسکوکات کنیشکا سر سلسله دومین خانواده کوشانی را از مسکوکات خاندان اول متمایز ساخته و در عهد جانشینان او هم این ممیزات دوام نموده است سه چیز عمده است (۱) رسم الخط ، (۲) زبان، (۳) تصاویر ارباب انواع. در عهد سلطنت پادشاهان خاندان کدفیزس رسم الخط و زبان یونانی هر دو در مسکوکات استعمال میشد البته قراریکه شرح دادیم در بعض حروف این رسم الخط تغیراتی پیش شده بود معذالک در روی مسکوکات استعمال میشد. واستعمال ان بازبان یونانی توام بود در مسکوکات خاندان کمیشکا زبان یونانی از رواج افتادم و لى رسم الخط آن هنوز هم باقی ماند یعنی عوض زبان یونانی لهجه آریانی که در آریانا درین عصر رواج داشت به رسم الخط یونانی تحریر شده است. البته اقتضای مرور زمان تغیراتی بیشتری در الفبای یونانی مذکور وارد نمود چنانچه از همین جهت بعضی از مدققین این رسم الخط را "یونان و کوشانی" خوانده اند بهر حال استعمال لهجه آریانی عوض زبان یونانی چیزی است طبیعی موضوعی که خوب فهمیده نمیشود این است که رسم الخط خروشتی که مخصوص خود آریانا بود و در عصر سلطنت کدفیزس ها در چپه مسکوکات در مقابل رسم الخط یونانی استعمال میشد از رواج افتاد. یعنی عوض اینکه لهجه آریانی را به رسم الخط اریانی معموله آریانا می نوشتند انرا به رسم الخط یونانی ضرب میرسانیدند. عدم استعمال خروشتی هم تنها در مسکوکات است و در کتیبه ها عمومیت تام داشت چنانچه برجسته ترین مثالی که این نظریه را تائید میکند ظرفی است که از (خوات) وردک پیدا شده و در بریتش موزیم میباشد و در مبحث رسم الخط خروشتی از آن حرف خواهیم زد. موضوع دیگری که مسکوکات کنیشکا را از مسکوکات شاهان متقدم کوشانی امتیاز بخشیده کثرت و تنوع ارباب انواع است مشار الیه بدون امیتاز مذهب و دین تمام ارباب انواعی را که درین وقت در آریانا معروف بود چه اوستائی چه یونانی چه هندی همه را در مسکوکات خود اسم برده و نقش کرده. ارباب انواع اوستائى مسکوکات او عبارت است از میرو (میترا یا افتاب) مآ او (مه یا مهتاب)، اترو (اتار یا آتش) اروا سپو (اروت اسپه یا صاحب اسپان تندرو که اینجا اشاره به افتاب است) از ارباب انواع یونانی؛ هیلیوس (افتاب) "سلۀ نه" (مهتاب) وغیره ذکر شده. علاوه بر اینها بار اول "بوداسا کیامونی" موسس آئین بودائى بشکل کلاسیک خود و لباس راهبی در حالیکه کاسه گدادر دستش میباشد نمایش یافته و به رسم الخط یونانی "بودوساکا مانا بودو" یعنی (بودا ساکیامونی بودا) ذکر گردیده است به این ترتیب مطالعه مسکوکات کنیشکا و جانشینان از یکی از مباحث خیلی دلچسپ تاریخ عص کوشانی است و از ان بصورت مجموعی معلومات گران بهائی بدست می آید. اینجا به ذکر رؤس مطالب اشاره شده و در صفحات ما بعد این فصل انها راخوب تر تحلیل خواهیم کرد. مسکوکات کنیشکا و جانشینان اوا زا فغانستان مخصوصاً از بگرام (کاپیسی قدیم پایتخت تابستانی کوشانی) به صدها پیدا شده و میشود.
این مسکوکات بیشتر مسی یا مفرغ است. شکل آن مدور و کلفت میباشد عموماً دریک روى ان خود امپراطور و بجانب دیگر یکی ازارباب انواعی که در قلمرو امپراطوری معروف بود نمایش یافته است. گفتیم که کنیشکا در مسکوکات خود یکی از لهجه های آریائی را به رسم الخط یونانی استعمال کر ده تعین این زبان که یکی از لهجه های اریائی هندوکش است تحقیق مزید میخواهد متن مضمونی که عموما در مسکوکات او به این لهجه بضرب رسیده چنین است شا او نانو شااو کنشکی کوشانو" در اینجا کلمه "شاه" که در زبان دری افغانستان تاحال معمول است واضح دیده میشود و جمله "شااونانو شااو" را شاه شاهان یا شاهنشاه ترجمه میتوان کرد.
جانشینان کنیشکا:
جانشینان کنیشکا یعنی سائر شاهان دودمان دوم کوشان عبارت از یک سلسله پادشاهانی اند که اسمشان به کلمه "ایشکا" تمام میشود و نسبت به خود کنیشکا معلومات مادر باره آنها محدود تر است بهر جهت تاجائی که مدققین در باره آنها اظهار نظریه نموده اند ولو دوسه سطر هم باشد اتحاذ نموده و در موردش ذکر میکنیم:- ناگفته نماند که تاحال بصورت یقین معلوم نیست که بعد از فوت کنیشکا کی بسلطنت رسیده؟ روی هم رفته بعد از اونام های چندین نفر که عبارت از "واسیشکاVasishka " - "هویشکا Huvishka" و کنیشکا دوم باشد یکجا و یکدم در نظر مدققین جلوه نموده بعضی را مسکوکات و برخی را کتیبه ها اشکار ساخته اما حقایق هنوز مستور و اظهار نظریه در اطراف آنها مشکل است که آیا این سه نفر یکجا در نقاط مختلف قلمرو امپراطور کنیشکا به سلطنت رسیده و یا علیحده علیحده و اگر جداجدا و یکی پشت دیگر سلطنت نموده باشند ایا کی اول و کدام دوم بر تخت نشسته و ترتیب بین آنها چطور بوده است و نسنت سمیت انگلیس چنین مینویسد که قرار مفهوم کتیبه ها در حالیکه "واسیشکا" در حوالی سال ٢٤م وهوویشکا در سال های بین ٣٣ و ٦٠ در "ماتورا" حکمفرمائی مکیردند شهزادۀ دیگری موسم به "کنیشکا" که میتوان او را کنیشکای دوم خواند در سال ٤١ در (آر Ara) پنجاب حکومت می نمود. بهترین راه حل این موضوع قرار عقیده مورخ انگلیس این است که (واسیشکا) و (هوویشکا) پسران کنیشکا بودند و در حالیکه پدر آنها درماورای کوها (یعنی افغانستان) مصروف پیکار بود در هند علیا نایب الحکومکی می نمودند. چون از "واسیشکا" هیچ سکه بدست نیامده و کسی سکه او را تاحال نمیشناسد "ونسنت سمیت" ازین نتیجه گرفته اظهار نظریه میکند که این شهزاده قبل از پدر خود کنیشکا مرده و بعد از کنیشکا تمام امپراطوری کوشان به پسر دیگر ش "هوویشکا" رسیده است. مستر کنو در صفحه "۸۱" کتاب "کتیبه های خروشتی" از زبان پروفیسر لیودر Luders می نویسد: "پروفیسر لیودر" به این عقیده است که بعد از وفات کنیشکای کبیر امپراطوری او به دو حصه تقسیم شده. کنیشکای دوم پسر واسیشکا در شمال و "هوویشکا" در هند سلطنت مینمود معذالک چندی بعد مناطق شمال هم بدست هوویشکا اداره میشد زیرا در سال ۵۱ به عنوان امپراطور در کتیبه وردک یاد شده است. مستر "کنو" می نویسد که این نظریه اگر چه تنها نظریه رضائیت بخش است باز هم کمی اصلاحات میخواهد درین شبهه نیست که "واسیشکا" جانشین کنیشکای کبیر بود آخرین سند که از کنیشکا بدست آمده سال (۲۳) است و واستیشکا حتی در سال های ما بعد همین تاریخ دارای عنوان امپراطوری بوده مشارالیه یحتملا پسر کنیشکا بوده زیرا پسر خود و اسیشکاهم کنیشکا نام داشت اگر چه مشار الیه سکه بنام خود بضرب نرسانیده معذالک بجای پدر خود کنیشکای کبیر جلوس نموده است آخرین تاریخی که از هوویشکا بدست آمده سال ۲۸ است و احتمال دارد که در حوالی همین زمان وفات نموده باشد و من گمان میکنم که بجای او کنیشکای دوم پسرش به عنوان امپراطور جلوس نموده باشد."
همین طور "واله دوپوسن" فرانسوی هم به همین عقیده است و ترتیبی را که مستر کمولار تعین جانشینان کنیشکای کبیر گرفته عیناً مراعات میکند یعنی در حالیکه "واسیشکا" و "لهو ویشکا" را جانشینان کنیشکای کبیر میداند در میان آن هر دو وجود و سلطنت کنیشکای خوم اهم قبولدار میشود چون قراریکه بالا گفتیم تمام این چیزها نظریه است و مراعات ترتیب در هر مورد بخصوص وقایع تاریخی بهتر است ماهم آن را مراعات میکنیم.
واسیشکا Vasishka:
"واسیشکا" از پسران کنیشکای کبیر است که زمانی در (ماتورا) تایب السلطنه بورد و بعد از فوت پدر جانشین او گردیده است. اسم این پادشاه در کتیبه قریب ماتورا که تاریخ آن سال ٢٤ است و در دو کتیبه دیگر که به سال های ۲۶ - ۲۹ سنه خورده ذکر رفته سکه او تاحال بدست نیامده و سراسر مجهول است. نام او در کتیبه (ارا Ara) قریب سواحل اندوس که حکم پسرش نقر شده با جزئی تحریفی واجاشکا Vajhashka هم یاد شده است.
کنیشکای دوم:
این شاه پسر واجاشکا Vajhashka یا "واجشپا "Vajashpa یعنی شاه فوق الذکر "واسیشکا" است که اسم او را با مختصر تحر یفی به دو صورت فوق هم می نوشتند به این ترتیب اگر گرفته شود کنیشکای دوم نواسه امپراطور بزرگ کنیشکا بود چنانچه اکثر مدقیقین اروپائی به این نظریه مایل اند و قرار نظریه بعضی ها کنیشکائی که در کتیبه (آرا Ara) پنجاب ذکر شده عبارت از همین کنی شکای دوم میباشد. چنانچه موسیو "کنو" مستشرق معروف نور و بشری در این باب مینویسد: - "نوشته خروشتی کتیبۀ که در (ارا Ara) قریب اند وس پیدا شده بوجود کنیشکا دوم شهادت میدهد پادشاه مذکور درین کتیبه خود را "مهاراجا راجاتی راجا دواپترا کیز ا را واجشکا پوترا کا نیشکا" خوانده و چنین معلوم میشود که علاوه بر عنوان سلطنتی آریانی یعنی (شاهنشاه) که جدش کنیشکا کبیر هم اتخاذ نموده بود برای معرفی مقام خود به همسایه گان القاب سلطنتی کشورهای مجاورراهم گرفته بود زیرا (مهاراجا ) عنوان مذهبی هند (دوا پوترا) پسر اسمان لقب خاقان های چین و (کیزارا) یعنی قیصر لقب امپراطوران رومن بود (راجاتی راجا) یعنی شاه شاهان ترجمه همان لقب اصلی آریانی است که کنیشکای کبیر بصورت (شااو نانوشااو) یعنی شاهنشاه آغاز نموده بود که برای اثبات وجود دو کنیشکا می آرند قراراتی است: پروفیسر لیودر Luders می نویسد که "واسیشکای"عنوان امپراطوری مهاراجا (دوا پوترا) را حتی در زمانی داشت که قرار نظریه با نرجی Banerji کنیشکای بزرگ هنوز حکمفرمائی داشت و امپراطور کنیشکائی که در کبیته (آرا) ذکر شده از ان جهت نام پدر خود را به نام خود علاوه نموه است تا به کیشکای کبیر فرق و تمیز شود از طرف دیگر چون (س) در کلمه "واسیشکا" ظاهر و شدید تلفظ میشود آن را بشکل واجشکاVajheshka هم نوشته اند و به این طریق گفته میتوانیم که پدر کنیشکائی که در کتیبه (آرا) ذکر شده "واسیشکا" جانشین کنیشکای کبیر بوده است.
