در بیان آمدن سردار محمد اکبر خان
در بیان آمدن سردار محمد اکبر خان از بخارا و رسیدن در کابل
وملاقات نمودن بعالیجاه مکناتن صاحب بهادر و کشتن او
اکبر نامدار قلم شجاعت رقم، به جیوش انامل (۱) تحریر بر حصار (۲) این مدعای کابل را چنین در تصرف بیان می آرد. که در سنه یکهزار و دو صد و پنجا هفت [۱۲۵۷] هجری سردار محمد اکبر خان خلف الصدق امیر بی نظیر دوست محمد خان، بعد رفتن امیر جانب هندوستان ووقوع جنگهای سرداران کابل با فوج انگریزان ، بوساطت (۳) علمای بخارای شریف، از قید شاه نصر الله (۴) والی بخارا معۀ رفقا رهائی یافته و بخلاع فاخره سرفراز گردیده، از آنجا روانۀ کابلف و رفقای سردار موصوف پیشتر داخل شهر کابل شدند، و بملاقات
------------------------------------------------------------------------
(۱)انا مل = انگشتان
(۲) ک، الف: بر حضار [؟] ولی بر حصار همان بالا حصار است.
(۳)سردار اکبر خان بوساطت عم حضرت صاحب بتخاک عبدالشکور صاحب که پیر شاه بخارا بود نجات یافت [-سراج ۱-۱۶۵]
(۴)ک: نصر الدوله [؟] الف: نصیر الدوله. ولی نام این شاه امیر نصر الله بن حیدر توره از شاهان منغیتی بخاراست که از ۱۲۴۲هـ تا ۱۲۷۷ هـ سلطنت کرده است .[-دول اسلامیه ص ۴۳۹، طبع استانبول ].
عزیزان و دوستان خوشوقت گردیدند.
مگر سردار ممدوح در قلعۀ بامیان که شش هفت منزل از کابل مفاصله دارد منزل انداز گردیده سرداران کابل بشنیدن خبر سردار محمد اکبر خان بسیار خوش شدند. هماندم مراسلۀ خود ها را باین مضمون نوشته فرستادندکه: از رهائی ایشان از غم و الم رهائی یافته، نهایت خوش شدیم، و اینچنین روز را از خدای عزوجل میخواستیم.
شکر خدا که از مدد بخت سازگار
بر حسب آرزوست همه کارو بار (۱) دوست
باقی درینوقت مابین سرداران کابل و افواج انگریزی چنگ جنگ در نواست. و بیاری ایزد باری و استعانت احمدی [ص] افواج انگریز بسیار مغلوب و ذلیل گردیده، توان مقابله ندارند.
باینوقت رسیدن سردار عالیف عین مناسب که وقت انتقام امیر بی نظیر است دشمن عجب مغلوب گردیده است.
سردار موصوف بمجرد ملاحظۀ مراسلۀ بجناح (۲) استعجال خود را در کابل رسانیده (۳) سرداران و امرای عالیمقام کابل، از مقدم سردار محمد اکبر خان نهایت هم آغوش شاهد مسرت و خرمی گردیده، تماما بجهت حصول ملاقات سردار ممدوح رفته، در حین اتصال همین فرد از بلبل زبان بر شاخسار بیان
------------------------------------------------------------------
(۱)الف: همه کار ما درست.
(۲)یعنی ببال زودی.
(۳)تاریخ وصول سردار بکابل ۸ نومبر ۱۸۴۱ ع.
مترنم میساختند:
خوش آمدی که خوش آمد مرا زآمدنت
هزار جان گرامی فدای هر قدمت
لیکن اولیای دولت را از آمدن سردار محمد اکبر محمد اکبر خان این قدر خوف و هراس طاری گردیده، که تمام اعضایش در لرزش آمده، در ششدر اضطرار حیرانف و چون خس در بحر اندیشه سر گردان که آیا الحال چگونه خواهد شد؟
سرداران کابل در وقت ملاقات تمام سر گذشت ستم و نعدی انگریزان بخدمت سردار ممدوح گذارش و بیان نمودند، و استدعای استمداد و اعانت کردند.
سردار ممدوح از هر قسم و رسم بخاطر جمعی و تسلای سرداران کابل پرداخته. اولا نامه بخدمت مکناتن صاحب وزیر اعظم در خصوص کمال اشتیاق و آرزوی ملاقات و تشئید مبانی مودت و داد، بمضون مرغوب محبت اسلوب بقلم اعجاز رقم آورده ارسال نمود.
