رویداها ۲

از کتاب: بالاحصار کابل و پیشآمدهای تاریخی

اعزام بر خوردار خان و پیر دوست خان علیه قباد خان ازبک جانب بلخ:

اولین واقعه ئی که بعد از چند ماه توقف تیمور شاه در کابل بمیان آمد اعزام قوائی بود علیه قباد خان ازبک - برخوردار خان خان و پیردوست خان با دسته سپاهی بطرف بلخ اعزام شدند این سپاه در نزدیکی بلخ به شکست مواجه شد ولی کشته شدن قباد خان از طرف یکی از بستگانش زمینه حمله مجدد را فراهم کرد که منتج به فتح بلخ گردید.

قیام عبدالخاق خان:

از واقعات بسیار مهمی که در سال اول ورود تیمور شاه بکابل به وقوع پیوست قیام یا بهتر بگوئیم بغاوت شخصی بود که بنام عبدالخاق در قندهار که خویش را عم اعلیحضرت احمد شاه غازی می شمرد. چون تیمورشاه بعد از قضیه قتل و زیر شاه ولیخان و خلع برادرش شهزاده سلیمان با جمعی از خوانین و بزرگان عشایر بگابل آمد و (قراریکه پیشتر دیدیم یکی از علل آمدن و مستقر شدن او به کابل واقعات فوق وزندگانی دریک محیط آرام تر از فضای پر تشنج بود) ارکان و بزرگان دولت و رؤسای عشایر و اقوام طوری میان کابل و قندهار تقسیم شدند که اعضای یک خانواده چیزی در آنجا ماند و چیزی اینجا رسید چون در اثر قضایائی که اشاره کردیم گیر و گرفت هائی در در بار تیمورشاهی در ارگ بالاحصار کابل صورت گرفت عبدالخاق خان موصوف با ادعاهای نهائی که داشت بستگان کسانی را که با تیمور شاه به کابل آمده بودند بیم و هراس نشان داده تحریک میکرد و در نتیجه قوای زیادی مرکب از ۶۰ هزار کس آماده ساخته و در رأس آن علیه کابل و تیمور شاه حرکت کرد و ضع تیمور شاه در کابل خوب نبود و شاه تازه در کابل استقرار یافته بود و نفوذ وی در میان بزرگان قوم ماحول شهر و درمیان حکام جلال آباد و پشاور چندان محسوس نمیشد به هر حال چون عبد الخالق خان با قوۀ زیادی به غزنی نزدیک شده بود تیمور شاه با شش هزار نفری که داشت به مقابل بر آمد دو نفر بزرگان معیتی عبد الخالق خان که عبارت از سردار پاینده خان بارک زائی و دلاور خان اسحق زائی باشد از او روگردانیده به تیمورشاه پیوستند و طرفین در شش گاو بهم مواجه شدند. عبدالخالق مرض اسهال را بهانه ساخته میخواست سپاه را پیش رانده و خود بر گردد ولی لشکریان معیتی او او را بر فیل سوار کرده پیشاپیش سپاه به حرکت آوردند و در نتیجۀ جنگ سخت تقریبا دو هزار سپاه قندهاری کشته شد وعبدالخاق خان و عده زیادی از لشکریان او اسیر گردید اعلیحضرت تیمور شاه از قتل او گذشته به کور کردن وی اکتفا کرد.

شرح این واقعه در تاریخچه کابل مربوط به اوائل سلطنت تیمور شاه درانی خالی از ارتباط نیست از خلال این واقعه فضای کابل و قندهار و فضای در بار و روحیات حواشی در بار تیمور شاه در کابل بخوبی هویدا میگردد. کامیابی تیمور شاه درین جنگ تصمیم وی را در اقامت به کابل و در پایتخت ساختن کابل قوی تر ساخت و جنگی که بوقوع پیوست و به پیروزی وی منتهی شد باعث گردید که موقع و موقعیت خویش را در کابل تقویت کند طوریکه در صفحه های ما قبل ذکر شد شاه بزرگان قومی و ارکان سلطنت و متنفذان دربار را به رهایش در کابل تشویق نمود و به هر کدام علی قدر مراتبهم زمین داد تا خانه و باغ و محل بود و باش بسازند و علی العموم سران مورد اعتماد خود را در پیرامون قریب بالاحصار کابل زمین داد بدین ترتیب بغاوت عبد الخالق خان و جنگی که میان او و تیمور شاه در ششگاو سر راه کابل و غزنی به وقوع پیوست و پیروزی که نصیب شاه شد در تثبیت موقعیت شهر کابل بحیث قرارگاه شاهی موثر افتاده و در انبساط دامنۀ شهر کمک کرد.


ترقی یافتن سردار پاینده خان:

چندین سال قبل در یک مقاله ئی که تحت عنوان "احمدشاه و تیمورشاه، حاجی جمال و پاینده خان" در مجله ژوندون نوشته و در کتاب رجال و رویدادهای تاریخی هم نشر شده است نقش و تاثیر افکار و شخصیت حاجی جمال و پسرش پاینده خان را در استواری سلطنت احمد شاه و تیمورشاه نشان داده ام. همانطور که حاجی جمال رئیس قبیله بزرگ بارکزائی در موقع تاج پوشی احمد شاه غازی با مثال برجسته از خود گذری و ایثار و روح اتفاق و همکاری اساس سلطنت موسس سلالۀ سدوزائی را تقویت نمود، پسرش سردار پاینده خان هم در تحکیم و تشئید بنیاد سلطنت تیمورشاه تاثیر کلی دارد و در قدم اول موقعی که تیمور شاه در ششگاو بین راه کابل و غزنی با قوای بزرگ عبد الخالق خان مواجه میشد با اینکه سردار پاینده خان در قطار طرفداران و همراهان اخیر الذکر بود از او روگردانیده به قوای تیمور شاه پیوست و این حرکت بلا شبهه در پیروزی تیمورشاه بسیار ذیدخل است پیروزی تیمور شاه در میدان ششگاو در دوام سلطنت او و تحکیم مبانی آن بی اندازه مهم است زیرا ازین تاریخ به بعد سلطنت برای وی مسلم میگردد بعد از وفات حاجی جمال خان ریاست بارکزائی به پسرش رحیمداد خان تعلق گرفته بود ولی چون نامبرده شخص ممسک بود و افغانها عموماً به دور آدم بی دسترخوان جمع نمیشوند و ازین گذشته مراعات آداب دربار پادشاهی را نمیکرد، تیمور شاه مقام ریاست قوم را از او گرفته و به برادرش سردار پاینده خان تفویض نمود. بدین ترتیب ریاست بارکزائی در کابل در سال جلوس تیمور شاه از برادری به برادری انتقال یافت و سردار پاینده خان عندالورود به کابل به ریاست قوم خود سرافراز شد و به تدریج در اثر ابراز لیاقت مراتب ترقی را پیموده رفت.


خاطرۀ حرکت تیمورشاه طرف بلخ به قصد سرزنش شاه مرادبیک حکمفرمای بخارا سه یار و سه شاعر:

سال (غدر) یا سال ۱۲۰۴ هجری قمری: با اینکه سلطنت اعلیحضرت تیمورشاه طولانی بود و مدت ۲۲ سال را در برگرفت مطالب زیاد قابل ذکری ندارد و مختصر چیزهائی هم که هست در تاریخ های عمومی آمده و بیشتر آنهم بغاوتها در داخل کشور و در خاکهای مفتوحه و بعضی جنبش هائی است که در اثر ضعف مزاج شخصی شاه پدیدار گردید شبهه ئی نیست که تیمورشاه دو دفعه علیه ملتان و سک های آن دیار عسکر کشی کرد و سکهای سند و ملتان را کمافی السابق مطیع دولت درانی ساخت همین قسم فتنه آزادخان حکمران افغانی را در کشمیر فرو نشاند. ازین قبیل واقعات یکی هم سفر بری و مسافرت شخص شاه است در صفحات شمال کشور برای مقابله با شاه مرادبیک حکمفرمای بخارا که بخود واقعه نظر به خارج بودن موضوع از مرام این کتاب کار نداریم ولی چون بحیث یک واقعه بصورت غیر مستقیم در قصیده ئی بدان اشاره شده و آن قصیده هم چکیده طبع یکی از شعرای کابلی معاصر تیمور شاه میباشد خواستیم قسمتی از آن را اینجا نقل کنیم: 