هووشیکا:
"هووشیکا" که در اثر تغیرات رسم الخطى "هوشکا" و "هووشکا" هم یاد شده در میان شاهان سلاله دوم کوشان بعد از امپراطور کنیشکا نسبت به دیگران معروف تر است. موسیو "کنو" او را در اوائل ژنرال بزرگی تصور میکند که از طرف کنیشکا برای فتح کشمیر تعین شده بود ومشارالیه او را بطور احتمال برادر "واسیشکا" دانسته می نویسد که بعد از رسیدن برادر خود بمقام امپراطوری یا بعد از وفات او اول در حوالی (سال ۳۳) در ولایات شرقی حکمران یا نائب السلطنه تعین شده بود بهر حال مشارالیه پیش از سال ٤٠ بمقام امپراطوری (راجا تأراجا) نرسیده وهنوز فقط عنوان (مهاراجا دوا پوترا یعنی شاه پسر آسمان) داشت مستر کن و به این عقیده است که تا سال ٤٠ "هوویشکا" خود را کاملا علیحده ومستقل نساخته و بعد ازین تاریخ شروع به ضرب سکه نموده. پیشتر متذکر شدیم که "هوویشکا" در قسمت های هندی و کنیشکای دوم در قسمت های "اریانا" به سلطنت رسیده بودند اما چندی بعد یا واضح تر بگویم بعد از سال ٤٠ سلطنت او اریانا و قسمتی از خاک هند هر دو را در بر میگرفت چنانچه در سال ٥١ به عنوان امپراطور در کتیبه وردک یاد شده و این خود بهترین دلیلی است که حکمفرمائی و آمریت "هوویشکا"را در افغانستان شرقی آنوقت و هند ثابت میکند. در نتیجه حفریات پارسال از بگرام مسکوکات هوویشکا بکثرت یافت شده است "وننست سمیت" قلمرو نفوذ او را از کابل تا کشمیر و "ماتورا" انبساط "هوو یشکا" مانند جد خود کنیشکا در انبساط دیانت بودائی، تعمیر عمرانات مذهبی شوق مفرطی داشت و در "ماتورا" معبد باشکوئی بنام خود آباد نموده بود اما با وجود این هم احترام و پرستش سائر ار باب از رخ در عصر اوهم آزاد بود چنانچه در سکه های او "هراکلی" سراپلیس Surapis - سکاندا Skand ویزاکا Visakha فارو Pharo (رب انواع آتش) و بسیار ارباب انواع دیگر نمایش یافته اند و این مثال ها بخوبی ارائه میکند که با وجود انبساط وشوع خود، دین بودائی درعصر کوشانی ها تنها مذهب "آریانا" نبود بلکه پهلوی آن ارباب انواع هندی باختری - یونانی همه پرستش میشد. منتها بودیزم با معابد بزرگ و کثرت علمای خود نسبت به دیگران با عظمت و جلال معلوم میشد و شاهان کوشانی هم نظر به اهمیت آن بیش از بیش در کثرت عمرا نات وتقویه روح مذهبی آن میکوشیدند.
"واسودوا"Vasudeva: (۲۲۰ - ۱۸۲ ):
- بعد از"هوویشکا" شاهی موسوم به "واسود وا" در حوالی ۱۸۲ مسحیی به سلطنت رسید. اسم این شاه با قرابتی که به کلمه "وشنو Vishnu" دارد هندی است. در کتیبه های "ماتورا" که به سال ٦٧ الی ۹۸ سنه خورده هم نامی از او برده شده. در مسکوکات اسمش الخط یونانی "بازودس" Bazodes تحریر میباشد و اشکالی که در آنها دیده برسم میشود عموماً "نانا Nana" "انائیتا Anaitas" "ربة النوع فراوانی" و "شیوا" را نمایش میدهد. بالاتر گفتیم که نام "واسودوا Vasudeva" هتل است در حقیقت صورت اصلی اسم این شاه "واسوشکا" Vasusbka بوده و در هوای هندی شکل نوی بخود گرفته است. "واسودوا" روی هم رفته نقر یباً ٢٥ سال سلطنت نموده. در عصر زمامداری او قسمت های آریانا اهسته اهسته از امپراطوری کوشانی مجزا شده و بیشتر نفوذ "واسود وا" در مناطق هندی حس می شد چنانچه چندین دلایل مثل وجود کتیبه های او در"ماتورا" هندی شدن نام او از "واسوشکا" به "واسودوا" نمایش یافتن "شیوا" و "نانا" در مسکوکات او این نظریه را تقویت میکند.
سیاست داخلی و خارجی کوشانی های بزرگ:
کوشان شاهان بزرگ عموماً در سیاست داخلی و خارجی تقریباً یک اساس معین را تعقیب میکردند که خطوط برجسته انرا اینجا شرح میدهیم. خاندان اول کوشان یعنی کدفیزس ها وقتی در آریانا به سلطنت رسید اند که مفهوم حکومت مقتدر مرکزی از بین رفته باز ماندگان دولت یونانو باختری و پهلواها و اسکائی ها از جنوب و روئسای تاهیا در شمال هندوکش به صفت امر او ملوک آمریت داشتند. کدفیزس اول کوشانی دامنه ملوک الطوایفی را اول از شمال و بعد از جنوب هندوکش چیده و دولت واحد و متمرکزی تشکیل داد که به استثنای قسمتی از علاقه های منتها الیه جنوبی حدود آریانا را در بر میگرفت.
متانت اساس این دولت ازین معلوم میشو که تا نزدیک سه قرن ضعف در پیکر آن تولید نشد به علت دوام و عظمت دولت کوشانی به سیاست داخلی وخارجى پادشاهان آن منوط بود، همچنان که در بدوت تاسیس سلطنت "کوی شوانگ" امرای محلی و ملوک را از بین برند تا زمان سقوط عظمت خود در تقویه بنیان دولت مرکزی کوشیدند و مجال ندارند که مملکت بدست امرا وروئسا منقسم شود.
پادشاهان کوشانی عرف و عادات و مخصوصاً عقاید باهالى مملکت را خیلی احترام میکردند زردشتی بودائی، برهمنی پیروان اناهیتا و میتر و یشنو همه در عقیده وائین خود ازاد بودنه و کوشان شاهین خودشان هم به یادی بیکی از مذاهب و ادیان مذکور تمایل نشان میدادند کنیشکا به تنهائی تقریباً همه از باب انواع معروف مملکت را در سکه های خود نمایش داده است. زمانی که آئین بودائی نسبت به سائر ادیان وقت کسب ترقی کرد کنیشکا به دست یاری عمای متبحر دربار وعصر خویش دائره تعبیرات انرا طبق روحیات اهالی امپراطوری خود و سعت بخشید و آئین مذکور یکی از وسایل تسخیر روحی باشندگان کشورهای مجاور شد. پادشاهان کوشانی مخصوصاً کنیشکا با جمع اوری علما و روحانیون و شعر او نویسندگان و هنر وران وانتخاب مشاورین مذهبی و ادبی قوه بزرگی را در پیراموان پایتخت و در بار خویش تمرکز داده نام و خاطرات خویش را بزرگی بخشید و به این طریق روحیات مردم را نسبت با خویش و دوادمان خویش خیلی مساعد ساخت و با داستان ها و افسانه ها و ارسال میامین شهرت نام واو او عظمت سلطنت خویش را در نقاط دور دست اسیا پهن نمود.
در زمینه سیاست خارجی اولین منظور را کوشا شاهان این بود که حیثیت خود و مملکت و امیراطواری خویش را بهر قیمتی که تمام شود در انظار ابیگانگان بلند معرفی کنند و انگاه از وضعیت ممتاز خویش در زمینه های اقتصادی و تجارتی و سیاسی و حربی استفاده نمایند. مهترین رقیب کوشانی های بزرگی در شرق دودمان هان های چین و در غرب قیاصره روم بود. در میان این دو دولت شرقی و غربی دو دولت کوشانی و پارت های غربی افتاده بود که اولی یعنی کوشانی های بزرگ در مرحله ترقی و تعالی و پارت های غربی در مرحلۀ سقوط و انحطاط خود بودند. کوشانی های بزرگ در شروع تاسیس سلطنت خود در راه احراز بزرگی و کسب عظمت با چین و شهزادگان تابع آن به جنگ آغاز کردند و بعد از یک شکست کارشان به فتح و فیروزی و موفقیت منجر شد و معنا و مادتا به بزرگی رسیدند ولی پارت های غربی در مقابل حریف زور آورخه قیاصره روم رو زبروز سقوط کردند و دست نگر امپراطوران روم شدند. تا اینکه در شرق و غرب سه دولت مقتدرهان های چین، کوشان شاهان آریانا و قیاصرۂ روم باقی ماند.
کوشان شاهان برای معرفی خویش و جلال سلطنت خویش و استفاده از منافع عبور و ترانزیت اموال بین دو کشور شرقی و غربی بیشتر به امید داشتن یک متحد مقتدر مرکزی بر علیه پارتها) مخصوصاً رومن ها میخواستندبا اتحاد دولت کوشانی پارت های غربی را از هر دو طرف تهدید کنند) مایل به استقرار علایق سیاسی و تبادله نمایندگان با یکدیگر بودند و چون امپراطوری کوشانی در وسط و سرراه عبور و مرورا موال هندی و چینی افتاده بود و بدون موافقت آنها مرام فوق الذکر به آسانی عملی نمیشد بناء علیه خاندان هان های چین و امپراطوران روم هر کدام بنوبه خود به استقرار وتحکیم مناسبات با کوشان شاهان بزرگ مایل بودند. موضوع تجارت و خرید و فروش مال اتجاره موضوعی است که دوستی و مراوده با کوشانی ها را برای شرق و غرب قیمتدار ساخته بود. چینی ها برای فروش مال التجاره خود مخصوصاً ابریشم به بازارهای بی زانس "روم شرقی" و بنادر سواحل شرقى بحر الروم احتیاج داشتند. همین طور رومن های خوش گذران وعیاش و ثروتمند به مال التجاره شرفی و ادویه هندی و پارچه های چینی نیازمند بودند به این ترتیب مقتضیات نظامی واقتصادی و تجارتی خاندان هان های چین وقیاصره روم را وادار ساخته بود که به کوشانی های بزرگ نزدیک و دوست شوند. این دوستی برای کوشان شاهان اریانا از هر رهگذر مفید بود شهرت و جلال و مقام انهارا درین گوشه اسیا تامین میکرد. سیاست موازنه را میان شرق و غرب تا اندازه در اختیار آنها میگذاشت. پارت های غربی را در مجاورت آنها خورد میکرد مواد اولیه ومال التجاره امپراطوری آنها به چهار سمت افق به اسانی فروخته میشد. با راه بزرگ ابریشم و شاخه جنوبی آن شهر های آریانا مخصوصاً "بلخ" بزگترین تجارگاه بین المللی وقت شده و از ترانزیت اموال سر شاری بدست ایشان و تجار انها می آمد.
