در قلعه عاشق شنواری
کثر واقعات تاریخ معاصر افغانستان جنبه هایی دارد در اماتیک و بسیاری از پیش آمدهای کوچک و بزرگ طوری در پرده های حوادث شگفت انگیز وغیر مترقبه پیچیده شده که به اصطلاح فرنگی ها جزء رویداد های ماجراجوئی محسوب میشود . ورود زمانشاه پادشاه مقتدر سدوزائی در قله یکی از ملکان شنواری در ظاهر امر چندان غرابت ندارد اما واقعاتی که در ظرف یکشب در این قلعه بوقوع پیوست مانند افسانه های تصویری عجیب و حیرت انگیز است و باید هم عجیب و حیرت انگیز باشد زیرا کسیکه شامگاهان به حیث پادشاه مقتدر وارد قلعه شد با مدادن چون محبوسی عادی از دروازه بدر شد .
درین شب نه تنها جاه و جلال ، عظمت و بادشاهی دارائی و جواهرات ، قدرت و توانائی خویش را از دست داد بلکه از نعمت بینائی هم محروم گردید . شاه بخت برگشته ای که شب هنگام هنوز در فکر نقشه های دور و دراز غوطه ور بود و با همه ناکامی ها امیدی به آینده داشت دفعتا در موقعی که دامان شب سیاه سفید میشد خویش را در تاریکی شب بی پایانی محاط یافت . زمانشاه در سال 1216 هجری قمری در پنجاب بود که شاه محمود برادر لجوج او که با ناکامیهای پیهم و التجا به بیگانگان کارش به تدریج واژگون تر می شد بالاخره به دستیاری مرد کاردانی مانند وزیر فتح خان از راه سیستان به قندهار حمله آورد و این شهر را بعد از ٤٢ روز محاصره از مهرعلی خان اسحق زائی ملقب به پادشاه پسندخان گرفت و اخیرا الذکر شخصا خبر سقوط شهر را برای زمانشاه به پشاور رسانید . زمانشاه موضوع مطالعه امور پنجاب ودفع قیام رنجیت سنگ را به وقت دیگر موکول نموده و آهنگ کابل نمود وعندالورود به پایتخت فوراً بطرف غزنی حرکت کرد و سپاهی به تعداد ده هزار نفر به سرکردگی احمد خان نورزائی و پسرش شهزاده ناصر طور پیشدار بطرف قندهار فرستاد . در مقام (سر اسپ) که بین قلات غلزانى ومقر وقوع داشت سردار نورزائی به شاه محمود تسلیم و شهزاده ناصر مجبور به عقب نشینی گردید و زمانشاه از غزنی به کابل آمد تا قوه جدیدی آمده کند ولی نقشه او شکل معکوسی بخود گرفت و عوض اینکه نیروی جدیدی فراهم کند صفوف معیتی او هم از هم پراکند و شدند از اهل دربار جز وزیرش وفادار خان و زمان خان پوپل زالی و از صفوف شاه دو صد سوار و چهارصد نفر پیادۀ بدور شاه باقی نماند و با این دار و دستۀ محدود و مختصر راه جلال آباد را پیش گرفت.
شاه محمود وفتح خان به سرعت برق فاصله بین مقر و غزنی و کابل را پیموده و بین پیشدار سپاه آنها و قوای زمانشاه در (وچه پا نه) سر راه جگدلک بار دیگر تصادم مختصر واقع شد که نتیجه آن طبعاً به مفاد طرفدار آن شاه محمود تمام شد . یکی از ملکان شنواری عرض راه ملا عاشق که با وفادارخان وزیر ز مانشاه سابقۀ آشنایی هم داشت در حوالی جگدلک مالک قلعه ای بود زمانشاه شاه بخت برگشته که چند ماه قبل در پنجاب بفکر مطیع ساختن دشمنان خارجی مملکت بود از دست مخالفت های برادران و هنگامه های داخلی کارش بجایی رسید که سراسیمه و پریشان در حالی که جز عده معدودی بدورش نبود بدون اراده مجبور شد که اقلا برای گذرانیدن شبی به خانه محقر ملکی بناد برد . واقعات سوء این قلعه همه از بر گشت بخت شاه بیان آمد و گر نه با وجود همه شکست هائیکه ذکرش گذشت بازهم حصص شرقی و جنوبی افغانستان تا پنجاب مطیع فرمان او بود و برادر سکه اش شاه شجاع بکمال قدرت در پشاور حکمروائی میکرد چنانچه ذریعه مکتوب از او هم استعداد جسته بود .
عاشق شنواری اول بکمان خوشروی از مهمان شاهانه خود استقبال کرد و تا جائی که مقدور بود در پذیرائی کوتاهی نمود ولی چون شنید که شاه محمود کار بار را اشغال کرد خوف بر او مستولی شد و ترسید که مبادا به جرم پناه دادن زمانشاه مورد غضب محمود قرار گیرد لذا دروازه قلعه را بست و شب هنگام توسط پسرانش به شاه محمود پیغام فرستاد تا کس بفرستد و محبوس قلعه را تسلیم شوند .
دیری نگذشته بود که بیچاره زمانشاه و همراهانش ملتفت شدند که اگر تا لحظه ای پیشتر هم مهمان بودند حالا دیگر محبوس هستند ، عاشق شنواری که خلاف آئین مهمان نوازی و مهمانداری سر مخالفت گرفته بود به مخالفت خود جدی ایستاده بود و هر چند زمانشاه و همراهانش کوشش نمودند وسیله ئی برای نجات خود فراهم کنند موفق نشدند . آخر تن به تقدیر داده و برای قبول هر پیش آمدی آماده نشستند چون خبر این واقعه غیر مترقیه به دو طرف یعنی به کابل و پشاور رسیده بود از یکطرف شاه محمود برای دستگیری رقیب خود دست بکار شد و از جانب دیگر شاه شجاع برای نجات برادر خود درصدد اقدامات بر از طرف کابل اسدخان برادر وزیر فتح خان با جراحی حرکت کرد و از جانب پشاور عبدالکریم خان برای استخلاص شا محبوس روانه گردید.
چون فاصلۀ کابل و جگدلک کمتر بود اسدخان پیشتر به قلعه رسید . زمانشا مجموعه ای از جواهرات سلطنتی را که با خود داشت و در آن میان الماس معروف کوه نور هم بود همه را در سوراخ یکی از دیوارهای قلعه مخفی کرد . سپیدۀ صبح نشده بود که نواب اسدخان به قلعه رسیده شاه را دستگیر نمود و جراح به حکم شاه محمود او از نعمت بینائی محروم ساخت و او را با همراهانش معبوس به کابل آورد . عندالورود به شهر شاه زمان در بالا حصار به محبس افتاد و وفادار خان وزیر و دیگر طرفداران زمانشاه همه را بقتل رسانیدند و این واقعه فجیع به نوبت خود باب دشمنی های سختی را بین شاه محمود و شاه شجاع برادر اندر و برادر سکه شاه زمان باز کرد .
عاشق شنواری که این جنایت بزرگ اصلا به دست او صورت گرفت جان به سلامت نبرد . سه سال بعد دورۀ اول سلطنت شاه محمود به دست شاه شجاع خاتمه پذیرفت و اولین کاری که شاه شجاع انجام داد احضار ملک عاشق بود که به امر شاه به دار آویخته شد و کوه نور بعد ازینکه مدتی در سوراخ دیوار قلعه شنواری بود به دست شاه شجاع افتاد.