32

يک كتاب ناشناخته نشر کهن فارسی بحر المعانی و صفو الامانی

از کتاب: آفریده های مهجور علامه حبیبی

کتاب خانه نسخ خطی کابل دارای کتب گرانبهای خطی از نسخه های نایاب شناخته نشده و مخطوطات نفیس هنری خو شخط مینا تور و هب و مرصع و غیره است که یکی از مخطوطات ارزشمند کهن آن نسخه ای است عزيز الوجود و نایاب در دو صدو شصت و چار ورق قطع وزیری به خط تعلیق قدیم بر کاغذ خوقندی خاکی رنگ ضخیم ، با انشا کهن زبان دری، که تاکنون شناخته نشده، و یکی از متون مهم کهن این زبانست شرح خصايص ظاهری و معنوی این متن متین، مطالعه و کاوش مفصلی می خواهد که باید ماه ها بر آن کار کرد ، ولی آنچه بايک تصفح سرسری به نظر آمد درین مقاله گنجانیده شد. تا این کتاب عزیز، در جمله متون کهنسال زبان دری شناخته آید، و به وسیله مجله وزين يغمان ، به دنیای علم وادب معرفی گردد.

دو نسخه از جمند از يک كتابخانه بامیان

شهرهای خراسا ن وما وراء النهرو دیگر کشورهای اسلامی در عصر پیش از هجوم مغل ، کتابخانه های عظیمی داشتند، که برخی از این کتابخانه ها وغنای علمی آن را مور خان آن دوره از قبیل یاقوت در معجمین و سمعانی در انساب و سبکی در طبقات و دیگر نویسندگان کتب تاریخ و جغرافیا و رجال ذکر نموده اند، و یکی از بلاد مشهور عصر غزنویان و غوریان، بامیان قلب افغانستان بود ، که منهاج سراج جوزجانی آن را پایتخت يك شعبه شاهان غور و آل شنسپ داند ، که مدتی مرجع علما و شعرا واهل دانش و هنر بود ، وبعد از ٦١٧ ق ١٢٢٠م پا مال سم ستوران چنگیز و چنگیزیان خراب کار وحشی  و اثری از آن بلاد جز ویرانه های هولناک وتل های خاکی نماند .

درین شهر تاریخی که وقتی مرکز فرهنگ و آیین بودا یی نیز بود ، دانشی مردی به نام حاجب شری زکی بن محمد زندگی میکرد که در کتابخانه او آثار نفیس علمی وادبی وجود داشت ، و او فهرست بعضی از آن کتاب ها را بر ورق نخستین یا واپسین نسخه های خطی خود می چسپاند.

از کتب این کتابخانه با میان دو نسخه سرا غداریم :

اول : چند ورق مشتمل بر سه صد و پنجاه و سه بیت از مثنوی مفقود وامق وعذرا عنصری شاعر معروف در بار غزنه (متوفا ٤٤١ق) که به خط قدیم نسخ متمایل به کوفی نوشته شده ، راین نسخه نایاب در کتابخانه همین حاجب ز کی با میانی بود ، که بر ظهر نخستین ورق آن کاغذی مستطیل که اکثر حصه نوشته شده ابیات مثنوی همان صفحه را پوشانیده چسپانیده اند ، وبر آن به خط تعلیق کهن مقارن ظهور مغل حدود ٦٠٠ ق این عبارات را نوشته اند :

"حاجب شری ز کی بن محمد علی عبد الحميد البامیانی تفسير يک باره...

یکی از اول دو از آخر دیوان سنایی مقامه حمیدی... يک مجلد از سمعانی کلیه و د منه کتاب اصول بارسی ذیل نافعه دیوان مسعود سعد دیوان نا مسعود ناصر سفینه... عر ما خلی؟ سفینه دیگر هر نوع حمايلي يک عدد دعوات جهار عدد سفینه ۱ عدد دیگر ادوات يک عدد کتاب نیز نجات . "

این اوراق مثنوی عنصری درلف جلد کتاب المختصر من كتاب الوقف عربی برای محکمی و استواری و قایه، از طرف مجلد صحاف بکار رفته و خوشبختانه در بین دفتین محفوظ مانده است .

كه مالک دانشمندان این مخوط مرحوم پروفسور محمد شفیع لاهوری ملتفت آن گردیده، و بعد از بر آوردن و تفكيک وخوانش آن ثابت شد که این اوراق مثنوی گم شده و امق عذرا عنصریستدر سنه ١٩٦٧ عینا با طبع عکسی و شرح و معر فیپروفیسور م مر حوم از لاهور انتشاریافت.

از نوشته این فهرست بر می آید که این نسخه وامق و عذرا هم به کتابخانه حاجب شری  زکی بامیانی تعلق داشت، و بعد از آن آنرا بطور اوراق باطله نا کاره برای استوارى وقايه كتاب الوقف بکار برده اند.

