39

حماسۀ راگ کروانی یا داستان یک عشق بد فرجام

از کتاب: بزم طرب
12 May 2023

به محفل نوای نیستان تقدیم است



در روایات آمده  که در نشیب های شرقی کوهستان های مرکزی هند، هرگوشۀ حاصل خیز ملکیت یک مهاراجا بوده و مردمان این سر زمین های حاصل خیز همه در خدمت این فرمانروا می بودند. این نوع مراوده در بسی نواحی هند آن زمان ها رایج شمرده میشد.

در دامنۀ یکی ازین کوه ها، روزی پسر مهاراجا که مردمان وی را شاهزاده میگفتند و جوان خوش لباس، خوش مشرب و تنومند بود به فکر گردش برآمد. در سبزه زار ها و گلزار ها چشمش به یک چوپان دختر افتاد،  حسن دل انگیز و تبسم خوشگوار این دخترک سبب شد که شاهزاده نزیکش رفت. بعد از تبادلۀ مراتب حرمت یک بدیگر دخترک گفت من میدانم که تو شاهزاده هستی اما خوش میشوم که بدانم که چی هنر داری؟ شاهزاده گفت از مدتی ست  یک پندت مرا به شاگردی قبول کرده، من دیگر آن نیستم که بودم، من  در یک مرحلۀ دشوار قرار دارم و هر روز باید چیزی نو بیاموزم، آنچه را در سابق هنر میگفتم پندت هنر نمی گوید مثلآ در سابق میتوانستم به مردم فرمان بدهم تا این کوه را از این جا بیجاکنند و دست به کار شدن مردمان را در فرمان خودم  هنر خود می خواندم حالا من دیکر چیز ها آموخته ام، باید به این کوه در حرمت باشم و در حرمتش زانو به زمین نهم و به مردمان به هیچ صورت و هیچگاه ازینگونه فرمانها ندهم، برایت راست بگویم یا که من هیچ هنر ندارم یا که درس پندت و در حرمتش بودن هنر من است. وبعد یک مکث گفت به راستی گفته میتوانم که همین درس پندت هنر من است.

درین وقت، شاهزاده رو به دخترک کرده گفت  بگو، ببینم که تو چی هنر داری؟ دخترک با یک خندۀ بلند آوازه و اما دلفریب گفت که من پندت ندارم که به من تعلیم بدهد اما به گفت موسپید های قریه گوش میدهم، آن ها به من گفته اند که همیشه  باید آرام و محترمانه باشم، مستانه نباشم و هنر نمایی نکنم. اما بعد یک مکث و یک تبسم خوشگوار گفت به خاطر خوشی تو، با وجود این توصیه  از هنر هایم چیزی میگویم. من دو هنر دارم که هر دو دلشادم میکند، یکی اینست که به بُز ها و گوسفندانم شیرین زبانی میکنم و فکر میکنم که آن ها میفهمند که چی میگویم چون میگویم بروند میروند و هر گاه  بگویم بأیستند می ایستند از چیزی که میگویم و از چیزی که میکنند دلشاد میشوم. اما آن چیزی که  برمن بسیار عزیز صبحدم ازین کوه یک نسیم خوشگوار آمیخته با عطر گل ها برایم می آید که از خوشی در من یک شور و یک شوق جان میگیرد و از خوشی آن یک آواز ساخته ام که برای این همه خوبی ها میخوانم و این را گفته میتوانم که هنر من است.است حرمت من با این کوه است که آن هم از باعث  محبت این کوه بر من است. صبحدم ازین کوه یک نسیم خوشگوار آمیخته با عطر گل ها برایم می آید که از خوشی در من یک شور و یک شوق جان میگیرد و از خوشی آن یک آواز ساخته ام که برای این همه خوبی ها میخوانم و این را گفته میتوانم که هنر من است.

