مشروعیت عشق

از کتاب: از کوچه عرفان

از دیر باز میان علما و عرفا در مورد عشق اختلاف نظر وجود داشته است ، بعضی آنرا مذموم وناپسند دانسته و نتیجه شهوات حیوانی یا نوعی جنون و بیماری روانی بشمار می آورده اند (مانند نویسنده مورد نقد ما ) اما جمعی آنرا ستوده و از فضائل شمرده اند گروهی کابرد کلمه عشق را در رابطه با خدا و خلق ممنوع دانسته و جمع دیگر آنرا به استناد آیات و روایاتی جایز شمرده اند*۳۴۲ ملا صدر ا عشق را از ان جهت که در نفوس ملت های مختلف بصورت طبیعی و فطری وجود دارد یک امر الهی دانسته که حتما بخاطر مصلحتی و هدفی در وخود انسانها نهاده شده است *۳۴۳ و اما عرفا ، علاوه بر تائیدات حاصل از کشف و شهود به دلالت های از قرآن و حدیث هم استناد میکنند روز بهان بقلی شیرازی این نکته را گواهی بر تائید عشق که خدای تعالی قصه یوسف و ذلیخا را «احسن القصص» نامیده است *۳۴۴ پس از آن روایات متعددی را تاکید مطلب مطرح میکند او میگوید عشق حنیف را شرع احمد (ص) گواه است گفت «گواه کیست» گفتم قوله عزوجل « نحن نقص علیک احسن القصص» و قواُ علیه السلام :«من عشق و عف و کتم و مات شهیدا» و قاله علیه السلام:« من فیه حبته و غلبه بالله و لله و فی الله یحب وجه الحسن.*۳۴۵

او در مقدمه عشق می نویسد : «عشق را مقدماتست و بدایت عشق ارادت است از انجا بخدمت آیند یعد از آن موافقت است بعد ااز آن رضایتست ؛ حقیقیتش محبت است و آن از دو ظرف در آید : از انعام معشوقی و از رویت معشوق اول عموم است و دیگر خصوص چون بکمال رسد شوق است و چون بحقیقت استغراق رسد مسمی عشق .*۳۴۶

لیکن اصل فطرت (عشق) روحانی است که در جهان جسمانی سیر در فعال و مشاهده حق میکند اگر والعیاذ بالله -عارض طبیعی نفسانی در میان در آید این اصول عشق بر قانون باشد بعارض مذموم اصول آن تباه نکند . لیکن غلطی عظیم باشد و اگر بماند ؛ و اگر نماند ، خطوت خطاست و نفس اماره را - که در شوق شهوت نهاده است - غبار قدم آن گبر بدم حرقت مضمحل باید کرد و این عشق را شواهد شرعی است و دواعی عقلی است «*۳۴۷

«پس اینجاست که ارواح قدسی را چون نور محبت حق فرو پوشیدند - که از محض صفاتست- ارواح معدن صفت از ارواح در اشباح تاثیر حسن میکند و بدان عشق ایشان در جان وران عثلا صفت عشق تاثیر میکند و این از حق دوستان را دری گرانمایه است و نعمت عظیم که مر ایشان در بدایت و نهایت ولایت سر مایه است ؛ زیرا که سید مشاهدان و مبارزین فرسان میادین قلوب - صلوات الله علیه - گفت : لعلی بن ابی طالب - کرم الله وجهه - «قل ربی اقذاف لی المودته فی صدر المومنین و اجعل لی عندک و لیجته و حبا و اجبعل  لی عندک عهدا وودا» و محبت جلالی خداوند عزا اسمه بموافقت دعای سید آیت فرستاد ان الذین آمنو و عمول الصالحات سیجعل الرحمن ودا . قیل « محبته فی صدر المومنین » ؛ هر که دولت انوار محبتت یافت و بخاصیت حسن الهی مزین شد یافت مرقعی در طباب دلهاء اهل حق . پس دلالت کند که هر که به اسباب حسن «چون منبع عشق محبت خاص است ، حق را صفت آمده ، شاه و شاهزاده را بجلوه گری در کائینات بخلت و محبت بستود ؛ ابراهیم را خلیل خواند  و محمد را حبیب - علیه السلام،

عاشقن سوی حضرتش سر مست           عثل در استین و جان در دست 

تا چو  شوق براق دل رانند                  در رکابش   همه بر افشانند*۳۴۹

مولانا بلخ میگوید:

زین قدح های صور کم باش مست          تا نباشی بت تراش و بت پرست   دفترششم بیت شماره ۳۷۰۸

عشق آن زنده گزین کو باقی است         وز شراب جانفزایت ساقی است    دفتر اول بیت شماره ۲۱۹       