دوم : مخطوطه دیگر این کتابخانه بامیان، همین بحر المعانی است که درین مقاله معرفی میشود که برورق واپسین آن عينا ورق چسپانده شده به همان خط فهرست سابق با مطالب شبیه ذیل بنظر می آید : "حاجب شری زکی بن محمد بن على عبدالحميد الشاعرالبا میانی به خط امضا "کتابها کی خریده شد از هر نوع کی خریده میشود ، درین جای ثبت میشود دیوان سنایی تفسير یکجلد مقامه حمیدی کلیله و دمنه بحر الوقايه دیوان مسعود سعد اختیارات شاهنامه اصول فارسی ، طبل ماره ادوات دیوان ناصر خسرو.... کتاب تازی سفينه ... غزلیات کتاب حر... گرشاسپ نامه

نسخه های نیر نجات حمايلي يک عدد دعوات درباره این حاجب زکی اطلاعی از منابع دیگر نداریم و جای تعجب است ، که در هر دو نسخه پیش از نام زکی بن محمد کلمه شری دیده میشود ، و این کلمه پست از زبان سنسکریت که تاکنون هم در السنه  هندی پیش از نام کسان برای تعظیم و احترام بجای آقا و جناب و مستر مستعمل است، که مونث آن شریمتی باشد ، و بر مسکوکان کابلشاهان و دیگر سلاله های شاهی افغانستان هم در القاب و نوشته های سکه ها بزبان سنسکریت ورسم الخط ديوه ناگری قبل از اسلام و یا قرون اولیه هجری تا اوایل غزنویان بنظر می وازین استعمال کلمه شری با نام مالک كتابخانه باميان زکی بن محمد پدید می آید، که تا حدو د ٦٠٠ق هم این کلمه برای تعظیم مقام و احترام اشخاص رواج داشت.

نام کتاب و غاز و مولف آن

این نسخه ارزشمند خوشبختانه ورق نخستین و آغاز دارد که از مطالعه آن مطالب مهمه بدست می آید.

بر سرورق آن به خط اصل نسخه تعلیق قدیم ، مکررا نام " كتاب بحرالمعانی وصفو الامانی" نوشته شده ، که از آن جمله پیش از آغاز بسمله بر جبین صفحه اول همین نام را به تعلیق خویش نوشته و بعد از کلمه "الامانی" کلمات "المترجم بالفارسی" نیز دیده می شود.

این نام در متن کتاب نیامده و آغاز چنین است :

"بسم الله الرحمن الرحيم، رب، يسر، ولا تعسر . الحمد الله رب العالمين اولا و آخرا و صلى الله على محمد و اله وسلم كثيرا . قال جعفر بن محمد الصادق : كتاب الله تعالى على اربعة اوجه : العبارة والاشارة والطائف والحقائق  فالعبارة للعوا والا... شارة للخواص ، و الطائف للولياء، والحقايق للنبياء قال بعضهم : القرآن على اربعة اوجه : عبارة و اشارة ولطائف و حقایق.

فالعبارة للسمع ، و اشارة للعقل ، واللطائف للمشاهد، و الحقايق الاستسلام."

بعد ازین تفسیر عارفانه بسمله وسوره الفاتحه بعربیست بسم الله الرحمن الرحيم . حكى عن أبي العباس بن عطا انه قال : الباء لا رواح انبیاء با الهام الرسالتة و النوة؟ الخ... الحمد الله العالمين : المحمود بجمع صفاتک وافعالک . قال ابن عطا : الحمدالله اقرا المومنين بوحدانيته ، واقرالموحدين بفرد انيته ، و اقر العارفين باستحقاق ربو بيته.

رب العالمين : قال ابن عطا زین نفس العارفين بنور التوفيق، وقلوب المومنين بالصبر والا خلاس وقلوب المريدين بالصدق والوفاء . الرحمن الرحيم : قال بعضهم الرحمن با لنعمه و الرحيم ب معصيه ... الخ". این تفسیر تا ورق سی و دو به مطابق ذوق صوفیانه عرفانی با  نقل اقوال مشاهير عرفانی اسلامی امثال جعفر الصادق ابوبکر و راق ابو جعفر الفرغاني بلقاسم ، ابو عثمن ، منصور بن عبدا لعزيز ، ابوبكر بن طاهر، الداراني وغيره دوام دارد و بعد از ختم سوره الفاتحه آیات متفرق قرآن عظیم را به مذاق صوفيه بنقل اقوال ایشان شرح میدهد ، وازورق بیست و سه به قسمت فارسی کتاب آغاز می شود که تا آخر کتاب با نقل اقوال حكما و صوفين وشرح دارد و در بین این حصه فارسی، گاهی پارچه های مسلسل عربی نیز می آید. مثلا از ورق ٦٧ تا ۷۱ اقوال صوفیه و حكما بتازیست بدون فارسی ، و از ورق ۷۱ باز فار سیست. نام مولف این کتاب نایاب معلوم و مذکور نیست ، ولی بر ورق آخر آن شرحی نوشته اند، که به خط متن کتاب شبیه نیست. این سطور به خط خوش نسخ متوسط درسنه ٦۰١ ق ١٢۰٤ نوشته شده (یا از خط آنوقت بعدا نقل گردیده) که دارای مطالب کار آمد ، دربار شناسایی کتابست ، درین نوشته میگوید :