پس مفاد متقابله چنین متقاضی بود که روابط سیاسی با اعزام ایلچی و نمایندگان میان دولت کوشانی آریانا و رومن ها و چینی ها برقرار شود رومن ها در زمان سلطنت "تراژان" Trajan در حوالی ١١٦ مسیحی موقتاً به خاک های بین النهرین دست یافته و تا کنار سواحل دجله رسیده بودند و بیش از ٦٠٠ میل از سرحدات غرب قلمرو امپراطوری کوشانی فاصله نداشتند به این ترتیب فاصله میان خاک های دو امپراطوری آنقدر زیاد نبود ازین جهت نویسیندگان و حتی شعرای رومن مثل و "ویرژیل" "پروپرس" و "اورلیوس ویکتور" Aurelius Victor از کوشان شاهان و تعلقات شان با قیاصره روم صحبت کرده اند. این اشارات در بعض مواقع بسیار صریح و در برخی هم کمی مبهم است ولی روی هم رفته برای روشن ساختن تعلقات "کوشانورومن" خیلی مفید و مهم است ظهور سلطنت کوشانی در اواسط نیمه اول قرن اول ق م تقریباً معاصر زمان "ژول سزار" و "اگوست" قیاصره روم میباشد. روابط سیاسی میان کوشان شاهان آریانا و قیاصره روم با خاندان کد فیرس ها آغاز و در عصر کنیشکا منبسط گردید پیشتر متذکر شدیم که از روی معلومات شعرای رومن در استقرار روابط کوشانور و من و تبادله نمایندگان میان ایشان هیچ شبهه ئی نیست ولی اشکال اسمای کوشان شاهان قدری موضوع را مشکل ساخته که ایا کدام پادشاه کوشانی و قیصر روم به در بار یکدیگر نماینده داشتند در این شبهه ئی نیست که کد نیز مسدوم کوشانی اولین کوشان شاهی است که نماینده به روم فرستاده بعض ماخذ میگوید که این نماینده پادشاه کوشانی نزد تراجان رفته بود چنانچه قبل برین حین ذکر واقعات مربوط به کد فیز سوم (صفحه ٢٠٥ همین جلد) ما هم این مطلب را اشاره نمودیم گرسند جلوس وسلطنت کوشان شاهان بصورت یقین معین می بود با مقایسه آن با سال و تاریخ سلطنت قیاصره این مطلب تا اندازه ئی تصریح میشد ولی متاسفانه این هم عجالتاً ممکن نیست بهرحال با مراعات ملاحظات فوق گفته میتوانیم که کد فیزس درم کوشانی سفیر نزد "اگوست" فرستاده و امپرطور روم در مقام سامس Samos از اولین نمایندۀ کوشانی استقبال نمود احتمال زیاد میرود که کد فیزس دوم روابطی با "مارک انتوان" یا "اگوست" هم داشته زیرا پرو پرس شاعر رومن در ضمن وقایع سال ۲۱ ق م از اعزام نمایندئی به نزد شاه کوشانی حرف میزند ولی خوب معلوم نمیشود که نماینده از طرف نزدشاه مارک انتوان است یا از طرف اگوست چون قرار نظریات حاضره این وقت به عصر سلطنت کدفیزس دوم موافقت میکند احتمال دارد که نماینده رومن به دربار او آمده باشد شبهۀ نیست که کنیشکا امپراطور بزرگ کوشان روابط سیاسی سلطنت خویش را بارومن ها محکم تر ساخت و نمایندگان سیاسی با چند نفر از قیاصرۀ روم مبادله نمود. از میان قیاصره روم "تراجان" کسی است که نظریات موجوده او را با کنیشکا معاصر ساخته است. میگویند که کنیشکا نمایندۀ نزد تراژان فرستاد که بسال ۹۹ مسیحی به ایطالیا واصل شد و به روما بحضور امپراطور بار یافت.
شبهه ئی نیست که چینی ها کوشانی ها را بنام "وچی" از همه اول تر وخوب تر میشناختند و حتی پیش از تشکیل سلطنت هم با ارسال ایلچی ها با روسای ایشان مراوده داشتند (صفحۀ ۱۷۸ و ۲۰۲ این جلد ملاحظ شود) ظهور سلطنت و کسب قدرت کوشانی ها در اریانا هراسی برای هان های چین تولید نموده و بعد از ۷۳ مسیحی دلچسپی انها به مالک "غربی" و حتی ارزوی آنها به فتح علاقه های مختلف سنکیانگ با ارسال قشون معلوم گردید. ولی خاندان کدفیزس کوشانی به مقابله برخاست به این طریق روابط کوشان شاهان و هان های چینی اگرچه به تصادم و جنگ شروع شد. در اول کامیابی نصیب آنها گردید ولی با عظمت و موفقیت های کنیشکا و مغلوب شدن شهزاده چینی سنکیانگ و آمدن یرغمل های چینی رنگ دیگر بخود گرفت و موقعیت دولت کوشانی به مراتب در نظرهان های چین بزرگ شد و با تحکیم مناسبات دوستانه سیاسی راه انتشار آئین بودائی بخاک های شرق پامیر باز شد و روابط متقابله تهذیبى میان آریانا و چین مفتوح گردید. موضوع مبادله نمایندگان میان کوشان شاهان و هان های چینی عجالتاً روشن نیست ولی احتمال قوی میرود که وقت بوقت ایلچی ها با تحف و هدایا میان دربارهای سلطنتی مملکنین مبادله میشد.
اوضاع عمومی در عصر خاندان کینیشکا:
به ترتیبی که اتخاذ شده بعد از ذکر اسما و خصوصیات سلطنتی کدفیزس اول و دوم یعنی شاهان خاندان اول کوشان عمومیات عصر کد فیزس ها را هم شرح دادیم بهمین رویه بعد از ذکر نام و وقایع خصوصی کنیشکا و جانشینان او که خاندان دوم کوشانی های بزرگ را تشکیل میدهند به ذکر عمومیات اوضاع عصر سلطنت خاندان کنینکا مبادرت می ورزیم. دور حکمفرمائی دومین خاندان کوشان که با کنیشنکا در حوالی ۱۲۰ مسیحی آغاز وبا واسودوا مقارن ٢٦٠ مسیحی بپایان میرسد تقریباً یک و نیم قرن (١٤٠ سال) را در بر میگیرد طوریکه دیده شد دورۀ خاندان کدفیزس دوره بود که بعد از انحطاط تدریجی دولت یونانو باختری و خورد شدن ساحۀ قلمرو دولت مرکزی و ظهور ملوک الطوایفی آغاز به تشکیل دولت نیرومند مرکزی نمود. آغاز در اکثر امور از مشخصات عصر کدفیزى ها محسوب میشد و دورۀ خاندان کنیشکارا باید دورۀ ترقی وتکامل وشباب عصر کوشانی های بزرگ محسوب داشت و تفصیل این ممیزات قرار آتی است:
خاندان اول کوشان صرف مساعی زیاد نمود که در داخل کشور ملوک الطوایفی ها بر طرف شده و دولتی در چوکات آریانا بمیان آید این مقصد برآورده شد و حتی بنای پارۀ فتوحانی را هم در خارج گزاشتند و مخصوصاً ویما کدفیزس اگر در منازعه با چین شکست خورد در هند از اندوس خیلی پیشتر گذشت. معذالک فتوحات واقعى کوشانی ها بیشتر ثمرۀ عصر خاندان کنیشکا و بیشتر حاصل عزم خود او است. زیرا آنچه ویما کدفیزس در هند نمود بود دوام نکرد و کنیشکا مجدداً علاقه های مفتوحۀ هندی را فتح نمود و تا "پتالى پوترا" پتنه (مرکز قدیم امپراطوری موریا) پیشرفت در علاقه های ماورای شرقی پامیر و سنکیانگ کدویما کدفیزس شکست خورده بود کمیشکا به فتوحات درخشانی نایل شد و با یرغمل هائی که از شهزادگان این علاقه گرفت اوازۀ این فتح ناقرن های متوالی در دره های هندوکش افسانه گردید کنیشکا در هند تا حوزۀ گنگاودر سنکیانگ تا حوزۀ تارم نفوذ خود را بسط داد و دامنۀ امپراطوری خود را تا کوه های ثبت رسانید پور معلوم نیست که جانشینان او این امپراطوری وسیع را تا چه وقت محافظه کردند.
* * *
ز نقطۀ نظر آئین دورۀ سلطنت خاندان کنیشکا بر عصر خاندان کدفیزس فرق زیاد دار دو خط برجستۀ انهم مربوط به دیانت بودائی است که در داخل فلسفه آن با مجلس کبیر پشاور طریقه مهایانا "راه بزرگ نجات" انقلابی در طرز تعبیر متون مذهبی وارد کرد و در خارج آئین مذکور با فتوحات کنیشکا و اعزام مبلغین به پیمانه بسیار وسیع در سنکیانگ و چین انبساط یافت درین شبهه نیست که در عصر کنیشکا و جانشینان او هنوز آئین زرتشتی در نصف غربی افغانستان رواج داشت و میترا و اناهیتا هم قسمى که روی مسکوکات او دیده میشوند پیروان و معابدی داشتند ولی دیانت بودائی از نقطه نظر فلسفه و توسعۀ نفوذ وانتشار، داخل انقلابی شد که بیشتر نظیر انرا ندیده بود و این ممیزه برجسته عصر زمامداری دومین خاندان کوشانی های بزرگ است. همان طورکه آشو کائی بمیان آمد و محفل بزرگ مذهبی دایر کرد و آئین بودائی را با ارسال مبلغین از سرحدات هند به اریانا کشانید کنیشکائی در کار بود تا با فتوحات خویش راهائی در ماورای شرقی پامیر بطرف حوزۀ تارم باز کند باز محفل بزرگی مذهبی دایر غایه و بر طبق مقتضیات جدید افق دیانت مذکور ر ا وسعت دهد و با تشویق او مبلغینی متوجه اسیای مرکزی شوند.
* * *
صنایع مستظرفه معماری هیکل تراشی، نقاشی، موسیقی دردوره سلطنت شاهان دومین خانواده کوشان به مراتب بلندی نایل شد. پیشتر در "صفحه ۲۱۹همین جلد" نگاشتیم که صنعت زیبای "یونانو باختری" در عصر کدفیزس ها وارد دورۀ انحطاط شد چنانچه موضوع را به این جمله شرح دادیم که "دورۀ سلطنت" خاندان کدفیزس تقریباً در عصر تنزل مدرسه یونان باختری و شروع ترقی مدرسۀ یونانو بودائی واقع شده است ، حقیقتاً عصری که به سلطنت دومین خاندان کوشانی های بزرگ مصادف است عصر ترقی صنعت یونانو بودائی یا گریکو بودیک میباشد.
عظمت و جلال امپراطوری کوشانی کنیشکا تقاضا میکرد که عابد با شکوهی مانند معبد پشاور توپ درۀ چهاریکار و هیکل بزرگی مانند مجسمۀ ۳۵ متری بامیان بمیان آید. موضوع افسانه های بودائی نه تنها در سنگ کنده و حفرشد بلکه در دیوارهای معابد نقش گردید و موسیقی برای تسکین آلام در خدمت به مرام مذهبی بکار افتاد مجموع این همه فعالیت ها زمینه را برای ترقی صنایع نفیسه در عصر زمامداری دومین خاندان کوشانی خیلی آماده و مساعد ساخت عصر سلطنت خاندان کنیشکا از نقطۀ نظر ترقی ادبیات با عصر کدفیزس ها فرق دارد. زیرا توجه کنیشکا به امور مذهبی و تشکیل محفل بزرگ مذهبی، واصلاح و تعدیل قوانین بودائی، سبب شد که علما و دانشمندان از اقطار امپراطوری او و از خارج قلمرو آن به پایتخت مملکت جمع شوند. محفل بزرگ مذهبی که در عصر کنیشکا در پایتخت زمستانی او در پشاور یا کشمیر دایر شد برای تحریر قوانین طریقۀ مهایانا (راه بزرگ نجات) زبان سانسکریت را ترجیح دادند از چیزهای عجیبی که میان خاندان اول و دوم کوشان قابل ملاحظه است این است که رسم الخط خرونتی که شاهان یونان و باختری و حتی خاندان اول کو شان کدفیزس ها با رسم الخط یونانی در مسکوکات خود استعمال میکردند در مسکوکات کنیشکا و جانشینان او از بین رفته و تنها رسم الخط یونانی با جزئی تغیراتی استعمال شده است. البته خروشتی در کتیبه ها و لوایح در تمام دوره کوشانی های بزرگ رواج داشت زبان سیتی مخصوص خود کوشانی ها که لهجه ئی از خانواده معروف به ایرانی میباشد با رسم الخط یونانی در سکه های دومین خاندان کرشان استعمال میشد این هم موضوعی است که ایشان را از خاندان کدفیزس تمیز میدهد.
تعلقات سیاسی و روابط تجارتی دومین خانواده کوشانی های بزرگ ماند عصرخاندان اول به شرق و غرب با دولت چین و دولت رم دوام اشت و حتی به تناسب زیاد و وسیع تر گردید این نظریه را نگارشات شعرای رومن مثل "ویرژیل"و "پیروپرس" تائید میکند و معلوم میشود که مارک "انتوان" واگوست و تراجان نمایندگانی به آریانا نزد کدفیزس دوم و کنیشکا فرستاده بودند. همین قسم از نوشته های "اورلیس و یکنر" و "مراس" بر می آید که دولت باختریان نمایند گانی در دربار اگوست داشتند.