همه میدانیم که تیمور شاه درانی در میان شاهان افغانستان هم شاه هست و هم شاعر و راجع به مقام شاعری وی و نشان دادن نمونه های اشعارش ضمناً قصیدئی که در باب زمستان کابل دارد بعد تر چند حرفی خواهیم زد. طبیعی شاعری و شعر دوستی شاه در نشو و نمای محیط ادبی و تشویق شعرا موثر افتاده و شاعران چندی معاصر وی چه در کابل چه در قندهار و چه در کشمیر میزیستند و شاعران در میان اولاد و احفاد شاه و اعیان و امنای دولت و سائر طبقات دیده میشد از قبیل شهزاده، نادر شهزاده جلال عبدالله خان وکیل الدوله، محمد علم خان وکیل الدوله متخلص به (علم) میرهوک متخلص به (افغان) میرزالعل محمد متخلص به (عاجز) میرزا قلندر، غلام محمد شاه جی، عیدی و غیره و اینجا چون در حاشیه (سه یار و سه شاعر) را عنوان قرار دادیم مختصراً متذکر میشویم که این سه شاعر که عبارت از میرزا لعل محمد خان عاجز و میر هوتک افغان و میرزا قلندر باشد مانند سه یار یک دل و سه رفیق هم بزم همیشه در سالهای سلطنت تیمور شاه درانی در مصاحبت یکدیگر به کابل میرسیدند و بزم ایشان را قریحه تابناک و اشعار دلنشین آنها رنگین میساخت تا اینکه در سال ١٢٠٤ موضوع تجاوز شاه مرادبیک حکمران بخارا باعث شد که تیمور شاه بطرف بلخ سفر بری کند و خود بدان صوب رهسپار گردد درین سفر بری دو نفر از سه یار موافق هم سفری میشوند علت مسافرت شعرا درین لشکر کشی واضح نیست شاید شاه شاعر در حال سفربری هم میخواسته طبع ازمائی کند به هر حال میان سه یار هم بزم و هم نفس جدائی پیش میشود و میرزا لعل محمد عاجز کابلی در روزهای اخیر ماه ربیع الاول سال (غدر) ۱۲۰٤ هجری از غصۀ زیاد منظومه ئی میسازد و سال مذکور را سال (غدر) میخواند نا گفته نماند که میرزالعل محمد متخلص به (عاجز) هم شاعر بوده و هم طبیب مقام او در طبابت در زمان سلطنت تیمورشاه درانی در میان اطباء رجحان داشت معالج شخص شاه بود و اغلب در سفر و حضر با وی می بود به نحو که از طرف شاه لقب (عبدالشافی) به وی اعطا شده بود پسران مرحوم میرزا عبدالواسع متخلص به (واسع) هم طبیب و هم شاعر بوده و طبابت یونانی در کابل در میان احفاد میرزا لعل محمد عاجز به ارث ماند و احفاد ایشان هنوز در قید حیات اند و دیوان کامل آن مرحوم (میرزا لعل محمد خان عاجز) را از روی مساعدت در دسترس اینجانب گذاشته اند که اینک به اتحاف درود به روح آن شاعر طبیب کابلی قسمتی از آن منظومه را که با یک واقعه تاریخی بی ارتباط نیست از روی دیوان شاعر مرحوم نقل میکنم:

مطلع قصیدۀ و چند فرد اول و حصۀ که در آن از رفقای شاعر خویش و رنج فراقرایشان بحث نموده قرار آتی است:

کیستم سرکشتۀ در دست دور روزگار 

روز و شب گرم تردد بی سبب پرکار وار 

همچو عکس اندر میان خانه خود مضطرب 

دست بر دست حوادث هر طرف بی اختیار 

چون نفس از بهر تفریح دل مردم به سعی 

بر مراد دیگران چون نبض دایم بیقرار 

نی از چرخم روی یاری نه زیار امید لطف 

چرخ سرکش ناموافق بخت بد ناسازگار 

بخت اگر گاهی عزیزم خواند همچون چشم خویش 

تیره روزی داشت جوش سرمۀ دنباله دار 

با وجود اینهمه ناراستیهای فلک 

یکجهان درد دگر دارم ز اهل روزگار 

اهل دورانند بعضی دوست بعضی دشمنم 

گرچه فرشم زیر پای نیک و بدمن سایه وار 

دوست نتواند شکست طبع من سازد درست 

در درستیهای من دشمن ندارد اختیار 

در جفای دشمنان اندیشۀ یک دشمنی است

وز برای دوستان هر لحظه صد غم در کنار 

داستانی طرفۀ دارم شنیدن لازمست 

بشنود هر کس دلیل عبرتی دارد بکار 

در سر سالی که تاریخ ظهورش بود (غدر) 

طرفه رنگی ریخت چرخ هیله سنج بد قمار 

آخر فضل ربیع الاول وقت صیام 

بود کز نیرنگ کاریهای دهر بیمدار 

بر من عاجز بلائی شد محیط از چارسو 

در برویم بسته بود از شش جهت راه فرار 

داشتم از جملۀ یاران دو یار مهربان 

چون دو چشم خود عزیز خورده بین نیک کار 

آن دو تن سرمایه هستی من چون روح و جان 

خونم ایشان را بهل همچون دو دست رنگ کار 

آن دو تن جسم ضعیفم را دو بازوی قوی 

من از ایشان همچو ناخن روشناس کاروبار

آن دو تن همچون دولب سرپوش حرف وصوت من 

من از ایشان چون سخن مشهور هر شهر و دیار 

آن یکی اندر سخن گفتن مسیح عصر خود 

آن یکی فهم سخن را چون بگلشن نوبهار 

آن یکی اندر طریق شاعری شعر آفرین 

واند کردر راه فهم معنوی پرابتکار 

آن یکی در بی نظیری شوکت وقت سخن 

و آن یکی از طبع سالم صائب این روزکار 

آن یکی اندر کلامش داشت اعجاز کلیم 

و آن یکی در فهم معنی خامه اش معجرنگار 

آن یکی میرهتک در شاعری افغان لقب 

و آن یکی میرزا قلندر باغ معنی را بهار 

من باین عجزیکه دارم در نهاد از عاجزی 

بود همچون جان و دل بر هستیم ز ایشان مدار 

آن دو تن را کرد مامور سفر حکم قضا 

سوی بلخ اندر رکاب شاه نصرت اقتدار 

شاه شاهان جهان تیمور شاه جم حشم 

آنکه دارد قیصر رومش بدولت افتخار

آنکه در ایران و توران رستم و افراسیاب 

گرهمیبودند میکردند خدمت بنده وار 

آن دو تن در فکر اسباب سفر سرگرم و من

از وطن آواره چون آرام در باد از غبار 


ازدواج تیمورشاه با دختر شربت علی در کابل زن دلخواه تیمورشاه شکار کبک در کوه شیر دروازه نقاضت میان رحمت الله خان و قاضی فیض الله خان اهالی کابل و شکار کبک محمد زمانخان کر: تیمورشاه درانی زوجات متعدد داشت و من جمله از ده زوجه شاه در کتاب تیمورشاه درانی یاد آوری شده. شاه مذکور زوجات دیگری هم داشت که هویت آنها معلوم نیست و یکی از آن میان همین دختر شربت علی یکی از قزلباشان ساکن جوان شیرهای کابل است که بار اول در ماه سرطان سال ۱۳۳۴ مقاله ئی تحت عنوان:" تیمورشاه و ازدواج او با دختر شربت علی شهزاده سلطانعلی کی بود؟ " در شمارۀ ۱۶ مورخه سال ۷ مجلۀ ژوندون نشر کردم و اینک در قطار واقعات عصر تیمورشاهی مختص کابل که اینجاه جای آنست به شهادت متن نسخه قلمی کتابی که بقلم سردار محمد عباس خان سدوزائی این سردار محمد عثمان خان وزیر شاه شجاع نوشته شده از آن تذکر میدهم.

سردار محمد عباس خان چنین می نویسد: "... تیمور شاه چند منکوحه داشت"

 "که در آن حرم ها دختر شربت علی خان قوم قزلباش جوان شیر خواستگار" 

"و دلخواه بود و خانۀ مسکونه شربت علیخان در محلۀ جوان شیرها میباشد" 

"ومحلۀ جوانشیرها در دامان کوه مشهور شیر دروازه است..."