"الحمد الله الشاكرين و صلوته علی محمد والله الطاهرين یقولو الفقير الى رحمه الله عزوجل على بن عبدالله بن على بن معاد الخلمي ثم البلخى وقفه الله تعالى للعلم المرشد و العمل المرشد : قراء على الشيخ الا مام الاو الشيخ الا مام الاوحد الزاهد الورع المتقى رشيد الدين جمال الاسلام فخر الائمة سيف السنه والائمه سيف السنه ، ناصح الخلق امام خراسان ابو الحرام محمد بن محمد الحاج الخراساني ادام الله توفیقه و سهل الى الخيرات طريقه ، مافى هذا لمجلد من الاخيا التفسير وكلمات المشايخ بالعربيه وصحح محرفه واصلح سقمه بقدر الامكان و قراء على صحيفة همام بن انقان ، انا ارويها اجازة من الشيخ الامام عماد الدين محى السنه هوير و يها عن الشيخ امام الاجل محى السنه الحسين بن مسعود افراء البغوي ، و اجزت له ولا بنه الصغر الا مام محمد انبتة الله نباتا حسنا رواية جميع مسموعاتی و مجموعاتی و مستجاداتي من مشایخی من الاحاديث والاخبار والتفاسير والاثار والحكايات و الاشعار وانابرى من التصحيف و التحريف وذلک في اواخر جمادى الاخرة سنه احدی وستمائه . والحمد لله حق حمده و صلواته علی محمد و عبده و حسبنا الله و نعم المعين." از نوشته عالمانه فوق بر می آید، که در او اخر جمادى الاخرى سنه ٦٠١ ق. (۱۲۰۴م) رشیدالدین جمال الاسلام امام خراسان محمد بن محمد الحاج خراسانی این نسخه را بر عالم بارع دیگر علی بن عبدالله بن على بن معادالخلمی بلخی خوانده و به تصحیح و تهذیب آن کوشیده اند . و همچنین کتاب "صحیفه همام" را همین محمد خراسانی از آن استاد بلخی فرا گرفته و برای خود و فرزندش محمد اجازت روایت احادیث و اخبار و تفاسیر و غیر را درین سند علمی بدست آورده است.

شاد روان سعید نفیسی از روی مطالعه همین نسخه موزه کابل نام کتاب بحر المعاني و صفو الامانی را سهوا در مولفات اوایل قرن هفتم هجری ثبت کرده و مولف آنرا على بن عبدالله بن معاذ حلمی بخاری (؟) در حدود ٦۰١ ق گفته است.

درینجا چند سهوی داد :

نخست : این مرد بلخی مولف كتاب بحر المعانی نیست ، بلکه مدرس و استاد و اجازت دهنده قرائت و مصحح آن است.

 دوم: نام خود را علی بن عبدالله بن علی بن معاد خلمى ثم بلخی نوشته نه بخاری ، و خلم تاکنون در شمال افغانستان مربوط و نزديک ولایت بلخ است

سوم : زبان وانشاء وسبک وحتى املا و طرز نوشته این نسخه عزیز از اوایل قرن هفتم و حدو د ٦۰١ ق نیست ، و به دوره قدیمتر سبک زبان دری تعلق میگیرد و نوشته ، علی خلمی بلخی که در ٦۰١ ق صورت گرفته، با متن اصیل کتاب ربطی ندارد، بلکه اجازت نامه قرائت و روایت این کتاب و دیگر آثار اسلامیست که به محمد خراسانی و فرزندش داده شده است.

از سند فوق پدید می آید ، که نویسنده آن علی بن عبدالله خلمی فقط بيک وسیله عمادالدین اجازه تدریس و روایت صحیفه همام بن منبه را از امام معروف فرابغوی داشته و عالم جیدی بود ، که اما خراسان ابو الحرم،محمد ، اجازت قرائت این کتاب و صحیفه صحیحه را از و میگرفته است ولی تمام این مطالب بمتن بحرالمعاني و مولف آن ، تعلقی ندارد.

در کتابهای شرقی بنام بحر المعانی آثار متعددی را میشناسیم که از آن جمله است: بحر المعانی یکی از اصحاب نجم الدين كبرى صوفي معروف سعد الدين محمد بن مويد حموی (۵۹۵ - ۶۵۸ ق.) که مخطوطه عربی آن در استانبو لست( کوپرولو ٧۰٦) يا بحرالمعانی فارسی از سید محمد مکی دهلوی (متوفا ۸۹۱ ق. ) و تفسير بحر المعانی سوره ۷۸ - ١١٤ قرآن از محمد بن خواجگی بن عطاالله مدعو به خاوند میان (مخطوطه بانکی پور هند۱۱۵۳ ر ۴) که بحر المعانى صفوالا مانی خطی کابل ، غیر از کتب شناخته ، ومربوط بدوره قدیم نثر دری قبل از مغل است . تاکنون نام مولف این کتاب شناخته نشده و چنانچه دیدیم ، ضبط مرحوم سعید نفیسی نیز باطلست ، و آنچه مرحوم فکری هروی در فهرست مجمل كتب خطی کابل (چاپ نشده )این کتاب را "تفسیر دری از حسین بن مسعود البغوى المرو رودى معروف بقرا بغوی با انشاء قدیم قرن ٤" نوشته نیز صحت ندارد . زیرا امام السنه بغوی تفسیری به فارسی ندارد ، و هم این کتاب تفسیر قرآن نیست ، بلكه يک مجموعه آیات واحاديث واقوال صوفیه و حکما و دانشمندانست . چون بر صفحه اول آن بانام کتاب، كلمات المترجم با "لفارسی" نوشته شده میتوان حدس زد ، که اصل کتاب مانند بیست و سه ورق نخستین و برخی از اوراق دیگر آن بتازی بوده و به فارسی ترجمه شده باشد برای تعیین زمان تالیف یا ترجمه فارسی آن باید به متن فارسی و سبک وانشاء و خصایص لغوی و گرامری آن توجه کرد که نثری کهن و جالب توجه است و اينک آنچه بعد از يک مطالعه اجمالي فراهم آمده آورده میشود :

آغاز متن فارسی

(مطابق املا اصل نسخه )

(ورق ۲۳ ب )

پرسیدند مرحکیمی را که صدق ایمان چیست؟ گفت: امن نان ، ترک عصيان، موافقت مارحمن حکیمی گفت: هر که بدو جهان سلامت یافت چهار چیز یافت امن مونت، بسند قسمت ، خوف فرقت دیدار منت.

