خصوصیات اخلاقی امام مجدد الف ثانی

از کتاب: از کوچه عرفان

۱- عشق به پیغمبر و یارانش (صلوته الله علیه)

۲- توجه و پای بندی به شریعت محمدی(ص)

۳- دفاع همیشگی از عقاید اهل سنت و جماعت

۴- شفقت و دلسوزی نسبت به یارانش و شاگردان

۵- ساده زیستی و عدم توجه به مطاع دنیوی

۶- غمخوارگی و دسوزی  برای مسلمانان

۷- مبارزه شدید علیه ظلم و ستم و بی عدالتی

مبارزه همیشگی با دشمنانا اسلام پیغامبر (ص) و صحابه (رض) از خطوط اساسی تفکر امام ربانی میباشد .*۵۱۷

طرز تفکر و شناخت امام مجدد و دیدگاههای شان در معرفت حقایق:


حضرت مجدد ، مقام عقل را برتر از مقام  حواس و مقام نبوت را بر تر از عقل میدانند چنانچه طور عقل و رای طور حس است که آنچه بحس مدرک نشود عقل ادراک ان مینماید و طور نبوت و رای طور عقل است و انچه بعقل مدرک نشود به توسل نبوت بدرک می آید و هر که ورای عقل طریقی از برای اثبات نمی یابد فی الحقیقت منکر طور نبوت است و مصادم هدایت است .*۵۱۸

حضرت مجدد (رح) در مورد نبوت و مقام بلند ان نظریات و عقیده جالب و راسخ دارند . او از قول عارف مشهور وصوفی محقق حضرت شیخ شرف الدین یحی منیری (۶۶۱ ه - ۷۸۶ ه) و یاد میکند که گفت :«یک نفس انبیا از تمام زندگی اولیا برتر است و جسم خاکی انبیا در صفا و پاکیزگی و قری خداوندی با دل سر و راز اولیا گرامی برابر است .»امام مجدد در مکتوبات خود ثابت کرد انبیای گرامی از نظر  اعتقادی ، روحانی ، ذهنی و اخلاقی بهترین نمونۀ صنعت و صفت وجود خداوند هستند و چنان ارتباطی بالله دارند که هیچ توجه و مشغولیتی مانع از این ارتباط نمیشود و این در نتیجۀ  شرح صدری است که خداوند مخصوص انان گردانیده است ، طرفیت بالا، قدرت  وسعت صدر و پیغام کاری که به انان سپاریده شده همواره می طلبد که در صحو دایم و همیشه بیدار بوده دارای حافظه قوی و هوش نیز باشند که اهل ولایت و سُکر چنین نیستند از جایی که آغاز " مقام آنهاست انجا انتهای مقام اولیا میباشد مقام اویا میباشد از پیروی نبوت   قرب به فرایض حاصل میشود که قرب به نوافل بان قابل مقایسه نیست کمالات ولایت در مقابل کمالات نبوت همانند قطرۀ مقابل دریاست.

انبیا علیهم الصوات التسلیمات بهترین جمع موجودات اند بهترین دولت بایشان مسلم داشته اند ولایت جزء نبوت است نبوت کل است لاجرم نبوت افضل باشد از ولایت خوارزمی ولایت نبی باشد خوارزمی ولایت ولی پس صحو افضل است  از سکر چه در صحو مندرج است همچون اندراج ولایت در نبوت صحو تنها که عوام الناس راست از مبحث خارج است برای ان صحو ترجیح دادن معنی ندارد و صحوی که متضمن سکر است  البته که افضل است از سُکر علوم شرعیه که مصدر انها مرتبۀ نبوت است سراسر صحو است و مخالف ان علوم هر چه باشد از سُکر است صاحب سُکر معذور است شایان تقلید علوم صحو است نه علوم سُکر.*۵۱۹

