لاویک ها

از کتاب: بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی

بعد از دوره صفاری در زمانیکه سامانیها از ماورالنهر بر خراسان سلطنت داشتند کابل و غزنه بدست خاندان "لاویک" بود که شاخه ئی از احفاد یفتلی ها بشمار میروند. بعضی از نویسندگان کابل را هم جزء قلمرو سلطنت سامانی حساب کرده اند ولی صحت این امر مشکوک به نظر میخورد و حقیقتش این است که در حدود کابل و غزنی دودمان "لاویک" سلطنت داشت. بعضی از مأخذ مانند "تاریخ ناصری" که خود از بین رفته ولی اقتباساتی که از آن توسط محمد عوفی و منهاج السراج جوزجانی صورت گرفته است نشان میدهد که در عصر سامانی حینی که الپتگین و سبکتگین بطرف جنوب هندوکش متوجه شدند در بامیان و کابل و غزنی به امرای محلی مصادف شدند. بعد از بامیان و جنگ با یکی از شیر های آن علاقه که شرح آن خارج بحث در اینجا میباشد اولین جنگ میان "تگین ها" و "لاویک ها" در حوالی کابل واقع شد چون الپتگین با ده هزار نفر به کابل نزدیک شد شهزاده زاولی پسر شاه زاولستان که اسم او را تصریح نکرده اند، با سه هزار نفر به امر پدرش که در غزنی مقر داشت مامور مصاف شد و در نتیجه شکست خورد. برخی از مأخذ از امرای زاولی که از غزنه به زاولستان و کاولستان (زابلستان و کابلستان) حکومت کرده اند نام هائی برده اند از قبیل : لویل ، لویک ، لاویک ، کوبک ، انوک ، ابوبکر، لاویک امیر علی کوبک ، امیرانوک و غیره. برخی میان این نامها تفکیکی قایل شده ابوبکر لاویک را پدر و علی لاویک را پسر او شناخته اند ولی بصورت عمومی این نامها و نسبت میان آن ها همه مشکوک است و آنچه شک و تردید را تقویت میکند نام های اسلامی ابوبکر و علی است که با قسمتهای غیر مانوس اسما یکجا شده و چون امرای مذکور با اینکه دین مقدس اسلام در این حدود از مدتی انتشار یافته بود، مسلمان نبودند (به گمان غالب شیوائی بودند) متعسر معلوم میشود که اسمای اسلامی داشته باشند. بهر حال قراریکه گفتیم یکی از ین لاویکها که پسر امیر غزنه بوده یا نبوده، حین ورود الپتگین در کابل حکومت داشت. گمان غالب میرود که این وقت در حوالی 350 هجری (حوالی ۹۷۲ مسیحى) بالاحصار کابل بحیث قلعه نظامی مقام و موقعیت خویش را دارا بوده است چون در همین موقع مأخذ از "حصار" و "حصار اندرونی" قلعه غزنین صحبت کردهاند از گمان غالب گذشته به یقین میتوان گفت که بالاحصار کابل با سوابقی که شرح دادیم در ین وقت بحیث قلعه و حصار شهر وجود داشت و یکی از (لاویک ها) که برخی مأخد او را پسر شاه زاولستان خوانده اند در آنجا استقرار داشت جنگ لاویکها و تگین ها در کابل، غزنین و چرخ لوگر موضوعی است جداگانه که به شرح چگونگی آن در اینجا کاری نداریم زیرا مقصد اصلی این است که در زمانیکه الپتگین بکابل رسیده و دامنه جنگ ها ایشان را به غزنی کشانید در مراکز کابلستان و زابلستان یعنی در کابل و غزنه بالاحصارها بحیث قلعههای مستحکم موجود بود. تا جائیکه از خلال مأخذ معلوم میشود در عصر لاویکها قوای کابلشاه نسبت به قوای زابلشاه کمتر بوده و بدین مناسبت الپتگین و سبکتگین کابل را زودتر فتح کرده و در پیرامون شهر و حصار اندرونی غزنی شش ماه متوقف شدند.

بعد از استقرار آل ناصر در غزنی و تشکیل سلطنت غزنویان که غزنه پایتخت یک قلمرو بزرگ و کانون امپراطوری با عظمت میشود کابل حیثیت یک شهر فرعی پیدا میکند. چون خلاف امروز راه رفت و آمد و مراودت و لشکر کشی های غزنویان بطرف شرق در داخل خاکهای افغانستان و در نیم قاره هند بیشتر از نقاط جنوبی تر مثل گردیز و جاهای دیگر میگذشت در تمام دوره دوصد ساله سلطنت آل ناصر در تاریخ بیهقی از کابل جز یکی دو مرتبه بیشتر نام برده نشده و آنهم بصورت ضمنی و فرعی بوده که از آن معلومات زیاد دستگیری نمیکند. شبهه ئی نیست که دوره سلطنت غزنویان، قرن های 5 و هجری، دوره ایست که در طی آن اعمار قلاع مشیده و حصارها و بالاحصارها بیشتر رواج داشته است. شهرهای ما در این زمان هر کدام از خود حصارها و بالاحصارها داشته و به این ترتیب طبعاً حکم میتوان کرد که بالاحصار کابل با سوابقی که چگونگی آنرا شرح دادیم کماکان موجود بوده است. احتمالاً مانند بسا قلاع دیگر از خود کوتوالی و پاسبانان داشته و به حیث یک قلعه مستحکم از آن محافظت بعمل میآمد، ولی اگر خواسته باشیم از این بیشتر داخل جزئیات شویم، متاسفانه به علت خاموشی مأخذ کشاده تر سخنی نمیتوان گفت عین این مقال در دوره غوری ها نیز صدق میکند و چون مرکز ثقل و حوزه حکمفرمائی سلطنت غوری ها نسبت به غزنی به مراتب دورتر از کابل بطرف غرب مملکت قرار داشت مأخذ و مربوط به آن دوره به تناسب دوره غزنویان کمتر است، جز اینکه بگوئیم بعد از ینکه علا الدین غوری غزنه را در سنه 547 هجری مستاصل گردانید و کابل هم بدست غوریان افتاد و از باقی جزئیات به خاموشی بگذریم، چاره نداریم.

البته قراریکه همه میدانند غوریها هم دو دسته بودند غوری های فیروز کوه و غوریهای بامیان که بنام دودمان "شنسبانیه" یا "سلاطین شنسبانیه بامیان" هم شهرت دارند دودمان شنسبانیه بامیان از حوالی 543 تا 612 هجری قمری از بامیان بر ساحه وسیعی سلطنت داشتند که در شمال هندوکش کل تخارستان معنی وسیع کلمه داخل آن بود و در جنوب هندوکش شرقی نه تنها بر کابل و قسمت شرقی افغانستان امروزی بلکه تا کشمیر حاکمیت داشتند. به این ترتیب کابل در نیمه دوم قرن ششم هجری جزء قلمرو دولت شنسبانیه غوری های بامیانی بود. بدون اینکه باز در جزئیات سخنی گفته بتوانیم بالاحصار شهر حتماً از خود مرکزیت داشت تا اینکه خوارزمشاهیان به جنوب آمو دریا وارد میشوند. سلطان محمد خوارزمشاه بر بامیان و غزنه مستولی میشود و بعد پسرش جلال الدین منکبرنی مرکزیت خویش را در بامیان قائم میکند تا حمله چنگیز و همراهان او فرامیرسد.