حکیمی گفت : خلق را سه دیدار بباید ، تا همه کرامت ها را شایان کردند :

دیدار عیب دنیا، و این زاهدانر است . و دیدار عیب طاعت ، و این عابدانر نرست ، و دیدار عیب تن و این عارفنر است.

پیغامبر گفت علیه السلام : شب معراج بار خدای عزوجل مرا گفت : یا محمد! هر که را دوست گیرم ، فاوی سه کار بکنم یا دستش تهی کنم یادلش غمگین کنم، یا تنش بیمار کنم .

بخبر اندر چنین است : روزی مردی بدیدار یحیی بن معاد آمد گفت : چکونی؟ یحیی گفت: یا برادر ! خدای را عزوجل دوست گرفتم، دوستی خلقم فرسرامد . 

کتابش را محدث گرفتم لهو، او  فضولم فرسرامد آن جهان را قرارگاه خویش دیدم طلب دنیایم فرسرامذ جنک عداوت فاديو نهادم دشمنا یکی خلقم فرسرامذ . يقين او توکل بیشه خویش گرفتم، کسب کرونم  فرسرامذ .

مردی مر شفیق را گفت: یا بوعلی ! جوامردی چیست ؟ گفت پنج چیز : سخاوت بدل ، او بدست ، و ان ابراهیم را بود ،وفا بقول اوزبان و آن اسمعیل را بود حفاظت بتن خویش ، و آن یوسف را بود . زهد بدنيا ، و آن عیسی را بود نصحیت مر خلق را ، و این محمد مصطفی را بود علیهم السلام. حکیمی گفت: باالله الذى لا اله الاهو ، کی خدای شناختن به حقیقت به مطیع وی پدید آید . او مطیع بودن وی بدوست داشتن وی بدیداید او دوست داشتن وی بلرزیدن از بیم فرقت بدیداید او لرزیدن از بیم فرقت وی، به ملازم بودن برذر وی بدید آید . او ملازم بودن بر ذروی ببسند قضا بدیداید . به خبر اندر چنین است : هرک به گستاخی بیش رود ، فاوی

خصومت کنند. هر کی بنیاد بنیاز بیش رود، فروی رحمت کنند، هر کی با معنی بیش ،رود فاوی کرامت کنند.

منصور بن عبدالعزیز گفت : خلقاند گروه اند : يک كروه دنيا بيند ، حرس افزایدش او فى هالی . و دیگر گروه خلق بیند افزایدش او نومیدی.

سدیکر کروتن بیند، کبر افزایدیش او جباری جهارم گروه طاعت بیند، عجب افزایدش او بر خورداری به خبر اندر جنین است : کیسه فریشته است فر سه نام مزکت :

یکی فر نام مزکت مکه و دیگر فرنام مزکت مدينه . وسه دیگر فرنام مزكت بيت المقدس آنکی فرنام فرکت مکه است بانک مي کند: هر کی فریضهای بار خدای عزوجل تمام نکزارد از رحمت و ی نصیب نیابد 

وا نکی فرنام مزکت مدينه است بانک میکند : هریکی سنتهای و رسول عليه السلام تمام نكزا رد از شفاعت و ی نصیب نیابد

و آنکی فرنام فرنام مزکت بیت المقد س است بانک میکند هرکی ،حرام خورد، او حرام بوشد رو حرام دارد با خدای عزوجل دعای وی مستجاب نکند.

امثله تبدیل ب به ف : اکرجی فاز شوی از کناه بفی کناهی (ورق ١٧٦) که شکل مروج کنونی جمله اینست: اگرچه باز شوی از گنابه بی گناهی در اصل بالای دایره یا کلمات شوی و بفی دو نقطه دارد ، که علامت تلفظ یای صریح معروف است.

مثال دیگر : حاتم گفت: هرکی فاز نان نشیند شهوتش افزاید و هرکی فاغلامان نشیند غمش افزاید و هرکی فاز اهدان نشیند نیک مردیش افزاید (ورق ۱۹۵  الف)

فرامشت = فرامش :

گفت: تن در ستی مرگ را فرا مشت کند و حرص ایثا فرا مشت کند 

(ورق ۱۹۰۰ الف.)

حکیمی گفت: هلاک خلق از سه چیز آمد: یکی بعیت خلق مشغول شدند، او عیب خویش فرامشت کردند (ورق ۱۹۱)

او بر سر جمل معطوفه :

اسما بنت ابوبکر گفت: هر کی روشن کند تاریکی مزکت را برو شنایی چراغ خویش ، حرام کند بار خدای عزوجل زافر آتش ، او بدهد مراو را بهر شبی شارستانی اندر بهشت . او بدهد مروی رالواب بهر شبی ، ثواب پیغامبر عليه السلام . ( ورق ٢٥٣) بر خصایص مذکوره که در املاوانشاء كتاب مشهود است املای قدیم کلمات دیگر نیز در سر تا سر کتاب محفوظ مانده مانند : سخون، دوزخ ، طلخی ، فریشته، بجشک وغيره 


نمونه اشعار

در قسمتهای فارسی اخیر کتاب اشعار و منظومات دری نیز منقولست که بدون ذکر نام ناظم، همان چهره قدیم دارد ، و آوردن نمونه آن بی فایده نیست.