در مکتوب ۵۹ تذکار رفته است که بعضی از مشایخ در وقت سُکر گفته اند: ولایت افضل از نبوت است و بعضی دیگر از ولایت ، ولایت نبی خواسته اند تا وهم افضلیت ولی بر نبی رفع شود اما فی الحقیقه کار بر عکس است زیرا که نبوت نبی از ولایت او افضل تر است ، در ولایت از تنگی سینه رو به خلق نمیتواند آورد . و در نبوت از کمال انشراح صدری نه توجه حق سبحانه مانع توجه خلق است و نه توجه خلق مانع توجه حق تعالی در نبوت تنها رو به خلق نیست اما ولایت  را که رو بحق دارد به وی ترحیج بدهند عیاذ بالله سبحانه رو به خلق تنها مرتبه عوام کاالنعام است شان نبوت از آن برتر است فهم این موضوع ارباب سکر را دشوار است اکابر مستقیم الاحوال به این معرفت ممتازند«هینألادب النعیمننعیمها».*۵۲۰

حضرت مجدد در مورد باطن نبی با حق و ضاهر او با خلق چنین ارشاد فرموده اند:(بعضی از اهل سکر) لوای ولایت را که رو به سکر دارد ترجیح میدهند بر لوای نبوت که رو به صحو دارد و از این عالم است که سخنی بعضی که گفته اند«الولایه افضل من النبوته» می دانند که در لایت رو به حق دارند و در نبوت رو به خلق و شک نیست که رو بحق افضل است رو به خلق و بعضی در توجه  این سخن گفته اند که ولایت نبی افضل است از نبوت او ؛ نزد این حقیر امسال این سخنان دور از کار مینمایند چه در نبوت رو به خلق فقط نیست باله باین توجه رو بحق نیز دارد و باطنش باحق است و ظاهرش با خلق و انکه تمام رو به خلق دارد از مدبران است .*۵۲۱

و نیز به این فقیر  ظاهر است (امام مجدد) که کمالات ولایت را نسبت به کمالات نبوت هیچ اعتدادی(اعتباری) نیست کاش حکم قطره داشت نسبت بدریای محیط پس مزیتی که از راه نبوت آید به اضعاف زیاده خواهد بود از آن مزیت که از لایت  حاصل آید پس فضیلت مطلق انبیا را بود (ع) و فضل جزئی مر ملائکه کرام را هست از این تحقیق لایح گشت که هیچ ولی بدرجه نبی از انبیا نرسد بلکه سر ان ولی همیشه زیر قدم ان نبی بود . *۵۲۲

همچنانکه در طریقه های لطایف است و هر لطیفۀ زیر قدوم یکی از پیامبران اولولعزم قرار دارد ف بطور مثال : در طریقه نقشبنیدیه مجددیۀ معصومیه شریف « لطیفۀ اول که نامزد بقلب است  و کمال در این لطیفه ان است که سالک فعل حق (ج) فانی و مستهلک گردد و همان فعل بقا یاید و در این سالک خود را مسلوب الفعل خواهد یافت و فعل خود را منسوب بحق جل شانه خواهد کرد و فنای قلب ، قلب و تجلی فعلی کنایه از همین مقام است و نشانۀ او ان است که تعلیق علمی و جسمی بغیر حق جل علی نماند یعنی قلب ماسوی را مطلقا وواسا فراموش سازد بحدیکه اگر سالک سالها تکلیف کند که یک لحظه یاد مساوی الله کند نتواند کرد ولایت این لطیفه زیر قدوم حضرت ادم (ع) است *۵۲۳

پس در هر لطیفه از لطایف در طریقت های چهار گانه ولایت هر لطیفه زیر قدوم یکی از پیامبران اولی العزم میباشد و خود این نکته را می رساند که مقام ولی کجاست؟ و مقام نبی کجا؟


حضرت امام مجدد(رح) باکسانی بمبارزه بر خاست ،« که انان بی اعتنایی نسبت به دین  را وسیلۀ قابل اطمینان قرار داده به ادای عبادت اهمیتی ندارند و نماز وروزه را سبک شمردند»*۵۲۴

