138

زن

از کتاب: مجموعهٔ اشعار استاد خلیلی

زن اگر نیست زندگانی نیست

مردمی نیست، مهربانی نیست

زان به پشتو که معنی اش جان است

نزد من اشتقاق زن زان است

فیلسوفی نگر چه شیوا گفت

در معنی  ببین چه شیوا سفت

گفت ایزد چو از کمون عدم

کرد ایجاد پیکر آدم

کرد زن را از پهلویش ایجاد

و ندرین نکته رازها بنهاد 

زن اگر خلق می شدی از سر

خود سری مینمود با همسر

ورشدی زن زپای وی پیدا

می شدی پایمال جور و جفا

کرد ایجاد زن ز پهلویش 

همچو آئینه روی بارویش

تا بود جاودانه در بر مرد

همدل و همزبان و همسر مرد 

دامن زن چو بوستان خداست 

گلشن مهر و آشیان وفاست

ما چو چشمیم و نور بینش اوست

نمک خوان و آفرینش اوست 

عشق زن ، شوق زن، محبت زر

شعر زن، معنی و عبارت زن

دل مرد است ارغنون خدا

ناخن زن در آردش به صدا