سردار محمد عباس خان به تعقیب این مطالب به شرح شکار کبک در دامان کوه شیر دروازه می پردازد که قصد واقعی تیمورشاه در آن نشان دادن ابهت و شکوه سلطنتی به زوجه اش بوده و از خلال آن پاره مطالب دیگر مربوط به رحمت الله خان مقلب به وفادار خان جد مولف کتاب مذکور (که بعدها در عصر زمانشاه به مقام وزارت میرسد) و قاضی فیض الله خان دولتشاهی (که در زمان شهزادگی تیمورشاه معلم وی بود بعد به صفت قاضی هرات معروف و سپس قاضی القضاة میشود) بدست می آید که از آن به وجود

نقاضت هائی میان آن دو نفر پی می بریم اینک دنباله متن کتاب سردار محمد عباس خان:

"... روزی از روزها دختر شربت علیخان به خانه پدر خود مهمان گویان"

"آمده وتیمورشاه پادشاه کبک های کوهی را به هزارها به صیاد گرفته" 

"در کوه شیر دروازه یله نمود و تیمورشاه بسبب خواستن بسیار دختر شربت علیخان را"

"میخواست دبدبۀ پادشاهی خود را به دختر شربت علیخان"

" نشان میداد در این حالت امر فرمود که کل شهر کابل را اطلاع دهند که"

" فردا پادشاه از برای شکار کبک در کوه شیر دروازه میرود از خورد و بزرگ"

" در کوه شیر دروازه بروند و کبک ها را پرانیدن گیرند تا مرغ های شکاری"

" شکار نماید و پادشاه از تماشای آن خورسند گردد صبح به امر پادشاه"

" از خورد و بزرگ روانه کوه مذکور گردیدند رحمت الله خان نیز بموجب"

" امر پادشاه روانه گردید بحدی رسید در کوه سنگ روبرو بود بالا شده"

" نمیتوانست شخصی دست رحمت الله خان را کرفت و از آنجا گزرانیده"

" رحمت الله خان بهمان شخص گفت کسی را از خوف قاضى فیض الله خان جرئت"

" نیست که به همراه من سخن بزند و شما چقدر دلیری کردید که دست من"

" را گرفتید و بمطلب جاه رسانیدند، از اسم و نسب خود بیان نمائید. همان شخص"

" فرمود اسمم محمد زمانخان کر قوم فلزائی درانی مسکونه هرات میباشد و از کوش"

" سنگین هستم ازین سبب محمد زمان خان کر مینامند و در ماه سی روپیه ملازم"

" دربار پادشاهی میباشم. بعد از آن رحمت الله خان فرمود، باشد گاهی که"

" این لقب کری شما به سرداری مبدل شود..."


فتح الله خان ملقب به وفادار خان و دخالت او در تحکیم سلطنت تیمورشاه در کابل

پیشتر متذکر شدیم که تیمور در سال های اول سلطنت خود سخت تحت تاثیر شرایط زمان و حب و بغض رؤسای صاحب نفوذ قومی واقع شده بود با اینکه شاه استقرار خویش را در کابل به نفع خویش دانسته و مرکز سلطنت را در اینجا انتقال داد فوری طرف کینه جوئی و حمله عبدالخالق خان کاکا قرار گرفت و به نحوی که دیدیم علیه تیمور شاه به کابل لشکر کشی کرد یکی از کسانی که در دفع حمله عبدالخالق خان و در تحکیم مبادی سلطنت تیمور شاه در کابل دخالت دارد فتح الله خان سدوزائی است که در عصر سلطنت احمد شاه درانی از ملتان به قندهار آمده لقب وفادار خانی حاصل کرد و در زمان سلطنت تیمور شاه به کابل آمد و ندیم خاص شاه گردیده در موقع حمله عبدالخالق خان در حالیکه تیمورشاه وضع باریکی پیدا کرده بود و کمتر کسی حاضر بهمکاری میشد فتح الله خان با هزار سوار معیتی خود در کوهدامن و کوهستان بود و چون از باریکی اوضاع اطلاع یافت فوری با سواران خود بکابل آمد و در مقابل حمله ناگهانی عبدالخالق خان آمادگی نمود و بطرف ششگاو غزنی حرکت کرد و به ترتیبی که مختصراً در صفحه های گذشته شرح یافت بالاخره موفقیت نصیب تیمورشاه شد و عبدالخالق کاکا اسیر و دستگیر گردید. راجع به دخالت فتح الله خان و باریاب شدنش در بالاحصار کابل بحضور تیمورشاه و شکست یافتن و دستگیر شدن عبدالخالق خان در اثر قلمی سردارمحمد عباسی خان چند سطری است که در جزئیات و لو مخالف سیرۀ عمومی واقعات باشد اینجا نقل میکنیم زیرا یکی از کوششهائی که اینجا در نگارش این اثر بعمل میآید همین است که به شهادت متون مطالب جدیدی معرفی شود علی الخصوص که آن مطالب بکابل و بالاحصار شهر ارتباطی داشته باشد اینک متن:

"... وزیر دوم فتح الله خان قوم درانی زیرک ابدالی است ملقب به وزیر"

" وفادار خان آدم صاحب دیانت و در عهد خود بعقل و دانش افلاطون وقت خود"

" بود. شرح احوال وزیر وفادارخان، چگونه لقب وفادار خانی داده شد"

"تیمورشاه پادشاه در شهر کابل در بالاحصار حکمرانی میکرد. در شهر قندهار"

"عبدالخالق قوم سدوزائی درانی خانان خیل خروج نموده قوم درانی با عبدالخالق"

"خان متفق شده شهر قندهار را قبضه نموده روانه سمت شهر کابل شدند متصل قلعه"

"بالاحصار کابل کوه میباشد همان حد را بینی بادام مینامند عبدالخالق خان معه لشکر"

"خود آمده در انجا سنگرزده خیمه زن شدند و تیمورشاه در بالاحصار کابل محاصره"

"و قلعه بندشد در آن وقت وزیر فتح الله خان در کوهدامن و کوهستان معه هزار"

"سوار سکونت داشت چونکه ازین امر واقف شد معۀ سوار وارد شهر کابل در"

"بالاحصار گردیده عرض به خدمت تیمورشاه پادشاه نمود اگر امر باشد عبدالخالق"

"سدوزائی که تیغ برروی پادشاه کشیده آنرا گرفتار نموده حاضر نمایم تیمورشاه"

"پادشاه را نهایت سخن عجیب معلوم شد بعد آن امر فرمود از هر قرار میدانند"

"بعمل آرند" وزیر فتح الله خان معۀ سواران خود بوقت شب چپو بر لشکر عبدالخالق"

"خان زده لشکر عبدالخالق خان برهم شده و عبد الخالق را قید نموده به دربار"

"پادشاه حاضر نموده همان لحظه عبدالخالق خان را از هر دو چشم کور نموده"

"و قید نمود تا مادام موت عبدالخالق خان قید بود" 

فتح الله خان چهار پسر داشت: نصر اله خان، رحمت اله خان، محمد خان، سمندرخان که مشهورترین همه سردار رحمت الله خان است که در کابل در دربار تیمورشاه راه پیدا میکند و در عصر زمان شاه که شرح آن می آید به اوج ترقی میرسد تا اینکه در اخیر سلطنت شاه موصوف به قتل میرسد لذا وقت بوقت از نامبرده در این کتاب اسم برده خواهد شد.


تشکیل مجالس علمی شب های جمعه در حضور تیمورشاه در بالاحصار

 یکی از خصایل تیمورشاه این بود اگر به اهل علم و علما و روحانیون وقع زیاد میگذاشت و هر شب جمعه در حضور خود در بالاحصار مجالس بحث دایر میکرد و از علما و روحانیون سرشناس و معروف دعوت بعمل می آورد تا در مجلس مذکور شامل شده و به جرو بحث و مناظره به پردازند همین قسم در کل قلمرو سلطنت خود برای علما و سادات جیره و وظیفه مقرر کرده بود که بدان به آسودگی امرار معاش میکردند.