 شاهزاده گفت پیش از پندت یک استاد دیگر داشتم که به من درس های ساز شناسی و آوازخوانی داده است، ازین رو در کیفیت آواز و هم در چیزهایی که خوانده میشود آشنایی دارم،   خوش میشوم بشنوم که چی میخوانی. دختر با وجودیکه کمی محجوب می نمود بیتی را که ساخته بود زمزمه کرد. شاهزاده بعد از اینکه به دقت شنید گفت:  یکی اینکه بسیار خوش آواز هستی که این یک نعمت آسمانیست و دوم اینکه در بیتت از یک رفت و از یک آمد به بسیار  خوبی رعایت کردی  و اما از نابلدی آنرا دو سه بار تکرار میکنی.  اگر اینرا کمی درست تر تر تیب کنی شروع یک راگ میشود. به شرطی  که در آن یک ترتیب نو به کار ببری مثلآ بعد از آنکه یک بار  آمد و یک رفت ادا کردی خصوصآ  که آنرا به خوبی میدانی،  یک آمد دیگر را با یک  رفت و بعد با دو  رفت و بعد با سه رفت بخوانی و بدون وقفه آمد و رفت را یکی به جای دیگر بیاوری طوریکه یک رفت با یک آمد بعد با دو آمد وبعد با سه آمد قرار دهی و اگر یک بار دیگر این همه را دنبال کنی  قسمت اول یک راگ را ساخته میباشی. دختر چون بسیار به دقت شنیده بود در شور و اشتیاق افتاد، خصوصآ که بیت خودا دید که به این خوبی ترتیب شده آنرا به شوق درین ترتیب نو خواند. شاهزاده گفت بخش اول راگ را به همین خوبی بسته کرده ای حالا باید برایش یک نام داشته باشی، کدام نام  به  فکرت  می آید؟ دختر گفت من این کوه را میشناسم که به من الهام داده است من هنرم را ازین کوه آموخته ام، نام این کوه کروانی است می خواهم کروانی که  نام  این کوه است نام این  راگ هم  باشد. شاه زاده گفت نام خوش آیند است ازین چی بهتر که نام این راگ خوش آهنگ هم باشد. اما فراموش نکن که بخش اول راگ را به بسیار خوبی ساخته یی، حالا بهتر ست  در بند و بسط بخش دوم دست به کار باشی، و باید بدانی که بخش دوم مثل بخش اول خوش آهنگ و خوش آیند باشد، برای تو آسان است زیرا تو  دختر این کوه  ها هستی آهنگ با تمکین پیلو را در گوش و در هوش با خود داری، همان رفت و آمدی را که در بخش اول به خوبی ساخته یی با درهم آمیزی با پیلو بخش دوم تیار است بکوش تا میتوانی  با تمکین باشد و در فکر بخش سوم و اخیر باش بخش سوم را از دلت بپرس که یک ترانه بخواند و اما در بند  پیلو در اتکا  باشد. خوش میشوم که روزی این همه را بشنوم. حالا باید بروم سوار کاران در انتظار من اند.

این بر خورد با شاهزاده  در دختر کوه های  کروانی احساس عجیبی ایجاد کرده بود. در دو سه روز تمرین بخش دوم را گ آماده ساخت . یک صبحدم در پیشگاه پیکر این کوه زانو به زمین زده با دستان لطیف  چسپیده به هم و با قامت در حرمت، نیمه خمیده، از کوه خواست تا به وسیلۀ نسیم خوشگوارش آهنگ را به شاهزاده برساند. شاهزاده هم در یک دم آفتاب بر آمد در خود احساس عجیب سراغ داشت و با عجله طرف حجرۀ پندت روان شد تا دلیل این حالت خود را بداند. به پندت گفت که هنوز بین خواب و بیداری بود که عطر گل های کوه های کروانی را  در خود احساس نمود و در عین حال زمزمۀ راگ کروانی را شنید. پندت برایش گفت که باید بداند که هر گاه دل ها همدل شدند ساز ها با هم دمساز میشود.

روز ها گذشت از شاهزاده احوالی نیامد بخش سوم راگ را با یک ترانۀ دلپذیر آماده داشت. در نیمه شب یک شب، از کوه پیاده شد و رهسپار شهر گشت. در نیمه روز بود که  در برابر قصر رسید، در برابر قصر علائم اماده گیری دیده میشد، یک صاحب منصب به وی نزدیک شد برایش گفت: تو دختر ده نشین معلوم میشوی تو درینجا چی میکنی؟ دختر گفت که بخش سوم یک راگ را به فرمایش شاهزاده آماده کرده ام، این یک فریاد عشق است خواندن عادی نیست، آمده ام که پیشکش کنم. صاحب منصب گفت دخترک ناوقت میرسی شاهزاده در جنگ با یک حیوان درنده با وجویکه برنده شده بود زخم های وخیم برداشته بود روز گذشته جان به جانان سپرد. به زودی مهاراجا و مهرانی میایند فرمان روا های دیار دور و پیش در قصر رسیده اند شاهزاده ها به رسم احترام یک شاخۀ چوب را به آتش میکشند و آن خرمن چوب را که بالایش جسد شاهزاده قرار دارد شعله ور میسازند. بهتر است که به جای گریستن بروی بالای آن کوه پایه، هنوز وقت داری، از آنجا همه مراسم را دیده میتوانی اگر آهنگت پیام عشق است، زمانیکه شعله ها دود شاهزاده به اسمان می فرستند آهنگت به دود بسپاری که به آسمان ببرد میدانی که آسمان امانت دار است و دامانش بزرگ است وهم این آسمان  جای گاه عشق است، آوازت با دود شاهزاده برای ابد آسمان گرد میباشند.