در اثر استقرار وروابط سیاسی، روابط تجارتی میان امپراطوری کوشانی آریانا و امپراطوری رومن خیلی توسعه یافت ومعاهدات تجارتی به امضا رسید و در نتیجه راه بزرگ تجارتی موسوم به راه ابریشم باز شد و مراودات و تعلقات سیاسی و تجارتی و تهذیبی آریانا با کشورهای مجاور و دور دست نسبت به زمان خاندان کدفیزس در عصر دودمان کنیشکا به مراتب توسعه یافت.
دوام خاطرات کشور کشائی های کنیشکا در هند:
بیشتر در صفحات ٢٥٠ و ٢٤٥ کنیشکا را بحیث پهلون یکی از داستان های کاپیسا معرفی کردیم داستان مذکور عزم راسخ سلطان کوشانی و اراده شاهانه اش را در عمران ابدات رگ و مجلل مخصوصاً تعمیر استوپه در گوشه شمال غربی کاپیسا وانمود کرد. این استوپه که موسیو فوشه آنرا بنام "استوپۀ کنیشکا" یاد کرده است هنوز در "توپ دره" در قسمت غربی چاریکار فعلی موجود و بزرگترین و زیبا ترین استوپه موجوده افغانستان میباشد چنانچه نظر به اهمیت موضوع از ان تحت عنوان "استوپۀ کینیشکا" در فصل آتی شرحی خواهیم نوشت حالا میخواهیم از خلال داستان دیگر که کامیابی های فاتحانه کنیشکا و دوام خاطرات آنرا در هند ترسیم میکند. چند سطری بنگاریم و تاثیر عمیق شخصیت و کار نامه های جنگی این پادشاه بزرگ را از روی آن قیاس نمائیم. پیش ازینکه وارد موضوع داستان شویم در باب اصلیت وصورت رسیدن آن به عصر و زمان ما چند سطری مینگاریم:
شبهۀ نیست که اصل داستان یکی از قصه های هندی است که حتماً در اثر آوازه فتوحات کنیشکا بمیان آمده مدت ها در محیط هند دهن بدهن نقل شده تا اینکه به گوش یکی از زائرین چینی موسوم به "هیوانتسو" Hiuan tso رسیده و آنرا به دیار چین برده و در فصل پانزده کتاب (یو - یانگ - تسا تسو) که قرار عقیدۀ
چین شناس فرانسوی "موسیو پلیو" در ٨٦٠ مسیحی تالیف شده داخل گردیده است. هوبر Ed.Huber
قصۀ مطلوب را از کتاب مذکور استخراج کرده وموسیو "سیلون لوی" آنرا در شمارۀ ماهای ژانویه و مارس ١٩٣٦ مجله اسیائی (ژورنال ازیاتیک) گرفته است ما هم ازین جاروح مطلب را اقتباس میکنیم. عین همین داستان را ۱۷۰ سال بعد البیرونی حکیم ومورخ و ریاضی دان بزرگ در بارغزنه هم حین مسافرت و مطالعات علمی و ادبی و تاریخی خویش در هند شنیده و در کتاب تاریخ الهند خود نقل کرده است و با جزئی تحریفی که زاده مرور زمانه است در مجمل التواریخ هم آمده است. خلاصه روح داستان مذکور به اساس متون چینی عاری از تحقیقات اضافی مدققین قرار آنی است:
در زمانه های باستان در گندهارا پادشاهی بود دلاور ودانا موسوم به (کیانی سوکیا) یعنی کنیشکا این پادشاه برعلیه همه کشورها لشکر کشید و کسی تاب مقابلۀ او را نیاورد باری حین لشکر کشی ها به خاک هند دو تکه پارچه فوق العاده نفیسی بحضور شاه آوردند. پادشاه یک پارچه را برای خود نگه کرد و پارچه دیگر را به ملکه داد. ملکه از آن بیرهنی ساخت و نزد شاه آمد پادشاه چون نیک دید درست بالای سینه ملکه نقش پنجه دستی به زعفران ملاحظه نمود. پادشاه ازین مشاهده متأثر شده و به ملکه خطاب کرد: این پیراهنی که بوشیده ئی با این نقش دست چه معنی دارد؟ ملکه در جواب گفت: این همان پارچه ایست که پادشاه بمن داده است کنیشکا به غیظ شده و به قهر امرداد ناخزانه دار شاهی را احضار کنند و عندا او رود از او در این مورد توضیحات خواست. خزانه دار جواب بعرض رسانیده و گفت: "نقش پنجه دست همیشه در این پارچه بوده و غلام تقصیری ندارد پاد شاه به احضار تاجری که آنرا آورده بود امرداد اور احاضر کردند و چنین به نقل آغاز کرد:
در هند جنوبی پادشاهی سلطنت دارد موسوم به (ساته واهنه) این پادشاه در زمانه های ماضی در اثر نیاز و استدعا صاحب نفوذ خارقه نمائی شده بود هر سال پارچه های نفیسی را که از درک مالیات رعایا جمع میشد پیش خودمیخواست وبعدازینکه هزارها هزار انرا روی یکدیگر میگذاشتند پنجۀ دست خودرا در رنگ زعفران تر میکرد و بالای سطح پارچه ها میگذاشت و نقش دست او تمام پارچه های مذکور را فرا میگرفت. سپس تجار پارچه های مذکور را بهر جامیفروختند اگر مردی از آن لباس میساخت نقش پنجه دست در پشت او واقع میشود و اگر زنی بیراهن میساخت نقش دست روی سینه هایش می آمد." کنیشکا پادشاه به درباریان خود امرداد تا از ان پارچه لباس بسازند و بپوشند ساختند و پوشیدند نقش دست طوریکه تاجر گفته بود در پشت آنها پدیدار شد.
کنیشکا پادشاه از مشاهده این کیفیت عجیب به عیظ و غضب شده شمشیر خویش را تکان داد و گفت: "خواب و خوراک بر من حرام است تا با شمشیر خویش دست و پای این پادشاه را قطع نکنم." سوس قاصدی بطرف هند جنوبی فرستاد تا تصمیم وی را به شاه آن ناحیه اعلام دارد وقتیکه قاصد بدانجا رسید پادشاه (ساته واهنه) وزرای خود را جمع کرده و قضیه را با ایشان در میان نهاد آخر به دسیسه متوصل شده جوابی ساختند و به قاصد گفتند:
"بلی درست است که پادشاه ما "ساته واهنه" نام دارد ولی او اصلا وجود خارجی ندارد ما هیکل اور اروی تخت نشانده ایم و قوۀ اجرائیه بدست ما وزرا میباشد. چون قاصد جواب پیغام را بدین منوال به کنیشکا رسانید. سلطان گندهارا کوشان کنیشک به سران لشکری امرداد ناسواره نظام و فیلان جنگی را آماده سازند و همه اماده باشند تا به رکاب شاه بطرف هند جنوبی به کشور "ساته واهنه" یورش برند تصمیم قاطع پادشاه بزرگ خبر جنبش و حرکت سپاه گران در اقطار دوردست هند بسرعت صاعقه نما منتشر شد و چون رعد غلغله افگند ترس مردم ارکان دولت و پادشاه را فرا گرفت و به ایماء شاه و تصمیم وزرا اهالی کشور متخاصم پادشاه خودرا در مغاره کوهی پنهان کردند و برای اثبات دسیسه و دروغ خود مجسمۀ از طلا ریختند. بر تخت نشانیدند و به مقابل متهاجم کوشانی برآمدند. اما ارادۀ جنگی نداشتند بلکه میخواستند از راه الحاح وزاری و مکر و حیله و دسیسه پیش آیند کنفیشکیا پادشاه با سپاه خویش داخل خاک انها ند و به مرکز شاهی آنها وارد شد و سرراست به قصر سلطنتی داخل گردید چون به تزویر دشمنان پی برده بود از اعمال صالحه گذشته خویش استعانت خواست.
بازوها و پاهای مجسمۀ طلائی را برید و در عین زمان بازوها و پاهای (ساته و اهنه) پادشاه که در مغاره مخفی بود قطع گردید از بدنش جدا شد دشمنان به کیفر دسیسه کاری های خود رسیدند و شاهنشاه گندهاری مظفر به کشور خویش برگشت این داستان که متن آنرا ادبیات چین حفظ کرده از بسیار واقعات مفصل تاریخی معتبر تر است و چون داستانی است باستانی و روح توده همان توده ئی که شاهد واقعات بودند آنرا بمیان آورده، عصارۀ واقعات انعکاس خاطرات، ما حاصل معتقدات یک دورة مهم تعلقات تاریخی افغانستان و هند در آن حل ومزج است. به این جهت روح هندی، همان روحی که به حفظ خاطرات پارینه در لفافه داستان و افسانه سخت مستعد است آنرا با مرور زمان طولانی فراموش نکرده و بعد از ۱۷۰ سال که سیاح و مؤرخ و دانشمند دیگر به تعقیب (هیوان تسو) چینی بنام ابوریحان بیرونی وارد هند شد باز آنرا نمید و ضبط کرد. چون میان روز کار کنیشک پادشاه کوشانی و "ساته واهنه" شاه دکن و هند جنو بی که اصل واقعه در آن وقت رخ داده و ایام بیرونی تقریباً ۹۰۰ سال فرق است طبیعی در مرور این دورۀ طولانی بعضی نام های شخص و محل در داستان مذکور فرق کرده است اگرچه ابوریحان بیرونی تنها در قسمت هند عوض "ساته واهنه" و "هند جنوبی" قنوج و را جای قنوج شنیده و در قسمت دیگر اسم "کنیک" یعنی کنیشکا کمافی اصل باقی مانده است از روی تطور حوادث تاریخی میشد نام محمود غزنوی را بشنود زیرا معاصر زمان او عوض کنیشکای کوشانی محمود زابلی غزاوی بقصد دیار هند لشکر کشی داشت، بهر حال چون مورخ و دانشمند بصیر دربار غزنه هزار سال قبل داستان باستانی فتوحات کینیشک را با مختصر تغیری شنیده آنرا هم اینجا ذکر میکنیم تا فهمیده شود که نام و آوازۀ جهان گیری کنیشک بکدام پایه در اعماق روح هند ریشه د وا نیده بود. البیرونی می نویسد: "راجای قنوج پارچه در نهایت زیبائی برای کنیشکا فرستاده بود کنیشکا به خیاط خویش امر کرد که ازان لباسی برای او درست کند. خیاط به دوختن لباس مذکور جرئت نکرد زیرا برش پارچه را هر طوری میگرفت نقش پای میان شانه ها می آمد. کنیشکا تحفه را حقارت تعبیر کرده و بقصد گوشمالی را جای قنوج لشکر کشید وزیر را جای قنوج برای دفع خطر خویش را به تهلکه افگنده و در صدد حیله بر آمد و براجا گفت من بینی و گوش خویش را بریده و بحیث طاغی از دربار تو میگریزم و به استقبال متهاجم میروم و او وعساکرش را در بی راهی های بیابان ناپدید میسازم. چون کنیشکا و قشونش پدیدارشد وزیر خود را به رکاب کنیشکا افگنده حال خویش را عرض کرد و به قصد رهنمائی قشون از راه کوتاه بطرف قنوج به حرکت آمد. اما عوض اینکه کنیشکا و قشونش را درست رهبری کند ایشان را به بیابان بیکران وارد ساخت و تصور نمود که باین خدعۀ حربی کار ایشان را خواهد ساخت ولی کنیشکا نیزه خویش را در ریگ فرو برد و فوراً از ان جاچشمۀ آب صافی پدیدار شد. وزیر را عفو کرد ولی به او حالی نمود که کار بادارش را جای قنوج ساخته شده است. حین مراجعت به قنوج وزیر مذکور مطلع شد که همان روزیکه کنیشکا نیزه خود را در رینگ فرو برد دست و پای را جای قنوج از بدنش جدا گردیده بود.