ورودرحمت الله خان در مجلس مناظره در بالاحصار مناظرۀ قاضی فیض الله خان بارحمت الله خان آغاز مخاصمت الطفات خان خوجه حرم سرای 

رحمت الله خان سدوزائی پسر سردار فتح الله خان ملقب به وفادار خان که اینک بار اول در یکی از مجالس مناظره در یکی از شب های جمعه در بالاحصار کابل بحضوراعلیحضرت تیمورشاه معرفی میشود و جلب نظر شاه را میکند از جمله رجالی است که بتدریج بعد از قایم شدن سلطنت تیمورشاه در کابل به دربار راه یافته و فوری مخالفت میان او و قاضی فیض الله خان دولت شاهی شروع میشود. این مخالفت ها وضع رحمت الله خان را به جای های باریک میکشاند ولی عاقبت از میدان هم چشمی و سعایت جهان بدر برده و رفته رفته در عصر زمان شاه به مقام وزارت میرسد و جابجا تا حدیکه تماس واقعات بکابل و بالاحصار آن باشد ذکرش بمیان خواهد آمد. رحمت الله خان در ایام صباوت در اکوخیل یوسف زائی ضلع پشاور مراتب تحصیلی خویش را پیموده و بعد از وفات پدر بحیث طالب العلم وارد قندهار و کابل گردید. بشرحیکه نواسه اش سردار محمد عباس خان می نویسد چون محمد خان و سمندر خان برادرانش از مادر دیگر بودند و نصرالله خان برادر چهارم آنها در حیات پدر شان فوت کرده بود تمام دارائی وزیر فتح علی خان را به تصرف خویش درآورده از قندهار به کابل آمد و در یکی از شب های جمعه در بالاحصار کابل در مجلس مناظرۀ علما در حضور تیمورشاه بار یافت و چون در جرو بحث با قاضی القضات وقت قاضی فیض الله خان دولت شاهی وارد شد و قاضی را مجاب ساخت از یکطرف طرف توجه تیمورشاه قرار گرفت و از جانب دیگر باب مخالفت دشمنی میان او وقاضی مذکور گشوده شد چون خواندن این مطالب در متن دلچسپ تر است اینک به نقل آن می پردازیم.

... ( فتح الله خان ملقب به وزیر وفادار خان از دارفنا به دار بقا"

"رحلت نمود. از وزیر وفادار خان چهار پسران مسمی به نصرالله خان،"

"رحمت الله خان، محد خان، سمندرخان باقی مانده بود مگر نصرالله خان حین"

"حیات قبله کاهی خود وفات نمود و رحمت الله خان طالب العلم بود در موضع"

"اسمعله تپۀ اکوخیل علاقه یوسف زائی ضلع پشاور درس می خواند و صاحب علم"

"و کمال شد یعنی در علم فاضل گردید. خبر وفات وزیر وفادار خان به او رسید"

" ازموضوع اسمعله وارد شهر قندهار گردیده چونکه محمد خان و سمندرخان"

"- برادرانش هریک از والدۀ علیحده بودند و خورد سال بودند آنچه"

"خزاین وزیر وفادار خان از نقدی و جنسی اسلحه و املاک بود در قبض و تصرف"

 خود آورده بعد از چند مدت وارد شهر کابل گردید. 

"بعد آن شب جمعه به مجمع ملاها وارد مجلس تیمورشاه گردید چونکه بحث"

"علم هر شب جمعه قاضی فیض الله خان دولتشاهی با ملاها می کرد بحث علم"

"را وزیر رحمت الله خان که هنوز بوزارت نرسیده بود و ملازم دربار پادشاه"

"نبود به همراهی قاصی فیض الله خان نمود چونکه رحمت الله خان نهایت صاحب"

"جمال و صاحب زبان و عقل و علم بود قاضی فیض الله خان عاجز از بحث علم آمد"

"و تیمورشاه نهایت از رحمت الله خان خورسند گردیده بعد آن فرمود"

"رحمت الله خان فردا به سلام حاضر شود و عهده ئیکه قبله گاهش داشت به"

"رحمت الله خان داده شود بعد آن مجلس برخاست شد هر یک به آرامگاه خود"

"رسیدند. قاضی فیض الله خان را واهمه کلی حاصل شد اگر رحمت الله خان"

"درین دربار جا گرفت البته این حکومت که من دارم از دستم می رود"

"آخرالامر به همان شب قابچی باشی دربانها و معتبرین در بار را خواسته با آنها"

"مصلحت نمود. رحمت الله خان نهایت آدم دانا وصاحت زبان وقلم می باشد"

"پدرش قوم سدوزائی ملقب به وزیر وفادار خان است اگر درین دربار پادشاه"

"بعهده پدرخود رسید آنچه اهل کار است همه بر باد میشوند و پادشاه حکم"

"فرموده فردا به سلام آمده بعهدۀ پدر خود سر افراز گردد فردا باید که"

"رحمت الله خان برای سلام آید قابچی ها و دربان ها به هر حیله و هر صورت"

"که بود از سلام منع نمود رحمت الله خان واپس بجایی خود رفت بعد آن الطاف"

"خواجه که دوست وزیر وفادار خان بود و مقرب دربار پادشاهی بود از برای"

"رحمت الله خان خفیه پیغام نمود که قاضی فیض الله خان به شما دشمن گردیده در فکر کار"

"خود باشید و شما را از سلام منع نموده شرح احوال را مشرح از برای رحمت الله خان"

"پیغام نمود بعد آن قاضی فیض الله خان در پی کار وزیر رحمت الله خان گردید به خدمت"

"تیمور شاه قاضی فیض الله خان عرض نمود که رحمت الله خان نهایت آدم سرشور"

"و صاحب دولت میباشد چنانچه برادرش نصرالله خان را به زهر هلاک نمود"

"وقتیکه آوازۀ مرگ نصرالله خان شد پادشاه فرمود به راه ارگ بیارید"

"که مردۀ آنرا به بینم بعد آن جنازۀ آنرا از حضور پادشاه گذرانیده و پادشاه"

"شکر بجا آورد که این سرشوری خلل پادشاهی از مابین رفت رحمت الله خان"

"برادر اوست و سرشوری رحمت الله خان از نصرالله خان"

"بیشتر است هرگاه رحمت الله خان به عهدۀ پدر خود برسد خلل"

"پادشاهی میباشد چونکه خیرخواه دولت میباشم عرض نمودم تیمورشاه پادشاه"

"همان روز چیزی نگفت بعد آن یومیه ذکر همین سخن به پرده در نزد تیمورشاه"

"بادشاه از هر ممر و هر قسم و هر دلیل میگذرانید یومیۀ اطلاع از جانب الطفات خان"

"خواجه به رحمت الله خان میرسید مدت چند درین سخن گذشت تا مادام که رحمت الله خان"

"بخوب وجه دانست که تیمورشاه پادشاه بنای خرابی من را دارد. رحمت الله خان خود را"

"بیمار به مرض درد گرده نمود شب و روز در بستر افتاده بود بعد از آن تیمورشاه"

"بادشاه ارادۀ  رفتن لاهور را نموده امر نمود رحمت الله خان بهمرکاب تیمورشاه"

"بادشاه در تخت روان سوار شده روانه شد نظربند دربار پادشاه بود مدتی بسمت"

"لاهور بودند تیمورشاه پادشاه از لاهور مراجعت نمود وارد شهر جلال آباد در"

"موضوع بالا باغ ضلع جلال آباد دیرۀ دولت تیمورشاه پادشاه رونق افروز"

"گردید در همان منزل مرض تب وغیره بر تیمورشاه پادشاه حاصل گردید بعد آن"

"منزل به منزل وارد دارالسلطنه شهر کابل گردید در بالا حصار در حرم سرای"

"سکونت پذیر گردیدند و بیماری یومیه روز افزون شد. قاضی فیض الله دانست که"

"تیمورشاه ازین بیماری شفایاب شدن بسیار مشکل و رحمت الله خان را باید که"

"در بلا به اندازم در آن حالت که تیمورشاه قریب الموت"

"بود قاضی فیض الله خان به هزار مکر و فریب به سمع تیمورشاه رسانید که"

"رحمت الله خان را باید علاج کار آن شود آخرالامر مصلحت بر همین قرار"

"گرفت که فردا صبح رحمت الله خان را در بالاحصار طلب نموده و میل کوری"

"در هر دو چشم آن کشید در بالاحصار بالا مقید گردد تا هلاک شود. بوقت"

"نماز عصر همین اطلاع به رحمت الله خان از جانب الطفات خان خواجه"

"حرم سرای برسید در آنوقت محمود شاه حاکم هرات بود...)


