افغانستان در مسیر تاریخ و طُفیلی ها
یکی ازخصوصیاتی را که شرائط دوری از وطن بوجود آورده،پیدایش و تولدی ادبا،مؤرخین و نویسندگان کاسب است ؛زیرا این افراد قلم را نه جهت بیان حقیقت بر میدارند ؛بلکه برای مغشوش و حتی تحریف عینیتها و حادثهٔ تاریخی ، بقلم فرسائی میپردازند. این اشخاص در مبدأ؛ نه؛ نویسنده ادیب ویا مورخ هستند؛اماعدم اشتغال، فراغت اوقات رانزد شان بارآورده وبرای اینکه خودرا وارسته ودانشمند نمایش بدهند ؛ بساختها و مفاخر علمی ،ادبی و تاریخ ملت ما حمله میبرند ؛مثلاً بر هزارو سه صدسالهٔ شعردری تعرض میکنند ویا حرفرااز آواز آن مانند ایرانیها تجزیه وتجرید میکنند ویا بعینیت تاریخی و کرامت مؤرخ حقیقی ؛دست اندازی و چپاول روامیدارند،که برخی این عمل رادربدل اجرت انجام میدهندوگروه ئی ازرخ نادانی!
بعد از نشر افغانستان درمسیر تاریخ جلداول که سالها ممنوع وسانسور شده بود ؛جلد دوم این کتابرا میخواستند در خارج کشور ممنوع نمایند ،که چنین نشد وامروز درحدود پنجصد هزار جلداین اثر درداخل و خارج کشور،طبع و نشر شده ؛اما گرد بادهائی مؤظف شده مانند؛ کاندیدا اکادمسین اعظم سیستانی ،عضو هیأت رئیسهٔ شورای انقلابی حزب دموکراتیک خلق افغانستان،فردی بنامهای اسحاق مضطرب باختری ،اسحاق یوسفزی واخیراً اسحاق نگارگر وعده ئی محدود دیگر بنوشتن مستقیم برضداین کتاب و یا مخالفت های مخفی و نرمبرانه راعلیهٔ این اثرراه انداختند؛اماهمچو قطرهٔ آب بالای تابهٔ داغ ؛دربرابر واقعیت وعظمت این سند هویت ملت افغان مضمحل شدند .
اخیراً یکی ازهمین بادهای ناهنجار، باسم عبدالحی خراسانی ؛همچو «کَیک» جامهٔ پشمینه با ضدونقیض پرانیهای بچگانه؛ درمورد افغانستان مسیر تاریخ ، میخواهدازعظمت اینکتاب تغذیه کند و طفیلی وار خود را بدان پیوند میزند؛ باانتقاد خام و نیمبنداین اثر ؛بفضل و دانش تزویر و تظاهر میکند! درحقیقت خود را بدان سنجاق کرده تا اگربتواند از میمنت افغانستان در مسیر تاریخ اوج و ارتفاع بگیرد !
چندی قبل ایرانزده و مشهد نشین دیگری باسم کاظم کاظمی ،همین کتابرا بدون جواز و استشارهٔ حقوقی ؛ایرانی نویسی کرد. چرا؟این کتاب در محراق کاسبی اینها قرار میگیرد ؛زیرا افغانستان مسیر تاریخ بدرخت پرباری میماند؛همچنانیکه ثمر وحاصل میدهد درعین وقت حشرات وطفیلهارا نیزبخود جلب میکند !!
در اینکه مرحوم غبار؛نام افغانستان را قبل ازپیدایش آن فاعل قرارداده ،براومیتازد؛درحالیکه تمام آثار تاریخی درخوراین نام وصفت ،از گلشن الامارات تا جلد دوم افغانستان درمسیر تاریخ ، همین فاعلیت عقبگرد؛ مروج و مطرح بوده است ؛اماعبدالحی خراسانی تنها بر غبار انگشت انتقاد میگذارد ؛از اینجا طفیلیگری و کاسبی او برملأ میگردد !!
غبار باین موضوع کاملاً واقف بوده ؛اما نمی خواسته مُهر تجزیه طلب ، ضد پشتون و تاجک پرست؛ را براو بزنند، واز جانبی بحیث یک افغان ویک دموکرات برضدارتجاع پشتون، تاجک،ازبک و... سنگرگرفت .