هر چه جز عشق خدای احسن است    گر شکر خواریست آن جان کندن است دفتر اول بیت شماره ۳۶۸۴

عشق هایی کز پی رنگی بود           عشق نبود عاقبت ننگی بود    دفتر اول بیت شماره ۲۲۰

ذوق حضور و ابن فارض 

چنانکه ابن فارض قصیدۀ گرانقدر «تائیه» اش را با این نکته آغاز میکند که : «من جام عشق را از دست چشمانم نوشیدم » همه عرفا بر نقش دیدار در پیدایش عشق تاکید دارند که بقول بابا طاهر « هر آنچه دیده بیند دل کند یاد » این دیدار و حضور پس از پیدایش عشق نیز همچنان ارزش خود را حفظ میکند . بنظر میرسد که انسان بهر یک قوای ادراکی خویش به اندازۀ چشمش اطمینان ندارد . این نکته را در جریان در خواست حضرت ابراهیم صلوات الله علیهم میتوان ملاحظه کرد تا چگونگی زنده گردانیدن مردگان را به چشم بیبند *۳۵۰ و نیز در جریان در خواست دیدار حضرت موسی علیهم السلام *۳۵۱ در کوه طور آشکار را مشاهده میکنیم ؛ که ذوق حضور و علاقه به دیدار انسانها در رواج دو مکتب موثر بوده است. 

مکتب های بت پرستی و مظهر پرستی  ۱-

۲-عرفان و تصوف .

در مورد اول انسان ها چون هنوز به معشوق حقیقی دست نیافته اند غم فراق را با توجه به مظاهر و نشانه های تسکین داده اند: 

نقش تو اگر در مقابل بودی               کارم زغم فراق مشکل بودی 

دل با تو دیده از جمالت محروم         ای کاش که دیده نیز با دل بودی 

و در مورد دوم میتوان گفت که یکی از علل رواج و گسترش عرفان  ، همان وعده دیدار معشوق است که در عرفان انسان نهبه خانه بلکه بضاحب خانه می رسد 

اما ابن عربی بدون شک بزرگرتین شخصیت عرفانی اسلام است که وی را حضرت امام مجدد الف ثانی نیز مورد تائید و تحسین قرار داده است. ابداعات وی عرفان غیر قابل تردید است که ما در بحث را با سخنی از وی شخصیت و بعد های فکروی وی مطالبی را تذکر داده ایم پس چه بهتر که این بحث را با سخنی از وی بپیان  بریم : ابن عربی علاوه به راسلت و کتب مختلف خویش خویش در جلد دوم « فتوحات مکیه» (۳۱۹-۳۶۲) بحث مفصلی ردر باره عشق و تحلیها جالبی که مظرح کردن انها درین مختصر نمی گنجد دارد که ما تنها به ذکر نکتۀ اکتفا میکنیم و ان اینکه تعلق عشق به معدوم است نه بموجود  و این اشتبا و غلط است موجود  را معشوق بدانیم ، بلکه موجود را همیشه به عنوان مظهری از معشوق حقیقی باید در نظر گرفت و حتی گاهی خیالی از موجود به عنوان معشوق یا مظهر معشوق مطرح میشود .*۳۵۲

چنانچه انچه در ذهن مجنون بود خیالی از لیلا بود که شاید چنان هم با او واقعیت مرتبت نبود و شاید علت تفاوت دید مجنون با دیگران همین صورت خیالی لیلی باشد که تنها در ذهن مجنون بود و لذا دیگران «مو» می دیدند و مجنون «پیچش مو » میدند.

حضرت مولانا میگوید:

ز تو هر هدیه که بردم بخیال تو سپردم           که خیال شکرینت فرو سیمای تو دارد 

بهر حال: 

بپایان امد این دفتر حکایت همچنان باقی     بصد دفتر نشاید گفت وصف حال مشتاقی

 و سخن را در این مبحث به این دعای عین القضاته بزرگرتین شهید راه عرفان و عشق به پایان می بریم.

در عالم پیر هر کجا برنایی است        عاشق بادا که عشق خوش سودایی است 

موضوع بحث ما مفصل عشق است که دریائی است بیکران ، شرح وصفی که هر کز پایان نخواهد داشت و هر چه گفته آید هنوز گغته نه آید زیرا: 

هر چه گویم عشق را شرح و بیان          چون بعشق آیم خجل با شن از آن 

: و یا 

به عقل تازی حکیم تاکی                     بفکرت این ره نمیشود طی 

به کنه ذاتش خرد برد  پی                   اگر رسد خس به قعر دریا