فصل اول کتاب رساۀ قشیریه مشتمل است از حقایق شریعت و علوم صحیح میباشد و این کتابیست که محققین صوفیه به این کتاب مانن یک کتاب مستند درسی (که واقعا چنین نیز هست ) مینگرند . که در فصل اول این کتاب مربوط به تنظیم شریعت است که در آن حالات شریعت و اتباع سنت مصطفوی (ص) نوشته و تنظیم گردیده است .*۵۲۵ 

چنانچه در عصر حاضر در خانقا شریف علاءالدین و در سایر خانقاهائیکه متولیان ان تحت نفوس روحانی و ارشاد پیر طریقت جناب نیاز احمد جان فانی قرار دارند وقتی مرید یا طالب طریقت میتواند در سلک اعضای طریقت (چهار گانه یا یکی از انها ) داخل شود این اصول را با پیز و مرشد خود بیعت نماید: و طریق تعلیم این است :« چون خواهد کسی که در طریقه نقشبندیه یا هر طریقه ای که طالب  ارده پذیرش داشته باشد دو رکن و دو شرط است : رکن اول اتباع سنت رکن دوم مداومت ذکر است ...*۵۲۶

پس واضح است که بعد از زمان امام مجدد(رح) همه بدعت های در شریعت و طریقت از طرف معاندین اسلام تداخل پیدا کرده بود برطرف گردید . اکنون طریقت ما همان شیوۀ تزکیه و احسان است که اگر سر مویی از آیین و سنت نبوی (ص) خارج گردد از آن ما نخواهد بود و نام طریقت و عرفان یا تزکیه و احسان به انان بیهوده وضایع خواهد بود

البته در بعضی از خانقاها به دلیل عدم اشتغال به سنت و عدم اگاهی به فن حدیث و محروم بودن و عدم دستری به کتب صحیح و مستند ان ، خانقا ها اماج حملات و عقاید و اعمالی قرار گرفتند که سند آن در ماخذ اصلی وجود نداشت و مسلملنان قرون اولی و نسل اول از صوفیه هر گز بان مبادرت نکرده بودند لذا این شیوه  ها هر گز مدار اعتبار اهل طریقت وسایر مسلمانان نخواهد بود.

حضرت مجدد در نامۀ ۲۳ نوشته اند:«در این وقت عالم بواسطه کثرت شهور بدعات در رنگ و ریای ظلمات به نظر می آید و نور سنت با غربت وندرت در ان دریای طلمانی و رنگ کرمهای شب  تاب محسوس میگردد» مزیت طریق علیه نقشبندیه بر سلاسل دیگر بواسطه اتباع صاحب شریعت (ص) و عمل به عزیمت نمودن و مداحی این طریقۀ علیه نقشبندیه.*۵۲۷

امام الفثانی در این نامه ترویح بدعت را موجب تخریب دین وتعضیم مبدع را باعث هدم اسلام میداند  و بدعت را در زنگ کلند میداند که هدم بنیاد اسلام می نماید و سنت را در زنگ کوکب رخشان می یابد که در شب دیجور (تاریک) ظلالت ف هدایت می فرماید.*۵۲۸

حضرت مجدد درین دوران حساس که ختم هزارۀ اول از تاریخ اسلام است با صدای بلند فریاد بر آرودنند که طریقت تابع و خادم شریعت است ، کمالات شریعت بر احوال و مشاهدات (صوفیه) مقدم هستند ، عمل کردن بر یک حکم شرعی از ریاضت کشیدن هزار سال افضل است به منظور پیروی از سنت خواب نیمروز از شب زنده داری برتر است  دقیق ترین معیار معتبر دلیل و مدرک کتاب و سنت است که قوانین فقه اسلامی تعین کننده آن است ازین سبب است که ریاضتهای گمراهان و منکرین اسلام هر گز موجب قرب خداوندی نیست.