وزیر اعظم بعد مطالعۀ نامۀ دلگزین جان ربای سردار ممدوح بسیار خوشوقت گردیده، در جواب رقمزدۀ کلک محبت سلک منشیان بلاغت رقم گردیده که ما از مدتهای مزید، تشنه لب زلال اتصال ملاقات فرح افزای غمزدای محبت پیرای ذات [خاص] و الا میباشیم. حمدا متواترا متوالیا دادار جهان را است که : از ذلت و خواری قید والی بخارا که نصیب اعدا باد، رهائی یافته، سالما و غانما تشریف فرمای کابل ولایت مالوفه گردیده اند. از ینمعنی انواع انواع گلهای نشاط ، و اقسام اقسام ازهار (۱) انبساط در گلشن آرزویم متبسم و شگفته گردید.
[بیت]
برین مژده گرجان فشانم رواست
که این مژده آسایش جان ماست
لیکن ما جراهای درد اشتیاق مندی لقای جمال با کمال و غیره وقوعات در دل بسیار داریم. الحال التماس همین است که هرگاه از کمال غنایت و اخلاص پروری دیده آرزویم بکحل الجواهر لقای فرحت افزای و قدوم میمنت لزوم منور فرمایند، بعید از الطاف سردارانه اعطاف بزرگانه نخواهد بود. چونکه آمدن مشتاق مهجور، در کابل بسبب بعض جهات و سرکشی سرداران کابل، بس متعذر.
سردار موصوف بعد مطالعۀ اجوبهف در جواب باز نوشته فرستاد که هر گاه امدن ایشان در کابل نمیشود و اندیشه در خاطر اخلاص مظاهر دارند مضایقه ندارد، و هر کس مصلحت کار خود را خوب میداند.
صلاح ما همه آنست کان تر است صلاح
از دوست یک اشاره و از ما بسر دویدن
نهایت اگر بیرون شهر کابل و قلعۀ خود، کدام مکان مقرر نمایند، که در آنجا رسیده از شهد ملاقات یکدیگر شیرین کام شویم.
مکناتن صاحب وزیر اعظم ازین معنی انگشت رضا بدیدۀ قبول
------------------------------------------------
(۱)ازهار: شگوفها.
قبول نهاده، مکانی را بجهت ملاقات، تعین نمودند. روز دویم سردار محمد اکبر خان معۀ چند کس معتبرین خود، از کابل سوار گردیده، بمکان مقرره تشریف برده. مکناتن صاحب نیز با چند صاحبان در آنجا هم آغوش شاهد ملاقات یکدیگر شدند و هلال آسا آغوش کشاده، بشوق و ذوق تمام بغل گیری مابین خودها نمودند.
از انجا که وزیر اعظم از ماجرای خط خود غافل بود، اگر صورت اطلاع میداشت، هر گز برای ملاقات سردار ممدوح نمیرفت لیکن – اذا جا القضا عمی البصر – (۱) روز دوم هر گاه اکبر آفتاب بر کرسی سپهر اخضر جلوس نمود، وتیغ نور و ضیا، از نیام لیل کشیده، سردار محمد اکبر خان ووزیر اعظم در مقام معهوده تشریف فرما گردیدهف و جرعه نوش باده ملاقات یکدیگر شدند.
سردار ممدوح همان خط را بجنسه بوزیر اعظم نشان داده، او بمجرد ملاحظۀ خط خود که برای امراء جهة قتل سردار ممدوح نوشته بود، اینقدر در هراس و اضطرار امده، گویا طایر
---------------------------------------------------
(۱)مقولۀ عربی است، یعنی : چون قضا آمد چشم کور شد.
روحش از قفس عنصری در پرواز آمده، و ملک الموت را بچشم معاینه نمود.
سردار موصوف بوزیر اعظم مخاطب گردید که ای دغا باز بیوفا وای حیله ساز پر جفا! زود بود که عهد و پیمان را بجای آوردند و شرط مروت را بظهور رسانیدند. ارادۀ ما همین بود که ایشان رابحفاظت تما بکمال عزت و احترام از کابل روانۀ هندوستان نمایم که شما بر خلاف عهد انجام در قتل سر من دود بیهوده خیال باطله، در کاخ دماخ پیچیده اید و افسوس هزار (۱) افسوس
در دشمنی کسی بکسی انچنین نکرد
آخر چرا تو این همه در دوستی کنی
در حال انسب آنست که همین وقت ایشان، باتفاق من طرف کابل تشریف فرما شوند که بخوبی بجا آوری خدمات شما، حسب دلخواه نموده آید.