قراریکه ملاحظه میشود روح این دوداستان حماسی که پهلوان آن کنیشکای کبیر کوشانی است یک چیز میباشد و از قشون کشی این پادشاه نیرومند بطرف هند حکایت میکند. این دو داستان طوریکه بالا اشاره شد هر دو در هند شنیده شده راوی اولی "هیوان تسو" چینی و راوی دومی ابوریحان بیرونی حکیم مورخ و مور معروف در بار غزنه است. مرور زمان میان عصر راوی اولی و دومی در طی ۱۷۰ سال جزئی اختلاف در آن وارد کرده ولی روح اساسی داستان از بین نرفته است هر دو داستان کینیشکا را پادشاه مقتدر و نیرومندی رسم کرده که با سواره نظام و نیزه داران خویش بعزم دیارهند بر آمده و آخر به فتح دور ترین نقاط آن کشور پهناور موفق گردیده است ریشه عمیق داستان در خاطرات توده هندی نشان میدهد که فتوحات پادشاه کوشانی در عمق روحیات مردم هند تأثیر افکنده و بحیث یکی از واقعات فوق العاده مهم در یاد گارها ثبت گردیده است.
جامعه و تهذیب
تا حال در هر دوره بزرگ تاریخ آریانا حتی المقدور کوشش نموده ایم که علاوه بر روی کار آمدن سلاله های سلطنتی و شرح حال و واقعات پادشاهان و جنگ ها و پیش آمدهای دیگر نظری به حیات جامعه و کیف زندگانی مردم افگنده و نگذاشته ایم که سیر تطور حیات فرد و جامعه که مهمترین قسمت تاریخ است در تاریکی بماند. حتی با رویه ئی که تا حال تعقیب شده در فصول بزرگ و ممیزه تاریخ آریانا مانند فصول ویدی و اوستائی ویونانو باختری درین قسمتها تحت عناوین حیات اجتماعی (جلد اول صفحه ۱۱۰) زندگانی اجتماعی (جلد اول صفحه ۳۱۹ ) وحیات اجتماعی و تهذیبی ( جلد دوم صفحه ٨٤) مفصل تر صحبت شده است.
عصر کوشانی های بزرگ که تقریباً سه قرن اول عهد مسیحی را در بر میگیرد دورۀ دیگری از همان دوره های بزرگ تاریخ افغانستان قدیم است مطالعه حیات اجتماعی و تهذیبی مردم در طی آن تا اندازه ئی که فعلا امکان پذیر است خیلی مهم میباشد چون این دورۀ بزرگ بمناسبت سیر تطور حیات اجتماعی در تاریخ قدیم افغانستان تقریباً حد وسطی میباشد که از یکطرف یاد گار های عصر ویدی و اوستائی و یونانو باختری به تناسب زمان در آن کم وبیش رسیده و از جانب دیگر خاطرات آن به دوره های ما بعد تأثیر زیاد نموده لذا در خور توجه مزید و دارای اهمیت بیشتری است: امپراطوری کوشایی که در دورۀ عروج خود تمام آریانا و قسمتی از کشورهای مجاور را فرا گرفته بود یکی از امپراطورهای بزرگی بود که بین چین و متصرفات آسیائی امپراطوری روم امنیت بادوامی را درین گوشۀ آسیا برقرار کرده و در سایۀ امنیت و رفاه و وسعت نظر پادشاهان و سیاست ارتقاء خواهانه ایشان در زمینه های مختلف حیات فیکری، صنعتی، تجارتی، ادبی دینی، عمرانی، تحولاتی رخ داد که بعض آن پیشتر سابقه نداشت وروی همرفته اکثر آن کم و بیش در دوره های ما بعد تأثیر افگنده است. اینک تحت عناوین کوجک یکه یکه وارد این قسمت ها میشویم:
آئین:
در دورۀ کوشانی یکطرف هنوز بقایای دیانت های قدیم آریانی از قبیل پرستش اناهیتا، (ربته النوع فراوانی و آمودریا) میتر یا (مهر) آتش برستی از بین نرفته بود و از طرف دیگر دیانت بودائی کسب عمومیت میکرد. علاوه بر اینها طوریکه در فصل ششم همین جلد (صفحه ۸۶ - ۸۷) نگاشتیم چون ارباب انواع میتولوژی یونانی هم با یونانی هائی که در آریانا مستقر شدند معروف و کم بیش پیروانی پیدا کرده بود بشهادت مسکوکات کوشانی هنوز خاطرۀ اکثر آنها از بین رفته بود زیرا قراریکه دیدیم کنیشکا تصاویر و نام های اینهارا در مسکوکات خود بضرب میرسانید. تا اندازۀ که از مسکوکات و قرائن و اشارات مختلفه معلوم میشود پادشاهان کوشانی همه یکسان بطرف یکی از ادیان معمولهٔ آریانا توجه مخصوص نداشتند. آزادی آئین و عقیدۀ ممیزۀ عمومی دورۀ آنها است. بناء علیه همه مذاهب و ادیانی که در اقطار امپراطوری وسیع آنها معمول بود رشد طبیعی خود را طی میکرد، پادشاهان کو شانی باوجود حفظ موازنه هر کدام بیک دینى تمایل مزید نشان میدادند. کجولا کد فیزس با وجودیکه بصفت "در اماتی تاسا یعنی دیندار) یاد شده واضح نمیتوان گفت که پیرو چه دیانتی بوده ویما کدفیزس جانشین او دومین پادشاه کوشانی یا پیرو آئین شیوائی یا مشوق آن بود کنیشکای کبیر مؤسس دومین دودمان سلطنتی کوشان در سال های اول سلطنت با حفظ رویه عجیب همه ادیان معموله آریانا را احترام میکرد تا اینکه به تدریج بطرف آئین بودائی راغب شده رفت و آخر جدی ترین پیر و و بزرگترین حامی این دیانت گردید و با فتوحات و پیروزی و غلبه او آئین سا کیا مونی به کامیابی های بزرگی نایل گردید بقیه کوشانی های بزرگ احفاد کنیشکا پابند دین بودانی بودند.
اگر چه در عصر کوشانی مذاهب و ادیان مختلف در دو طرفۀ هندوکش وجود داشت مقابله بیشتر میان آئین زردشتی و بودائی بعمل آمد و در نتیجه نصف شرقی خطۀ بلخ - قندهار را دین بودائی فرا گرفت و آئین زردشتی را در نیمه غربی خصه مذکوره محدود ساخت. بعبارت دیگر دین بودایی در عصر کوشان مخصو صاً از کنیشکا به بعد بر سائر مذاهب و ادیان فایق آمد. طریقه مها یا نا پاراه بزرگ نجات با نظر وسیع تشکیل شد و با فتوحات کنیشکا وصرف مساعى مبلغین آریانی و هندی آئین بودائی به ماورای شرق پامیر به دیار چین انتشار یافت. در جنوب هندوکش مخصوصاً از علاقه کاپیسا از مقام پایتا وه (حوالی سرای خواجه) و از معبد شترک بگرام صحنه هائی پیدا شده که داخل شدن کوشانی هارا به دین بودانی نشان میدهد شناختن کوشانی های مذکور چه مرد و چه زن کار آسانی است و بیشتر از روی لباس تشخیص میشوند نجبای کو شانی شوق زیاد داشتند که بادادن پول و اعانه خویش و خانواده خویش را در صحنه های مذهبی قریب به بودیس اتوها نمایش دهند.
روحانیون:
جامعه علما و روحانیون مخصوصاً روحانیون بودائی در عصر کوشانی ترقی زیاد حاصل کرده بود، روحانیون چه از نقطه نظر اقتدار و چه از پهلی علم وتبحر به مراتب بلندی نایل شده بودند علمای بودائی آریانا نسبت به همکاران هندی خویش با نظر وسیع تر به فلسفه ادیان نگاه میکردند، اجتماع ۵۰۰ نفر علمای بودائی در گندهارا و مناظرۀ آنها در امور مذهبی انقلابی در سیر تطور بودیزم تولید کرد. در دورۀ کوشانی در نیمه شرقی آریانا هزارها معابد بودائی آباد شده بود. درین معابد به تناسب گنجایش آن علما و روحانیون زیست داشتند و مشغول. تالیف و ترجمه کتب علمی و ادبی بودند. اگر چه امری است طبیعی که علمای متبحر در تمام نقاط آریانا از صفحات شمال گرفته تا جنوب هندوکش و در تمام اقطار امپراطوری کوشانی بکثرت وجود داشت ولی مرکزیت "گندهارا" در قلب امپراطوری و مرکزیت آن من حیث علوم مذهبی و صنعتی سبب شده بود که اکثر علمای بزرگ عصر کوشانی از این دره شاداب سربلند کند و ازو میترا Vasaumitra که بعضی او را هفتمین صدر علمای بودائی میخوانند از اهل گندهارا بود این شخص در علمیت و تبحر کمتر در امپراطوری کوشان نظیر داشت به بعض روایات او در محفل پنجصد نفری بزرگی که از عصر آشوکا به بعد مانند آن تشکیل نشده بود سمت ریاست داشت هکذا پارسوا Pargva مشاور مذهبی دربار کنیشکا که تقریباً مصاحب امپراطور بود اصلا گندهاری نژاد بود. از روی بعض اسناد دیگر چنین استنباط میشود که این عالم بزرگ در محفل فوق الذکر ریاست کرده است دو نفر از علمای دیگری که محتملاً کندهاری بودند و در عصر کوشان شهرت بسزا داشتند "مانتانگا Mantanga" "گوبهارانا" Gobharana نام داشت. "سنگ - هوئی" Seng-Houei پسر یکی از تاجرهای گندهارا و "دهار ماکاله" Dharma Kala یکنفر عالم دیگر آریان بواسطۀ تراجم کتب متعدد مشهور اند. گونا وارمن Gunavarman که اصلا از احفاد شاهان کاپیسا بود و در گندهارا اقامت داشت در جمله سر آمد علمای جنوب هندوکش محسوب میشود.
ازین قبیل علما و روحانیون بزرگ در معابد متعدد نگاراهارا (ننگرهار) لمپاکا (لغمان) کابل، کاپیسا (حوزه کهستان و کوهدامن) بامیکان (بامیان) و در شمال هندوکش در معابد صفحات باختر وجود داشت که متأسفانه اسم آنها از خاطره ها فراموش شده و آثارشان را پیش آمدهای روزگار از میان برده ولی از امکان بیرون نیست که با تحقیقات آینده وبسط حفریات در خرابه های معابد قدیم شواهدی کشف شود که ضمناً نام و آثار آنها را روشن کرده برود چنانچه ورق پاره های پوست درخت با نوشته های سانسکریت که یکی از معابد قدیمه بامیان چند سال قبل کشف شد وجود متن سا مسکرایت یکی از مهمترین کتب بودائی را بما وانمود کرد. با وجودیکه زایر چین هیوان - تسنگ خیلی بعدتر از عصری که مشغول مطالعۀ آن هستیم از افغانستان عبور میکند وزمان عبور او را با دوره جلال کوشانی های بزرگ هیچ نسبتی نیست معذالک از خلال سطور یاد داشتهای او چنین معلوم میشود که در معابد افغانستان در هر علاقه صدها علمای بزرگ و متبحر زندگانی داشتند.
رول مبلغین آریانا در انتشار دیانت بودائی در چین:
وقوع محاربات بین کوشانی ها و چین در عصر "یما کدفیزس" و "کنیشکا" مانند اکثر جنگها که اقوام مختلف را بهم در تماس میارد کوشانی های آریانا و چینی ها را بیش از بیش به اخلاق و روحیات یکدیگر آشنا ساخته و زمینه را برای استقرار روابط دائمی بین آنها وخصوصاً برای انبساط دیانت بودائی در چین و شرق اقصی خیلی مساعد ساخت. بودائی شدن کوشانیها برای احیا و انبساط دین "ساکیا مونى" آب حیات شده اسباب انتشار آن اول در آن نقاط آسیای مرکزی گردید که جزو امپراطوری و یا به تحت نفوذ آنها بود یعنی بعد از مناطق ماورای اکسوس (پار دریا) و کاشغر بنوبه خود بودائی شدند. چون در اثر فتوحات "پان چا او" ژنرال چین بطرف غرب امپراطوری چین که به کاشغر و مناطق مجاور پامیر و پار دریای آمو تماس پیدا کر د قشون چینی حین مراجعت تصاویر و مجسمه های بودائی را ازین نقاط که یونانی ها "سریند" Serinde (یعنی هند و چین آنوقت) میگفتند با خود بردند قراریکی از روایات قدیمه مینگ تی "Ming - Ti" امپراطور آنوقت چین ( ٧٥ - ٥٨ م ) از دیدن مجسمه های بودا بحیرت رفته خواست که اساس آئین نورا بشناسد وحکم داد تا مبلغینی از ماورای پامیر (آریانا و هند) خواسته شود. آنوقت کوشانی ها دو نفر از علمای معروف خود را که یکی "ماتانگا Mantanga" و دیگری "گو بهارانا Gobharana" نام داشت و یحتملاً گندهاری بودند با یکعده کتب مذهبی به چین فرستادند و در نتیجه در اثر مساعی آنها امپراطور چین در سال (٦٤م) بودائی شد. به این ترتیب که در وازه چین برروی دیانت بودائی بازشد مبلغین کم کم به انتشار آن به آنطرف صرف مساعی نموده رفتند اما اقدامات جدی که برای بودائی ساختن چین بعمل آمده است از او اسط قرن دوم مسیحی شروع شده و پیشقدم این کار علمای امپراطوری کوشانی باختریها - فنیا فیها ( بامیانی ها) کاپیسائی ها، کابلی ها - علمای هده، پشاوری، کشمیری یعنی گندهاری ها بودند که به تعداد زیاد بطرف چین رفته از راه خطابه و تبلیغ خدمات شایانی به انتشار دین بودا نمودند و چون در اثر ابتکار - جرئت استقامت زحمت کشی آنها وجرئت افزائی شاهان کو شانی راه تبلیغ بطر ف شرق کشاده شد مبلغین هندی هم به تعقیب ایشان به راه افتادند.