بلکه موجب بعد است ف تصاویر و اشکال غیبی جزو لهو ولعب هستند و تکالیف شرعی هیچ وقت ساقط نمی شود.

اوشان ارشاد می فرمایند: که شریعت متکفل جمیع سعادات دنیوی و اخروی است ومطلبی نیست که در حصول ان به ماورای شریعت احتیاج افتد و طریقت و حقیقت خادمان شریعت اند پس شریعت را سه جزو است ؛ علم وعمل و اخلاص تا این هر سه جزو محقق نشوند شریعت متحقق نشود چون شریعت متخقق شد رضای حق سبحانه تعالی ف حاصل گشت که فوق جمیع سعادتهای دنیوی و اخروی است (ورضوان من الله اکبر) *۵۲۹ پس شریعت متکفل جمیع سعادت دنیوی و اخروی امد و مطلبی نماند که بماورای شریعت در آن احتیاج افتد و طریقت و حقیقت که صوفیه بآن ممتاز گشته اند هر دوم خادم شریعت اند در تکمیل جزو ثالث که اخلاص است. 

احوال مواجد و علوم و معارفی که صوفیه را در اثناء راه دست میدهند  نه از مقاصد اند ف بل و هم و خیالاتی هستید که بوسیلۀ آن مبتدیان این راه تربیت میشوند و از مقاصد طریقت نیستند (بل اوها مو خیالاتتربی بها اطفال طریقه) از جمیع اینها گذشته بمقام رضا باید رسید که نهایت مقامات سلوک و جذبه است . چه مقصود از طی منازل طریقت و حقیقت به ماورای تحصیل اخلاص نیست که مستلزم مقام رضا است.

از تجلی ذاتی صفاتی ، اضافی (تجلیات سه گانه) و مشاهدات عارفانه گذرانیده هزاران یکی را بدولت اخلاص و مقام رضا می رسانند ف کوته اندیشان احوال و مواجید را از مقاصد می شمرند و مشاهدات و تجلیات را از مطالب می انگارند لاجرم گرفتار زندان و هم خیال میمانند و از کمالات شریعت محروم می گردند . (کبر علی المشکرین ما تدعو همالیه الله یجتبی الیه من یشاء و یهدی الیه می ینیب)*۵۳۰  

آری ! حصول مقام اخلاص ووصول مرتبۀ رضا منوط به طی این احوال و مواجید است و مربوط به تحقیق این علوم و معارف .(مکتوب شماره ۳۶ ص ۱۴۸ - ۱۴۹ جلد اول)

در مکتوب دیگر ضمن بیان ترحیج و تقدم فرایض بر نوافل می نویسد:« مقربان اعمال یا فرایض اند یا نواقل نوافل را در جنب فرایض هیچ اعتباری نیست ادای فرضی از فرایض در وقتی از اوقات به از ادای نوافل هزار ساله است اگر چه بنیت خالص ادا شود»*۵۳۱

ایشان در مورد شهود افاقی و انفسی به نقل قول از حضرت امام طریقت شاه نقشبند می فرماید:« خواجه نقشبند قدس الله تعالی سره الا قدس فرموده اند : اهل الله بعدد از فنا و بقا هر چه میبیننند در خود می بینند هر چه می شناسند در خود میشناسند. و حیرت ایشان در وجود خود است (و فی انفسکم افلاتبصرون)*۵۳۲

پیش ازین هر سیری که هست داخل سیر افاقی است که حاصلش بی حاصلی است (مکتوب ۳۰ ص ۲۸ ) در جای دیگر در مورد صفای نفس که به کفار و مرتاضانی که در فسق و فجور مشغول هستند دست میدهد توضیح داده می نویسد.

