111

فرزند انقلاب

از کتاب: درکوچه های سرخ شفق ، معاصر

از تپۀ سبزی

میان خانه های ده

درون کلبۀ دیرینه آبادی

چراغ تیلیی پر تو همی افگند بس خیره

بسان رنگ زرد چهرۀ مزدور غمدیده

* *

از آنجا گریه طفلی

بگوش شیروان قریه می آمد 

ولیکن در کنار مهد آن کودک

زنی باصوت جان پرور

للو میگفت طفلش را


و کودک را چنین میگفت آن مادر

بخواب ای جان

بخواب ای نور چشم من

که زنجیر ستم از گردن زحمتکشان بگسست

و قصر ظلم و استبداد از بنیاد و یران شد

و اينک انقلاب پرشکوه ثور

وطن را سوی فرداهای روشن رهنمون باشد 

که در آن نیست استثمار انسانی ز انسانی

* *

تو هم از خلق دوران ساز افغانی

تو خود فرزند مزدوری 

تویی همسنگر کاریگران دایم 

تویی همرزم دهقانان

ترا باید که خصم خویش را از پا بیندازی

* *

بهم دستی مظلومان

و با همرزمی یاران زحمتکش

تو از بهر دفاع انقلاب ثور


چو گردان نبرد آگاه

بسان قهرمانانیکه رزمیدند پیوسته

همی رزم و بخاک و خون بیفگن دشمنان دایم

* *

به مردان و زنان بنما

که اندر هر رگت جاریست خون انقلاب ثور

تو با آن زنده ای دایم

و با آن ره بسوی عدل می پویی

و با آن صلح می جویی

و با آن جانب دنیای آسایش شتابانی

* *

از آنرو

من برایت این سرود خوش همی خوانم

سرود عزم و آزادی

سرود رزم و پیروزی


سرطان ۱۳۵۹