روحیات رجال و اهل دربار تیمورشاه در بالاحصارکابل:

حرم سرای تیمورشاه در بالا حصار تخت روان: بالاحصار بالا بخیث محبس: مضمونی که از متن قلمی سردار محمد عباس خان اقتباس نمودیم با اینکه خلاصه چندین سالۀ گذارشات تاریخی است که تقریباً از اول تا آخر سلطنت ۲۲ ساله تیمورشاه را در بر میگیرد یک تبلوی زنده و برازنده ایست که در آن چهره باطنی و روحیات رجال درباری دوصد سال قبل را در بالاحصار کابل میتوان دید جاه طلبی و رقابت در احراز جاه و مقام جز غرایز نفسی انسانی است ولی متاسفانه قراریکه با مثال فوق و صدها امثال نظیر آن ملاحظه میشود رجال این وقت از یکدیگر بسیار در هراس بودند و بیم از دست دادن مقام و یا افلاً احتمال کمی پایان آمدن آنهم در آیندۀ بسیار دور و بطور احتمال بی اندازه ایشان را نگران میساخت و این نگرانی کوچک و احتمالی طوری آتش حسادت و سعایت را شعله میزد که از طرح هیچ نقشه و دسیسه ئی روگردان نبودند و با سعایت در دربار شاه زمینه را برای هرگونه زجر و آزار و حبس و مرگ طرف مقابل فراهم میکردند.

شبهه ئی نیست که قاضی فیض الله خان دولتشاهی از ملائی و معلمی شهزاده تیمور و رحمت الله خان از طالب العلمی یکی در دورۀ سلطنت تیمورشاهی به رتبۀ قاضی القضاة و مدار المهام سلطنت زمانشاه و دیگری به مقام منیع وزارت رسید. و آخرالامر یکی به حکم اعلیحضرت زمانشاه تا دم واپسین حیات در محبس بالاحصار افتاد و دیگری بعد از واقعۀ فجیع کور ساختن زمان شاه به امر شاه محمود امر قتلش در همین بالاحصار صادر شد چنانچه عین واقعات با تفصیل بجاهایش خواهد آمد اینجا محض بغرض نشان دادن خلق الذات رجال و پاره ممیزات روحی ایشان که عبارت از بیم از یکدیگر، ترس از دست دادن مقام، و سعایت و خبرکشی و بالاتر از همه حاضر شدن به قتل یک دیگر بود تبصره بعمل آمد. از خلال پارچه فوق معلوم میشود که محل دربار و حرم سرای تیمورشاه و محل اجتماع و مجالس مناظره شب های جمعه همه در بالاحصار بود و بالاحصار بالا که تا امروز مفهوم خود را در ذهن مردم از دست نداده  بحیث محبس استعمال میشد و چون در آینده حین شرح واقعات دوره های بعد مکرر ذکر این محبس بمیان خواهد آمد ملتفت باید بود که اینک بار اول در دورۀ سلطنت تیمورشاه درانی اسم آنرا به صفت محبس می شنویم و قاضی فیض الله خان دولتشاهی قاضی القضات و مدار المهام دربار تیمورشاه نقشه کشیده بود که رحمت الله خان سدوزائی را که هنوز رتبه و مقام رسمی در دربار نداشت و بحیث طالب العلم او را در مناظره مجاب ساخته بود به محبس مذکور بکشاند از خلال متن فوق الذکر در مورد سفر تیمورشاه به سمت لاهور از تخت روان ذکری بمیان آمده و نشان میدهد که شاه سدوزائی در دوران سلطنت خود به نشستن در تخت روان عادت داشت و در سفرها از آن کار میگرفت.


شاہ شاعر: وصف زمستان کابل در یک قصیده تیمور:

چند صفحه پیش حین یاد مسافرت تیمورشاه در سال ۱۲۰۴ هجری بطرف بلخ و ذکر چند فردی از منظومۀ میرزالعل محمد عاجز کابلی و رفقایش میرهوتک افغان و میرزا قلندر به مقام شاعری شاه درانی هم اشاره بعمل آمد. طرح این موضوع اینجا بار دیگر محض از آن جهت است که تیمورشاه با طبع روان و ذوق بدیعی که داشت و غزلیات و اشعار عشقی و رباعیات وی شاهد این مطلب است قصیدۀ در وصف زمستان کابل هم دارد که ذکر آن در اینجا علاوه بر ارتباط خاص که با مرام این اثر دارد و خاطرۀ یکی از زمستان های کابل را از نظر پادشاه وقت تجدید میکند مقام ادبی و ذوق سلیم شاه را هم معرفی می نماید. تیمورشاه به شهادت دیوانش و به شهادت غزلیات و اشعار عشقی طبعی رقیق، دل گرفتار، و نظر عاشقانه داشته و از خلال اشعار خودش به اندازۀ گرویده سودای عشق و دلباخته و سودازده معلوم میشود که تخت و تاج شاهی را در مقابل آن ارزشی نمیدهد. شاه در فارسی و پشتو اشعار نغز و شیرین داشته و تا جائی که مشهور است شعر سرائی در دودمان سدوزائی درانی استعداد فطری طبیعی بوده چنانچه خود لوی احمد شاه بابا مؤسس بزرگ این سلاله تیمورشاه، و برخی را فرزندانش منجمله شاه شجاع و شهزاده نادر و شهزاده جلال هر کدام آثار و دیوان و اشعاری بیادگار گذاشته اند که معرف ذوق بدیع و قریحه ادبی آنها است بهرحال اینک نقل قصیده شاه موصوف را در باب زمستان کابل بنظر خوانندگان میرسانیم:

چون از کمین سرما ترکان کمان کشیدند 

بر کوهسار کابل خفتان ز نقره دادند

 سلطان دی چو بگذشت بر تخت عاج، فوجش 

دست ادب به سینه در پیش ایستادند 

فرمود تا نمایند، تاراج گلستان را 

دست تظلم آنها بر گلستان کشادند 

اشجار باغ یکسر بی برگ و بار گشتند 

داد برهنگی را اطفال شاخ دادند 

چون فوج دی درآمد در باغ بهر یغما 

شمشاد و عرعر و سر و لرزیده ایستادند 

گلشن کشیده بر سر از برف چادر آنجا 

ریحان و سنبل و گل بر مرگ دل نهادند 

لاله نشسته در خون زین غصه داغ بر دل 

شمشاد و سرو و عر عر از پای او فتادند 

بلبل به ماتم گل، قمری به ماتم سرو 

داد فغان و زاری در کنج غم بدادند 

زایل شد از نباتات یکسر نمو و اکنون 

از خاصیت تو گوئی یکسر همه جمادند

 باد خزان کند چون زینگونه ترکتازی 

خوبان صحن گلشن برباد زین عنادند 

مرغان باغ و گلشن از ترکتاز سرما 

جمله از آشیانها آواره در بلادند 

گردید آب و آتش با خاک و باد یکسان 

اندر جهان عناصر گوئی ز یک نژادند 

پوشید آسمان را خاکستری لباسی 

اجرام آن سراسر پوشیده این رمادند 

شد موسم زمستان، مستان  به بزم شاهد 

درهای عیش بررخ از هر طرف کشادند 

(مطرب بده بشارت پیران پارسارا) 

شکرانه گو حریفان در پای خم فتادند 

سبزان هند دارند گرچه بسی ملاحت 

خوبان پارسی بان، آنجا بسی زیادند 

گلبن شکوفه دارد از برف در گلستان 

جمعی بدین تماشا رو سوی باغ دادند 

خرگاه گرم ما را هنگامه گرم تیمور

خرگاه آسمان را......


