نیازی
میرزا نیازی ولدملابرات مولدش منگ قلعه (علاقه داری حضرت سلطان مربوط حکومت کلان سمنگان) است درمزارشریف کتاب صیقلی ترکی که بقلم نیازی تحریرشده دیده شد. درپایان جلداول نوشته بود «نیازی ولد ملابرات منگ قلعگی ازجا روب کشان حضرت سلطان»نیازی دورۀ جوانی خودرادرمسقظ الرأس خود بسر برد . درمحاسبه استعداد یافته وبه نویسندگی ودفتر داری اشتغال ورزیده بود. ازمسکن آبایی خود بقریه دیوالی میدان که یکی ازقصبات هژده نهر بلخ است سکونت گرفته وقلم را وسیله معیشت خویش ساخت . بذله سنجی وبدیهه گویی درطبعش غالب بود وازاین رهگذر نزد نائب محمدعلم خان درندیمی مقام خاصی داشت غالبآ درسفر وحضر بانائب الحکومه موصوف بسر می برد ولطایف ظریفانه وگستاخانه می گفت ولی وقوعی نیازی شعر ساده وسلیس ومناسب زمان می گفته ازهمین قبیل قصیده یی دارد که ردیفش«موش است»این قصیده را درسالی سروده که ظهورموش بطور کثرت بود وقبل ازدرویدن جو گندم راخورده وخسار زیادی به خاصلات دهقانی رسانیده بود. نیازی قصیدۀ خودرا بطور عریضه بحضور اعلیحضرت شیرعلی خان فرستاد . نتیجۀ مثبتی بخشید. (ملا غلام دیشتانی(جوزجانی) که مردمعمری بود وبانیازی عمری بسر برده است وچند سال قبل وفات نمودروزی بااو نیازی صحبت کردم گفت :«نیازی» شعر با لبدیهه می گفت وقتی میخواست درزمینه یی شعری بگوید قدری تأمل می کرد وبعد قلم برداشته ازآغاز الی انجام منظومه یی تکمیل میکرد . وی درحیات خود دو دیوان بقلم خود ترتیب داده بود که یکی ازآن هزلیات ودیگری ادبی ومسمی به «دیوان نیازی»بود. معلوم نشد که پس ازوفاتش بدست که افتاده است.» قاری سیدهاشم برادر میرز حق داد«دلجو»ساکن دهدادی مزارشریف جوانی است باذوق وبه آثار نیازی دلچسپی خاصی دارد مدتی کوشیده وتقریباً درحدود دوصد ورق ازاشعار اورا گردآورده ادیوانی مردف ساخته . نیازی نستعلیق رازیبا وتیزنویسی اواز میرزانظام الدین انصاری«نظام»حکایت می کند که رساله یی که تقریباً هشتاد صفحه بود دریک شب نوشت قراریکه ذکر شد کتاب صیقلی باضخامتی که دارد ازاول تاآخر طرز تحریر وقط قلم هرگز فرق نکرده خط جلی نیازی دیده نشد درنستعلیق خفی ازده هفت نمره راحایز است . همواره جزدان وقلمدان باخود می داشته تادر هیچ وقت رنج احتیاج به مداد وکاغذ رانکشد. نیازی در(۱۲۹۲)ق ه درگذشت ودرقریۀ دیوالی میدان بلخ دفن شد. «دریغ نیازی» ۱۲۹۲ ق ه تاریخ وفات اوست. درایام چشم دردی خودمنظومه یی راجع به دردچشم گفته است:
ندیده خواب فراغت زمانه ازچشمم
که شد سرشک ندامت روانه ازچشمم
چه اتفاق فلک را که بادخاکم برد
بموح آب زدآتش زمانه ازچشمم
همچنین مظومه یی به ردیف(دزد)ازاوست:
گردش رنگی که دارد چرخ کج رفتار دزد
نیست بنیاد توقف چرخ مینا کار دزد
سبزگاهی دانۀ رشوت نشد ازمزرعم
فرد باطل دخل فاضل جنس کم طومار دزد
هیچ تخم راستی دهقان نکارد غیر اشک
دزد اگر ارباب ده نبود چرا بیکار دزد
فکر ویران خامه حیران ثبت بیحار حرص بد
چون سلامت بگذرم یکجا نشیند چار دزد
ابتدا اول درو گر دزد ثانی خوشه چین
بعد ازآن پیمانه چی آخر تراازودار دزد
هر دکانی راکه می بینم متاعش گزگریز
هرکجا با فنده دزد ومردم بازار دزد
از(نیازی)گررود سهو وخطایی عیب نیست
درمیان این همه دزدان منم ناچاردزد
نیازی : دو شیوه خاصی درشاعری خوددارد یکی موضوع نویسی ودیگری بکار بردن محاورۀ روزمرۀ محیطی مانند گزگریز که به معنی دزدی رخت فروش است ازگزار باب بمعنی مشر(قریه دار).
مناجات نیازی.
بارالها باتصال خودت
بحق ذات برکمال خودت
کالۀ بدبریش خاوند است
تن وجان من است مال خودت
به نیازی پیرفس کشال خودت (۱)
فرد:
نطفۀ فرزند اندر پشت ازبیم قرض
یازخجلت آب گردد یازغم دختر شود
فرد:
گفتم چه شود گرنفسی شادنشینم
گفتند خمش باش«نیازی» وتمنا
(۱)فس کشال-شخصی که آب بینی اوهمیشه جاری باشد.