فتح قنوج
سلطان در سال ٤٠٨ از غزنه به بست سراپرده کنید و تا رسیدن موسم ربیع سپاهیان خود را در آن شهر زیبا فرمان آسایش داد که از هوای متعدل بست برخوردار شوند و از آن متمتع گردند و رفع خستگی نمایند تا بتواند راه قنوج پیش گیرند و آن سفر دراز را آسوده بپا رسانند و شهرهای قنوج ومتره را که مرکز مدنیت هندوستان است و معابد و معموره های فراوان دارد بگشاید لشکر سلطان عبارت بود از یازده هزار فوج منظم و بیست هزار رضا کار سلطان از بست عازم قنوج شد بقول عتبی جز گشتاسب که زعیم ملوک و سرپاد شاهان بود دیگری نتوانسته بود قنوج را فتح کند دکتور ناظم فاصله قنوج وغزنه را سه ماهه راه می داند و حرکت سلطان را به تاریخ ۱۳ جمادی الاول ٤٠٩ می از غزنه می شمارد و از رفتن سلطان به بست ذکری بمیان نمی آرد عساکرغزنه از رودهای خروشان و مواج و سخت گذار عبور کردند در راه مردمان محلی به شادی از اردوی غزنی استقبال می کند در مدخل کشمیر (چنگی) پسر به بمهی راجۀ کالجرچون دانست نمی تواند با سپاهیان غزنه زور آزمائی کند به سلطان تسلیم شد مسلمان گردید و در زمره افسران اردوی محمود داخل شد و متعهد شد که اردوی سلطان را رهنمونی کند سلطان به رهنمونی وی در ۲۰ رجب 409 از دریای جمنا در برابری دو آب گنگا عبور نمود.
فرخی گوید همی کشید سپه تا به آب گنگ رسید
نه آب گنگ که دریای ناپـدیـد کـنار
نه بـکرانه مرا ورا پدید بود کذر
نه بر کرانهه مرا ورا پدید بود ستار (تنگ آب)
چو چرخ بر سر گردابهاش گشته زمین
چو پشته روی زمین آبهاش داده بخار
زتیغ کوه درختان فرو فگنده بموج
از او کهینه درختی مه از مهینه چنار
ز آب کنگ سپه را بیک زمان بگذاشت
بیمن دولت و توفیق یزد دادار
گذشتنی که نیالوده بود زاب در او
ستور زینی زین وستور باری بار
سلطان در عرض راه قلعه سرساوه را بحصار اندر گرفت سرانجام راجۀ آن فرارو ساکنان آن تسلیم گردیدند سه فیل و یک ملیون درهم ازین جنگ بدست سپاهیان غزنه در افتاد.
پس از آن به حصار برنه که راحیۀ آن (هردت) نام داشت حمله بردند هردت که بقول عتبی از پادشاهان بزرگ هند بود از حشمت و بزرگی موکب سلطان مرغوب شد و راه تسلیم اختیار نمود و خود باده هزار مرد دین فرخنده اسلام را پذیرفت . از آنجا به قلیه مهابن رفت این حصار در کنار جمنا واقع بود و فرمان فرمای آن کل چندم داشت وی مردی متعصب و کینه خو ویکی از فحول هندوان بود و هیچ یک (متن خوانده نشد) سپهبدان هندوستان را یارای آن نبود که پنجه وی را بر تابد. کلچند در پیشروی جنگل بزرگی صف آرائی نمود و بر پیلی نشست که بهتر از همه بیلان او بود و به درختان متراکم و انبوه آن بیشه مستظهر گردید لشکریان سلطان با آنها در آویختند و جنگی خونین بپا شد سپاه کلچند تاب مقاومت نیاورد خود را به دریا افگندند