قال القائل :

ایزد به فضل خویش دل ته سپید کرد

جرمت سیاه کرد همه پاک کارتو

با دشمنان دینت ببینم ترا بصلح 

باد و ستان دینت همه کار زارتو

(ورق ١٦١ الف )

املای ته بجای تو ضمیر اضافی مفرد مخاطب ، گاهی درین کتاب دیده

می شود، که در طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری نیز و این ضمیر مفرد اکنون در پشتو زنده است

قال القائل :

یا این جهان از آفت تو نیست ایمنی

                                                 هر چند همنشین منی دشمن من ای

ماری بفعل و ز راه  گفتار مردمی

                                                 خاری بطبع روز راه دیدار سوسنی

من معدن هوا ی توم تاهوابرد 

                                                 تو معدن بلای منی ، تا تو معدن ای

ببسیج کار مرک را تیرا کن از کناه 

                                                  تا کی کناه گنی کهمی دین تباه کنی

(ورق ۱۰۹)


قال القائل :

ما همی ویران شویم او خانه آبادان کنیم 

                                                        نيک را بد دانیم او کار مردم

این جهان تن برنج ، او مردمان از ما برنج

                                        آن جهانی جان برنج، او بدهمی باجان کنیم

روز و شب بغبتکنیم، عیب هر کس بشمریم

                                     عیب خود پنهان ،کنیم او خود بتر زیشان کنیم

کر گناه ما بزرگ او ر حمت يزدان بزرگ

                                          او کار بفرمان کنیم (؟) دل برین بنهیم

(ورق ۱۱۰ الف)

قال القائل :

راه گم کرده سر کشته فرکشت زراه

                                               فر گناه جیره جیره شده فرکرد گناه

ای تباه کرده همه عمر گرامی او عزیز

                                        خوار گشت انکی همه عمر فرامی اش تباه

روی از الله بگردانی بیدا دکنی

                                                   تیز بیداد مکن فرتنت  الله الله

(ورق ١٧٦ الف )



 قال القائل :

روزی بود که من بذر دوست بگذرم

                                               یا بکذرد زوال غم هجر فر سرم 

یا بنکرد خسته دل من لقای دوست

                                               یا مندهی بدوست دهی وار بنگرم

قال القائل :

دوستی را انگاهی یکتاشوی

                                                 کز علاقتها تو ناپید ! شوى

گر بخواهی تابد و کویی وروی

                                                 انگاهی گویی کنا گویا شوی

ور بخواهی دید بدل دوست را

                                                 انکاهی بینی کی نابینا شوی

ور بخواهی زنده کردی تا ابد

                                                  زنده کردی کوکنون میرا شوی 

(ورق ١٧٦ب)

دوستی گفتار داری راستی گفتارنه

                                                چشم سرفیدار داری چشم دل فیدارنه

صحبت مختار خواهی سنت مختار نه

                                              از خرد فیزار کشتی و زرهوا فیزارنه

(ورق ۱۷۷)

قال القائل : 

اگر بارسا شوی بذر بادشاه شوی

                                        و ربیوفا بوی بطریق جفا روی

فضل خدای خویش نه بینی او ننگری

                                       ذکر خدای خویش نخواهی او نشنوی

فابیش تو حجاب تو آمد هوای ته

                                       دانم کی نکروی او نخواهی کی بکروی 

(ورق ۲۱۲)


ناگفته نماند که این نسخه تاورق سه صدو شصت و دو موجود و مضمون این ورق واپسین ناتمام عربيست : قال رسول الله... من احب ان يزيد الله في رزقه فليصل...

یک کتاب گم شده قدیم نشر فارسی پیدا شد ترجمه فارسى السواد الاعظم ورفع اشتباهات وارده در باره این کتاب کتا ب السواد الاعظم از قدیم ترین تالیف ات ائمه مذهب حنفی است، که آنرا یکی از پیشروان و علمای این مذهب ابو القاسم اسحق بن محمد بن اسما عيل مشهور به حکیم سمرقندی در حدود ۲۹۰ه به زبان عربی در شرح شست و دو مسئله کلامی بامر اسماعيل بن احمد سامانی (۲۷۹ - ۲۹۵ ه.)  در بخارا نوشت . این امام حکیم سمرقندی قاضی سمرقند بود ، و از اصحاب و پیروان امام و متکلم معروف ابو منصور ماتریدیست، که در عاشو را محرم ٣٤٢ ه از جهان رفت و در گورستان معروف چا کردیزه سمرقند مدفون است کتاب السواد الاعظم را مولفان كشف الظنون و اسماء المولفین می شناسد و بقول ادوارد فاند يک در كتاب اكتفا القنوع متن عربی سواد در بولاق قاهره در سنه ۱۲٥٣ ق طبع شده است . این کتاب داستانی شگفت دارد بدین معنی که : اولا بزبان تازی بامر اسماعیل نوح بن منصور به فارسی ترجمه کرده اند ولی نام آن معلوم نیست نیست ، و چون عصر امارت نوح ثانی از ٣٦٦ تا ۳۸۷ ه دوام داشت ، بنابر آن ترجمه فارسی السواد الاعظم را در حدو د ۳۷۰ ه تخمین میکنیم در سنه ٧٩٥ قمری خواجه محمد پارسا بن محمد حافظی بخاری (مترفي ٨٢٢) ه در مدینه که از اصحاب خواجه بهاء الدین نقشبند و جانشین او بود ، این ترجمه فارسی السواد الاعظم را بزبان متعارف روز گار در آورده وبران يک مقدمه و يک خاتمه را افزود وی گوید که : مطالب متن کتاب انتخابی است از اصل و تمامی نیست و ازین نسخه مرتبه خواجه محمد پارسا اکنون دو نسخه مکشوفست :