ازدواج شهزاده شاپور بن تیمورشاه:

خاطرۀ این جشن شاهانه در یک قصیده میرزا لعل محمد عاجز تیمورشاه درانی ازواج و اولاد متعدد داشت و با اینکه برخی از ماخذ بعضی از ازواج شاه را با اسمای عده ئی از فرزندان ذکور وی معرفی کرده اند هنوز هم تعداد صحیح ازواج شاه و تعداد کامل پسران و دختران وی معلوم نیست چنانچه در میان زنان شاه که ماخذ عادی معمولاً از آن آگاه نبود بار اول در شمارۀ ۱۶ سال ۷ مجلۀ ژوندون یک زن دیگر وی را معرفی کردم که عبارت از دختر شربت علی یکی از باشندگان جوان شیرای چنداول کابل بود و فرزندی ازین ازدواج بدنیا آمد بنام شهزاده سلطان علی که نزدیک بود بعلت رسوخ مادرش بعد از تیمورشاه در بالاحصار کابل به پادشاهی انتخاب شود و ذکر آن خواهد آمد. در میان فرزندان تیمورشاه که تعداد آنرا تا ۳۳ هم رسانیده اند یکی بنام (شاهپور) هم یاد شده و اینک با ورق زدن دیوان غزلیات میرزالعل محمد عاجز طبیب و شاعر دربار تیمورشاه به قصیدۀ برخوردم که بمناسبت جشن شاهانه عروسی شهزادۀ مذکور سروده شده که تاریخ آنهم از وداد (گل و بلل) و قران (مه ومهر) که در فرد آخر منظومه دیده میشود استخراج میگردد که عبارت از (۱۲۰۵) هجری قمری است اینک این منظومه را که خوشبختانه خاطرۀ خوش یک واقعه تاریخی دیگر را احیا میکند و حتماً بساط خوش این عروسی در بالاحصار کابل چیده شده بود از دیوان مذکور اقتباس میکنیم: 

مظفر لواشاه گردون وقار

کزوشد علم در جهان شان عدل 

چو بر تخت کیخسروی پا نهاد

قوی شد درافاق بنیان عدل 

شۀ معدلت کیش تیمورشاه 

کزو شد قوی حکم برهان عدل 

به تزویج شهزادۀ کام گار

به این منتخب بیت دیوان عدل

فلک رتبه شهزاده شه پوررا

که دارد از و تازگی جان عدل

یکی جشن شاهانه ترتیب کرد

که شد ملک عالم گلستان عدل

که و مه از لطف او کامیاب

شدند ازره جود و عنوان عدل

خدایش مبارک کند این طرب

دهد جنبشی بار احسان عدل

جهان تا بود باد یا رب مدام

باو روز شاهی و دوران عدل

خلف بر خلف باد تا روز حشر

شۀ مسند حکم و سلطان عدل

به تزویج شاهزاده عاجز نگاشت

دو تاریخ ازین بیت شایان عدل

(وداد گل و بلل) باغ زین

(قرآن مه) مهر و تابان عدل 


مریضی تیمورشاه درپشاور: مراجعت فوری بطرف کابل: توقف سه روزه در چهارباغ بالاباغ جلال آباد: خواب دیدن تیمورشاه: 

در سال ۱۲۰۷ حینی که اعلیحضرت تیمورشاه از لاهور برگشت و در جلال آباد می بود شهزاده زمان در کابل اقامت داشت و در غیاب پدر به اداره امور مملکت داری مشغول بود و دو برادر بزرگ دیگرش شهزاده همایون در قندهار و شهزاده محمود در هرات سمت نایب الحکومگی داشتند و بقیۀ شهزادگان بزرگ و خورد سال در کابل و بعضی در رکاب پدر خویش در پشاور بودند در اثر انهماک در ماکولات به مرض مراق گرفتار شد. چون معالجه فوری اطباء همرکاب مؤثر نیفتاد و خرابی هوای پشاور هم بی دخل نبود مصلحت چنین شد تا شاه فوری طرف کابل حرکت کند عند الوصول به جلال آباد موکب شاهی مختصر توقفی که مدت آن سه روز بیش نبود بنابر بعضی روایات در چهار باغ و بنابه برخی دیگر در بالاباغ آن شهر بعمل آورد.

چون خبر مریضی شاه به شهزاده زمان رسید فوری به غرض عیادت از کابل حرکت نموده بدون اینکه در راه متوقف شود خویش را به جلال آباد رسانید و طوری در را سرعت بخرچ داده بود که دو اسپ سواری او سقط شد. تیمورشاه جبین پسر خویش را بوسیده عوض اسپهای سقط شده دو اسپ دیگر با زین و براق طلا بوی اعطا کرد و بعد به اتفاق هم بطرف کابل حرکت کردند در راه در یکی از منازل شاه خوابی دید که تاج شاهی را از سر او می بردارند این خواب را در موقعی که قاضی فیض الله خان و شهزاده زمان هر دو حاضر بودند بیان کرد و تعبیر آنرا هم خودش نموده گفت: که آفتاب عمرم نزدیک غروب است و روزهای اخیر زندگانی فرا رسید، شهزاده زمان از شنیدن کلمات غم انگیژ پدر متاثر شده به گریه درآمد و قطرات اشک از دیدگان شاه هم فرو ریخت.


تیمورشاه درحال احتضار در حرم سرای بالاحصار داستان مخالفت قاضی فیض الله خان و رحمت الله خان سدوزائی خبر رسانی التفات خان خوجه سرای آماده شدن رحمت الله خان برای فرار به هرات آخرین شب حیات تیمورشاه در بالاحصار بلند شدن صدای ناله و گریه:

 تیمور شاه تن تب دار در حالیکه رنج سفر بیشتر وی را کسل و ناتوان ساخته بود به مشایعت پسر ارجمندش شاهزاده زمان و قاضی فیض الله خان دولتشاهی به سواری تخت روان به کابل رسیده و سرراست وی را به حرم سرای شاهی به بالاحصار بردند و هر چه اطباء در معالجه سعی ورزیدند آثار بهبودی ملاحظه نشد در همین روزهائی که شاه سخت مریض است و امید صحت یابی وی هم از بین رفته قضایائی در افکار رجال بزرگ درباری دور میزند که شمۀ از آن را به استناد نوشته های سردار محمد عباس خان اینجا نقل میکنیم قبل برین از دشمنی و مخالفت هائی میان قاضی فیض الله خان دولتشاهی و رحمت الله خان سدوزائی پسر فتح الله خان مختصر ذکر کردیم دامنه این مخالفت طوری شدت پیدا کرد که قاضی فیض الله خان مدار المهام سلطنت و مشیر و مشاور خاص تیمورشاه به کشتن رحمت الله خان و میل در چشم کشیدن وی و به حبس انداختنش در بالاحصار عزم قطعی کرفته و پیوسته در فکر اجرای نظریات خود بود به اساس نوشته های سردار محمد عباس خان قاضی مذکور در آخرین روزهای بیماری تیمورشاه که فضای حرم و دربار هر دو را غم و اندوه فرا گرفته بود سعی داشت تا قبل از اینکه تیمورشاه وفات کند کسی را که خطر احتمالی در مقابل جاه و جایگاه خویش تشخیص داده است از میان بردارد طوریکه بیشتر متن نوشته های سردار عباس خان را دادیم، قاضی فیض الله خان در حالیکه تشخیص میداد که شاه قریب الموت است بعد از سعایت های مکرر سخن را بجائی رسانیده بود که رحمت الله خان را در بالاحصار احضار نموده میل در چشمش بکشد و در بالاحصار بالا محبوس سازد رحمت الله خان در مقابل طرح این نقشه های خطرناک چارۀ دیگر نداشت جز اینکه در خانه خود منزوی شود. میگویند نامبرده خویش را مریض جلوه داده و درد گرده را بهانه ساخته در بستر افتاده بود و از خانه بیرون نمیشد. اجرای آخرین مرحلۀ نقشه قاضی فیض الله خان اتفاقاً به روزی موکول شده بود که شب آنتیمورشاه، جان به جان آفرین می سپرد. التفات خان خواجه سرای که از دوستان پدر رحمت الله خان بود فیصله آخر قاضی فیض الله خان را عصر روز شنبه ۶ شوال ۱۲۰۷ به رحمت الله خان رسانید و وی را برحذر ساخت و رحمت الله خان بعد از مشوره با محمد زمان خان کر در صدد تهیه اسپ برآمد تا شبکی فرار کند اینک متن:

"چونکه از جانب الطفات خان خواجه اطلاع قید شدن به رحمت الله خان رسید"

"رحمت الله خان بوقت نماز محمد زمانخان کرراطلب نموده به او اظهار حال و قید شدن"

"را نمود همین مصلحت کردند که اسپ و آدم همین شب مهیا شده و نعلبندی نموده"

"فرار شود روانه هرات در نزد محمود شاه برسد بعداً محمد زمانخان تا نصف شب"

"قریب صد سوار برابر نموده و بنای فرار شدن را داشتند، خبر از جانب الطفات"

"خوجه به رحمت الله خان رسید که تیمورشاه از دار فنا به دار بقا رحلت نمود"

مؤلف مذکور در حاشیه کتاب خود به همین موضوع تماس گرفته می نویسد:

"قدری از شرح احوال وزیر رحمت الله خان می نویسد: چونکه آدم الطفات خوجه آمد"

"و اطلاع داد که تیمورشاه پادشاه بسیار بیمار است"

"و قاضی فیض الله خان همین را مقرر نمود که فردا شما را کور"