اولین دستۀ مبلغینی که در حوالی ۱۶۰ مسیحی از طرف کوشانی ها بطرف فت هیئتی بود که اعضای با رز آن "چه - چان Tehe Tehan" و "چو - شو - فو Teliou-Chou-F" نام داشت و چینی ها اولی را بلقب(شهزاده یوچی) و دومی را (شهزاده هندی) یاد میکردند در حوالی ۹۰ م هیئت دیگری که ممکن اعضای آن هندی بوده باشد به ریاست "دارمار اکنساول Dharmaraksa" به چین واصل شد و بعد چه کین، Tehe-Kirn - پسر یکی از سفرای کوشانی که در حوالی ۱۸۰م به چین رفته به هیئت موصوف شامل شد. این هیئت در مقام لویانگ (Lo-Yang) (در هونان Ho-nan) مستقر شده و به اعمار چندین معابد بودائی کامیاب شدند در اوائل قرن ۳ هیئتی مرکب از آریانی ها و هندی های امپراطوری کوشان بطرف چین عازم شد اعضای آریانی آن عبارت بود از: (۱) "سنگ - هو ئی Seng Houei" پسر یکی از تجار گندهارا که در قوانین بودائی دسترس زیاد داشته و چندین کتب مختلفه را ترجمه نموده بود (۲) "دهار ما کالا Dharnakala" که اصولات مربوطۀ معابد را در حوالی (٢٥٦م) بار اول به چینی ترجمه نمود (۳) "دار اما کادوم" که از طرف پدر یوچی بود و در علاقه "کانسو" متمکن شده در حوالی ٢٦٦م خیلی شهرت بلند داشت. این مبلغ شاگردی داشت مه سوم به جو - شو لان "Tehou-Chou-Lau" که او هم پسر یکی از (قسمت متن خوانده نشد) یوچی بود در حوالی (۳۰۲م صاحب شهرتی شده بود. این دو مبلغ اخیر در علاقۀ سین گان "Si-ngan" متمرکز شده خانوادۀ "تسن Tcin" امپراطوری چین را بودائی ساختند. به این
منوال در اثر استقامت و مداومت مبلغین آریانی و هندی تبلیغ مرحلۀ اول خود را در چین طی نموده و در ٣٣٥ در اثر صدور فرمان امپراطوری دین بودائی رسماً در چین شناخته شد.
چند سال بعد دو نفر علمای دیگر گندهارا "ویمالاک سا Vimalaksa" و "دهارما میترا"Dharmamitra بطرف چین رفتند. بعد از ایشان راهب دیگری از اهل گندهارا که از احفاد خانواده شاهان کاپیسا به دو بنام "گونا وارمان" Gunavarman یاد میشد بنای مسافرت وتبلیغ را بطرف شرق گذاشت. مشارالیه بواسطه تبحرى که در علوم مذهبی و اشتیاق فوق العاده ئی که در تبلیغ امور دینی داشت از حیات آرام در باری و تاج شاهی کاپیسا گذشته اول به دیدن جزیرۀ سیلان رفت و از آنجا بطرف "جاوا" که هنوز سر زمین برهمنی بود برای تبلیغ عازم شد و در اثر اجتهاد خود شاه و ملکۀ آنوقت جاوارا بدین بودا داخل کرد چون آوازۀ شهرت او در شرق بلند شد امپراطور چین "لیو - یو Lion - Yu " که از خانواده "سونگ Soung" بود آرزومند ملاقات و شناسائی او شده ودر ٤٢٤ به حکمران چینی "تو نکن" هدایت داد تا عالم معروف کاپیسائی را به چین دعوت کند. لونا و ارمان خواهش امپراطور چین را قبول نموده در ٤٣١ به نا نکن رفت. "لیویو" درجوار قصر امپراطوری معبد مجلل و با شکوهی آباد نمود. و عالم کا پیسائی در آنجا تا آخرین دقایق حیات به ترجمۀ آثار بود آئی به چینی اشتغال داشت. بالاخره دو نفر عالم معروف کابلی "بود ها یاسا" Bouddhayasa" و |بود هاجی وا Bouddhajiva" در اوائل قرن ۵ عازم چین شده در تراجم کتب بودانی به چینی از خود یاد گارهای زیاد گذاشتند. در قرن ٦ مسافرت مبلغین آریانی بطرف چین سریع تر و تعداد آنها بیشتر گردید. چون یفتلی ها به دیانت بودائی به نظر استخفاف می نگریستند وعصر سلطنت آنها از نقطۀ نظر دفاع آنها بیشتر گردید مملکت بیشتر عصر نظامی شمرده میشد علما اکثراً از آریانا بر آمده در ترکستان شرقی، سیلان - برما - وچین منتشر و مسکون گردیدند در همین عصر "بودهی دارما Bodhidharma" بیست و هشتمین صدر علمای طریقه شمال هم بطرف شرق اقصی مهاجرت کرد ودر چین شمالی مسکون شد سپس دو نفر دیگر از گندهارای شرقی (اهل پشاور "نارن در ایاسا Naerndrayasa" و "و جینا گپتا Jinagoupta که هر دو معاصر هم بودند و بین سالهای (۶۰۵- ٥٢٨) امرار حیات می نمودند از راه ختن ولب نور بطرف چین رفتند. چون در ٥٧٥ دفعتاً احساسات نفرت آمیزی در چین پیدا شده و از قتل بودائی ها خود داری نمیکردند جینا گوپتا" بطرف منگولیا نزد خان ترک "دوخان" پناه برده و شروع به تبلیغ در میان ترک ها نمود وخان مذکور را بودائی ساخت.
خلاصه به همین ترتیب از اواسط قرن ۲م تا اوائل قرن ٦م علمای آریائی و هندی امپراطوری کوشانی خصوص علمای گندهاری (کابلی - کاپیسائی ۔ پشاوری) باحرارت فوق العاده به انتشار بودیزم در سنکیانگ - چین - سیلان جاوا - وغیره نقاط شرق اقصی کوشیده نژاد زرد را داخل دیانت بودا نمودند. و چون یکبار دین نو در چین رواج یافت و از میان خود چینی ها علمائی سربر آور قافله های مسلسل علما زوار برای دیدن مقامات بزرگ مذهبی بلخ - بامیان - کاپیسا هده و نقاط هندی به راه افتاد و این رفت و آمد از راه واخان و پامیر، از ماورای اکسوس از طریق کشمیر و بحر تا زمانه های مقارن ظهور دین مقدس اسلام دوام داشت.
رسم الخط: اگرچه موضوع ظهور رسم الخط در آریانای قدیم و وجود اقسام وانواع آن هنوز مجهول و از مسایلی است که کشفیات آینده بدان روشنی خواهد انداخت بازهم در اینجا میخواهیم در اطراف سه رسم الخط که در عصر کوشانی رواج داشت صحبت نمائیم. دو ازین رسم الخط ها که یکی آنرا خروشتی و دیگری را برهمی با کوشانه گویند رسم الخط های محلی و سومی رسم الخط یونانی است که بعد از فتوحات اسکندر در دورۀ دوصد ساله سلطنت مستقل یونانو باختری رواج یافته و با پارۀ تغیرات در تمام دورۀ کوشانی ها دوام کرده است. اینک به شرح رسم الخط های مذکورذیلا میپردازیم: رسم الخط خروشتی یکی از رسم الخطهای قدیم "آریانا" رسم الخطى است که قراریکه پایان شرح داده میشود به نامهای مختلف یاد شده و منجمله آنرا "خروشتی" هم گویند. این رسم الخط را بار اول ایو کراتیدس پادشاه باختر در چپه مسکوکات خود استعمال نموده و در صفحات جنوب و شرق هندوکش عمومیت زیاد داشت. رسم الخط "خروشتی" و "برهمی" در رسم الخط معاصر است. که اولی در آریانا و دومی در هند معمول و مروج بود ومبداء هر دوی آن رسم الخط "ارامی" است و برای اینکه موضوع خوب تر فهمیده شود مختصراً از مبدء آنها و صورت انتشار این هر دو ذکری نموده به تشریح بهک خویش یعنی رسم الخط خروشتی مفصلا می پردازیم:
تاحدیکه تحقیقات علما نشان میدهد رسم الخط از ایجاد سومری ها است که در سرزمین عراق عرب امروزی ساکن بوده و حروفی به شکل میخ) ایجاد کردند که آن را اروپائی ها کونه لی فورم Cuneiforme گویند و در میان ما به نام (خطوط میخی) معروف است سپس آثوریها این رسم الخط را اتخاذ کرده و آن را جنبه دینی دادند آنگاه (آرامی ها) که اصلاً در (شام و بابل بود و باش داشتند و به معنی جامع تر آئوری ها که ایشان و کلدانی ها هم به (کتلۀ آرامی) داخل میشوند در رسم الخط میخی آثوری تعدیلاتی وارد آورده نظر به ایجابات خود در آن اصلاحات کردند و به همین ترتیب دیگر اقوام تازه وارد مثل فنیقی ها به نوبۀ خود آنچه از آرامی ها مانده بود گرفته تغیراتی در آن وارد کردند و آنگاه خط و نگارش بدست یونانی ها افتاد و از الفبای یونانی رسم الخط سلاوی ولا تینی بمیان آمده و تمام اروپا را در بر گرفت.
رسم الخط که اصلاً از ایجادات آسیائی ها است همانطوریکه مرحله به مرحله به اروپا منتشر شد بطرف شرق آسیاهم شاخه هایی دوانیده است قرار مطالعات مدققین معلوم میشود که رسم الخط وشیوه نگارش درهند و آریانا و فارس از رسم الخط آرامی بمیان آمده و این رسم الخط از راهای مختلف وممکن بتاریخ های متباین به نقاط فوق انتشار یافته باشد قراریکه فوقا ذکر شد معمولاً عقیده چنین است که رسم الخط آرامی از راه بحر (یحتمل از سواحل جزیرۂ عرب) به جنوب هندو از آنجا به دکن سرایت نموده است طبعی این کار ذریعه ملاحان بعمل آمده و این دریانوردان را بعضی ها ارامی بعضی ها فنیقی بابلی و بعضی ها خودهن و ها را تصور میکند که در قرن ۸ - ۷ ق م به دریا گردی مهارت فوق العاده داشتند چون این رسم الخط در هند جنوبی منتشر شد ایجابات مکان و زمان ازان رسم الخط های هند بلکه الفبا وخطوط تبت - سیام - برما سیلان نیز بوجود آمده و معروفترین و جامع ترین همه دیواناگاری است که در ان زبان علمی هند سانسکریت نوشته شده است.
دروطن ما آریانا رسم الخط آرامی از کدام راه و بچه وسیله آمد ؟ وازان درین سر زمین چه ساخته شد؟ اگر چه بعضی از مدققین به این عقیده اند که رسم الخط آرامی خیلی پیشتر از هخامنشی ها تا دور دست ترین نقاط شرقی منتشر شده بود مثلیکه وجود آن را بالا در هند بیان نمودیم ولی معمولاً عقیده بر این است که شیوع رسم الخط آرامی از فارس به آریانا ومناطق شمال غرب هند از راه خشکه با نایب الحکومه های هخامنشی و منشیان مربوطه ایشان انتشار یافته است.
