اقبال و ادبار
از کتاب: دیوان محجوبه هروی
، غزل
مراد از نافه گر طیب است جعد یار هم دارد
اگر دارد لطافت گل رخ دلدار هم دارد
تماشا کن به نخل قامتش چون بار آورده
بنفشه یاسمین و سنبل و گلنار هم دارد
گلستان جمالش را نگر در غایت خوبی
که انجا لاله و گل نرگس خمار هم دارد
چرا شوریده و شیدای سروی در چمن قمری!
اگر مقصود موزوین است قد یار هم دارد
مبین گستاخ سوی او که ان غارتگر دلها
برویش خال رهزن طره ء طرار هم دارد
اگر معنی نمی باشد چه سود از صورت زیبا
که زیبایی صورت را درو دیوار هم دارد
مشو مغرور مال و منصب دنیا که دور چرخ
اگر اقبال میبخشد بسی ادبار هم دارد
ندارد نوش بی نیش و نبخشد شادی بی غم
گلی گر هست در بستان سنان خار هم دارد
خداوندا ترحم کن ز فضل خود به « محجوبه»
که هود رنجور و غمگین گشته و بیمار هم دارد