حصول تزکیه و تصفیه منوط است به ایتان اعمال صالحه که مرضیات مولا باشند سبحانه و این معنی موقوف بر بعث است چنانکه گذشت پس بغیر بعث حصول حقیقت تصفیه وتزکیه میسر نمیشود و صفای که کفار و اهل فسق را حاصل میشود آن صفای  نفس است نه صفای قلب و صفای نفس غیر از ضلالت نمی افزاید و بجز خسارت دلالت نمی نمیاد و شکف بعضی از امور غیبی که در وقت صفای نفس کفار و اهل فسق را دست میدهد ، استدرایج است که مقصود از آن خرابی وخسارت ان جماعه است » *۵۳۳  

موضوع تبری و امام مجدد: تبری عبارت از دشمنی است با دشمنان حق (ج) ان دشمنی خواه به قلب بود - اگر خوفی از ضرر ایشان داشته باشد و خواه به قلب و قالب هردو - در وقت عدم آن خوف ایه کریمۀ (یاایهاالنبی جاهد الکفار و المنافقینو اغلظهم علیهم ) *۵۳۴مئوید این معنی است ، چه محبت خدای عزوجل  ومحبت رسول او (ص) بی دشمنی دشمنان ایشان صورت نبندد. تولی (دوستی و محبت ) بی تبری ممکن نیست اینجا صادق است شیعه که این قاعده را در مدالات اهل بیت جاری ساخته اند و تبری خلفای ثلاثه (حضرت ابوبکر ، عمر ، عثمان رضوان الله علیهم اجمعین و غیر آن را شرط آن موالات داشته اند نا مناسب است زیرا که تبری از دشمنان شرط موالات دوستان اند نه تبری مطلق از غیر ایشان و هیچ عاقل منصف تجویز نکند که اصحاب پیامبر (رض) با اهل بیت پیامبر(ص) دشمن باشند . چرا که پیامبر اسلام (ص) یک دختر از حضرت ابوبکر صدیقه (رض) و یک دختر عمر (رض) به زنی گرفته و دو دختر به عثمان به زنی داده چیطور میشود پیغمبر اکرم (ص)  با ان همه علوم ضاهری و باطنی ان صاحب قرآن و حی با دشمنان خود العیاذبالله خویشاوندی کند و نفهمد که آنان دشمن وی اند . از ظرف دیگر غلات شیعه که حضرت عمر (رض) را قدح میکنند از این اظلاع ندارند که حضرت عمر یکی از دختران حضرت علی کرم الله وجه را  به زنی گرفته است . این دو فقره خود نشاندهنده مودت آن بزرگواران بوده و در محبت او (ص) اموال و انفس خود را صرف کرده اند و جاه و ریاست را برباد داده چگونه دشمنی اهل بیت به ایشان منسوب توان ساخت . و حالانکه به نص قطعی محبت اهل قرابت ان سرور(ص) ثابت شده است و اجرت و دعوت محیت ایشان ساخته کما قال الله تعالی : «قللا اسئلکم  علیه اجر الا المودت فی القربی و من یعترف حسنه نزدله فیها حسنا ».*۵۳۵

حضرت مجدد اگر گفتار را در یکی از کتابهای می یافت که مخالف سنت نبوی میبود در حمایت از شریعت و حمیت سنت نبوی(ص) طوفانی بر پا میکرد او سخنی را که از شیخ عبدالکریم یمنی که توسط یکی از خادمانشان نقل شده بود شنید و در نامه شماره  یکصد از دفتر اول می فرمیاد « فقیر را تاب استماع این سخنان اصلا نیست بی اختیار رگ فاروقیم در حرکت می آید و فرصت تاویل و توجیه آن نمیدهد ، قایل آن سخنان شیخ  کبیر یمنی باشد یا شیخ اکبر شامی ، کلام محمد (ص) عربی در کار است نه کلام محی الدین عربی وصدر الدین قونوی و عبد الرزاق کاشی ، ما را نص کار است نه به فص « فتوحات مدنیه» » از فتوحات مکیه» مستغنی ساخته است ( شیخ عبدالکریم یمنی گفته بود : حق سبحانه تعالی - عالم بغیب نیست ) و امام ربانی در مورد وی میفرماید : حق تعالی در کلام مجید خود را به علم  غیب خود می ستاید و خود را عالم الغیب می فرماید .نقی علم غیب از او تعالی کردن بسیار مستقبح و مستنکر است و فی الحقیقه تکذیب است  مر حق را سبحانه تعالی . غیب را معنی  دیگر گفتن از شناخت نمی برآرد (کبرت کلته تخرج من افواهمم )*۵۳۶ ای کاشمیدانستم چه چیزی سبب شده که امثال این سخنان که صراحتا با مخالفت با شریعت اند گفته شود. 