و چندین تن از آن ورطه هلاک جان بسلامت نبردند کلچند که آن حالت دهشت انگیز را معاینه نمود اول زن خویش را بخنجر کشت و بعداً خود نیز انتحار کرد در این جنگ یکصد و هشتاد فیل واموال فراوان بدست سپاهیان فاتح در افتاد سلطان پس از آن رهسپار مترا گردید گردیزی این شهر را بنام ما توره یاد کرده است او می گوید ما توره شهریست بزرگ و بتکده هندوان و مولد کشن بن باسدیو (کرشنا) در آنجاست که هندوان آنرا پیغمبر پندارند عتبی در وصف این شهر چنین گوید :
این شهر معبد اهل هنود بود چون سلطان آنجا رسید شهری دید مملو از غرایب مبانی و عجایب مغانی که میگفتند از مبانی جن است و کیفیت آن جز به معاینه در ادراک نباید وعقول حکایت آن معقول ومقبول ندارد از سنگهای عظیم دیوار آنرا بر آورده و بر تلی بلند قواعداً استوار کرده و بر حوالی و جوانب آن هزار قصر از سنگ بنیاد نهاده و آنرا بت خانه ها ساخته بمسامیر محکم کرده در واسطه شهر یک خانه از همه عالی تر بنیاد نهاده که اقلام کتاب و خامه های نقاشان از تحسین و تزئین نقوش عاجز آید و بغایت زیبائی و جمال آن نرسد سلطان محمود در نامه که از فتح این شهر به غزنه نگاشته از این شهر وزیبائی ها وجلال و شکوه آن ستایش ها نموده و نوشته است که اگر کسی خواهد که مثل آن ابنیه بنا کند و صد هزار بار هزار دینار بر آن صرف کند در مدت دویست سال بر دست استادان ما هر کار آن انجام نشود سلطان استرا را به جنگ کشود در یکی از معابدان شهر پنج بت بود از زر سرخ که به ارتفاع پنج زراع درهوا معلق بودند در چشم های یکی از آنها دو یاقوت تعبیه کرده بودند که اگر هر یک ازین یاقوت ها را در بازار بسلطان عرض می کردند و پنجاه هزار دینار بر آن بها میگذاشتند سلطان آنرا ارزان می دانست و به شوق می خرید و بربتی دیگر پارۀ نیلم بود که چارصد و پنجاه مثقال گوهر وزن داشت و از هر پای هر بت زرین چارهزار و چارصد مثقال گوهر گرفتند وزن بتهای طلائی نود و هشت هزار و سه صد مثقال شد صدبت نقرئی بود که وزن آن مدت زیادی بکار داشت این تفصیل را از کتاب عتبی که جر فادقانی ترجمه کرده اقتباس نمودیم گردیزی می نگارد سلطان یک پاره یاقوت کبود یافت بوزن چار صد و پنجاه مثقال و هرگز هیچ کس چنین گوهر ندیده بود و بتانی که از زروسیم بودند بی حد و اندازه بود.
یک بت زرین را امیر محمود رحمت الله علیه فی مواد الله علیه فر مواد تا بشکستند بسنجیدند نودوهشت هزار و سه صد مثقال زر پخته بود ابن اثیر گوید وزن تمام این طلاها شش صد هزار وسه صدو نود مثقال بود ابوالقاسم فرشته می نگارد این شهر تعلق به راجای دهلی داشت باوصف آن سلطان بدون مدافع آن را یافته تسخیر نمود این مورخ می نگارد در این شهر بتهای سیمین بیشتر از صد بود چون آنها را شکستندبار صد شتر گردید.