خطه ئیکه بعدازجنگ دوم جهانی رسماً افغانستان نامیده شده بود؛میخواست حفظ و تحکیم گردد ؛زیراغبار ساکنین مناطق غربی خراسان تاریخی را ناقلین میخواند، یعنی تعداد وسیعی ازترک ،ترکمن، لری، بختیاری ،کرد و... راکه اسمعیل صفوی در قرن شانزده به منطقهٔ سرخس ،طوس تا نیشاپور انتقال داد؛زیرا اسمعیل صفوی قبلاً تمام باشندگان اهل تسنن این مناطق رایا ازدم تیغ کشید ویا فراری کرده بود ؛لهذا قزلباشهای ترکمن و ترک را دراینجا اِسکان داد،که نادرافشارازهمین قبائل بود وخودرامثل همین عبدالحیخان خراسانی میخواند؛ درحالیکه پدرو پدر کلانش درآذربائیجان و اردبیل تولد شده بودند،اینها با فرهنگ و دانش ماهوی خراسان، با تاریخ سنت و روایت این مناطق هیچ رابطهٔ نداشتند،زبانشان ترکمنی و مغلی بود؛ فقط ؛چون قزلباش بودند باین مناطق منتقل شده بودند! ،که نام توس رابمشهد تبدیل کردند؛اگر چنین نبود؛باید فردوسی مشهدی میگفتند ؛نه فردوسی طوسی !
خراسانی و تمام خراسان پرستان؛از شرائط حاضر استفادهٔ سؤکرده بداشتها وتاریخ ملت ما حمله ودستبرد میزنند؛چون میدانند مدافعی ندارد؛اگر واقعاً بخراسان و خراسانی گری ایمان دارند؛از دولت ایران بپرسند چرا نام توس،یعنی بخش تاریخی خراسانراحذف کرده وآنرامشهدمیخواند؟
دولت وحشت وتعصب صفوی مدت دو صد سال دوام کرد، که در نتیجه هویت جدیدی ، ناشی شده ازفرقهٔ قزلباش و شعیه امامیه را بوجود آوردند.( طرح تشیع و تسنن درین نوشته جهت تنویر این صفحهٔ تاریخ بکار میرورد با بحث استعماری و قرون اوسطائی این معضله هیچ رابطهٔ ندارد ). تقی بهار میگوید :« مدت پنجاه سال احوال دگرگون میشودو فرهنگ جدید کارخودراصورت داد »( ص۲۵۰ ج سوم ) ؛ درحقیقت آنچه تاریخ ،فرهنگ،زبان و پیشینهٔ این سرزمینها بود ؛همه راصفوی هاقهرأ محو ونابود کردند، فرهنگ ،زبان، مذهب و تهذیب نویرا بوجود آوردند که باگذشتهٔ این سرزمین وباشندگان آن هیچ رابطهٔ نداشت !
تاریخ نادری، میگوید: « اسمعیل صفوی ؛درآن سفر فرخنده ایلاقی که از فارس و عراق آزربائیجان است با اسپ والاغ و خرچی داده کوچانیده و مملکت خراسان فرستاده بودند عدت ایشان به پنجاه شصت هزار خانوارمی رسید ازآنجمله دوازده هزار از خانواده افشار نیز دو هزار خانوار قریلوی بودند، که شرف ایلی بآنحضرت داشتند (یعنی نادر افشار) … چهل پنجاه هزار خانوار دیگر ترکمانیه و اکراد و بختیاری ها و سایر ایلات متفرقه که طوائف مختلفه بودند که بدستور آنها را تدارک دیده ودرباقی مملکت خراسان متوطن و مسکن ومکان ییلاق و قشلاق بجهت هریک معین ساختند ». (تاریخ نادری ص ۹۶ چاپ بمبئی )
هیچ مؤرخ حقیقی این لریها ،ترکمنها ،بختیاریها و … را خراسانی، زبانشانرا پارسی دری و مسکن شانرا خراسان نمیتواند بخواند ؛باستثنای کسانیکه مانند دولت ایران میخواهند مشهد مقدس را بمزارشریف وصل کنند!! ؛ زیرا خراسان درطول موجودیتش ابداً یک واحد واصطلاح مذهبی نبوده !
از جانب دیگر تمام مرو ،مرو رود و سرخس مربوط شوروی سابق میشد. بلخ زیبا پایتخت خراسان، زیر وزن مزار شریف کاملاً مضمحل گردیده ؛ غبار که جغرافیای تاریخی افغانستانرا نوشته بود ،نمیتوانست درین دام ضدعلمی وضد تاریخی گیرکند،یعنی پشتونهای هموطن خودرابا ترکمنها، لریها ،بختیاریها و … تعویض کند . ؛تنها همین مورخین و دانشمندان کاسب ،با مداخله درمعقولات کوتاهی دید ودانش خودرا نشان داده و ثبوت ارائه میکنندکه تاجک و خراسان را بحیث غلاف و روپوش معامله وخیانتی دیگری بکارمیبرند!