هخامنشی ها همان طوریکه اصول معماری هیکل تراشی ضرب مسکوکات وسائر شعب فنون ظریفه را از سامی ها تقلید کردند رسم الخط راهم ذریعه لیدی ها از منابع سامی فرا گرفتند زیرا خودشان رسم الخطی نداشتند ورسم الخط میخی را که پشت به پشت از سومری ها مانده بود از آرامی ها و آنوری ها یاد گرفتند و در نتیجه رسم الخط آرامی در قلمرو سلطنت ایشان معمول شده و با نایب الحکومه های آنها که در نقاط دور دست شرقی انتشار یافت و بهمین وسیله در آریانا و نقاط ماوران شرق اندوس نشر شد چنانچه لوحه سنگی که بخط آرامی از تا کزیلا "هند" کشف شده بطوریقین این نظریه را ثابت میکند و تاریخ آن را برنت Barnet و مارشل Marshal به قرن ٤ یا ٥ ق م نسبت میدهند معنی این کتیبه هنوز بخوبی حل نشده بعضی معنی تأسیس بنای عماراتی را از آن میکشند و بعضی های دیگر سواد فسخ قراردادی را در آن میبینند بهر حال آنچه مهم و قابل ملاحظه است این است که زبان ورسم الخط آرامی در چندین قرن ق م بطرف شرق تا تاکزیلا رسیده بود ازین بیانات واضح معلوم میشود که رسم الخط خروشتی در قرن ۵ ق م و شاید بیشتر در مملکت ما آریانا رسید بود آیا در آریانا رسم الخط آرامی چقدر وقت دوام داشت به این سلسله عجالتاً جواب گفته نمیتوانیم لیکن از قرائن معلوم میشود که دیری دوم ننموده باشد زیرا همان طوریکه ایجابات زمان و محل در هند رسم الخط برهمنی را بمیان آورده در آریانا رسم الخط دیگری را ایجاد کرد که در قرن ۱۹ بنام خود مملکت باختر و هندی یا آریانی و از اوائل قرن بیستم به این طرف به اسم خروشتی یاد میشود اگرچه مطلب اساسی مادرینجا مطالعات همین رسم الخط خروشتی است ولی چون این رسم الخط همیشه بارسم الخط برهمنی توام بوده و از آن هم نمونه ئی دروطن ما پیدا شده است ضمناً از آن هم ذکری بمیان خواهد آمد.
صد سال پیش در سالهای ۱۸۳۸ و ماقبل دراثر تفحصات علمای انگلیس بار اول یک عده مسکوکات از افغانستان جمع شد و تحت مطالعه علماى وقت مخصوصاً جمن برنسپ Jam sprincep یکی از اعضای انجمن شاهی آسیائی بنگال قرار گرفت وحینیکه خطوط مسکوکات خوانده میشد بار اول رسم الخط جدیدى نظر جمس پرنسپ مذکور را بخود جلب کرد ناگفته نماند که خواندن این رسم الخط وحل آن مانند خطوط میخی و هیروغلیف خالی از اشکال نبود زیرا این رسم الخط هم مانند خطوط فوق کاملا مجهول وراجع به اشکال الفبا و صورت حل و اصول ترجمۀ آن بقدر ذره معلوماتی در دست نبود کسانیکه از حل وخواندن رسم الخط ها و خطوط مجهول شرق خبر دارند میدانند که این اشکال مرموز وقتی خوانده میشود که اتفاقات وجود آنها را با رسم الخط کدام زبان معلوم دیگر بدست میداد چنانچه خطوط هیروغلیف مصری راشا مپیلون فرانسوی وقتی خواند که دریک پارچه سنگر رسم الخط هیر وغلیف را با رسم الخط عوام مصر ویونانی توام یافت وبدین طریق کلید حل زبان مجهول بدست او افتاد هکذا خطوط میخی فقط بواسطه تجزیه نام های شاهان هخامنشی خوانده شده و کتیبه پهلوی نقش رستم دو رسم الخط مختلفی که یکی را (کلده و پهلوی) و دیگری را ( پهلوی ساسانی) گویند به این جهت خوانده شد که با آن زبان و رسم الخط یونانی هم توام بود پس آیا رسم لخط خروشتى بکمک کدام زبان و رسم الخط خوانده شد ؟ از حسن اتفاقات کلید خواندن رسم الخط خروشتی که آنجا هم زبان و رسم الخط یونانی است همیشه با او یکجا بوده و اولین مرحلهٔ خواندن آن از مسکوکاتی شروع میشود که به زبان ورسم لخط یونانی و زبان و رسم الخط مجهول بضرب رسیده بود. اولین شاهی که در دو رسم الخط سکه بضرب رسانیده ایوکراتیدس چهارمین شاه یونانی باختر است که زبان یونانی و رسم الخط آنرا با زبان ورسم الخط دیگر فقط در مسکوکات مسی مربع شکل خود بضرب رسانیده است بعد از او جانشینانش سائر شاهان یونانی باختر و کاپیسا و متعاقب آنها دونفر شاهان خانواده کدفیزس سلاله کوشان این رویه را تعمیل نموده رفتند. جمس پرنسپ مذکور زبان یونانی مذکور زبان یونانی را کلید قرائت زبان و رسم الخط نو قرار داده. اول (اسم) پادشاه یونانی که در هر دو زبان چندان تغیری نمیکرد خواند و بعد فهمید دو کلمۀ دیگری که پهلوی آنست لفظ (پاد شاه) معنی خواهد داد ملتفت باید بود که قرائت این دو (کلمه) به این سرعتی که حالا تصور میکنیم هرگز بعمل نیامده بلکه شب ها مطالعات دقیق بکار رفته تا محض اسم شاه خوانده شده است. با وجودیکه در رسم الخط خُروشتی حروف هجا جداجدا بفاصله پهلوی هم دیگر نوشته میشد آیا (پرنسپ) چقدر کوشش کرد تاتنها سمت خواندن آن را پیدا نمود زیرا هیچ معلومات داده نمیتوانست که این رسم الخط از راست به چپ یا از چپ به راست نوشته و خوانده میشود بعد ازین مرحله چقدر کوشش دیگر بخرج داد تا آواز ومخارج حروف مذکور را کشف کرد و پیش خودیک سلسله یاد داشتهای مختصری گرد آورد.
بعد از اسم (خاص) شاه و صفت (پادشاه) که به اسم او ملحق اسم او ملحق بود بکمک کلید بدست آمده، یعنی زبان یونانی بعضی صفات دیگری که بنام پادشاهان باختری ملحق بود مثل: فاتح - بزرگ - عادل - شاه شاهان - مغلوب نشدنی وغیره یکی بعد دیگری خوانده شده در نتیجه آهسته آهسته ۷ - ۸ کلمه زبان ورسم الخط به مجهولبه منصۀ شهود گذاشته شد و در نتیجه رسمالخط نو وحروف الفبای آن نیمه و ناقص بدست آمد، فوراً در اینجا باز به سوال دیگری مقابل می شویم که آیا این زبان مجهول عبارت از چیست ؟ همان طوریکه قرائت رسم الخط جدید نزد (پرنسپ) اسرار آمیز بود زبان مذکور از آن پر اسرار و شگفت آور تر می نمود. مورخ انگلیس از زبان های باستانی آریانا رجوع کرده گاهی آن را ( زند) گاهی (اوستائی) و گاهی سانسکریت میگفت وبصورت قطعی به هیچکدام اظهار عقیده نیمتوانست از یک سو۷ - ۸ کلمه را که یافته بیشتر به سانسکریت قریب می یابد و از جانب دیگر می بیند که بر خلاف سانسکریت، این زبان مانند السنه سامی از طرف راست به چپ نوشته شده است آخر چون متیقن میشود که از حیث معنى کلمات مذکور به سانسکریت نزدیک تر است از شیوۀ راستۀ رسم الخط آن صرف نظر نموده آن را زبان (آریانا) و یکنوع پراکریت میخواند و در انوقت می نویسد که اگر در پشتو که زبان محلی آریانا است غور و دقت شود شاید روزی فرا رسد که بکمک آن در قرائت کتیبه های مکشوفه سهولتی دست دهد. بهر جهت چون درین مبحث از حیث زبان داخل بحث نمیشویم این مسئله را همین جا گذاشته به رسم الخط مذکور بر میگردیم.
بعد از مسکوکات اولین کتیبۀ که در رسم الخط تازه پیدا شده چند سطر روى یک ظرفی بود که از بلخ کشف شد و در شمارۀ ماه جولائی سال ۱۳۸ مجله انجمن آسیائی شاهی بنگال مطالعاتی از طرف جمس پرنسپ دران باره بعمل آمد.
مقارن به این وقت (جنرال کورت) انگلیس از معبد (منیع قلعه) پنجاب هم بعضی نوشته ها به این رسم الخط پیدا کرد و نتیجه چنین شد که (مستر جمس پر نسپ) محض به جهت اینکه این نوع رسم الخط تا آنوقت از باختر و پنجاب کشف شده بود آن را بنام رسم الخط ( باختر وهندى) یاد نمود.
کار خواندن رسم الخط جدید به اینجا رسیده بود که جمس پرنسپ مذکور در سال ۱۸۳۸ وفات نموده و فقدان او به عالم شرق شناسی قرن ۹ صدمۀ بزرگی رسانید بعد از او فوراً یکعده رفقا و همکاران قریب او مثل (مستر مسن) و (ولسن) دنبالۀ اکتشافات او را تعقیب نموده چیزی از روی نگارشات مقالات رسمی او در مجله اسیائی بنگال و چیزی هم از یاد داشتهای خصوصی او که در کتابچه ئی تحریر نموده بود مسئله قرائت رسم الخط جدید را انبساط دادند. از جانب دیگر چون (مسن) انگلیس به اجازه و دستیاری برادر اعلیحضرت امیر دوست محمد خان به افغانستان راه یافت کاوش را در نقاط مختلفی که فوقاً ذکر رفت شروع نموده و بعضی کتیبه های دیگری که روی ظروف نوشته شده بود از استوپه نمبر ۲ بامیان و استوپه نمبر ۱۳ هده کشف کرد همین طور از بعض نقاط دیگر افغانستان مثل وردک غرب کابل هم کتیبه ها کشف شد یعنی اسناد و وثایق بیشتری بدست آمده و دامنه مضامین در رسم الخط جدید وسعت پیدا کرد. آنگاه (پروفیسر ولسن ) در کتاب ضخیم ( ٤٥٢ ) صفحه ئی (آریانا انتی کوا) یعنی(آریانای عتیق) بحث مفصلی راجع به رسم الخط مذکور نموده و تحت عنوان (کتیبه های آریانا) (۲۰) صفحه کتاب خود را در آن باره تخصیص داده است. "مسترولسن" در حالیکه اوائل قضایای کشف رسم الخط و کوشش های جمس پرنسپ را یاد آوری میکند خودش تا جائیکه معلومات وقت به او کمک میکند داخل جزئیات شده بار اول در صفحه ٢٦٣ کتاب فوق الذکر خود اشکال الفباى رسم الخط جدید را بصورت تبلونی میدهد منجمله چنین فیصله مینماید که باید زبان و رسم الخط جدید بنام (آریانا) یاد شود.
کتاب (آریانا انتى کوا) و نگارشات "ویلسن" اولین تتبعاتی بود که درین زمینه بعمل آمد. در اوائل قرن ۲۰ مسئله رسم الخط من کور دوباره توجه مراکز علمى اروپا را بخود جلب کرد. و علت آنهم این بود که آستانۀ ترکستان چین بر روی مستشرقین اروپائی باز شده و کتیبه های متعددی به رسم الخط خروشتی بدست آمده و دورۀ جدیدی برای مطالعات رسم الخط موصوف آغاز شد.