منصور "اگر انا لحق گوید " و بایزید " سبحانی معذور اند و مغلوب در غلبات احوال اند ، ما این قسم کلام از احوال نیست ف تعلق به علم دارد و مستند به تاویل است غذر را نمی شاید و هیچ تاویلی درین مقام  قبول نیست فقط سخن اهل سکر را میتوان بر محمل نیک کرد و ظاهرا آنرا تاویل نمود نه کلام دیگران را )*۵۳۷

از پژوهش صفحات قبل و دقت در مکتوبات امام مجدد(رح) این موضوعات در روشنی قرار میگیرد:

۱- پاسداری ای عقاید اسلامی : او آشکار میسازد که عرفا و اهل تصوف چه اندازه نسبت به اعتقادات دینی و اسلامی حساس بوده اند در جائیکه احساس کرده اند خللی میخواهد رخ دهد فورا به رفع ودر مان ان و مبارزه با تهاجمات غیر اسلامی و لادینی بر خاسته اند و کوجکترین سستی را در این زمینه از خود نشان نداده اند.

۲- او در کلیه مکتوبات خود به پای بندی و تقید به عقاید اهل سنت و جماعت را بیان مینمایند تا افراد مغرض بر عرفا اشکالاتی را در مسایل عرفانی وارد نسازد . از همین سبب است که مکتوبات امام ربانی در مدارس دینی خانقها و دانشکده های اسلامی مخصوصا در حلقه نقشبنیدیان مورد استفده دائمی میباشد.

 ۳- نقش عرفا و صوفیان حقیقی : او پادشاهان و امرا وسلاطین را در مسایل اجتماعی ف سیاسی راهنمایی کرده و انها را به تقوی الهی و خدمت به خلق الله تشویق و ترغیب نموده و حتی تلاشهای بی وقفه جهت عوض کردن حکومتهای فاسد را میتوان در مکتوبات این مرد بزرگ اسلام ملاحظه نمائید.

۴- اگاهی به سطح علمی  و میزان آشنایی با علوم عقلی و نقلی در مکتوبات امام ربانی انسان را معتقد به این واقعیت میسازد که بزرگان مکتب عرفان که حضرت مجدد الگو و نمونه از آن است همگی دارای اسلام شناسی و جهانبینی های عقیدتی در عالیرتین سطح از تفکر انسان شناختی و دین  شناختنی قرار دارند و این عرفان خ خود نمونۀ از انسان کامل میباشد که اما مجددیک اصلی  از آن کندل درخت تنومند عقیدتی در عرفان ناب مصطفوی (ص) میباشند که در زمینه های مختلف همچچون تفسیر ، حدیث ، فقه ، اصول ، منطق ، نجوم ، کلام و اخلاق و .... و آگاهی کامل داشته اند. 

پس کسانی چون شیخ عبدالقادر جیلانی ف شیخ شهاب الدین سهروردی (صاحب عوارف) شیخ احمد جام و خواجه عبدلله انصاری بایزید بسطامی و .... را متهم کردن جز جهالت و بد بختی و حماقت تهمت کنندگان چیزی دیگر را اثبات نمیکند چرا که تمامی این عزیزان در علوم قرآنی  و  حدیث و فقه و تمتم علوم متدلول عصر توانایی داشته اند.