"نموده در بالاحصار بالا قید نماید بعد آن به احمد نام پنوغلام بچه وزیر رحمت الله خان"

"چند دفعه فرمود، در بام رفته گوش بجانب بالاحصار بگیر چونکه دفعه پنجم"

"در بام رفته و گوش بجانب بالاحصار گرفتم یکدفعه از جانب بالاحصار بگوشم"

"آواز غلغله آمد واپس آمده بیان نمودم وزیر رحمت الله خان فرمود کار پادشاه"

"اتمام شد و میخواست سوار شده بجانب هرات برود که درین اثنا آدم الطفات خوجه"

"رسید که بادشاه وفات نمود و شما در هرات نروید صبح در بالاحصار حاضر شوید"


یکشنبه ۷ شوال سال ۱۲۰۷ قمری وفات تیمورشاه سدوزائی در حرم سرای بالاحصارکابل: اخفای وفات شاه: بسته شدن دروازۀ های بالاحصار: نقشه های اهل حرم و اهل دربار:

به اساس شهادت متن بالا مقارن نصف شب یا چیزی گذشته از نصف شب شنبه ۶ برج شوال ۱۲۰۷ که هنوز هفتۀ از عید رمضان نگذشته بود اعلیحضرت تیمورشاه از جهان فانی رحلت نمود و شباشبی غوغای عظیمی در فضای قصر شاهی از عقب کنگره های دیوارهای بالاحصار بلند شد.

قراریکه همگان میدانند تیمورشاه ازواج متعدد داشت و تا جائی که خاطره های تاریخی ثبت توانسته (۳۲) فرزند ذکور بوی نسبت داده شده. وفات تیمور مسئله عادی نبود. انتظار میرفت که پسران شاه که قد و نیم فد و جوان و جوان تر گردهم جمع شده و هر کدام بفکر انجام نقشه های خود بودند محشری در داخل قصر سلطنتی بالاحصار برپا کنند. شب بین ۶ و ۷ شعبان سال ۱۲۰۷ یکی از شب هائی است که بالاحصار کابل با اینکه در ساعات اخیر آن در خاموشی مرگ اسا فرو رفته بود در دل خاموشی غوغائی داشت که هیچ دیوار و برج و باروئی از سرایت آن به بیرون مانع شده نمیتوانست یکطرف هل حرم بین خود و هر یک به مفاد خود و پسر و پسران خود و به دستیاری برخی از رجال درباری و متنفذ مشغول طرح نقشه ها بودند و جانب دیگر در تاریکی شب و در پناه انتظار و چشم و گوش اغیار بزرگان قوم و ارکان دولت در محله های مختلف کابل و بعد در بالاحصار مصروف بودند تا بین خود چه نقشه ئی طرح کنند. در محیط و عصر و زمانی که حرص و آرزو جاه طلبی و خود خواهی بر همه چیز رجحان داشت و زدن و کشتن و حبس کردن و کور کردن بر سر مفاد شخصی و تامین آینده امر عادی تلقی میشد وفات تیمورشاه و مسئله تعیین جانشین وی اهل حرم و اهل دربار را سخت بخود مشغول ساخته بود شب ساعت های بعد از نصف خود را می پیماید، تیمورشاه در اطاق خوابش روی چپرکت بزرگ و سنگین آبنوسی چشم از جهان پوشیده و به خواب ابدی فرو رفته موضوع وفات شاه هنوز از محوطه حرم سرای علنی نشده ولی صدای شیون و غلغله اهل حرم این خبر را همه جا حتی بیرون دیوارهای حصار فاش ساخته است شاید به شهادت متنی که دیدیم التفات خان خواجه سرای اولین کسی باشد که این خبر را ذریعه آدم های محرم خود به بعضی از رجال ضمنا به رحمت الله خان سدوزائی رسانیده باشد. هرچه صبح نزدیکتر میشود رفت و آمد در داخل اطاق های قصر و در پیرامون دروازه حرم سرای بیشتر میشود. دروازه های بزرگ و سنگین وزن و آهن کوب بالاحصار بسته است دروازه بانان و قابچیان با کلاهای بلند و اندام درشت و کمر بندهای پهن و نگاه های خشم آلود در گرد و نواحی دروازه ها میگردند، کشک میدهند و گاه گاه از کنگره ها و تیرکشی های حصار به پیرون قلعه مینگرند و گاهی به دیوارهای بلند و کلکینهای حرم سرای شاهی نظر می اندازند. با سپید شدن دامان صبح رفت و آمد بین حرم سرای و دروازه های حصار بیشتر میشود، از سرگوشی ها، از آهسته حرف زدن ها از خاموشی مرگبار از چهره های خواجه سرایان و دربانان حرم سرای شاهی رازی سرپوشیده احساس میشود ولی علناً هنوز هم خاموشی مطلق در تمام حرم سرای در تمام محوطه قصر پادشاهی داخل بالاحصار حکمفرما است.


ورود امراء و اعیان در بار در بالاحصار: تازه دامان آسمان سپیدشده بود که یکی از دروازه های بالاحصار بسیار آهسته نیمه بازشد. فردی که خوب تشخیص نمیشد و حتماً یکی از خواجه سرایان، یکی از معتمدان یکی از کسانی که در اندرون سرای رفت و آمد داشت بیرون رفت و کمی نگذاشته برگشت به تعقیب او برخی از بزرگان دولت تیمور شاهی یکی بعد دیگر داخل قلعه شدند. طبیعی قاضی فیض الله خان دولت شاهی مدیر المهام و مشیر و مشاور شاه اول تر از همه وارد شد و اول تر از همه با اندرون حرم سرای شاهی در تماس وی با این زود آمدن و با این زود تماس گرفتن در داخل حرم سرای مقصودی داشت که پایان تر به کمک یکی از اسناد تاریخی فاش خواهد شد. عقب وی سردار پاینده خان مقلب به سرفراز خان بارکزائی رسید، سپس نور محمد خان امین الملک بابری، ملا عبدالغفار خان جدید الاسلام، فتح الله خان سدوزائی ملتانی، اختر محمد خان نورزائی، امیر اصلان خان جوانشیر، جعفر خان قزلباش یکی بعد دیگری وارد شدند.


غوغا بر مسئله جانشینی: مراسم تجهیز دفن شاه در چهار باغ و سط شهر:

بعد از ورود جمعی از سران و بزرگان قومی باز دروازه بالاحصار بسته شد دو مسئله یکدم بمیان آمد تدفین شاه و تعیین جانشین وی. این دو مسئله هر دو ساده و بسیط بود زیرا شاه بنابر بعضی نظریه ها در حیات خود جانشین خویش را که شهزاده زمان باشد تعیین کرده بود ولی در حالی که چندین زوجه شاه عقب پسران خویش ایستاده بودند و از میان اقلاً ۳۰ نفر پسران شاه عدۀ داوطلب مقام پادشاهی بودند فیصله نهائی کار آسانی نبود، اخفای موضوع و فات شاه حتی از نظر فرزندانش کاری بود معقول که تا چند ساعتی که امنای قوم و دولت بین خود بصورت خصوصی کنگاش کردند و نسبت به تعیین جانشین تیمور شاه پیش خود فیصله مخفی نمودند به شدت مراعات میشد از روی مأخذی که در دست است به وضاحت معلوم نمیشود که بزرگان قوم اول تصمیم خویش را در مورد جانشین تیمورشاه در میان فرزندانش اعلام داشتند یا اول تر به مراسم تدفین مبادرت ورزیدند از فحوای کلام چنین استنباط میشود که تمایل امرا و اعیان به انتخاب شهزاده زمان ظاهر شده و بعد به شست وشوی جسد شاه پرداخته و در طی مراسم شاندار بادشاهانه در حالیکه تقریباً تمام شهزاد گان و تمام بزرگان و روسای قومی و بیشتر اهالی شهر کابل و گرد و نواح اطراف حاضر شده بودند جسد شاه را در باغی که کنار رود خانۀ کابل بود و از تفریحکاهای وی بشمار میرفت و به نام چار باغ یاد میشد بخاک سپردند و مراسم فاتحه داری در حضور شهزاده زمان در (دیوان خاص) بالاحصار که میتوان آنرا اسلامخانۀ خاص تعبیر نمود بعمل آمد. شبه ئی نیست که انتخاب شهزاده زمان به مخالفت های برادرانش مواجه شد که اینک شرح میدهیم.