خروشتی و تتبعات قرن بیستم: چون در اوائل قرن ۲۰ مسئله رسم الخط خروشتی دوباره بالا شد یکعده علما ومستشرقین ممالک مختلف مثل موسیو سیلون لوی ، فرانگ، پیشل ، پلیو، لیودر، کنو، داخل مباحثه شده هر کدام نظریات خود را به میدان انداختند و در نتیجه راجع به اصل مبداء رسم الخط مذکور و اسم آن و دیگر اختصاصاتش مشاجره بزرگ شروع شد که اینجا بدان کاری نداریم و خلص نظرایات بعضی از علما را در آن باره مینویسم. موسیو رونۀ گروسه فرانسوی در جلد اول کتاب تاریخ شرق اقصی صفحه ٣٤ می نویسد: (چنین مینماید که رواج یکی از دو الفبای اولیه هند (خروشتهی) یا (خروشتری) که از قرن ٥ تا ٤ ق م در گندھارا کاپیسا ، و پنجاب معمول بود به زمان تسلط هخامنشی ها نسبت شود. این رسم الخط مستقیماً از الفبای آرامی منشیان پارسی اشتقاق یافته است. رسم الخط دیگر هندی برهمنی که رسم الخط مناطق گنگا و دکن بود و از ان تمام الفباهای فعلى هند اشتقاق یافته هم به الفبای سامی نسبت میشود که از راه بحر داخل هند شده است) در پاورقی صفحه فوق می نویسد: (کتیبه) ارامی که جدیداً سرجان مارشال از تاکزیلا کشف نموده و به حصۀ اول قرن ٤ ق م نسبت میشود اصل مبداء خروشتی را روشن کرده است ژورنال آسیائی سال ١٩١٥ - صفحه ٣٤٠ ) از طرف دیگر برما معلوم است که موسیو "سیلون اوى" اصل (خروشتری) را به کاشغر نسبت میدهد (۲۴۶ B.E.F.O.H) "ژان دو مرگان" سکه شناس معروف فرانسوی در رساله مسکوکات شرقی جلد دوم صفحه ۳۳۹ مینگارد: "خیلی ها پیشتر از مداخلت یونانی ها در ولایت شرقی امپراطوری هخامنشی و در هند رسم الخطی درین مناطق معمول بود و مستشرقین امروز به قبول این مسئله متفق اند که یکى ازین الفبا ها یعنى الفبای شمال که آن را قرار عادت بنام (خروشتهی) یاد میکنند وسابقاً (هند و باختری) میگفتند از الفبای آرامی آبر آمده که در ایران در زمان هخامنشی ها مروج بود. رسم الخط دیگر یعنی رسم الخط جنوب که آن را برهمنی گویند در اثر مراودات دریائی از عربستان آمده و نمونه اصلی آن هیمیاریت (Himyarite) است. معذالک در این نظریات بصورت عمومی مستشرقین موافق نیستند. نتیجه که از آن میبراید این است که (خروشتی) با جنگهای داریوش با آریانا و هندو یا با اولین روابط ساکنین آریانا با جزیره نمای هند یعنی در حوالی قرن ٦ و ٥ ق م شروع شده است رسم الخط هند و باختری یا (خروشتهی مانند) آرامی از راست به چپ نوشته میشود. سه حرف صفیری الفبای سامی در آن موجود است. اصول حروف علت آن باستثنای آنهائیکه در اول کلمات میآید مانند الف بای عربی تا یک اندازه نا کامل است: سائر حروف علت آن یعنی آنهائیکه بعد از حروف بی صدا می آیند وقتی آواز میدهند که ضمیمه آنها را به حروف بی صدا ملحق سازد.
رسم الخط خوشتهی بزودی از بین رفت، حال آنکه برهمی باقی مانده و مبداء تمام خطوط شبه جزیره هند، تبت، سیام، برما، سیلان، گردید، و اشکال مختلفی دارد که بنامهای رسم الخط عصر بودائی، گوپتا، کوتیلا Kutila کوشان و غیره یاد میشود. مروج ترین همه آنها (دیوانا گری) است که معمولاً بنام غلط سانسکریت معروف شده و در حقیقت سانسکریت طوریکه بیشتر مردم خیال میکنند الفبای معاصرئى بلکه زبان علمی هند است. سرجان مارشل در کتاب رهنمای تاکز بلا صفحه ۷۸ می نویسد:
(.... کشف کتیبۀ آرامی با رابطه که با مبداء الفبای خروشتی دارد خیلی دلچسپ است زیرا این نظریه را تقویت میکنند که خروشتی در تاکیزیلا از الفبای آرامی بمیان آمده است "زیرا شهر مهم آن مناطقی میباشد که در آن خروشتی معمول بوده" الفبای آرامی را هخامنشی ها بعد از فتوحات خود در حوالی ۵۰۰ ق م در مناطق شمال غرب هند وارد کردن.)
موسیو واله دوپوسن مورخ بزرگ معاصر فرانسه در کتاب هند در عصر موریا صفحه ۳۵ مینگارد:
(مسبوقیم که در زمان آشوکا در هند دو رسم الخط معمول بود رسم الخط خروشتهی که از راست به چپ نوشته میشود در شمال غربی محدود بود ورسم الخط برهمی که از چپ به راست نوشته میشود و ازان تمام الفبای حاضره بر آمده اند.)
موسیو واله دو پوسن نام یکعده مستشرقین ومقالات آنها را ذکر نموده از تشابه عجیبی که (خروشتهی یا (کالیستر یوا) Kalistrioi و دیگر نام هائی که چینی ها برای کاشغر میدادند یاد آوری میکند و مینگارد که بعقیدۀ من کلمه (خروشتهی) (رسم الخط روی پوست خر) معنی میدهد. (این رسم الخط یحتملاً در تاکریلا از رسم الخط آرامی بر آمده است که منشیان حکمرانان هخامنشی ها بلا شبهه در اوائل قرن ۵ به پنجاب برده اند. این نظریه اصلا نظریه کلر مون گانو Clerimant Ganneau است وکشف تازه حفاری آن را تائید میکنند (یک کتیبه به زبان و رسم الخط آرامی اوائل قرن ۵ یا به نظر (بارات) و (مارشل) از تاکر کشف شده است که معنی آن تاریک است بعضی میگویند که به یاد افتتاح بنای قصری نوشته شده و بعضى معنى فسخ قرار دادی را از آن استخراج میکنند. بهر حال سند مذکور رواج زبان ورسم الخط آرامی را در عصر قدیمی به منطقه مکشوفه ثابت میسازد. بسیاری ها نظریه دارند که این رسم الخط خیلی ها پیش از هخامنشی ها به طرف شرق اقصی نشر شده بود. رسم الخط میخی به این آرزو نایل نشد (خروشتهی) شکل انتخابی صوتی رسم الخط سامی میباشد.
رسم الخط برهمی که آن را (رسم الخط برهمنی نیز میگویند و نام آن جدید می نماید قرار نظریه شار پا نیته Charpentier نام قدیم دیگری داشته و عبارت از اسم موجدان عالم صرفی پوشکار اسادی Pushkarasadi بوده که در قرن درد کن می زیست. اگر چه این امر به اثبات نرسیده ولی تغیراتی در نظریه ها وارد میکند. مبداء این رسم الخط روشن نیست. بوهلر Buhler آن را به الفبای سامی جنوب ربط میدهد و مراودات قدیم تجارتی تا اندازه اسباب وارد شد نشر را واضح میسازد ولی سندی در دست نیست که اشتقاق آن را از خطوط سامی نشان بدهد. از طرف دیگر چون هر دو الفبای مذکور داراى یک اصول صوتی هستند مجزی از هم شده نمیتوانند نقطه که دران شهه نیست این است که (بیولر) میگوید: (اگر رسم الخط خروشتی در منطقۀ شمال غرب محدود مانده علتش یحتملاً این است که در حوضه (یمونا) جمنا رسم الخط برهمی وجود داشت. آخرین و تازه ترین کتاب مهمی که مخصوصاً بنام (کتیبه های خروشتی) با مقدمه تاریخی وتشریحات صرفی در ۱۲۷ صفحه بزرگ و تفصیل ترجمه کتیبه های یونانی - چینی - وغیره کتیبه های شمال غرب در ۱۹۳ صفحه از طرف "داکتر استن کنو" Sten-Konow نورویژی پروفیسر دار العلوم (اسلو) نوشته شده و در ۱۹۲۹ بطبع رسیده بهترین و جامع ترین و مکمل ترین تحقیقاتی است که از طرف دانشمند بزرگ نورویژ بعمل آمده است چون درین موقع از تذکار نظریات او ناگزیریم بعضی قسمت های را که موافق به موضوع مطلوب باشد از ترجمه آن که در انجمن عمومی تاریخ موجود است اتخاذ میکنیم: خروشتی را نمیتوان مانند برهمی، الفبای ملی هند خواند بلی خط خروشتی در خاک هند و برای ثبت اصوات یک زبان هندی انکشاف و ترقی حاصل کرده ، مگر استعمال آن به مناطق نسبت آمحدودی منحصر مانده و حتی در همان مناطق گاهگاه مدارکی مبنی بر استعمال بر همی نیز دیده میشود مثلا در روی مهرهای قدیم تاکزیلا.
مبداء خروشتی:
بیوهلر Buhler نشان داده که الفبای خروشتی از آرامی اشتقاق یافته و آرامی در امور رسمی در تمام امپراطوری هخامنشی موقعیکه سلطنت مذکور شامل هند شمال غربی بود، بطور عمومی استعمال می شد از بعضی مشخصات این الفبا مانند اشکال حروف علت (حروف مصوته) وحروف صحیح مرکب این نتیجه برمی آید که الفباى مذکور بکمک برهمى ساخته شده و بنابران برهمی چندی پیشتر از آن وجود داشته است.
پس از نقطه نظر هند وجود الفباى نوى ابداً مورد احتیاج نبود، و (بیوهلر) صحیح میگوید که خروشتی در نیتجه اختلاط و آمیزش وظایف وامور (ساتراب ها) نایب الحکومه و زعمای ملی (رؤسای ملی و رؤسای قصبات و قری) بوجود آمده و قراریکه از شرح ولایت پنچاب در زمان حمله اسکندر معلوم میشود ساتراب ها و زعمای مذکور را دولت فارس بغرض پرداخت خراج بر متصرفاتشان گذاشته بود. هندی ها در ابتدا غالباً الفبای خالص آرامی را استعمال میکردند (چنانچه در ادوار ما بعد خط عربی را برای چندین زبان خود اختیار نمودند) وبمرور زمان تعدیلاتی در آن وارد آوردند که کنون در الفبای خروشتی دیده میشود.
رسم الخط خروشتی:
البته انکشاف وتکامل الفباى خروشتی در طی مدتی بعمل آمده است. الفبای مزبور در اواسط قرن سوم قبل المیلاد مکمل بوده چنانچه در فرامین آشوکا در مانسهر Mansehera و شابازگرهی Shahbazgarhi بملاحظه میرسد. ناگفته نماند که الفبای آرامی نیز درین وقت هنوز مورد استعمال بوده چنانچه از کتیبه آرامی
مکشوفه از تکسیلا مبرهن میگردد و پرفیسر (آندریاس Andreas) درین کتیبه تسمیۀ عمومی آشوکا یعنی (پریادرشن Priyalarsin) را شناخته است. پس بدین قرار الفبای خروشتی متجاوز از ۵۰۰ سال مورد استعمال داشت و آخرین کتیبه های آن به قرن چهارم و پنجم میلادی تعلق میگیرد.
خروشتى بحیث رسم الخط دفاتر: بیوهلر میگوید خروشتی واضحاً خط دفتری بوده نه خط مذهبی خط خروشتی بیرون از هند در کتابها و دریک نسخه قلمی ترجمه (دهاماپادا) Dliamayada دیده میشود که بیک پرا کریت شمال غرب نوشته شده و از نزدیک ختن کشف گردیده است. ممکن است نظیر این واقعه در هند هم گاه گاه رو داده باشد و حتی ممکن است نسخه قلمی مزبور در خود هند تحریر یافته باشد ولی یگانه نسخه قلمی که در خاک هند در داخل حوزۀ خروشتی و در عصر کتیبه های خروشتی بنظر رسیده به خط برهمی میباشد. منطقه خروشتی: منطقه که در آن خروشتی استعمال میشد بطور عموم آریانا را در بر میگیرد انتهای شرقی خروشتی در پنجاب (منبع قلعه) میباشد و در اینجا دو کتیبه از مقام (کانگرم) یافت شده که هم بخط خروشتی و هم به خط براهمی نگارش یافته و از طرف دیگر از مقام کر نال Karnal اثر دیگر کشف گردیده که میرساند.