یکی : بخط خود خواجه محمد پارسا ، تحریر ۷۹۵ ه در ۸۳ صفحه یازده سطری ، بر کاغذ نخودی رنگ بخارائی را به قطع ۱۲۰ × ۱۷۰ میلی متر ، دارای يک مقدمه از خود محمد پارسا که این نسخه در هرات پیش دانشمند فکری سلجوقی بوده و در سنه ۳۳۰ ش به تهران برده شد و در جرايد و مقالات معر فی شد دو دیگر : نسخه خطی کتب خانه انقره در ترکیه که رونوشت نسخه اول است ، و درسنه ۱۰۱۷ ه بخط يوسف ضياء الدين كاتب دیوان سلطانی در بغداد بهمدستی مولانا ناصر الدين عمر المقرى الموصلي کتابت شده در باره معرفی نسخه اول هرات که به خط خود خواجه محمد پارس یکی از دانشمندان تهران آقای دکتور مهدی بیانی، اولا در ارمغان لاور، و بعد از آن در مجله دانشکده ادبیات ، تهران در سال ۱۳۳۸ ش مقالاتی را نوشت و در آن مدعی شد که گویا نمونه قدیم ترین نثر فارسی موجود را درین نسخه یافته اند . وی با تاسف مینویسد که : نام کتاب و امیر سامانی که با مروی ترجمه شده معلو نیست و خود حکیم سمرقندی متن عربی را بفارسی ، ولی اصل ترجمه فارسی از بین رفته و مطال آن کتاب خواجه ،پارسا نقل و انتخاب شده است.

این مقالات دانشمند مهدی بیانی، در تاریخ ادبیات فارسی ، نظری را به وجود آورد، که گویا همین کتاب ، نمونه قديمترين نثر فارسی کنونیست ، و حتی از مقدمه شاهنا مه منثور ابو منصوری که در سنه ٣٤٦ه نوشته شده نیز کهن تر است ، و همین مطالب را در کتاب بر گزیده نثر پارسی دکتور محمد معین (ص ۲ ر ۳ جلد اول ) و تاریخ ادبیات از دکتو رصفا (جاص ٦١٧) و دیگر مقالات و و کتابهای متاخر باستناد بیان دکتور بیانی نوشته و آنرا قدر مسلم پنداشته اند .

اما با پیدا شدن متن اصلی ترجمه السواد الاعظم که اینک نسخه خطی

آن پیش منست ، اکثر آن مطالب و نتایج ماخوذه از بین میرود ، و از مقدمه کتاب فارسی ظاهر است، نام اصلی کتاب عربی السواد الاعظم بود ، و مترجم فارسی آن هم خود حکیم سمرقندی نیست، بلکه شخصی نا معلوم

آنرا در حدود هشتاد سال بعد از تالیف اصل کتاب ، در عصر نوح دوم سامانی بفارسی در آورده است.

نسخه خطی تر جمه فارسى السواد الاعظم

به قطع متوسط بیست و نیم X ده و نیم سانتی متر ، برکاغذ نخودی رنگ بخط نسخ متاخر در ١٦٤ صفحه بتاريخ ۱۲ شهر محرم حسن و حسين ١١٥٦ هجرى بقلم مشل بن بكرخان بن عمر بن تاوزين على بن ملک نوشته شده و چون این نسخه آسیب فراوان دیده و حواشی برگهای آن از بین رفته بود، آنرا با دقت از بالا و پایین وصله نموده اند ولی خوشبختانه متن کتاب آسیب زیاد ندیده و بر حواشی آن نوشته هایی غیر از خط متن موجود است ، که گویا اشخاصی باسواد آنراخوانده و با نسخه دیگر مقابله و تکمیل کرده اند ، و مهر های متعدد و مختلفی هم بر صفحات متعدد دارد، که حاکی از وجود این کتاب در دست مالکان متعدد بوده است.

از صفحه ۱ تا ۱۱ مشتمل است بر مقدمات ابتدایی و شرح تالیف و ترجمه و ضرورت و اهمیت کتاب حکیم سمرقندی افزوده است. در صفحه یازده گوید: " اکنون آمدیم از اجمال به تفصيل ، وبعد ازین به خط سرخ ( مسئله اول ) نوشته شده ، و تا آخر کتاب (٦١) مسئله کلامی وفقهی مذهب حنفی و فرقه ماتریدی را در بر دارد، و خط آن روشن و خواناست ، و در برخی موارد غلطیهای املاوی هم دارد ، وازنام نویسنده مشل و جدا و تازو پیدا ست ، که این شخص پشتون بوده و زبان فارسی را چنانکه باید و شاید نمی فهمید پشت صفحه اول شش سطر عبارات پشتو هم نوشته شده ، که بخصل اصل متن نمی ماند . عدد سطور کتاب در صفحات مختلف است . برخی از صفحات ۱۳ سطری و اعظم آن هجده سطریست در خصایص املا به کتب بعد از سنه ۱۰۰۰ همانند است . بدین معنی چ و پ بسته نقطه در آن عموما دیده میشود ، و لی حرف (گ) فارسی مانند (ک) عربیست . اما گاهی آثار املای قدیم هم در آنباقیمانده ، مثلا جندان بجای چندان (ص٤٣) بدانک بجای بدانکه  (ص۱) نخسبند به جای نخسپند (ص ١٤٩). این نسخه نسخه و قایه چرمی نقره کوب کار خراسان دارد، و معلوم است که، محصول زمین است و نویسنده آن هم شخصی این سر پشتو زبان بوده است.