سلطان فاتح هنگامی که از فتح مترا فارغ گشت و بتخانه ها را ویران نمود رهسپار قنوج شد را جای قنوچ (راجیا پال) بود و از شهزادگان پرا تهیاره بشمار میآمد این راجای مقدم ملوک هند بود و همه او را اطاعت می کردند و به بزرگی وی اعتراف داشتند اما فرشته آنرا از باج گذاران می پندارد سلمان بغرض اینکه با این را جای بزرگ بخت از مائی کند یک قسمت از لشکریان خود را بعقب گذاشت و خود با سپاه اندک به قنوج حمله برد غرنش آن بود که را جای قنوج قلت سپاه او را دریده در شهر خویش پایداری کند سلطان در هشتم شعبان به قنوج وارد شد اما راجیا پال قبل از آن از پیش برخاسته و از آب گنگ کرده به (باری) فراری شده بود عبور در قنوج هفت قلعه به مطالعۀ سلطان درآمد که آنرا بر کنار دریای گنگ آباد کرده بود در این قلعه ها ده هزار بتخانه بود مردم این قلعه ها بعضی فرار شده و برخی هنوز پایداری میکردند. سلطان دریک روز مجموع این قلاع را متصرف شد مردم آنجا معتقد بودند که بتخانه های قنوج قبل از از دوصد بلکه پیش از سه صد هزار سال بنا یافته سلطان چون از کشودن شهرستان قنوج فراغت یافت ، باز گردید و در راه قلعه منج را محاصره کرد.
چنانکه دکتور ناظم تحقیق نمود این قلعه چار ده میل به شمال مشرق )اتاوه) واقع بود عتبی میگوید این قلعه قلعه بر اهمه نامیده میشد ساکنان قلعه دلیرانه مقاومت کردند و چون دیدند با نیروی محمودی مقابل شده نمی توانند خود را از گنگره های قلعه بپایان اف’ندند و بعضی هم با شمشیر و سنان خویشتن را هلاک نمودند.
سلطان ازان پس به قلعه آسی رفت (چندر پال بهور) راجای آن بود و او از دلبران و مشهور آن هند بود و را جای قنوج چند بار قصد او نموده و بعجز باز گشته بود چندر پال نیز نتوانست با سلطان از در ستیزد راید فرار اختیار نمود سلطان قلاع پنجگانه او را بگشود وراه (شروه) پیش گرفت راجای شروه چندر رای نام داشت.
و بعد از دشمنی های زیاد با تروجیپال خویشاوندی کرد و دختر خود را به پسروی بهیمن پال داده بود همین که سپاهیان سلطان رسیدند بمشوره داماد خود راه فرار پیش گرفت و دریکی از کوههای بلند جنگل پوش متواری شد سلطان قلعه را تسخیر نموده خود او را تا پانزده فرسنگ تعقیب کرد آنها رخت و بنه خویش را بیفگندند سلطان باین نیز اکتفا نکرده سه روز دیگر به تعقیب آن آوارگان شتافت گردیزی می نگارد هنگامیکه که سلطان از قنوج کوی غزنه می آمد خزینه چندر رای پیش او بیامد با مالی عظیم و مراین چندر رای را فیلی بود نامداد چنانکه بهمه هندوستان بدو مثل زدندی و امیر یمین الدوله نام آن فیل شنیده بود و قصد کرده بود که آن فیل را باید خرید بهر مالی که طمع دارد و اگر پنجاه فیل خواهد بدلۀ آن یک فیل بدهد و اتفاق نیک را این فیل اندر راه از پیش چندر رای بگریخت و بی پیل بان همی آمد تا سراپردۀ یمین الدوله و چون امیر محمود آنرا بدید ایزد تعالی را شکر کرد و آن فیل را خدا داد نام کرد عتبی میگوید بعضی از فیلان ایشان را بدست آوردند و بعضی بطوع با مرابط سلطان می آمدند و ایشانرا خدای آورد نام کردند ابن اثیر می نگار در اجه چندر رای با معدودی چند نجات یافت و بقایای اردوی وی غارت گردید سلطان از فتح قنوج مظفر و منصور به دارالملک سلطنت باز گردید غنایم سلطان علاوه بر پنجاه و پنجهزار غلام و سه صد و پنجاه فیل به سه میلیون درهم بالغ می شد.