41

تپۀ نارنج

از کتاب: مجموعۀ اشارات
20 August 2010



سیر طولانی آیین بودائی باعث شده تا در اطراف و اکناف کشور با آثار گوناگونی نیز آشنا شویم که شماری در وجود تندیس ها و شماری در وجود معابد و استوپه ها خلاصه می شوند.


با فرمانروایی کوشانی ها، افغانستان شاهد قوام بیشتر بودیسم می شود. فرمانروایان کوشانی- به ویژه کنشکا- با  تاثیری که از این آیین یافته بودند، می کوشند بودیسم چنان چه مذهب رسمی دولت آنان بود، گسترش یابد. کوشش ها و کشش های آنان نشانه های طویلی دارند که با علم باستان شناسی، زمینه ی بزرگ مانده های آن ها شناخته می شوند و انتظار می رود طی سالیان طولانی، همچنان جست و جو شوند.


در دامنه ی کوه بینی حصار در سمت جنوبی آرامگاه تمیم انصار(رح) تپه ای با شهرت «نارنج»، موقعیت دارد؛ هرچند هیچ ارتباطی با میوه ی نارنج ندارد. این تپه در طول سده های طولانی، محلی بوده که دفینه های آن را جواهرات نه، بل مجسمه ها و معابد تشکیل می دهند.  


کشف «تپه ی نارنج» در سال ۱۳۸۳ش به کوشش داکتر ظفر پیمان(باستان شناس افغان که بیشتر مقیم کشور فرانسه می باشد) برگ دیگری از سرفصل های فرهنگی و هنری  کوشانیان را گشود. ساحه ی بزرگی که ممکن نیست تمام داشته های آن منتقل شود.


آن چه بر جذابیت محتویات «تپه ی نارنج» می افزاید، شباهت آثاری ست که الگوی های مشابه آن ها را در کشور نیپال و ولایت تبت چین، دیده اند.


نفوذ آیین بودائی و حاکمیت طولانی آن، نشانه های فراوانی در کشور ما بر جا گذاشته اند که معابد، استوپه ها و به ویژه مجسمه ها، قسمت های مهم آن ها را می سازند. «تپه ی نارنج» با مثال های زیادی از این نشانه ها در برابر ما قرار دارد.


همان گونه که رژیم ها، حاکمیت ها و قدرت ها، روبه زوال نهاده اند، اندیشه و آیین بودیسم نیز رنگ فنا و نابودی می گیرد. لشکریان مسلمان در خلافت های حضرت عمر(رض) و حضرت عثمان(رض) با انگیزه های اعتقادی و سیاسی، دین اسلام را برای افغان ها به ارمغان می آورند. به این گونه، آغازی صورت می گیرید که روی فرجام گذشته ها استوار بود؛ هرچندن لشکریان مسلمان، هرگز موفق نمی شوند تمام افغانستان آن زمان را در دایره ی خلافت و حدود اسلامی، داخل کنند.


با اقتدار غیر عربی در جغرافیای ما، چون صفاریان، غزنویان و غوریان، آنان موفق می شوند ضمن گسترش حدود فرمانروایی خویش، دین اسلام را نیز توسعه دهند. با چنین تحولاتی، آیین های قدیمی افغانی که در میراث فرهنگی کوشانیان، متجلی تر است، در مانده های آنان منسوخ می شوند.


از سالیان درازی ست که تاریخ افغانستان، آثار و آبده های آن، توجه جهانیان را به خود معطوف داشته اند. این عطف با تجاوز بریتانوی ها و مسافرت تیم های باستان شناسان غربی، چون ایتالوی ها، فرانسوی ها و امریکایی ها، ارمغان بی شماری از کشف گنجینه ها و دفینه های گذشته را به همراه آورده اند؛ اما کشور ما شاید از معدود کشور هایی به شمار برود که در فرهنگ آن کلمه ی «تضمین» وجود ندارد. اگر هم دارد، با رنگ پنسل است.


عدم مصئونیت و مصایبی که در میان وقفه های کم و بیش کوتاه و بزرگ رخ داده و می دهند، در کنار بی رمق کردن و بی خانمانی، سراغ گذشته های ما رفته اند که در کنار تحریف تاریخ، چور وچپاول، غارت و تخریب آثار باستانی و تاریخی ما را هم به میراث گذاشته اند.


منطقه ای به نام «تپه ی نارنج» با یک دفینه ی بزرگ، از یاد گار های کوشانیان، کشف شده است، ولی برای نگه داشت و آینده ی آن ها، «چه گونه؟» های زیادی وجود دارند. کاوشگران «تپه ی نارنج» آرزو دارند تا این محل به موزیمی از فرهنگ و هنر کوشانی ها مبدل شود. در واقع با توجه بر ضعف اقتصادی و نبود تضمین، این که به چه میزانی مجال موزیم آن فراهم خواهد شد، رُخ دیگری ست که توام با حوادث سیاسی در برابر ما قرار دارد. تهدید ایدیالوژی ها خیلی بدتر از عوارض طبیعی و افت تاریخ، به میراث فرهنگی افغان ها آسیب رسانده است.


فاجعه ی تخریب بودا در بامیان، تداعی خاطرات بدی ست که هر آن ممکن است شامل سایر اقارب آن شود. بنا بر این، چه بهتر که تا زمان نیل به امنیت سرتاسری، سایر میراث های تاریخی ما، آن هایی که در دل طبیعت، نگه داری می شوند، پنهان بمانند.


سایت افغانستان به خصوص با مانده ی های تاریخی بودیسم، برجسته گی باستانی دارد. تقریباً اکثر مانده های باستانی محسوس ما که شروح کامل تر دارند، به دوره ی کوشانیان برمی گردند. گشودن راز های سر به مُهر آن ها چنان چه در «تپه ی نارنج» آشکار شدند نیز جهالت ضد آن ها را تحریک خواهد کرد.