در جه واهمیت کتاب در تاریخ ادب 

چون ترجمه این کتاب از تازی بفارسی بامر امیر نوح دوم سامانی در حدود ٣٦٠ ه بوده ، بنابرا ن طوریکه دانشمندان ایرانی تصور کرده اند، نثر اقدم زبان دری و پیش از مقدمه منثور ابومنصوری نیست ، بلکه در درجه دو معاصر و مقارن با ترجمه تفسیر و تاریخ طبری شمرده میشود اما... اهمیت آن ازین و جه است ، که اکنون ما يک متن مکمل و تمام اصیل کتابی را در دست داریم که فراهم شده و محصول همان عصر سامانیان  نیست و در جمله کتب آن عصر و مربوط بدوره قدیم نثر دری ، کتاب دیگری نیز بدست آمده است.

این کتاب بلا شبهت در تراجم کتب دینی و کلامی اسلامی در زبان فارسی نخستین کتاب مکشوف کنونیست و مطالب مهمی را درباره اوضاع علمی و ادبی و عقیدو یهزار سال قبل از آن بر آورد . میتوانیم مخصوصا هنگامیکه در مسئله (٥٦) از صفحه (۱۲۳ تا ۱۳۲ نسخه خطی ) نامهای فرق و اهوا و عقائد ایشانرا به تفصیل بیان کند، که همین شرح را در عبارات متین و کهن فارسی عصر سامانی ، قدیمترین اثری درین باره گفته میتوانیم در آغاز نسخه بر صفحه اول بخط قرمز نوشته اند : ( این کتا سواد الاعظم است . )

بعد ازین چنین آغاز میشود : بسم الله الرحمن الرحيم رب يسر ولا تعرو تمم بالخير ، توكلت على الله الحى الذي لا يموت ابدا. اما بدانک سبب تصنیف این کتاب آن بود ، که بی راهان و مبتدعان بی وهوا داران بسمرقند و بخارا و ماوراء النهر بسیار شدند (اصل: شدن ؟) پس ائمه و فقها و علما سمرقند و بخارا وما وراء النهر گرد گفتند: ابا واجداد تا بودند ، بر طریق سنت و جماعت بوده اند. اکنون هواهان مختلف پیدا شده و مارا جائز تراست این سخن را با میر خراسان رسانیدن ( اصل : رسانیدند) امیر عادل إسماعيل بفرمود میر عبدالله بن ابی جعفر را ، وباقی فقها را که بیان کنید مذهب راست طریق سنت و جماعت آنکه پدران ما برانبوده اند پس ائمه و او اشارت کردند بخواجه ابو القاسم سمرقندی (رح) و آنرا گفتند پیداکن ما را راه راست سنت و جماعت آنکه پیغمبر علیه السلام بر آن بود و بفرمود تا تصنیف کرد این کتابرا بتازی و نیزديک امیر خراسان آورد و عرضه کرد . همه پسندیدند گفتند: راه راست سنت و جماعت اینست. پس امیر خراسان بفرمود که : این کتاب را بپارسی گردانید تا چنانکه خاص را بود عام رانیز بود و منفعت کند و مذهب را نیکو بدانند و از هوا و بدعت دور باشند.

وحدیث کرد مارا على ابن السغدی (رح) گفت مارا جدیث کرد ابو محمد ابن عبدالله ابن العباس المروزی مشتمل خواجه امام زاهد ابو القاسم حكيم سمرقندی (رح) که گفت : و الحمدالله رب العالمين العظيم گفت : وصیت کنم شما را و تن خود را بترسیدن از خدای پس عزوجل، و جهد کردن بر حکم خدای عزل و جل و رضا دادن به قضاهای وی ، و شکر کردن بر نعمتهای وی و روا داشتن مر مرگ را و نگر تابر حکم خدای تعالی گرانی نکنی ، و بر خلق آن کبر نکنی زیرا آنکه باجماع علما و حکما و فقهاست ، ک بنده گیرا دو خصلت است :