۵- توجه کامل امام ربانی به شریفت و عشق بعمل کردن به سنت (نبوی ص) در مکتوبات امام ربانی به وضاحت و جدیت مظرح بوده که این خود شاهد پایبندی اهل عرفان و مقید بودن شان به شرایع اسلامی میباشد

۶- این نکته در مکتوبات امام  ربانی واضح میگردد که بزرگان طریقت و اهل تصوف که حضرت امام مجدد الگو و مثالی از انهاست تا کدام حد و اندازه این بزرگان به رسول الله (ص) و صحابی جلیل القدر شان و تابعین . حتی تبع تابعیت شان عشق  و محبت و علاقه داشته اند . او در نامه هایش عشق به رسول کریم (ص) و شاگردان مکتب رسول الله  را تا سرحد درک هر خواننده ای  اثبات کرده است. 

۷-او دشمن  بدعات  که مانع بزرگی در راه تطبیق سنت نبوی (ص) و آئین اسلام است بارها نکوهش کرده است و حتی در بعضی از مواقع جلو ان را گرفته است و نگذشته اند که این بدعات در  شرائین اسلام جریان پیدا کند و همواره انرا خشکانیده اند. 

او بزرگترین پاسدار در روابط و ضوابط اسلامی و سنت نبوی بوده و است که مکتوبااتش نمایانگر ان میباشد. 

۸- او در عرفان حقیقی وتصوف اسلامی که همواره بر پایه های شریعت استوار است سر سختانه دفاع کرده است و از مجموعه از خرافت و بدعات که در تصوف شامل گردیده و ان بدعات بنام تصوف انجتم میشود را پرده برداری کرده و کلا انها را رد نموده اند و مسلمانان مخصوصا اهل سلوک را توصیه نموده اند تا در امحای ان به جهاد اکبر خویش که احیای کلمته الله است بپردازند.

۹- وقتی به مکتوبات امام رجوع شود امام رجوع شود خواننده به یک سری مطالب تازه و نوی در تصوف دست پیدا میکند که نهایت اموزنده و رهایی بخشنده است او با باز کردن مکتب وحدت شهود با ظرافت خاصی عقیده «وحدت الوجود» را نفی میکند ف بی انکه قائلان و بنیان گذاران این مکتب را کافر و زندیق و گمراه بداند بلکه همۀ انها  را مقبولان بارگاه عزت معرفی میکند در حالیکه علوم شان را تائید نمیکند 

در جاییی از مکتوبات می فرمیاد : شیخ ابن عربی قدس سره را از مقبولان یافتم  پس عقیده فقیر این است که خود او را از مقبولان اما سخنش نا مقبول است پس اگر کسی از سخنان و علوم  او انتقاد کند جای انرا دارد اما شخصیت وی را به انتقاد گرفتن و نعوذ بالله حکم کردن در مورد گمراه بودن ایشان کاتر بسیار جاهلانه و دور از انصاف است 

در کنار مطرح کردن عقیده وحدت شهود معارف عجیب و غربی را در مورد حقایق کائینات ذات صفات اسمای الهی و حقیقت ممکنات و ... بیان مینماید که همان  گونه که خودش میفرماید از جملۀ معارفی است که به امام مجدد عنایت شده است و کمتر کسی را قبل از ایشان از ان معراف اطلاع داده اند.

۱۰- با مردم مخصوصا با فقرا و درویشان نهایت دلسوز بوده و در نامه های مختلفی اغنیا و ثروت مندان را به کمک و یاری فقرا و درویشان دعوت میدهند و در بسیاری از اوقات با وجود اینکه خود شان اهل عزت نفس و استغنا هستند ف اما بخاظر رفع مشکل محرومان و مستمندان از اوامر او سلاطین در خواست کمک   مینمودند.