موضوع جانشینی شهزاده زمان: شهزاده عباس: شهزاده سلطانعلی: نقشه قاضی فیض الله و مادر شهزاده سلطان علی: جبهۀ شهزاده عباس: و جمعی از شهزادگان: اتفاق نظر سران قوم به پادشاهی شهزاده زمان باکفایت ترین پسران تیمورشاه:

موضوعی که همگان را در داخل حرم و در داخل قلعۀ بالاحصار و بیرون آن در کوچه و بازار شهر کابل نگران ساخته بود موضوع تعیین پادشاه جدید بود که بگمان غالب بعد از رسم تدفین شاه داخل مرحله جدی گردید: پیشتر دیدیم که چطور به مجرد باز شدن دروازۀ بالاحصار صبح روز یکشنبه ۷شوال ۱۲۰۷ اول تر از همه قاضی فیض الله خان دولتشاهی وارد شد و سر راست به آندرون حرم شاهی در تماس آمد یکی از زنان تیمورشاه که نام و نشان وی در تاریخ های عمومی بکلی مجهول بوده و هست همان دختر شربت علی نامی بود از اهالی جوانشیرهای چنداول که شاه در کابل باوی ازدواج نمود و این واقعه را در صفحه های قبل مشرح بیان نمودیم تا جائی که سردار عباس خان در یادداشت های خود مینگارد این دختر از زنان دلخواه تیمورشاه شد و بیش از همه مورد توجه وی بود ازین زن پسری به دنیا آمد بنام شهزاده سلطان علی که نام وی در میان فرزندان تیمورشاه بکلی مجهول بود و برخی هم که از اسم وی آگاهی داشتند او را پسر زمان شاه تصور میکردند و بار اول در طی مقاله ئی در مجله ژوندون و در کتاب رجال و رویدادهای تاریخی و چند صفحه قبل در همین کتاب اصل و نسب وی را معرفی نمودم. مادر شهزاده سلطان على تک و پوی زیاد داشت که فرزندش و لو بسیار خورد سال هم باشد به جانشینی پدرش تیمورشاه انتخاب شود درین مورد با قاضی فیض الله خان دولت شاهی در تماس آمده و بهر ترتیبی که بود وی را حاضر ساخت تا پادشاهی پسرش شهزاده سلطان علی را اعلام کند قاضی فیض الله خان خود هم درین انتخاب بی دخل و بی تاثیر نبود تا اینکه این سر و صدا بزبان قاضی فیض الله خان به مجمع سران قوم در دیوان خاص بالاحصار رسید و برخی با موافقت و برخی به مخالفت برخاست. چند سطر یادداشت های سردار محمد عباس خان درین مورد قرار آتی است.

"شهزاده سلطان علی که از بطن دختر شربت علیخان پسر تیمورشاه بادشاه"

"خورد سال بود، به صلاح دید قاضی فیض الله خان مقرر بر پادشاهی نمودند مگر"

"اینکار را قاضی فیض الله خان در حرم سرای بطور خانگی به صلاح دختر شربت"

"علیخان نمود صبح که کل سردارهای قوم درانی اطلاع یافتند در بالاحصا"

"رفتند و رحمت الله خان و محمد زمانخان نیز در بالاحصار رفتند قوم درانی بعضی"

"شهزاده سلطان علی را به پادشاهی قبول کردند و بعضی نکردند رحمت الله خان"

"با قوم درانی مصلحت نمود که شهزاده سلطانعلی بچه و خورد سال است و قاضی"

"فیض الله خان میخواهد که وی را دست نشانده خود نماید و قوم درانی به دستور و تابع"

"قاضی فیض الله خان باشند مناسبت ندارد مناسب همین است که شهزاده محمد زمانخان"

"بجای پدر خود بادشاه شود یکدفعه کل قوم درانی همین امر را پسند کردندو"

"اکابر قوم درانی در نزد دختر شربت علیخان آمده بیان"

"نمودند که پسر شما خورد سال است، پادشاهی درانی خراب میشود، باید"

" شاه زمان را در پادشاهی مقرر نمایند درین امر بسیار بحث ها شد آخرالامر در همان"

"روز کل قوم درانی همین مصلحت نمودند شاه زمان بادشاه را بر تخت نشانیدند"

"بعد آن جنازه شاه مرحوم را دفن نمودند رحمت الله خان مقرب دربار بادشاهی شد"

چون شهزاده سلطان علی طفلی خورد سال بیش نبود اصرار مادرش هر چه بوده بوده، کوشش قاضی فیض الله خان درین امر بی مورد بیشتر متکی بدان بود تا از صغر سن طفل استفاده نموده و خویش را به مقام نیابت سلطنت برساند و کلیۀ امور پادشاهی را در دست بگیرد. شهزاده عباس مدعی دیگر تاج و تخت سلطنت پدر از مادر اسحق زائی بود و یک برادر سکۀ دیگر هم داشت بنام شهزاده کهندل. میگویند وقتیکه شهزادگان، اولاد اعلیحضرت تیمورشاه در دیوان خاص بالاحصار جمع شده بودند و امنای دولت و رؤسای بزرگ قومی هم حاضر بودند غوغائی بر مسئله تعیین جانشین شاه بلند شده بود. اعیان دولت متفق القول طرفدار بادشاهی شهزاده زمان بودند وغیر از او کسی هم سزاوار احراز چنین مقامی نبود و علاوه بر اینکه طبق بعضی نظریه ها در حیات پدر به مقام ولایت عهدی تعیین شده بود از هر رهگذر شایستگی این عهده را داشت.

خلاصه در حالیکه امنای دولت پیش خود اتفاق حاصل نموده بودند برای تسکین شهزادگان و اقناع ایشان چنین اظهار نمودند که پادشاه جز یکنفر نمیتواند شد و آن یکنفر را باید شما شهزادگان و اعیان دولت به اتفاق هم انتخاب و قبول کنید شهزادگان طبیعی هر کدام به فکر احراز چنین عهده ئی بودند و بیشتر از همه شهزاده عباس که سالخورده تر از دیگران بود تلاش و شتاب داشت. شهزاده عباس در سال های اخیر حیات پدر در ایالت پشاور حکومت می نمود و خویش را مستحق پادشاهی می شمرد. اخر الامر مسئله انتخاب بادشاه جدید به قیل و قال طولانی کشید شهزاده زمان به قرارگاه خود رفت و شهزاده عباس راه منزل خود را پیش گرفت و بقیۀ شهزادگان به کشک خانۀ قلعه رفتند و بعد از لحظه ئی در حالی که مصمم به انتخاب شهزاده عباس شده بودند برآمده و راه خانه وی را پیش گرفتند چون داخل منزل شدند اعیان و امنای دولت از موقع استفاده نموده در سرای را عقب ایشان بستند و مردم جوانشیر را تحت اثر امیر ارصلانخان به حفاظت دروازه مامور کردند و بدین ترتیب تمام شهزادگان را در محاصره گرفتند سپس شهزاده زمان لایق ترین و برازنده ترین فرزندان تیمورشاه مرحوم را که تازه به سن ۲۲ سالگی پا گذاشته و جوانی فهمیده و کارآگاه بود از خانه بیرون کشیده به دیوانخانه خاص بردند و به پادشاهی افغانستان انتخاب کردند و در ضمن تبریک و تحسین تحفه های شایسته تقدیم نمودند.

میرزا محمد نام قروغی متخلص به اصفهانی که از شعرای معاصر بود مادۀ تاریخ قوت و جلوس  اعلیحضرت زمان شاه را درین رباعی چنین آوردن است:

دو نقش چه دلخواه و چه جانکاه نشست

خورشید برآمد از افق ماه نشست

از گردش مهر و ماه تیمور ز تخت 

برخاسته نواب زمان شاه نشست

از میان پسران متعدد تیمورشاه آنانیکه در روزهای پر حادثه و پرغوغای هفته اول وفات شاه در کابل حاضر نبوده و صدا و ادعای آنها در دیوان خاص بالاحصار شنیده نمیشد شهزاده همایون و شهزاده محمود بود که یکی در ولایت هرات و دیگری در ولایت قندهار سمت نایب الحکومتی داشت. این دو شهزاده قراریکه خواهیم دید هر کدام بجای خود داوطلب مقام پادشاهی بودند و با اعلان پادشاهی شهزاده زمان و دریافت فرمان های اعزازی تا آخر عمر دست از مدعیان خود نبرداشتند.