"یکی آن کنی ک وی پسندد و دیگران پسندى ک ان كند" در اخیر این مبحث گوید: پس من این کتابرا بپارسی جمع کردم زیرا که آن خواست امیر خراسان نوح ابن منصور (رح) از آنکه پس علمای کل ماوراء النهر را جمع کرد تا پیدا کرده اید ایشانرا راه راست وسیرت رسول صلى الله عليه وسلم و یاران و خلفای راشیدن رضوان الله عليهم اجمعين . وان مذهب سنت و جماعت است و مذهب علمایی که اهل سنت و جماعت اند، وان مذهب امام امامان وسيد فقها و کد خدای دین و شاهنشا فقه ابو حنیفه نعمان ابن ثابت ابن طاوس ابن هر مز ابن كسرى ملک بغداد که این برین مذهب بود و همه اصحاب آن برین مذهب بودند، و همه اهل سنت و جماعت برین مذهب اند زیرا که حق تعالی گفت : ان هذا صراطی مستقیم فاتبعوه ولا تتبعو البسيل  گفت: راه راست و مستقیم اینست ، متابع این باشید و بنگرید تا شما متابع طریقهای دیگر نباشید و رسول صلى الله علیه وسلم گفت : عليكم باسواد الاعظم قيل يا يارسول الله ما سواد الاعظم ؟ قال الذى انا عليه و اصحابی فرمود که برشما باد بسواد اعظم گفتند یارسول الله سواد اعظم چیست ؟ گفت : سواد ! اعظم آنست که امروز من بر آنم و یاران من بر آنند و رسول صلى الله عليه وسلم از بهر آن گفت که دانست که از پس آن هوا داران و بدعت هواداران و بدعتها آشکار گردد. پس آموختن این کتاب فریضه است ، وروی گردانیدن ازین کتاب شقاوت است و اندرب آن نگریستن رحمت است و کار بستن مغفرت و خلاف کردن مر این کتاب را بدعت است پس باید که این کتابرا بمثل تعویذ سازی گردن خود بندی مر فرزندان و اهل را بیاموزی ، زیرا که رستگاری تو واهل و فرزندان توبه آموختن این کتاب بود و اگر کسی سخن گوید در مذهب ، برین کتاب عرض کنید اگر راست آید بپذیرید و اگر دروغ آید بگذارید تا هلاک نشويد .. ) (ص ۷ نسخه خطی ) . این بود مقدمه کتاب و ازین روشن میآید. که حکیم سمرقند نام متن عربی کتاب را از حدیث معروف عليكم بالسواد الا عظم گرفته و نسخه مطبوع بولاق هم بدین است و حاجی خلیفه نیز در کشف الظنون همین نام را آورده ( جلد دوم ص ۳۷ ) واسماعيل پاشا در اسماء المولفين (۱ -۱۹۹ ) همین مقصد را تایید کند

اما حاجی خلیفه از يک اثر حكيم سمرقندی بزبان فارسی بنام عقيدة الامام ابي القاسم بن اسحق الحكيم السمر قندى ) ذکر ی دارد و عبارات آغاز کتابرا نقل کند : ( اوله الحمد لله الكبير المتعال الخ)  بنابران باید گفت که این کتابرا دیده بود وچون ما نحن فيها بدين طور آغاز نمیشود ، و نام کتاب را نسخه موجوده در اول و آخر بصراحت نوشته شده بنابران کتاب عقیده راهمین سواد الاعظم گفته نمیتوانیم، زیرا چنانکه گذشت حاجی خلیفه این كتابرا عليحده نام برده است.

باو جودیکه تاکنون از نام مترجم فارسی سواد الاعظم خبری نداریم ولی سبک انشاء وسیاق و سباق نثر آن دلالت واضح ، که این نثر یقینا مربوط بقدیم ترین دوره ادبیات دری یعنی عصر سامانی است ، و چون از عربی ترجمه شده لا بداثر ترجمه تازی هم در وجنات آن آشکار است

اينک يک مسئله از بین این کتاب بطور نمونه آورده میشود : "مسئله بیست و ششم آنست که مرتبت انبیاء صلوات الله عليهم اجمعین بر تر از مرتبت اولیاست و مرتبت اولیا کمتر از مرتبت انبیا باشد ، و هر که هر دو یکسان نهد آن مبتدع و هوا دار باشد ، و معجزات انبیا راست و کرامات اولیا راست و اولیا را کرامات آن وقت باشد که خدای عزوجل را مطیع باشند و رسول عليه السلام (را) اطاعت دارند . قوله تعالى قوله تعالى : من يطع الرسول فقداطلاع  و جاء دیگر گفت :

ومن يطع الله و رسو له فقد فاز فوزا عظيما ء پس هر که خدای عزوجل ورسو له عليه السلام طاعت دارد آنرا کرامت باشد، و هر که جز این گوید کفر باشد و اند رخبر است :

که رسول صلى الله عليه وسلم گفت که من سيد ولد آدمم و مرا بدین فخر نیست روز قیامت آدم و دون آن در زیر علم من روند ومرا بدین فخر نیست و در خیر است که همه اولیای حق را و کردار ایسان را جمع کنند ، بگرد قدم پیغمبر ترسد چون چنین باشد معجزات مرانبیا را و کرامات مر اولیا راحق بینی پس این مقدار کفایت بود خر مند را) 

(ص ۷۵ نسخه خطی) با پیدا شدن متن اصیل و متین تمام کتاب اهمیت نسخ تهرا نو انقر ه از بین نمیرود زیرا همین دو نسخه در تصحیح و تکمیل این کتاب مفید سود مند خواهد بود و اگر وقتی بخواهیم که این متن قدیم زبان دری را طبع و نشر نماییم باید این متن متین و اصیل را با آنچه خواجه پارسا فراهم آورده و برا ن مقدمه و خاتمه افزود . یکجا نشر سازیم تا فائده آن تمام باشد و نیز ممکن است در تصحیح کلمات و از مقابله نخستین سود فراوان بریم و این متن متین را چنانچه باید و شاید بمیان آوریم چون خواجه پارسا مردی دانشمند و متقی بصیر بود ، البته نسخه مرتبه وی در کار تصحیح و تکمیل کتاب اهمیتی خواهد داشت.