وزیر اعظم هر گاه این سخن از زبان بیان سردار موصوف در گوش هوش شنید، هوش و حواس باخته از رشتۀ حیات امید منقطع نموده، از انجا ارادۀ رفتن نمود، که بنوعی طایر جان خود را از پنجۀ شهباز قدرت سردار موصوف کشیده در پرواز آید.
سردار شجاعت شعار دید، که وزیر اعظم بال گریز می کشاید. هماندم دست همت را در دامن وزیر اعظم انداخته،
-----------------------------------------------
(۱)الف: صد افسوس.
معرکه آرای قیل و قال و هشت و مشت مابین خود شدند. آخر سردار ممدوح شمشیر خون آشام از نیام برآورده، بیک ضرب سر وزیر اعظم را ازتن جدا ساخته، و چهار صاحبان دیگر که باتفاق وزیر اعظم بودند بمعاینۀ این حالا پر ملالت، بجهت مقابله پیش سردار ممدوح آمدند.
سردار نامدار کار زار کار هر یک را با تمام رسانیده، از غم کار زار آزاد نموده، سه نفر دیگر زنده گرفتار نموده، و سر و نعش مکناتن صاحب وزیر اعظم از آنجا چون سگ دیوانه کشان کشان در کابل آورده در چهار سطح بازار کابل مانند دار بازان آویزان کنانید. و طنطنۀ اکبر غازی در شهر کابل و گرد و نواح ان بلند عالم گردیده و هر یک از غازیان خاص و عام اهل اسلام در بازار امده سر و نعش مکناتن صاحب را اویزان دیده تف ها میزدند. و سه نفر که زنده گرفتار شده بودند، از آن دونفر را سردار ممدوح حکم بر قتل داده، و یک نفر مسلمان را در قید داشته. و از حصول این فتح مندی ابواب شادی و شادمانی بر چهرۀ حال هر خاص و عالم از اهل اسلام مفتوح و کشاده گردیده. و عندلیب زبان هر کس صغیر و کبیر، بر حسن تدبیر و همت و شجاعت سردار موصوف در گلشن آفرین خوانی مترنم شد.
از آنجا که صاحبان عالیشان انگریز بهادر سر خود را که در تدبیر افلاطون ثانی میدانند، و در شجاعت و بهادری یگانه روزگار لیکن پیش سرداران خراسان هیچ یک تدبیر و بهادری صاحبان انگلیسی بهادر پیش نرفت، و چون خر در گل فرو ماندند. و از خراسان خر مدعای خود را مفلوک و مجروح و لاغر بی حصول بار مدعا پس بردند، و داغ حسرت بر دل خودها گذاشتند. و عورتان ولایت هندوستان را در ماتم شوهران لباس سیاه پوشانیدند.
از آنجا که راستی و ایفای عهد و پیمان زریست رائج و کامل عیارف دیناری از آن در جیب تصرف هر که باشد، شیرازۀ رساله تمکین ووقارش از کشاکش حوادث هر گز نا منظم نگردد: \بیت]
تا توان (۱) دُ ر صداقت زیور دستار کرد
سنگ بد عهدی زدن بر سر، گل دیوانگیست
گر توان کردن تفرج در بهشت راستی
سیر صحرای شقاوت از خرد بیگانگیست
-------
میتوانی تا شوی از راستی محبوب خلق
از کجی در هر نظر مردود میگردی چرا؟
هر گاه مکناتن صاحب وزیر اعظم با سردار محمد اکبر خان طریق راستی و ایفای عهد و پیمان میبرد، هرگز گرد خلل و هلاکت بر دامن حیاتش نمی نشست، و آویزان چهار سطح بازار کابل نمی شد . از انجا که کامل عیاران بوتۀ خرد مندی را لازم که بمقتضای ثبات وفا بعهد عمل نمود،
------------------------------------------
(۱)این ابیات در الف ج مغلوط است . تصحیح شد.
خلاف عهد و پیمان نکنند تا مانند صاحب ممدوح آویخته دارف به نسبت بد عهدی نشوندف که – الصدق ینجی و الکذب یهلک –(۱) دلیلی است واضح.
---------------------------------------------------
(۱۹مقولۀ عربیست بمعنی ک راستی رستگاری یافت و دروغ هلاک گشت.