دانشمند مرحوم حیدر ژوبل شهرهای خراسانرا در کتاب تاریخ ادبیات افغانستان ص ۲۷ برویت حدود العالم چنین توضیح میکند « نیشاپور سبزوار،نسأ،طوس،هری (هرات)،پوشنگ(زندهجان )،بادغیس،سرخس ، غرجستان (هزاره جات)،مرورود،مرو ،گوزگانان (میمنه) بلخ ،تخارستان (قطغن) بامیام ،غور،بُست تالقان ،خلم ، سمنگان ،بغلان ،سیستان ،زرنگ، فره (فراه) قرنی ،کابل ،غزنین ،زابلستان ،پروان وبدخشان ».
برویت این سنداگرغبار چنین اشتباهی را مرتکب میشد،یعنی افادهٔ افغانستانرا بطور فاعل عقبگرد بکار نمیبرد؛در حقیقت سهم پشتونها رادرافغانستان معاصر کاملاً انکار نموده بود ،که هیچ افغان وطنپرست بچنین خیانتی دست نزده و نخواهد زد.اینک عبدالحی خراسانی میتواند موقعیتش را در صف وطنپرستان تعین کند !
جای افتخار است؛ زبان پشتو کزاصلی ترین زبانهای اوستائی است ،بتحول و تکاملش توجه عطف گردید ؛علاوتاً ملیونها پشتون همه روزه بآن مکالمه و محاوره میکنند،که این عمل بحیث حقوق کتلهٔ انسانی درخور عزت واحترام است ،افزوده بر همه گشایش تاریخ اینزبان راه رابسوی شناخت تاریخ حقیقی زبان پارسی ،که بوسیلهٔ پیشنهادات « انگلیسی-ایرانی » تحریف و دستکاریشده است ؛خواهد گشود .
بزرگترین خطر ودشمنی بزبان پارسی دری ،که زبان خراسان تاریخی است ؛نه از سوی پشتو و پشتونها متوجه است؛بلکه ازجانب ایران ترکمن تبار وایران زده ها جریان دارد؛زیرادراصول آوازی تلفظی و ساختمان ماهوی آن،از سال ۱۹۳۵م باینطرف مداخله و تصرف میکنند ؛تا آنرا بازبان فارسی شیرازی ،که ترکیبی از پارسی، ترکی ،ترکمنی ، مغلی پهلوی و … است ؛منطبق و همطراز بسازند؛در همین نوشتهای بیسر وبی پای عبدالحی خراسانی وهمقطاران او؛اصطلاحات وکلمات پهلوی ویا ترکی نویسی ،یعنی تجمع ساکنین رادر نوشتن دری بشاخی باد میکند؛این پهلوی وترکی نویسی به رگ غیرت خراسانیگریشان برنمیخورد؛اما اگر کلمهٔ پشتو که دومین زبان ملی ماست ؛بکار رود؛ تجزیه افغانستانرا پیشنهاد میکنند .
این شخص که باخراسانیگری سخت دچارتجزیه طلبی میان تهی وارتجاعی است ؛ادعا دارد:( که غبار باشخصی باسم مهمند از طرف نادر استخدام شده بودند ….) ؛این بیانات فاقد هرنوع اخلاق و وجدان سیاسی وتاریخی است ؛زیرا اگر نادر طی مقاومت ملت افغان ؛بدرک واصل نمیشد،غبار وتمام مردان خانواده اش؛ مانند خانوادهٔ چرخی ،از طرف نادر واجب الاعدام قلمدادشده بودند.
این شخص که با ادبیات ایرانی درمورد تاریخ افغانستان حرفبندی و کاسه بازی میکند ؛چه خوب بود که بزبان وادب پارسی دری کابلی ،بلخی ،هراتی و بدخشی مینوشت ؛لهذا یکبار دیگر بایدازسر حیات کند تا طرز نوشتهٔ پارسی دری ئی که غبار بآن تاریخ رانوشته است بیاموزد ؛از اینجاست کو نمیداند، که حادثهٔ تاریخی یک عینیت مستقل وآزاد است، باگذشت زمان همه جهاتش بطور خودکار آشکارا و روشن میگردد.
تمام مستخدمین نادر و خانوادهٔ حکمران ، سوار بردوش ملت مظلوم و ستمکش افغانستان بثروت و جاه رسیدند ؛اماغبار بجزاز زندان وتبعیدبه هیچ مقامی دیگری نرسید ! یگانه ثروت و حاصل زندگی غبار افغانستان درمسیر تاریخ است ،که به پیشگاه ملت افغان آنرا دو دسته تقدیم کرد. خراسانی عبدالحی ؛ نیز جُز همین ملت است هر خانواده اعضای خلف و نا خلف دارد ؛ امید ملت افغان بتواند این فرد وهمقطاران ناخلف او راهدایت کند؛ تا شیوه تفکر وتعقل رادرزبان پارسی دری افغانی بیاموزند وبا هذیان گوئیها و تردامنیها مایه رنجش مفاخر این ملت نشوند .